پنجشنبه, ۱۴ تیر, ۱۴۰۳ / 4 July, 2024
مجله ویستا

پایان


پایان

وقتی از نایت کلاب خارج می شد، قلبش تیر می کشید. به قدم زدن مشغول شد و بی توجه به دردقلبش سیگار برگی خرید. پک عمیقی زد و قلبش باز تیر کشید. سوار تاکسی شد و پنجره را پایین کشید. راننده …

وقتی از نایت کلاب خارج می شد، قلبش تیر می کشید. به قدم زدن مشغول شد و بی توجه به دردقلبش سیگار برگی خرید. پک عمیقی زد و قلبش باز تیر کشید. سوار تاکسی شد و پنجره را پایین کشید. راننده با خنده گفت سلام پیر مرد ولی جوابی نشنید.

چشمانش سوی آینه چرخید. جز دود چیزی ندید. درد قلبش را هم نفهمید. با خود گفت: پیر مردو محله فاحشه ها!

پیرمرد، غرق در دود، سیگار و درد می کشید و می اندیشید: تو هم روزی کارت به اینجا خواهد کشید. سیگارش ته کشید، دردش فرو کشید، عمرش هم به پایان رسید.