سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

رمان نویس این خاطره نگار فراموشکار


رمان نویس این خاطره نگار فراموشکار

خاطره و رمان

«خاطرات »کالاهای پرفروشی هستند که حافظه عرضه می کند چرا که به گذشته یی تعلق دارند که دیگر نیست و گاه به دلیل همین «دیگر نبودن»اش حسرت می انگیزد.همه ما کم و بیش باشمایل «خاطره گو»در زندگی روزمره آشناییم.این شمایل، شمایل کسی است که همواره ماجراهایی را از گذشته خود و دیگران از حافظه احضار و برای شنوندگان مشتاق روایت می کند و می تواند ساعت ها شنونده را مجذوب کند. همچنین است لحظاتی از یک مهمانی که به بازگویی خاطرات می گذرد و در آن هر کس به سبک فراریان و پناه گرفتگان از طاعون در حکایت های «د کامرون» خاطره یی تعریف می کند و بدین سان لحظه یی از اکنون و مشغله های روزمره جدا و در حریم امن و خلسه آور گذشته یی که چون اعصار طلایی که قرن ها از سپری شدن شان می گذرد، دروازه هایش را به رویشان گشوده آرام می گیرند. آرامشی که البته گاه طولانی شدنش مهمانان را به سرنوشت قهرمانان فیلم «ملک الموت» بونوئل دچار و پشت دروازه های باشکوه گذشته حبس می کند.

بخشی از جذابیت خاطره که حاصلش حلقه زدن جمع گرد خاطره گو و در عرصه ادبیات استقبال از کتاب های خاطرات است، این است که آنچه به عنوان خاطره نقل می شود معمولاً تکرارنشدنی، یکه و متعلق به گذشته یی به نظر می رسد که به رویاها پیوسته و خاطره گو با نقل تکه هایی از آن گذشته دوباره آن را برمی سازد و ناخودآگاه حسرت بازسازی آن گذشته را در واقعیت برمی انگیزد. کانون جذابیت در این نوع خاطر ه گویی ها حفظ ماهیت «نوستالژیک» خاطره توسط خاطره گو است. «خاطره گو» یا «خاطره نگار» کسی است که به بازآفرینی گذشته به مثابه «عصر طلایی» برگشت ناپذیر و تکرارنشدنی می پردازد. عصری سپری شده که نظام روایی خاطره بین آن و زمان حال فاصله یی پرنشدنی ایجاد می کند و هرچیز وابسته به گذشته را در هاله تقدس قرار می دهد. اما علاوه بر عواملی مثل نوستالژی و بازسازی گذشته به همان صورت یکه و دست نخورده پیشین یک دلیل اصلی جذابیت خاطره هم -که البته خصلت تمام خاطرات نیست - افشاگری هایی است که گاه حین نوشتن یا نقل خاطره صورت می گیرد. گاه خاطره گو حین نقل، ناخواسته خود یا دیگران را لو می دهد و با برملا کردن رازی مگو که درگذشته مدفون شده است تصویری دیگرگونه از گذشته ارائه می دهد؛ تصویری که دیگر نوستالژیک و حسرت برانگیز نیست و بیشتر مضحک یا هولناک است. این رازهای مگو که گاه از دهان خاطره گو می پرند فرزندان حرامزاده و ناخواسته «خاطرات» و «خاطره نگاری ها» هستند. فرزندانی که حافظه آنها را به قصد همدستی با دیگر عوامل دست اندرکار حفظ شکوه گذشته سرکوب کرده است. لحظه پریدن راز از دهان خاطره پرداز لحظه انقلابی نقل خاطره است؛ لحظه یی که در آن ناگهان ناگفته یی فاش می شود که سال ها مخفی مانده بوده است. در همین لحظه انقلابی و در واقع با این دهان لقی از سوی خاطره پرداز است که رمان و خاطره یک لحظه با هم تلاقی می کنند و امکان بالقوه تبدیل شدن خاطره به رمان فراهم می شود. البته گاه خاطره نویس با تقلیل دادن این امکان بالقوه موجود در خاطره گویی، آن را در ماهیت کالایی خاطره حل و به خدمت بازار درمی آورد و به جای افشاگری حقیقی، تصویری خیالی از افشاگری ارائه می دهد که بیش از آنکه شکاف عمیقی را در آنچه تحت عنوان گذشته، وحدت یافته آشکار کند کنجکاوی های سطحی و زودگذر خواننده را ارضا می کند.

در این حالت، توان افشاگر خاطره مثل وجه نوستالژیک آن، بازاری می شود و تاثیر ویرانگرش را از دست می دهد. با این همه افشاگری همیشه وجه خطرناک خاطره و عنصری است در ستیز با عناصر دیگری نظیر شکوه نوستالژیک و حسرت باری که در سنت متعارف خاطره گویی همواره وجود داشته اند. آن که حین گفتن خاطره راز مگو از دهانش می پرد، کسی است که یک آن فراموش می کند چه چیز را نباید بگوید و این فراموشی او را در لحظه انقلابی قرار می دهد که بسط این لحظه، خاطره را به رمان بدل می کند. رمان نویسی که گذشته یی سپری شده را موضوع بازنمایی قرار می دهد ابتدا گذشته را به آن صورتی که منطق نوستالژی در ذهنش ثبت کرده فراموش می کند. خاطره در رمان با فراموشی شکل متعارف نقل خاطره و سازماندهی دوباره حافظه برای جور دیگر به یاد آوردن آغاز می شود. این سازماندهی دوباره در راستای تخریب وجه متعارف و نوستالژیک گذشته و بیرون کشیدن آن از هاله یی که گذشته گرد آن ترسیم کرده صورت می گیرد. نوشته یی را که نتواند گذشته را از این هاله بیرون بکشد به رغم توانایی نویسنده اش در نقل و حتی برگزیدن تکنیکی نامتعارف برای خاطره گویی نمی توان رمان به شمار آورد. هرچند در سال های اخیر شاهد پرفروش بودن این قبیل شبه رمان های صرفاً نوستالژیک هم بوده ایم که گاه دلیل اصلی پرفروش بودن شان این بوده که خواننده در این آثار بخشی از گذشته خود مثل محله های قدیمی که در آن زیسته، هنرپیشه یی قدیمی که روزگاری به او تعلق خاطر داشته، فوتبالیست مورد علاقه یا سینماها و کافه های قدیمی را دست نخورده و به همان صورت صد سال پیش شان در این رمان ها بازیافته است. اما اینها هیچ کدام ربطی به رمان ندارند چراکه بخشی از حافظه رمان نویس همواره علیه نوستالژی عمل می کند.

رمان نویس پوسته امنی را که خاطرات در آنها جا خوش کرده اند، می ترکاند و به سراغ عرصه های ممنوع و قسمت های گاه به عمد فراموش شده گذشته می رود تا انسجام دروغین آن را فاش کند. برخورد رمان نویس با گذشته برخورد پیچیده و چندسویه یی است. این گونه نیست که رمان نویس در برخورد با گذشته یکسره به جنگ گذشته برود. گاه نویسنده خود مدافع تلقی نوستالژیک از گذشته است. اما این گذشته گرایی تنها یک سطح و گاه بیرونی ترین سطح ذهنیت او یا به عبارت دیگر بیرونی ترین «من» موجود در متن او است. در رمان «من» های متعدد نویسنده در ترکیب با «من» های «دیگری»، نویسنده را به عرصه هایی متناقض با یکدیگر می کشانند. گاه رمان نویس هنگام نوشتن، آنچه را سرسختانه کوشیده از آن دفاع کند، نابود می کند. رمان نویس، بیرون از رمان یک صدای مشخص و محدود است. این صدا گاه شاید به شدت ارتجاعی و واپسگرا باشد اما صاحب آن در لحظه نگارش قادر به درک صداهای غالب یا در حال غالب شدنی است که صدای شخصی و ارتجاعی او را در معرض نابودی قرار می دهند. بنابراین رمان نویسی که به سراغ خاطرات و هر چه به گذشته یی سپری شده مربوط است، می رود برخلاف خاطره نگار قادر به حفظ انسجام شکوهمند گذشته نیست حتی اگر خود به آن باور داشته باشد.

برای نمونه در سراسر آثار فاکنر، نویسنده به عنوان یک «من»مشخص و محدود و البته به شدت مرتجع با آینده در ستیز است. اما در عین حال در تمام این آثار ما با یک درک قوی، درست و هوشمندانه از «آینده ناگزیر»ی روبه روییم که با حرکت رو به جلویش مثل غلتک از روی گذشته عبور می کند. این همان درکی است که باعث می شود فاکنر در همان لحظه که- هر چند غیرمستقیم- از گذشته دفاع می کند گذشته گرایی خود و احساسات نوستالژیک اش نسبت به آن را دست بیندازد. شکل های دیگری از درافتادن با وجوه نوستالژیک گذشته را در رمان «در جست وجوی زمان از دست رفته» پروست می بینیم. در این رمان هر دری که راوی برای ورود به گذشته تعبیه می کند در نهایت او را نه به منظره هایی یکپارچه و باشکوه که به چشم اندازهایی تکه تکه می رساند که انسجام ظاهری شان با ورود راوی به نقاط فراموش شده آن منظره ها در معرض نابودی قرار می گیرد چراکه رمان نویس نوشتن خاطرات را نه به همان صورتی که این خاطرات در یادش مانده اند که با فراموشی همه آن صورت های آشنا آغاز می کند و هر چه در نوشتن گذشته پیش می رود بیشتر اشکالی را که گذشته خود را با آنها در ذهن اش تثبیت کرده از یاد می برد و به این صورت گذشته در ذهن رمان نویس تغییر شکل می دهد و وجوهی از آن آشکار می شود که نظام متعارف و قراردادی به یاد آوردن، آنها را سرکوب کرده است.

بدین سان گذشته در رمان حرمت خود را از دست می دهد و نقدپذیر می شود. حال آنکه خاطره گو همواره فاصله گذشته را با حال به نحوی حفظ می کند که حال، به حرمتی که گذشته برمی انگیزد خدشه یی وارد نکند. این گونه است که گاه حتی وضعیتی مثل استبداد پدرسالارانه هم در روایت خاطره گو و خاطره نگار به تجربه یی شیرین بدل می شود که زندگی معاصر تکرار آن را به امری محال تبدیل کرده است. حافظه خاطره نگار حافظه یی است منسجم و منظم و در راستای ارائه شکلی منسجم از گذشته یی تباه شده. در مقابل، حافظه رمان نویس حافظه یی است مخدوش و ناتوان از ارائه این شکل منسجم. او خاطره نگاری است فراموشکار و بی ملاحظه که حافظه اش چیزهایی را به یاد می آورد که برای معاصرانش خوشایند نیست. حافظه او عکس مسیر حافظه خاطره پرداز را طی می کند و لحظه به لحظه از وضوح و انسجام فاصله می گیرد و در همین حین عرصه های خطرناک خاطره را به روی مخاطب می گشاید.

جویس کرول اوتس در مقاله یی اشاره کرده است به اینکه جیمز جویس جایی گفته است اولیس را بر اساس شوخی هایی نوشته که در گردهمایی های دوستانه پدرش ردوبدل می شده. ببینید تخیل رمان نویس چه بلایی بر سر خاطره می آورد، خاطره با ورود به این تخیل دیگر تقریباً هیچ بختی برای بدل شدن به یک کالای پرفروش را ندارد. هیچ کس خریدار حافظه معیوبی نیست که وجوهی از گذشته را احضار می کند که بسیاری کوشیده اند هر طور شده آن را فراموش و از حافظه خود طرد کنند. رمان نویس کسی است که به حریم امنی که خاطرات در آن دست نیافتنی به نظر می آیند، تجاوز می کند. او فراموش می کند تا به یاد آورد آنچه را که سنت متعارف خاطره پردازی - گاه به عمد- از یاد برده است. خاطره در رمان هیچ وقت «خاطره» نیست.

علی شروقی



همچنین مشاهده کنید