شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

تأملی در روش شناسی اقتصاد اسلامی


تأملی در روش شناسی اقتصاد اسلامی

آیا اسلام روشی جهت سامان بخش زندگی اقتصادی بشر آورده است, آنچنان که سرمایه داری, «آزادی اقتصادی» را اساس روش خود برای تنظیم زندگی اقتصادی به گونه ای گسترده عرضه می نماید

آیا اسلام روشی جهت سامان بخش زندگی اقتصادی بشر آورده است، آنچنان که سرمایه داری، «آزادی اقتصادی» را اساس روش خود برای تنظیم زندگی اقتصادی به گونه ای گسترده عرضه می نماید؟

● بررسی و پرسش

منظور از روش اقتصادی، ایجاد سیستمی است که زندگی اقتصادی را همساز عدالت اجتماعی سامان بخشد. آن گاه که ما از روش اقتصادی اسلام پرسش می کنیم، خواست ما این است که آیا اسلام روشی جهت سامان بخش زندگی اقتصادی بشر آورده است، آنچنان که سرمایه داری، «آزادی اقتصادی» را اساس روش خود برای تنظیم زندگی اقتصادی به گونه ای گسترده عرضه می نماید؟

● نیاز ما به این پرسش

نیاز ما به این پرسش، از علل گوناگونی سرچشمه گرفته که مهمترین آنها این است که: آیین اسلام، در برابر دو نظام سرمایه داری و مارکسیسم روش نفی کننده ای به خود گرفته است. با چنین نفی کردنی، فرد مسلمان از اسلام انتظار دارد که راه و روش دیگری را در سامان بخشی زندگی اقتصادی به او بنمایاند. زیرا جامعه اسلامی از چنین روشی به هر گونه ای که باشد، بی نیاز نیست.

پس از طرح پرسش و بررسی و روشن سازی اهمیت آن، اشتباهی را که برای گروهی بر اثر تمیز ندادن «روش اقتصادی» و «دانش اقتصاد» پیش آمده، یادآور می شویم. چون دید ما درباره اقتصاد اسلامی، همان روش اقتصادی آن است نه دانش اقتصاد. همین اشتباه ما را بر آن داشت که دیگرگونه بودن «روش اقتصادی» و «دانش اقتصاد» را بیشتر بررسی کنیم و به راستی فرق این دو بسیار زیاد است، چون «روش اقتصادی» آن گونه که یادآور شدیم، سیستمی است که زندگی اقتصادی را همساز عدالت اجتماعی سازمان می بخشد. ولی دانش اقتصاد، روشی را برای سامان بخشی نشان نمی دهد و تنها عهده دار این است که پاره ای از برنامه های پیاده شده را گرفته، دستاوردها و آثار آن را مورد بررسی قرار دهد.

برای نمونه، روش سرمایه داری، زندگی اقتصادی را بر پایه «آزادی اقتصادی» سامان می دهد و از این رو بازار را براساس آزادی فروشندگان در تعیین بهای کالا تنظیم می نماید. دانش اقتصاد در این زمینه برنامه دیگری پیشنهاد نمی کند. تنها کوشش آن، بررسی وضع بازار در پرتو روش سرمایه داری است و از جریان پول و چگونگی افزایش و کاهش آن در بازار آزاد آن گونه که در روش سرمایه داری سامان یافته، گفت وگو می نماید. پس «روش» سیستمی را برای سامان بخشی، همساز پنداری که از دادگری دارد، نشان می دهد و «دانش» دستاوردهای همان روش را، آن گاه که در جامعه پیاده می شود، بررسی می کند.

● آیا اسلام برنامه اقتصادی دارد؟

از بیشترین پرسش ها که در اندیشه هر کسی می گذرد و بر هر زبانی جاری می گردد و با توجه به مشکلات روزافزونی که بشر در پی هم با آن روبه رو است، این پرسش شدت می یابد، پرسش از روش اقتصادی اسلام است:

▪ آیا اسلام برنامه اقتصادی دارد؟

آیا می توانیم راهی برای گشودن گره کوری که دو نظام سرمایه داری و مارکسیسم در زندگی بشر پدید آورده، پیدا نماییم؟ آن چنان راهی که در این جایگزینی تازه با روش های قانگذاری اسلام در زمینه سامان بخشی زندگی همسان باشد؟ و روشی را که اسلام برای این جانشینی ارائه می دهد تا چه اندازه می تواند این گره را باز کرده و زندگی سعادتمندانه ای را برای بشر به ارمغان آورد؟ و رسالت خود را در رستگاری امت اسلامی که اینک دردناک ترین سختی ها و تلفات را در کشمکش دو نیروی سرمایه داری و مارکسیسم متحمل می شود، به انجام رساند؟

البته این گونه پرسش ها و پیدا کردن پاسخ آنها یک نوع سرگرمی فکری نیست بلکه نشان دهنده این واقعیت است که انسان مسلمان، از نظام های سرمایه داری و مارکسیسم خسته و ناامید گشته و پس از تجربیات طولانی، درماندگی و ناتوانی آنها را در پر کردن خلأ فکری و عقیدتی بشر دریافته است و نیز نشانه آن است که انسان مسلمان از غفلت و بی خبری نسبت به اسلام بیرون آمده و دوران ناآگاهی اش سپری گشته، فصل بیداریش آغاز شده است؛ آغازی بسیار درخشان و امیدبخش. این بیداری در یک سطح برابر نیست و نسبت به افراد گوناگون تفاوت دارد. میزان این بیداری به چگونگی اندیشه اشخاص و جایگزینی آنها نسبت به اسلام وابسته است. چه گروهی هستند که توجهشان به اسلام تا این اندازه است که تنها درباره آن پرسش نمایند!! و در گروهی خواست درونی و گرایش ویژه ای بدان پیدا شده است.

‌● اقتصاد اسلامی از چه گونه ای است؟

منظور ما از «وجود اقتصاد در اسلام» چیست؟ و درون مایه این اقتصاد که در آغاز از آن پرسش کردیم و سپس در وجود آن و باور داشتمان پافشاری نمودیم، چگونه است؟

این پرسشی است که باید پیش از هر چیز به بررسی آن بپردازیم؛ زیرا آن هنگام که ما مدعی وجود اقتصاد در اسلام می شویم؛ اثبات این مدعا - تا زمانی که مفهوم آن را درک نکرده، منظور آن را نفهمیده و برای خواننده بررسی نکرده ایم - بسیار دشوار خواهد بود.

منظور ما از اقتصاد اسلامی، روش اقتصادی است نه دانش اقتصاد و روش اقتصادی عبارت از سیستمی است که زندگی اقتصادی را همساز پنداری که از عدالت اجتماعی دارد، سامان دهد و هر گاه اقتصاد اسلامی را بررسی می نمائیم، بازگویی همین ایده است و نمی خواهیم اقتصاد اسلامی را رنگی از رنگ های دانش اقتصاد بدانیم. قرار دادن این گونه کرانه ها و اندازه ها در اقتصاد اسلامی، ما را ناگزیر می سازد که روش اقتصادی و دانش اقتصاد را از هم جدا نماییم. در این زمینه، ضرورت دارد که با روشنی تمام بدانیم روش اقتصادی چیست و دانش اقتصاد چه می باشد؟

● اقتصاد اسلامی آنچنان که می شناسیم

اقتصاد اسلامی، عبارت از روش اقتصادی است نه دانش اقتصاد و هر گاه که می گوییم اسلام دارای روش اقتصاد است، منظور ما این نیست که اسلام اقتصادآورده؛ نه چنین است! زیرا اسلام نیامده است که پدیده های زندگی اقتصادی را کشف کند، انگیزه ها و وابستگی های آنها را بازگو نماید و اساساً چنین وظیفه ای رو در روی اسلام نیست. همان طور که موظف نیست قوانین طبیعی و رویدادهای جوی و انگیزه های وابستگی آنها را برای مردم بیان نماید، همان گونه هم لزومی ندارد دین در چنین مسئله ای مداخله کند. همچنین، لازم نیست که درباره دانش اقتصاد، وارد شده و قوانین آن را کشف نماید.

آری اسلام موظف است که زندگی اقتصادی جامعه بشری را به جای کشف قوانین آن تنظیم نموده، مقررات آن را براساس پندارهای خود از عدالت پایه گذاری کند.

بنابراین، اقتصاد اسلامی ترسیمی است از پندارهای اسلام از دادگری و روش آن در تنظیم حیات اقتصادی و هیچ گاه از کشف های علمی درباره مسائل اقتصادی، آن چنانکه در واقع هست، سخن نمی گوید و این است معنی اینکه اقتصاد اسلامی روش است نه دانش و به تعبیر دیگر، اگراسلام می آمد و از وضعیت اقتصادی جامعه حجاز سخن می گفت و مثلاً علت بالا رفتن نرخ بهره پول را در میان مردم حجاز بیان می نمود، یقیناً چنین کاری دانش محسوب می شد و از مقوله علم اقتصاد بود، ولی اسلام به جای این کار، نفس عمل ربا را ارزیابی کرده و آن را ستمگرانه تشخیص داده و تحریم نموده است و رابطه سرمایه را با صاحب آن براساس مضاربه برقرار کرده نه بر ربح و ربا و بدین جهت اسلام در اقتصاد خود جنبه بررسی به خود گرفت نه جنبه علمی. آن هنگام که ما، منظور از اقتصاد اسلامی را فهمیدیم و دانستیم که اقتصاد اسلامی روش است نه دانش، برای ما امکان دارد که مهمترین موانع را بر سر راه اعتقاد به وجود اقتصاد اسلامی از بین ببریم.

● مهمترین مانع چیست؟

مهمترین اشکالی - که گروهی برای نفی اقتصاد اسلامی بدان استناد می کنند - در واقع از تفاوت نگذاشتن آنها میان روش و دانش سرچشمه گرفته است. چون این گروه بین دانش اقتصاد و روش اقتصادی تفاوت نگذاشته اند، هر گاه اقتصاد اسلامی به گوش آنها بخورد، فوراً آن را نفی کرده و می گویند: چگونه ممکن است در اسلام اقتصاد وجود داشته باشد؟ در صورتی که ما در بررسی های اسلامی به مسائلی که در دانش اقتصاد است، بر نمی خوریم! ما هیچ گاه ندیده ایم که اسلام برای ما از قانون «بازده نزولی» و مسئله «عرضه و تقاضا» بحث کند یا قانونی همانند «قانون آهنی اجرت ها» را ارائه دهد و هرگز نقل نشده است که اسلام از قیمت ها و بررسی های علمی آنکه دانشمندان اقتصاد بحث می کنند بحثی کرده باشد. پس چگونه امکان دارد ما به وجود اقتصاد اسلامی اعتراف کنیم؟

و از سویی همه می دانیم بررسی های دانش اقتصاد در خلال چهار قرن اخیر به وجود آمده و به دست محققینی مانند «آدام اسمیت» و کسان دیگر از دانشمندان اقتصاد تجاری و اقتصاد طبیعی تکامل یافته است. منکرین اقتصاد اسلامی، همه این سخنان را که می گویند به گمان این است که ما باور داریم اسلام، دانش اقتصادآورده؛ ولی آن هنگام که ما تفاوت میان روش و دانش را شناختیم و گفتیم که اقتصاد اسلامی روش است نه دانش، برای هیچ یک از این اعتراضات، موردی باقی نمی ماند؛ زیرا روش اقتصادی اسلام موظف نیست برای مردم از قوانین عرضه و تقاضا سخن بگوید. بلکه هدف این مکتب این است که برنامه مشخصی را برای تنظیم زندگی اقتصادی عرضه کرده، زیربنای آن را نیز مشخص سازد. بنابراین، ایمان به وجود اقتصاد اسلامی، دیگر با هیچ مانعی روبه رو نبوده و هیچ گونه استبعادی نخواهد داشت. البته ما در این نوشتار به جزئیات اقتصاد اسلامی نمی پردازیم و بحث در جزئیات آن را به طور گسترده به نوشتارهای دیگر وا می گذاریم و در آنجا دلائل محسوس و شواهد زنده ای را از کتاب و سنت بر وجود اقتصاد اسلامی خواهیم آورد و بهترین دلیل هم بر وجود یک چیز که بالاتر از آن دلیلی نیست، محسوس بودن آن است. البته این وظیفه را نوشتارهای آینده عهده دار خواهد بود.

● همه سویی شریعت و کلیت آن

از ویژگی های لازمه شریعت اسلامی که از بنیان های آن جداناپذیر می باشد، کلیت و همه سویی آن بر تمامی شئون زندگی بشری است. این همه سویی و کلیت تنها از طریق استقرار و کنکاش احکام اسلام به دست نیامده است، بلکه در مصادر و منابع اسلامی نیز به این کلیت تأکید و تصریح شده است، به طوری که ما می توانیم مدارکی را در منابع اسلامی که به طور روشن بر کلیت و گسترش احکام دین در تمام جزئیات زندگی و جوابگو بودن تمامی مشکلاتی که بشر در زندگی با آنها روبه رو می گردد و پافشاری می کند، ارائه دهیم.

اینک برای نمونه به بعضی از نصوص اشاره می کنیم:

۱) ابی بصیر از امام صادق (ع) روایت کرده که آن حضرت ضمن اینکه از شریعت اسلام و کلیت آن و آگاهی خاندان پیغمبر به همه جزئیات و گستردگی آن سخن می گفت، فرمود: تمام آنچه را که حلال و حرام است و هر مسئله ای را که بشر در زندگی خود با آن روبه رو می باشد، اسلام حکمشان را بیان کرده، حتی غرامت خراشی را که کسی در دست دیگری ایجاد می کند سپس دست خود را روی شانه ابی بصیر گذاشت و فرمود: آیا به من اجازه می دهی؟ ابی بصیر گفت: قربانت گردم، تمام هستی من از آن تو و اجازه من دست شماست. امام انگشت خود را روی دست وی گذاشت و آهسته فشار داد، فرمود: حتی غرامت این نیز در اسلام هست.

۲) در نص دیگری از امام صادق (ع) آمده که فرمود: همگی مسائلی که انسان در زندگی با آن روبه رو می شود، در اسلام هست و هیچ موردی را نتوان پیدا کرد که اسلام حکم آن را بیان نکرده باشد، حتی قیمت خراش دست. (منظور از آن غرامتی است که شخص به دیگری در مقابل خراشی که در دست او ایجاد کرده، می پردازد.)

۳) در نهج البلاغه از امیرالمومنین (ع) روایت شده که حضرت ضمن اینکه پیامبر اسلام و قرآن کریم را توصیف می کرد، فرمود: خداوند هنگامی پیامبر اسلام را برانگیخت که دیرزمانی رسولی از طرف خدا نیامده و خواب غفلت و گمراهی ملت ها دراز شده بود و پایه ارزش های انسانی در هم شکسته بود، پس پیامبر اسلام (ص) با آیات و نشانه هایی که در دست داشت، برانگیخته گشت. این همان قرآن کریم است، از او بخواهید تا برای شما سخن بگوید و هرگز سخن نخواهد گفت و لکن من شما را از آن خبر دهم. بدانید خبرهای آینده و گذشته و درمان دردهای شما و نظم امور معیشت و زندگی تان، همه در آن است. (خطبه ۱۵۷ نهج البلاغه فیض)

نصوص فوق به طور واضح تأکید می کند که شریعت اسلام تمامی میدان های زندگی را در دیدگاه خود قرار داده و همه آنها را در بر می گیرد و از هیچ یک از جزئیات آن روی گردان نمی باشد.

با توجه به نصوص یاد شده که تصریح دارند براینکه شریعت اسلام ناچیزترین مشکلات زندگی بشر را در نظر گرفته و حتی حکم خراشی را که کسی در دست دیگری ایجاد می کند، بیان داشته و غرامت آن را تعیین نموده قطعی است که برای مشکلات اقتصادی بشر و تنظیم زندگی اقتصادی وی نیز برنامه ای ارائه داده است. در غیر این صورت اگر اسلام از مشکلات اقتصادی بشر - که مهمترین و گسترده ترین و پیچیده ترین مسائل زندگی وی را تشکیل می دهد - چشم بپوشد و برنامه ای را ارائه ندهد، کلیت و همه سویی بودن آن، چه مفهومی خواهد داشت؟

● روش اقتصادی اسلام نیازمند به قالب گیری است

هر گاه وجود اقتصاد اسلامی یا روش اقتصادی اسلام را بپذیریم، منظور ما این نیست که می توانیم در میان نصوص اسلامی به گونه ای روشن، نظریات اصولی روش اقتصادی اسلام را پیدا کنیم. بلکه نصوص اسلامی و منابع این شریعت، مجموعه بزرگی را در اختیار ما می گذارد که این مجموعه مرکب از احکامی است که زندگی اقتصادی را سامان می بخشد و پیوستگی انسان را با برادر مسلمانش درباره تولید ثروت و توزیع و داد و ستد آن : مثل احکام اسلام درباره احیای زمین، معادن و احکام اسلام درباره اجاره و مضاربه، ربا، زکات، خمس، خراج و بیت المال : تعیین می نماید و این مجموعه را هر گاه پهلوی هم بگذاریم و پاره ای را با پاره ای دیگر بسنجیم، به یک عده قواعد کلی که ریشه این احکام است، می رسیم و از این قواعد کلی، روش اقتصادی اسلام را استنتاج کرده و قالب گیری می نماییم.

بنابراین، ضرورت ندارد که بگوییم مثلاً ما در میان نصوص اسلامی می توانیم اصلی را پیدا کنیم که در مقابل اصل آزادی اقتصادی در روش سرمایه داری و یا مشابه آن باشد؛ بلکه در میان نصوص اسلامی و منابع آن احکامی را پیدا می کنیم که از آنها موقعیت اسلام را نسبت به اصل آزادی اقتصادی به دست می آوریم و در می یابیم نظر اسلام نسبت به این اصل چیست و در مقابل آن، چه اصلی را اختیار کرده است. مثلاً تحریم بهره کشی های ربایی و تحریم مالکیت زمین را بدون احیا و اختیاراتی که به ولی امر برای تثبیت و تعیین قیمت کالاها داده، ما را در موقعیت اسلام در مقابل آزادی حریم اقتصادی رهنمون ساخته و اصل اسلامی را منعکس می سازد.

● اخلاقی بودن اقتصاد اسلامی

گاهی گفته می شود اقتصاد اسلامی که وجود آن را در اسلام اثبات می کنید، روش اقتصادی نیست و در واقع یک عده دستورات اخلاقی است که از وظیفه دین است آن را عرضه نموده، مردم را به پیروی از آن فراخواند.

پس اسلام که مردم را به راستی و امانت دعوت کرده و آنها را به شکیبایی و خوشخویی واداشته و از نیرنگ و سخن چینی به دور داشته و همچنین دعوت کرده است که تنگدستان و نیازمندان را یاری کنید و از ظلم و ستم بپرهیزید و نیز، ثروتمندان را سفارش کرده با نیازمندان برابری نمایند و از غصب حقوق دیگران دوری نمایند و از بدفرجامی کسب ثروت از راه غیرمشروع بهراسند؛ و به طور کلی در شمار عبادات، عبادت مالی را نیز تشریع نموده است مانند زکات که آن را در کنار نماز، روزه و حج واجب کرده تا در روش بندگی، چند گونه بودنی به کار آید و در ضمن تأکیدی باشد بر اینکه بی نیازان، نیازمندان را فراموش ننمایند.

همه اینها را اسلام از آن رو که روش کلی اخلاقی را دارد، انجام داده است. این اوامر، پندها و راهنمایی ها از حد یک عده دستورات اخلاقی که هدفش نیروبخشی ملکات اخلاقی در روحیه افراد است، تجاوز نمی کند و منظوری جز نیروبخشی ارتباط انسان با خدا و برادر مسلمانش نداشته و هیچگاه نظری به روش اقتصادی که درسطح سامان بخشی اجتماعی باشد، ندارد و به تعبیر دیگر همه اینها جنبه فردی و اخلاقی داشته، هدفش بهسازی فرد است و به هیچ وجه آن جنبه احتمالی که بخواهد امور جامعه را سامان دهد، ندارد. کوتاه سخن آنکه، تفاوت میان این دستورات و میان روش اقتصادی، همان تفاوت میان اندرزگویی است که مردم را نصیحت می کند و آنان را به پاکدلی و مهربانی درباره یکدیگر دعوت می نماید با یک مصلح اجتماعی که برای روابط مردم با یکدیگر نقشه می دهد و حقوق اجتماعی آنان را تعیین می نماید!

پاسخ ما بر همه این حرف ها این است که تفسیر اقتصاد اسلامی را از حد یک مکتب به حد یک عده دستورات اخلاقی پایین می آورد، به هیچ وجه با واقع اسلام و واقعیت اقتصاد اسلامی تطبیق نمی کند. درست است که جنبه های اخلاقی در تمامی دستورات اسلامی به طور روشن انعکاس دارد و می پذیریم که اسلام دارای محتوای گسترده ای از دستورات اخلاقی در همه زمینه های زندگی بشری به ویژه در امور اقتصادی است و نیز می پذیریم که اسلام بهترین روش ها را برای تربیت اخلاقی مسلمان ها و تقویت نیروهای معنوی و ملکات اخلاقی آنان آورده است. اما این عمل اسلام دلیل نمی شود که اسلام تنها به تربیت اخلاقی افراد پرداخته، از سامان بخشی امور اجتماعی صرف نظر کرده است و همچنین دلیل نیست بر اینکه اسلام تنها نقش یک اندرزگو را بازی کرده و به هیچ وجه نمی تواند روش و نظامی برای جامعه در شئون گوناگون زندگی اجتماعی از جمله زندگی اقتصادی ارائه دهد. زیرا شیوه اسلام این نیست که مردم را از ستمگری و تجاوز نهی کند و آنها را به دادگری و رعایت حقوق یکدیگر فراخواند، بدون اینکه مفهوم ستمگری و دادگری را از زاویه دیدی خودش تعیین کند و بدون اینکه حدود حقوقی را که از تجاوز به آنها نهی کرده، مشخص بسازد.

اسلام مفهوم عدالت، ستمگری و حق را به دست ابهام نسپرده، تفسیر آن را به دیگری وانمی گذارد، همانطور که اندرزگویان اخلاقی عمل می کنند؛ بلکه اسلام، قبل از همه چیز، مفهوم دادگری را مشخص می سازد و قواعد کلی معاشرت مردم را با یکدیگر، در مورد تولید ثروت و توزیع و داد و ستد آن بیان می کند و سپس هر کجروی از این قواعد کلی و عدالت مورد نظر خود را ستمگری و تجاوز به حقوق دیگران می انگارد. همین است تفاوت میان اندرزگو و مکتب اقتصادی. اندرزگو، تنها دعوت به دادگری می کند و از ستمکاری و ستم برحذر می دارد ولی دیگر مقیاسی برای دادگری و ستمکاری تعیین نمی کند و آن را به عهده شناختی که در نزد اندرزگو و شنوندگانش پذیرفته است وا می گذارد، اما کوشش روش اقتصادی این است که این مقیاس ها را نیز تعیین کرده، آن را در نظام اقتصادی و در نقشه و طرحی که طبق آن روابط اقتصادی را سامان می بخشد، مجسم سازد.

اگر اسلام به مردم می گفت: از ستمگری دوری نمایید و از دادگری پیروی کنید و بر حقوق کسی تجاوز ننمایید و آنگاه مردم را رها می کرد که خودشان مفهوم ستمکاری را تعیین کنند و تندیس عدالت را خود بسازند و بر یک نوع حقوقی که با توجه به شرایط زندگی و محیط فکری شان و ارزش هایی که به آنها ایمان دارند، مصالح و نیازمندی هایی را که درک کرده اند و عادلانه تشخیص داده، توافق کنند و آنگاه تنها، به ترغیب و تشویق مردم به عدالت و رعایت حقوق یکدیگر اکتفا می کرد، حتماً از حد یک اندرزگو تجاوز نمی نمود.

ولی اسلام هر گاه مردم را اندرز می دهد و آنها را به دوری از ستمگری و کارکردی دادگرانه فرا می خواند، همزمان، مفاهیم خود را از دادگری و ستمکاری بیان کرده و خود بدون واگذاری به دیگری، راه دادگرانه را در توزیع ثروت و تولید آن از راه تجاوزکارانه مشخص می سازد. برای نمونه می گوید دارا بودن زمین به وسیله زور و بدون احیای ستم است و پیدا کردن حق خصوصی در آن با کار احیای حق است. دست یافتن سرمایه به مقداری از ثروت به دست آمده به عنوان ربا ستم است و به عنوان سود، داد است و امثال اینها از مواردی که اسلام در همه آنها، حدود و ستم و داد را مشخص نموده است. همچنین ترغیب اسلام بی نیازان را بر اینکه برادران مسلمان و همسایگان تنگدست شان را یاری کنند، صحیح است ولی با همه اینها به همین ترغیب و به همین ترتیب اخلاقی اکتفا نکرده، بلکه بر ولی امر واجب کرده که زندگی نیازمندان را در حد رفاه تأمین و تضمین نماید و این دستور را در متن نظامی که وابستگی ولی امر و افراد زیردست را سامان می دهد، گنجانده است. در حدیثی از امام موسی بن جعفر (ع) روایت شده که آن حضرت هنگامی که از مسئولیت ولی امر در مورد زکات سخن می گفت، فرمود: ولی امر موظف است زکات را بگیرد و در مواردی که خدا تعیین کرده به مصرف برساند و آن را بر هشت قسمت بخش نموده برای بی چیزان و تنگدستان و... به گونه ای بخش کند که آنها را برای مدت یک سال بی نیاز سازد تا آن حد که در رفاه و آسایش زندگی کنند و اگر چیزی باقی ماند باید به والی برگرداند و اگر چیزی کم آمد و کفایت شان را نکرد والی موظف است که آنان را از محل دیگری تأمین کرده و در حد رفاه و وسعت، بی نیازشان کند.

پر روشن است که در نص فوق، اندیشه عهده داری اجتماعی و ضرورت تأمین زندگی مرفه برای همه به کار رفته و این قطعاً یک اندیشه پندگونه ای نمی باشد، بلکه عهده داری اجتماعی در اسلام، جزء مسئولیت های سنگین ولی امر محسوب می شود.

از این رهگذر می توان در متن تنظیم اجتماعی وارد شده، گوشه ای از زیرسازی نظام اقتصادی شریعت اسلام را از نزدیک تماشا کرد.

بدین ترتیب چه قدر فاصله هست میان نصی که می گوید «به خدا و روز قیامت ایمان نیاورده است کسی که سیر بخوابد و همسایه اش شب را با حالت گرسنه صبح کند» و میان نص دیگری که ولی امر را موظف می داند که زندگی تنگدستان را تا حد بی نیازی عهده دار شود.

نص اول تنها جنبه پندگونه داشته و جنبه اخلاقی دستورات اسلامی را بازگو می کند و نص دوم شکل سامان بخشی به خود گرفته، گوشه ای از نظام اجتماعی اسلام را نشان می دهد که چاره ای جز اینکه آن را قسمتی از برنامه های اجتماعی اسلام بدانیم، نیست.

زکات، یک عبادت محسوب می شود، از مهمترین عبادت ها مانند نماز، روزه و... و هیچ گونه تردیدی در آن نیست. ولیکن جنبه عبادتی آن دلیل نیست بر اینکه جنبه اقتصادی نداشته، از وجود تنظیم اجتماعی برای زندگی اقتصادی در اسلام حکایت ننماید. وابسته بودن زکات به ولی امر و وسیله بودن آن در دست حاکم برای تحقق بخشیدن به عهده داری اجتماعی در مجتمع اسلامی، همچنان که در نص سابق دیدیم، عبادت زکات را از سایر عبادت های فردی جدا می سازد، دلیل است بر اینکه زکات تنها عبادت فردی و تمرین اخلاقی نیست و در کادر تنظیم حیات اجتماعی نیز نقش بسیار مهمی را ایفا می کند.

نویسنده:شهید آیت الله سید محمدباقر صدر