شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

حرکت در مدار دایره یی بسته


حرکت در مدار دایره یی بسته

بررسی جریان چپ مارکسیستی در ایران

یک جنبش فکری- سیاسی جریانی اجتماعی است که بر محور یکسری دغدغه ها و مسائل مشترک سیاسی، افراد و گروه های مختلفی را به حیطه اندیشه و عمل سیاسی در جهتی خاص می کشاند. بر این مبنا جریان به مثابه جنبشی در نظر گرفته می شود که فراتر از فعالیت های یک حزب یا دسته یی سیاسی را در بر می گیرد. اگرچه جریانی که به صورت جنبشی سیاسی- اجتماعی نمود پیدا کرده است، خود بیانگر تضادهای سیاسی و اجتماعی است که در جهت کسب فضای مناسب اجتماعی و منافع سیاسی- اقتصادی به مبارزه وصف بندی در مقابل جریانات رقیب پرداخته است، اما این چالش لزوماً فقط در چارچوب فعالیت های یک سازمان حزبی که افرادی مشخص با گرایشات ایدئولوژیک مشترک در جهت به دست گیری قدرت سیاسی به عمل سیاسی روی می آورند، بروز نمی یابد.بنابراین جریان فکری- سیاسی چپ در ایران نیز می تواند در بر گیرنده احزابی متعدد، دسته ها و گروه های اجتماعی متمایز، گرایشات فکری و اندیشمندانی متفاوت باشد که دارای یکسری تمایلات و دغدغه های مشترک سیاسی هستند و با تکیه بر همین گرایشات مشترک برای تغییر و تحول در وضعیت موجود دست به عمل سیاسی می زنند (بر محور دفاع از حقوق طبقات فرودست از طریق روش های انقلابی).

اگرچه برای یک حزب سیاسی صرف به دست گیری قدرت دولتی می تواند معیاری برای کامیابی یا ناکامی اش باشد، تحول اجتماعی و تغییر شرایط موجود است که کامیابی یک جریان فکری- سیاسی را نمایان می سازد، که آن خود نیز در دو سطح قابل تجزیه و تحلیل است؛ در سطح اول به عنوان مثال اگر یک جریان فکری- سیاسی که به دنبال ایجاد تحول تاریخی در حیات سیاسی- اجتماعی با ملت است بتواند به دغدغه هایش گستره یی ملی ببخشد و به نحوی گفتمان خود از وضع موجود و شرایط ایده آلی را به گفتمان غالب در یک کشور مبدل کند، ما می توانیم از کامیابی جریان فکری- سیاسی فوق در این سطح سخن بگوییم. (عملاً گفتمان غالب سیاسی در میان مخالفان نظام حاکم در صد ساله گذشته، گفتمان چپ بوده است) اما در سطحی بالاتر ملاک کامیابی یک جریان فکری- سیاسی منوط به تغییر در شرایط عینی است، یعنی اینکه چقدر آن جریان توانسته است به واقع باعث تغییر و تحول در زندگی اجتماعی آن ملت شود. آنچه به عنوان جریان چپ در ایران از آن یاد می شود، اگرچه در سطح تکثر و همگانی نمودن گفتمان خود تا حدود بسیار زیادی موفق بوده است اما در سطح دوم بحث یعنی کمک به ایجاد تحول و تغییر تاریخی در ایران نه تنها ناموفق بوده، بلکه به رغم جانبازی های بی شمارشان، در بسیاری از موارد نقشی منفی نیز از خود بروز داده است. اگر به تاریخ صد و بیست ساله اخیر ایران بنگریم تاریخ سیاسی در این کشور بر مدار دایره یی بسته در سه مرحله متوالی به تکراری مکرر منتهی می شود. در آغاز وضعیت استبدادی و شرایط بد اجتماعی منجر به اعتراضات وسیع اجتماعی می شود که آن خود دوره یی کوتاه مدت از آزادی را به بار می آورد که خیلی زود به هرج و مرج و آن نیز به احیای مجدد استبداد منجر می شود. متاسفانه چپ ایرانی در همه موارد نقش عمده یی در انتقال از وضعیت آزادی به وضعیت هرج و مرج و در نتیجه بازگشت استبداد داشته است.

● استبداد، آزادی، هرج و مرج

این وضعیت تا حدود زیادی منتج از نگاه مارکسیستی به تاریخ است، کشف و نفی تضادهای اجتماعی موتور حرکت تاریخی است، متاسفانه چپ ایرانی به جز معدود افرادی چون خلیل ملکی کمتر توانست به وضعیتی بیندیشد که در آن تحول تاریخی به نحوی شکل بگیرد که شرایط انسانی برای همه ایرانی ها، اعم از همه گروه ها و طبقات اجتماعی فراهم شود.مارکسیسم معتقد است به شناخت تاریخی در جهت تغییر تاریخ دست یافته است. مارکس سندیکا ها و اتحادیه کارگری را به مثابه قلب تپنده یی می بیند که می بایست به موتور انقلابی تاریخ ساز مبدل شوند. در اینجا روشنفکران اگر نقشی دارند نقش شان آن است که این آگاهی از رسالت تاریخی شان را در ضمیر کارگران بیدار کنند تا آنها از طبقه درخود و منفعل، به طبقه یی که برای منافع خود به جنگ با منافع و گروه های دیگر می پردازد، مبدل شوند. مارکسیسم های ایرانی از همان آغاز با پذیرش تئوری «میانبر تاریخی» لنین خود را به قلب تپنده تاریخ مبدل کرد که غالباً با ابزار خشونت آمیز به جنگ وضعیت موجود می رفتند که به جز دوره های آغازین شکل گیری حزب توده از پایگاه اجتماعی قابل توجهی نیز برخوردار نبودند. این استراتژی قبل از همه به خود نیروهای چپ ضرر رساند، آنها بیشتر نیروهای کیفی و صادق خود را قبل از آنکه به بلوغ سیاسی برسند در نبردی ناعادلانه از دست دادند.

دکتر ارانی که می شود او را بنیانگذار مارکسیسم در ایران معرفی کرد در سرمقاله اولین شماره نشریه دنیا بعد از حمله به کهنه پرستی و سنتگرایی و حمله همزمان به تجددطلبی کورکورانه و مقلدانه از اروپا، پیروی از اصول مادی دیالکتیک را حلال مشکلات بشر امروزی ایرانیان می داند. ماتریالیسم دیالکتیک در مجله دنیا به عنوان آخرین دستاورد علمی بشر قلمداد می شود؛ «تنها نظریه کلی که می تواند مابین علم و صنعت و اجتماع بشر امروز، هارمونی و هماهنگی تولید کند.»۱ در مجله دنیا تاریخ ایران به قسمتی از تاریخ جهانی مبدل می شود، تحولات تاریخی به صورت ضروری و مستقل از اراده تاریخی افراد یک ملت شکل می گرفت. با مرگ دکتر ارانی و غلبه کامل مارکسیسم- لنینیسم بر جریانات چپ در ایران نیروهای چپ مبدل به نیروهایی شدند که از طریق شیوه های انقلابی و غالباً مسلحانه سعی می کردند به چرخ تحولات تاریخی سرعت ببخشند و این در حالی بود که تقریباً همه گروه های چپ به درجات مختلف الگوی روسی فعالیت انقلابی را پذیرفته بودند. نتیجه این نگرش آن شد که در بزنگاه های تاریخی و شرایط سرنوشت سازی که نیروهای چپ می بایست به تصمیم گیری می پرداختند در دوراهی بین تصمیم در جهت منافع ملی و منافع کمونیسم بین الملل، اولی را فدای دومی کردند. البته این وضعیت مختص مارکسیست های ایرانی نبود. بعد از انقلاب بلشویکی نظام شوروی به میهن پرولتاریای پیروز جهان مبدل می شود، تحت تاثیر آموزه های مارکس احزاب کارگری و کمونیستی جهان خود را احزاب همبسته و برادر می دانستند که به نحوی همه شان سلطه حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی را به عنوان حزب برادر بزرگ پذیرفته بودند.

غلبه این گفتمان و تقدیس مبارزه انقلابی باعث شد مسائلی چون عدم برابری حقوق شهروندان، حضور گسترده باورهای سنتی در زندگی اجتماعی، خلاء وجود قانون منشعب از اراده مردمی، عدم وجود آزادی های فردی، نابرابری های جنسیتی و بسیاری از مسائل دیگر که بیشتر جنبه ملی و محلی دارد به عنوان تضادهای بی اهمیت برای مدتی بسیار طولانی از گفتمان غالب در اندیشه و عمل سیاسی ایران حذف شود. انتقادی به چپ نیست که چرا جهانی اندیشیده است، انتقاد آنجاست که چرا نتوانست محلی و بر مبنای منافع تاریخی محل اقدام کند یا اینکه چرا نتوانست به نحو مناسبی بین این دو منافع هماهنگی ایجاد کند. چپ ایرانی را نیز نمی شود نیروهایی ضدمذهب دانست، آنها تقریباً هیچگاه حقیقت دین را به پرسش نگرفتند، به همین خاطر کتاب هایی چون «بیست وسه سال» یا «شیعه گری» که به سبک روشنفکری های عصر روشنگری فرانسه نوشته شدند متعلق به جریانات غیرمارکسیست است. اگرچه با توجه به تجربیات تاریخی- ترور آیت الله بهبهانی به وسیله افراد فرقه دموکرات، ضربه زدن به میرزا کوچک خان، تضعیف و عدم کمک به دکتر مصدق، کودتای درون گروهی سازمان مجاهدین و نمونه های دیگر- غالب گروه های مذهبی نیروهای مارکسیست را نیروهایی خائن به وطن و اسلام می دانستند. با سقوط نظام کمونیستی در شوروی، مارکسیسم- لنینیسم هم به لحاظ نظری و هم به لحاظ عملی دچار بحرانی بنیادین در سراسر جهان می شود. اما این دلیل نمی شود که ما از مرگ آن سخن بگوییم، در بسیاری از نقاط جهان مارکسیست- لنینیست ها سازوکار دموکراتیک دست به دست شدن قدرت را پذیرفته اند، اگرچه هستند گروه هایی که همچنان از طریق مبارزه مسلحانه، ترور و جنگ انقلابی به دنبال اهداف ایدئولوژیک خود هستند. قبل از تاسیس نظام شوروی درهم آمیختگی آزادی و سوسیالیسم اجتناب ناپذیر به نظر می آمد. تنها با ایجاد تغییرات تئوریکی که لنین در نظرات مارکس ایجاد می کند این امکان فراهم می شود تا به نفع سوسیالیسم از گفتمان آزادی چشم پوشید. سقوط شوروی این امکان را فراهم می آورد تا چپ همچون قرن نوزدهم تواماً به آزادی و عدالت بیندیشد، و هیچ کدام را پای دیگری قربانی نسازد. مارکس ایدئولوژی را فهم و تفسیر تحریف شده از واقعیت می دانست که طبقه حاکمه به کمک آن از طریق دست بردن در حقیقت به تثبیت وضع موجود می پردازد. در تعریف لنین ایدئولوژی به طرح و برنامه کاملی مبدل می شود که همه سازوکارها و بایدها و نبایدهای به راه انداختن یک انقلاب را در اختیار کارگزار تاریخی یا رزمنده انقلابی قرار می دهد. با توجه به قبول با هم بودگی آزادی و عدالت به عنوان گفتمان غالب در میان اکثر سوسیالیست ها و تعهد عملی آنها به پیاده کردن این ارزش ها در جامعه، هیچ یک از تعاریف فوق الذکر از ایدئولوژی نمی تواند به گفتمان غالب برای عمل سیاسی مبدل شود؛ اما اگر ایدئولوژی را به عنوان برنامه کار و طرح اولیه یی که بر مبنای مفاهیم و ارزش هایی مرتبط به هم، در قالب الگوهایی رفتاری و مفهومی، امکان فعالیت سیاسی هدفمند را ایجاد می کند، تعریف کنیم، می شود پذیرفت که مارکسیسم- لنینیسم با بازسازی تئوریک خویش امکان آن را پیدا خواهد کرد که به عنوان یک ایدئولوژی تاثیر گذار در عرصه حیات سیاسی حضور داشته باشد.

پی نوشت؛

۱- مومنی باقر، دنیای ارانی، انتشارات خجسته، ۱۳۸۴

محمد محمدی آملی

هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی آیت الله آملی