سه شنبه, ۲۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 14 May, 2024
مجله ویستا

آزادی را می توان با دعاوی حقوقی به دست آورد


آزادی را می توان با دعاوی حقوقی به دست آورد

بارون دومونتسکیو متفکری بزرگ و نام آور است و آثار او تاثیر چشمگیری در درون و بیرون از اروپا برجای نهاده است نه تنها قانون اساسی فرانسه بلکه بسیاری از قوانین اساسی کشورهای دیگر بر پایه اندیشه جدایی قوای مونتسکیو شکل گرفته اند

● مفهوم آزادی در آرای مونتسکیو

بارون دومونتسکیو متفکری بزرگ و نام‌آور است و آثار او تاثیر چشمگیری در درون و بیرون از اروپا برجای نهاده است. نه‌تنها قانون اساسی فرانسه بلکه بسیاری از قوانین اساسی کشورهای دیگر بر پایه اندیشه جدایی قوای مونتسکیو شکل گرفته‌اند. هدف مونتسکیو از این نظریه، حفظ آزادی شهروندان بود.طبق نظر مونتسکیو، انسان موجودی قابل انعطاف است که خود را با جوامع، اندیشه‌ها و برداشت‌های کسانی که در اطراف او زندگی می‌کنند پیوند می‌دهد.

از نظر او عقل محدود به زمان و مکان است و در شرایط گوناگونی شکل می‌گیرد و از جامعه‌ا‌ی به جامعه دیگر برداشت‌های متفاوتی از آن می‌شود. او معتقد است که در طبیعت انسان‌ها با یکدیگر برابر متولد می‌شوند ولی اجتماع موجب از دست رفتن این برابری می‌شود و آنان تنها در برابر قوانین، ‌بار دیگر برابر می‌شوند. مونتسکیو بر آن است که شناخت و آگاهی به جوهر انسانی، از طریق مشاهده انجام‌پذیر است. به زعم او، مشاهده انسان پیش از هر چیز، واقعیت‌ها و شرارت‌‌های او و نارسایی‌های فضایل و خصایص خود را عیان می‌دارد.

انسان‌ها جدا از آرزوها و بیرون از عواطف عمل می‌کنند و برای آسایش در پی برتری‌هایی برای خود هستند. مونتسکیو، از شقاوت و گناه‌باری روح انسان سخن می‌گوید. او به انسان چنین می‌نگرد که موجودی است که جوهر خود را از دست داده و در تباهی کلی فرو غلتیده است. او از بی‌کرامتی طبع و طبیعت انسانی سخن می‌گوید. طبق نظر او، انسان شریر است، چون تمایل به ویران کردن همه چیز دارد بنابراین روح انسان انباشته از گرایش و میل کلی به شرارت است.

پس خود‌خواهی، انسان را نهایتا به خود ویرانی می‌کشاند و بنابر همین اثر است که آنها با قواعد و قوانین مخالفت می‌کنند. در نتیجه حتی جوامع سامان‌یافته و منظم نیز هرگز نخواهند توانست گرایش‌های شریرانه ضد‌اجتماعی همه انسان‌ها را حقیقتا از بین ببرند یا اصلا‌ح کنند. از دیدگاه مونتسکیو، انسان حیوانی عقلا‌نی است، اما عقلا‌نیت در او امری پایه‌ای نیست و محدودیت دارد. طبق نظر او انسان موجودی میانه است و در برزخ میان عقل و بی‌عقلی ایستاده است.

او آزاد است که از آن دو، یکی را برگزیند، اما اراده آزاد، تکه‌ای از گوهر گم‌شده او است. انسان ناچار است که انتخاب کند و به همین دلیل در چنبره ستیز میان انگیزه‌های جسمانی و اخلا‌قی خود گرفتار آمده است. مونتسکیو نه به این اعتقاد دارد که انسان گرگی برای انسان دیگر است و نه معتقد به انسان فرشته‌گونه. از نظر او انسان تا ابد در دامن امکانات متناقض قرار دارد و تلنگری مختصر می‌تواند او را به این سو یا آن سو بکشاند.

او می‌تواند به سوی یک فرهنگ اجتماعی برود اما امکان سوق یافتن به سوی یک زندگی حیوانی نیز در او پابرجاست. مونتسکیو می‌گوید: اجتماعی بودن بشر، غریزی نیست، بلکه محصول زندگی در جامعه است که دارای فرآیند جذب در گرایش‌های اجتماعی انسان است. در اندیشه او انسان بدون حکومت بقا نخواهد یافت. از نظر مونتسکیو مهم‌ترین امر در محیط اجتماعی - سیاسی، ماهیت و اصول یک حکومت است. از نظر او ماهیت یک جامعه از ماهیت و اصول حاکمیت برگرفته می‌شود.

مونتسکیو از جدایی وضع طبیعی از وضع اجتماعی سخنی به میان نمی‌آورد، بلکه وضع اجتماعی را در امتداد وضع طبیعی انسان قرار می‌دهد. او برخلا‌ف هابز مفهوم وضع طبیعی را در برابر مفهوم وضع جنگی نمی‌گذارد. او می‌گوید: اگر انسان‌ها واقعا ترسو و انزواجو هستند، پس به جای جنگ با یکدیگر باید مانع یکدیگر از جنگ شوند، زیرا انسان در وضع طبیعی درگیر مبارزه مرگ و زندگی با عناصر طبیعت است و به اینکه به کسان دیگر حمله کند نمی‌اندیشد.

پس وضع جنگی نمی‌تواند ویژگی خصلت شرایطی باشد که انسان‌ها را گردهم می‌آورد، اما به محض آنکه جامعه شکل بگیرد، وضع جنگی ایجاد می‌شود. وی می‌گوید: اجتماعی بودن بشر، غریزی نیست بلکه محصول زندگی در جامعه است که دارای فرآیند جذب در گرایش‌های اجتماعی انسان است. او برخلا‌ف روسو از میل انسان‌ها به زندگی در جامعه به مثابه قانونی طبیعی نام می‌برد در حالی‌که روسو از آن به‌عنوان یک ضرورت یاد می‌کند. ‌

مونتسکیو معتقد است که انسان در وضع طبیعی، موجودی فاقد ویژگی‌ها و خصایل قابل درک انسانی است. انسان حیوانی است با احساسات، اما بدون درک. وضع طبیعی از نظر مونتسکیو، وضعی صلح‌آمیز است، اما شرایط طبیعی انسان چنان است که به ناچار به سوی جامعه مدنی سوق داده می شود. مونتسکیو بحث آزادی را از قدرت به‌عنوان مهم‌ترین خطر و تهدید برای آزادی آغاز می‌کند. ‌ مونتسکیو می‌گوید: قدرت نامحدود بزرگ‌ترین خطر برای آزادی است، اما از سوی دیگر قدرت را تنها با قدرت دیگری می‌توان محدود کرد بنابراین آزادی تنها در شرایط تعادل و توازن قدرت‌هایی که یکدیگر را محدود و کنترل می‌کنند امکان‌پذیر است. او تضاد بین آزادی و قدرت را محور اساسی مساله سیاسی دنیای جدید قرار می‌دهد و سعی می‌کند مشکل جان لا‌ک را در مورد سوء‌استفاده از قدرت حل کند. وی مساله آزادی را به طریق کاملا‌ متفاوتی از لا‌ک مطرح می‌سازد.

لا‌ک برای تعریف آزادی از حق به‌عنوان ایجاد‌کننده آزادی شروع می‌کند، در حالی‌که مونتسکیو همان‌طور که گفته شد بحث آزادی را از قدرت به‌عنوان مهم‌ترین خطر و تهدید برای آزادی آغاز می‌کند. مونتسکیو مانند لا‌ک به دو قدرت عمده سیاسی معتقد است: قوه مقننه به‌عنوان بازگوکننده اراده اکثریت جامعه و قوه مجریه که وسیله تحقق نیات و اراده اکثریت است. او تجربه تاریخی انگلستان بعد از انقلا‌ب را در مورد تحقق آزادی که در اثر توازن بین دو قوه مقننه و مجریه حاصل شده بود تجربه بسیار موفقی می‌دانست و معتقد بود که ایجاد دو قوه همسنگ در مقابل هم موجب می‌شود که هیچ‌یک نتواند حاکمیت مطلق پیدا کند. مونتسکیو قانون اساسی انگلستان را آن‌چنان که در کتاب یازدهم روح‌القوانین شرح داده، نمونه تحقق آزادی و تبلور جدایی قوه‌ها دانسته است، اما او اعتقاد داشت از آنجا که همه چیز پایانی دارد، کشوری که درباره آن سخن می‌گوییم نیز آزادی خود را از دست خواهد داد، اما او همچنین اعتقاد داشت اگر از علت زوال نهادها آگاه باشیم، می‌توانیم مانع سقوط‌شان شویم.

در چنین رژیمی حاکمیت ازآن هیچ‌یک از قوای مجریه و مقننه نیست، بلکه از آن ضرورت است یعنی ضرورت اعمال حاکمیت ایجاب می‌کند که اغلب تصمیم‌ها با توافق دو قوه و بدون اعمال حاکمیت مطلق هر یک از آنها گرفته شود، اما می‌توان تصور کرد که آزادی شهروندان با خطر جدیدی روبه‌رو شده و آن عبارت است از مصالحه دو قوه در جهت پایمال کردن حقوق و آزادی‌های مردم. اما راه‌حل مونتسکیو چنین است تقسیم حکومت به دو قوه تقریبا مساوی و متمایز باعث می‌شود که جامعه نیز به دو دسته متفاوت و تقریبا مساوی تقسیم شود، به‌طوری‌که هر دسته از یکی از این دو قوه طرفداری می‌کنند. این کار باعث می‌شود که دوگانگی سیاسی در میان مردم به‌وجود آید، اما چون حاکمیت به دو قوه متوازن تقسیم شده در نتیجه شهروندان نمی‌توانند با تمسک به یکی از این دو قوه، حقوق و آزادی‌های دیگران را پایمال کنند. او معتقد است توازن دو قوه همیشه به این علت حفظ می‌شود که این دو قوه خود در واقع نمایندگان دو دسته متوازن در بین مردم‌ هستند.

سیدحسین امامی