دوشنبه, ۱۳ اسفند, ۱۴۰۳ / 3 March, 2025
هنر هم آب دارد, هم نان

مسعود احمدی اگر بینظیر نباشد، حتما کمنظیر است؛ معلمی در مدرسهای دولتی که به دانشآموزان دبستانی نقاشی یاد میدهد. او مرا یاد وقتی میاندازد که شاگرد مدرسه بودم و زنگ هنرمان همیشه فدای درسهای دیگر میشد، ما که در نقاشیهایمان همیشه خانهها را با خطکش میکشیدیم و بجز کشیدن یک قایق و یک نخل یا برافراشتن پرچم ایران و عراق که آن موقع آتشبس میانشان برقرار شده بود، کاری بلد نبودیم.
شاگردان مسعود احمدی اما هرکدامشان یک هنرمندند و بعضیهایشان اگر فقط روی تابلوهای نقاشیشان قضاوت کنی و چهرههای کودکانهشان را نبینی، گمان میبری یک استادکار آنها را خلق کردهاست.
احمدی یک استثناست، کسی که با نان هنر بزرگ شده، خودش با هنر نان درمیآورد و میکوشد به خانوادهها یاد بدهد زندگی کردن با هنر، چقدر لذتبخش و آبرومندانه است.
شما معلمی هستید که با خیلی از معلمهای دیگر که زنگ هنر را سرسری میگیرند و ساده از کنارش میگذرند، فرق دارید. چه شد به مدرسه آمدید و با انگیزه و عشق، آموزش نقاشی به دانشآموزان را ادامه دادید؟
این موضوع به زمانی برمیگردد که من دانشجوی رشته نقاشی بودم و استاد درس آموزش هنر در مدارس از ما خواسته بود تحقیقی درباره نقاشی دانشآموزان انجام دهیم. این موضوع اصلا برای من جذاب نبود و بارها از استادم خواستم اجازه دهد موضوع تحقیقم را عوض کنم، اما او قبول نکرد و من هم بناچار از طریق یکی از دوستانم در آموزش و پرورش به یکی از مدارس معرفی شدم.
در آنجا توانستم حدود ۲۰۰ نقاشی از دانشآموزان دختر مقطع ابتدایی را جمعآوری کنم. ابتدا نیز خیلی بیاشتیاق فقط نقاشیها را ورق میزدم، اما کمکم متوجه شدم برخی از نقاشیها شباهتهای زیادی با نقاشیهای مدرن نقاشان بنام جهان دارد. مثلا یکی از این نقاشیها متعلق به یک دانشآموز کلاس سوم ابتدایی بود که از نظر ترکیببندی، شباهت عجیبی با تابلوی «شهر خلوت» ادوارد هاپر داشت. همین مساله باعث شد من به پیدا کردن شباهتهای نقاشیهای مدرن و نقاشی کودکان علاقهمند شوم.
این همزمان با وقتی بود که مدیر مدرسهای که من اکنون در آن تدریس میکنم و قبلا شاگرد او بودم، از من خواست در مدرسه به بچهها در کلاسهای فوق برنامه، نقاشی یاد بدهم. وقتی کارم را شروع کردم، فکر میکردم بیشتر از یک یا دو هفته دوام نمیآورم، اما حالا هشت سال از آن روز گذشته و در این مدت هیچ دو روزی برایم تکراری نبوده است و هر روز کارهای فوقالعادهای از بچهها میبینم.
من شاگردی داشتم بدون آنکه بداند، به سبک کوبیسم نقاشی میکرد. او ذهن بسیار بازی داشت، تقریبا بیشتر بچهها ذهن بازی دارند چون ذهنشان مثل آدم بزرگها درگیر انواع و اقسام موضوعات نیست.
روزی یکی از شاگردانم تعداد زیادی درخت نقاشی کردهبود و من فکر کردم جنگل کشیده است، اما وقتی از او پرسیدم گفت اینجا یک باغ است و صاحب آن هم پیرزنی است که خانهاش بیرون کادر است. برای همین است که میگویم من هر روز در برخورد با بچهها چیزهای تازه را تجربه میکنم و یاد میگیرم موضوعات مختلف را میشود از زاویهای که آنها میبینند، ببینم.
شما سبک خاصی از نقاشی را به بچهها یاد میدهید؟
نه. من فقط سعی میکنم به بچهها شیوههای نوین نقاشی را آموزش دهم، نه اینکه به آنها الگو بدهم. من همیشه به آنها میگویم چیزی را که دوست دارند بکشند نه چیزی را که خوشایند دیگران است. به نظر من با این کار، اعتماد به نفس بچهها بالا میرود و خلاقیتشان شکوفا میشود. من شاگردی داشتم که در شش سالگی با اشکهای شمع یک بافت زیبا و متفاوت خلق کرد یا کسی بود که با ماکارونی و چسب یک بافت متفاوت ساخته بود.
شما در حالی روی دانشآموزان سرمایهگذاری میکنید که در مدارس ما به هنر بهای چندانی داده نمیشود و همین است که کار شما را ارزشمند کرده است.
بله، این کمتوجهیها واقعا وجود دارد. البته آموزش و پرورش بتازگی در مقطع ابتدایی یکسری کتاب و سیدی در اختیار معلمها گذاشته تا آنها با آموزشهای نوین هنر آشنا شوند، اما واقعیت این است که در مدارس نه امکانات کافی وجود دارد و نه وقت کافی. من هم این آموزشها را در قالب کلاسهای فوق برنامه ارائه میدهم، چون در غیر این صورت وقتی وجود ندارد.
فرض کنید در یک کلاس ۳۰ دانشآموز وجود داشته باشد و قرار باشد بچهها با آبرنگ نقاشی کنند. اگر قرار باشد هر دانشآموز فقط یک دقیقه صرف خالی کردن ظرف آبش بکند، نیم ساعت وقت کلاس هدر میرود. حالا نداشتن میز مخصوص کار یا نبود فضایی مشخص مثل آزمایشگاه نیز از محدودیتهای تدریس هنر در مدارس است.
شما یادتان مانده وقتی دانشآموز بودید زنگ هنرتان چگونه میگذشت و مدرسه چقدر به آموزش نقاشی یا سایر رشتههای هنری به بچهها فعال بود؟
من هیچ وقت به یاد ندارم در مدرسه به هنر و نقاشی بچهها اهمیت داده شود، اما من از بچگی همیشه مداد و دفتر دستم بود و نقاشی میکشیدم. دفتر مشقم هم همیشه پر از نقاشی بود حتی اگر یک تکه روزنامه میدیدم سریع رویش را پر از نقاشی میکردم. حالا هم همین عادت را دارم. در دوره ابتدایی ما نه زنگ هنر داشتیم نه معلمی که به هنر اهمیت بدهد، اما در دوره راهنمایی، معلمم آقای میرزایی که حالا مدیر مدرسهای است که در آن کار میکنم خیلی تشویقم کرد.
او حتی نقاشیهایم را در جشنواره شرکت داد و من برنده شدم، اما در مجموع کسی در مدرسه به هنر اهمیت نمیداد. حتی کسی از من نقاشیهایم را نگرفت تا به در و دیوار مدرسه نصب کند. حالا هم این مساله جزو وظایف تعریف شده مدارس نیست و اگر در مدرسهای به هنر بها داده میشود فقط سلیقه گردانندگان مدرسه است. بچههای ایران در زمینه نقاشی بسیار با استعداد هستند. اما به آنها بها داده نمیشود و اگر مسابقهای بینالمللی برگزار میشود اصلا کسی آنها را باخبر نمیکند.
به نظر شما ریشه بیتوجهی به هنر در مدارس چیست؟
به نظرمن مشکل قبل از اینکه به مدارس مربوط باشد، به فرهنگ ما برمیگردد. در جامعه ما بجز افراد معدود، بقیه هنر را یک کار تفریحی میدانند مثلا به فرزندشان میگویند اگر حوصلهات سررفته برو و نقاشی بکش. برای همین است حساسیتی که خانوادهها روی درس ریاضی یا علوم دارند نسبت به هنر ندارند و خیلی راحت از کنارش میگذرند.
شاید این مساله از این ناشی شود که مردم فکر میکنند از هنر نان و آب درنمیآید؟
شاید، اما من هنرمندانی را در ایران میشناسم که درآمدشان از معروفترین پزشکان هم بیشتر است. نقاشی را میشناسم که یک تابلو را ۵۰۰ میلیون تومان میفروشد. درواقع پول زیادی در هنر رد و بدل میشود، مثلا گالریهای نقاشی را در نظر بگیرید که تابلوها چقدر سریع در آن فروخته میشود. پس معلوم است هنر هنوز هم خریدار دارد.
شغل پدر شما چیست؟
معرق کاشی برای مساجد و اماکن متبرکه. معرقهای مسجد جامع خرمشهر و سر در مسجد نمایشگاه بینالمللی تهران کار پدرم است. این روزها پدرم صحن امام حسین را کاشیکاری میکند.
درآمد یک استاد معرقکار کاشی چقدر است؟
بستگی به کار دارد، چون معرق، کاری پروژهای است، اما نمیشود گفت درآمدش کم است.
شما این موضوعات را با شاگردانتان در میان میگذارید؟
بله، من از اهمیت هنر در زندگی برای آنها حرف میزنم، اما بیشترشان میگویند آقا ما درس داریم و وقت نداریم. یعنی در ذهن آنها ارزش و اهمیت هنر کمتر از سایر درسهاست، همانطور که به ورزش بهای چندانی داده نمیشود.
چندی پیش در یکی از مجلات آموزش و پرورش خودمان خواندم اگر میخواهیم پیشرفت کنیم باید برای هنر در سیستم آموزشی کشور جایگاهی ویژه تعریف کنیم. در این مجله مقایسهای نیز بین ایران با ژاپن، آلمان و فرانسه انجام شده و نوشته بود در این کشورها غیر از دو ساعت در هفته که همه دانشآموزان آموزش هنر میبینند هر کدامشان موظفند یک گرایش هنری برای خود انتخاب و در آن رشته کار کنند.
در اینترنت هم مطلبی خواندم که از برگزاری یک نمایشگاه خبر داده بود که در آن نقاشیهای اورژینال نقاشانی چون پیکاسو که میلیاردها تومان قیمت دارد درمعرض نمایش قرار گرفته بود و درست در کنار آثار این استادان جهانی، نقاشی بچههایی که به سبک آنها نقاشی میکردند به نمایش درآمده بود. در این کشورها با این روشها هنر را در وجود کودکان پرورش میدهند.
بچههای ما هم استعدادهای فراوانی دارند که بازدیدکنندهها را شگفتزده میکند. اگر امکانات در اختیارشان قرار بگیرد و به کارشان بها داده شود، شک نکنید که خیلی پیشرفت میکنند؛ همانطور که در ژاپن و کره جنوبی در یک دوره زمانی مشخص سرمایهگذاری زیادی در حوزه موسیقی انجام شد و حالا کرهایها و ژاپنیها جزو بهترین نوازندگان دنیا هستند.
مریم خباز
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست