چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

کودتا شد


کودتا شد

سال ۱۲۹۹

در نخستین روز این سال، کلنل فضل الله خان آق اولی فرمانده شرافتمند هنگ ۴ ژاندارمری و عضو کمیسیون ایرانی _ انگلیسی مطالعات ارتش ایران، در اعتراض به قرارداد ،۱۹۱۹ با اسلحه کمری خودکشی کرد. مرگ او در سقوط کابینه خودکامه وثوق الدوله و جلوگیری از اجرای عملیات کمیسیون مطالعات ارتش، سودمند افتاد. در نخستین ماه این سال پرماجرای ایرانی، قیام شیخ محمد خیابانی در تبریز آغاز شد. وی به همراهی حزب دموکرات و مجاهدین مسلح آذری در محل حزب تجدد حاضر شد و دستور آماده باش نیروهای مسلح تحت فرمان خود را صادر کرد. نیروهای وی شهر تبریز را به تصرف خود درآوردند و نیروهای نظامی دولتی را بدون زدوخورد، خلع سلاح کردند. خیابانی در اعلامیه ای که به دو زبان فارسی و فرانسوی انتشار یافت یادآور شد که می خواهد مشروطیت ایران را از قوه به فعل درآورد. وی نام شهر تبریز را هم به «آزادی ستان» تغییر داد.

در ماه دوم این سال، نیروی دریایی بلشویک های انقلابی، با کشتی های توپدار خود از فاصله دوازده هزار یاردی، بندر انزلی را به بهانه حضور نیروهای انگلیسی در این شهر بمباران کردند و نصرت الدوله فیروز وزیر امور خارجه ایران از بلشویک ها به جامعه ملل شکایت برد. در پی این اقدام، کشتی های شوروی وارد بندر انزلی شدند و آن شهر را از وجود روس های سفید _ ضدانقلابیون روسی _ و سپاهیان انگلیسی خالی کردند. به دنبال رسیدگی به شکایت ایران در جامعه ملل، دولت شوروی اعلام کرد که تمام نیروهای نظامی خود را به شرط اینکه نیروهای انگلیسی نیز از ایران خارج شوند، بیرون خواهد برد.

اوضاع داخلی به شدت بحرانی بود. در حالی که تهرانیان در تب و تاب مخالفت با قرارداد می سوختند و در جنگ و گریز با وثوق الدوله به سر می بردند، نیروهای هوادار خیابانی در تبریز به کنسولگری آلمان ریختند و در زدوخوردی مسلحانه، کنسول آلمان را کشتند! شمال کشور هم در سیطره آرا و اندیشه های رنگارنگ انقلابیونی بود که از انقلاب و آزادی چیزی جز اسلحه و گلوله نمی شناختند و با یکدیگر نیز سر سازش نداشتند! احسان الله خان کمونیست دوآتشه و رفقای قفقازی وی همراه با گروهی از بلشویک های آن سوی مرزها، به همراهی میرزا کوچک خان مومن مسلمان و پاکدل، وارد رشت شدند و اداره آن شهر را برعهده گرفتند. در واقع پیش از این، نیروی دریایی شوروی راه آنان را هموار کرده بود! بی درنگ به دستور کوچک خان، روسا و مسئولان دولتی رشت دستگیر و زندانی شدند و کمیته مرکزی انقلاب سرخ در گیلان آغاز به کار کرد. دو نیروی انقلابی موجود در ایران، دست همکاری به یکدیگر داده بودند؛ انقلابیون مسلمان و انقلابیون کمونیست! آیا چنین اتحاد و ترکیبی قابل دوام بود؟

آیا هیچ تردیدی در نیت پاک آن فرزندان دلیر ایرانی که جان شیرین بر کف نهاده، داعیه آزادی و برابری برای هم میهنان خود داشتند، وجود دارد؟ چگونه بود که آن حکومت موقتی انقلابی و شورای نظامی انقلاب که در سراسر خطه شمال برپا گردید، پیش از آنکه به آتش گلوله های توپ و تفنگ دولتیان خاموش شود، بر اثر نفاق و دورویی و چنددستگی و خویش ستیزی همان بنیانگذارانش خاموش شد؟! در همان حال که حکومت جمهوری انقلابی گیلان، در رشت و انزلی اعلام موجودیت می کرد، حزب کمونیستی ایران به نام «عدالت» هم در انزلی اعلام موجودیت نمود.

در تابستان داغ این سال، هواداران شیخ محمد خیابانی خاندان سلطنتی را از شهر تبریز بیرون کردند و عین الدوله را که حکمران آذربایجان بود، با تحقیر و خواری به سوی تهران روان کردند. کابینه وثوق الدوله سقوط کرد و میرزا حسن خان مشیرالدوله رئیس الوزرا شد. مشیرالدوله اعلام کرد که لغو یا ابقای قرارداد، بستگی به نظر مجلس شورای ملی دارد و بدین وسیله غائله تهران را فرو نشاند. در این هنگام بود که حکومت جمهوری انقلابی گیلان، با قهر میرزا کوچک خان و رفتن وی به جنگل از هم فرو پاشید. حکومت انقلابی یک ماه بیشتر دوام نیافته بود! بنابراین سردار استاروسلسکی فرمانده قزاقخانه ایران به دستور احمدشاه به گیلان رفت و شهر رشت را از تصرف جنگلی ها بیرون آورد.

به دستور دولت مرکزی و شاه، حاج مخبرالسلطنه هدایت نیز به حکومت آذربایجان رفت تا تکلیف شیخ محمد خیابانی و هوادارانش را روشن کند. هر چند که خیابانی اجازه ورود به شهر تبریز را به مخبرالسلطنه نداد، ولی حاجی به قزاقخانه رفت و زدوخوردهای خیابانی نیروهای قزاق دولتی با نیروهای شیخ محمد خیابانی آغاز شد. پس از چند روز زدوخورد، سرانجام شیخ محمد خیابانی نیز به دست نیروهای قزاق گشته شد. در ماه های میانی این سال، کلنل محمدتقی خان پسیان فرمانده جدید ژاندارمری خراسان به مشهد رفت و خود را به احمد قوام السلطنه فرمانروای خراسان معرفی کرد و دکتر محمد مصدق هم که در اروپا بود و وزیر عدلیه کابینه مشیرالدوله شده بود، هنگام بازگشت به ایران، بنا به خواهش مردم شیراز و موافقت مشیرالدوله، حاکم فارس شد و به جای دایی خود، عبدالحسین میرزا فرمانفرما نشست و باز در همین ماه های میانی، کمونیست های شمال به فرماندهی خالوقربان و احسان الله خان که از میرزا کوچک خان جدا شده بودند، به کمک توپخانه روسی به شهر رشت حمله کردند و ضمن تصرف شهر، قزاق های دولتی را تا منجیل عقب نشاندند.

در این هنگام بود که فرماندهی نیروهای انگلیسی در ایران نیز تغییر کرد و ژنرال آیرونساید به جای ژنرال چم پین به تهران آمد. آیرونساید به همراه نرمان نماینده سیاسی انگلستان در تهران به کاخ احمدشاه رفت و خواستار برکناری ژنرال استاروسلسکی به دلیل عقب نشینی در برابر پیشروی کمونیست ها شد. شاه بهانه آورد که در صورت عزل فرمانده قزاق، احتمال دارد قزاق ها به بلشویک ها بپیوندند و به تهران حمله کنند. در این میان مشیرالدوله که نتوانسته بود در این آشفته بازار کاری از پیش ببرد استعفا داد و به جای او چهره ای تازه برای نخستین بار مسئولیت ریاست دولت را برعهده گرفت: فتح الله اکبر، سپهدار رشتی! سپهدار رشتی هنوز مرکب مهر و امضای ریاستش خشک نشده، خواسته انگلیسی ها را که عزل و اخراج استاروسلسکی از ایران باشد و مشیرالدوله و شاه زیر بار آن نرفته بودند، اجرا کرد!

این خواسته انگلیسی ها در اجرای مفاد قرارداد ۱۹۱۹ بود که اختیار مالیه و ارتش ایران را به انگلستان سپرده بود. در پی اخراج استاروسلسکی عده ای از فرماندهان روسی قزاقخانه هم از کار برکنار شدند و از ایران بیرون رفتند. قزاقخانه ای که سالیان سال عامل سرکوب مردم، کشتن آزادیخواهان و به توپ بستن نخستین مجلس ایرانیان بود، اکنون که در اثر انقلاب بلشویکی سر به راه شده و در برابر جنبش های آزادیخواهی در ایران کوتاه آمده بود، اکنون دیگر به درد حکومتگران ایرانی نمی خورد! شگفتا شگفت!! و نیز در همین ماه های میانی سال بود که در بازدیدهای ژنرال آیرونساید از نیروهای نظامی انگلیسی مستقر در ایران، وی با رضاخان میرپنج _ پهلوی بعدی _ آشنا شد.

دولت انگلستان فشار توانفرسایی را برای تصویب و اجرای قرارداد ،۱۹۱۹ بر شاه و دولت وارد کرد. لرد کرزن وزیر خارجه انگلیس نطق مهمی در مجلس اعیان ایراد کرد و خواستار اجرای مفاد قرارداد شد. آنها در ضمن به دولت ایران هشدار دادند که طبق قرارداد، قزاقخانه ایران بایستی تحت فرماندهی و نظارت مامورین انگلیسی فعالیت کند! فشار انگلستان برای این بود که پس از پایان جنگ جهانی اول، در جامعه ملل پذیرفته بود که هر چه زودتر نیروهای نظامی خود را از ایران بیرون ببرد، اکنون که می دید شورشیان جنگلی، پشت دروازه های تهران اردو زده اند و تنها نیروی بازدارنده نیروهای انگلیسی مستقر در قزوین و منجیل هستند، چگونه می توانست این نیروی بازدارنده را از میان بردارد؟ از آن سو طلوع دولت سوسیالیستی در همسایگی ایران و پشتیبانی این دولت انقلابی از جنبش های عدالتخواهانه در سراسر جهان به ویژه در همسایگی خود، خطری نبود که انگلیسی ها به سادگی از آن درگذرند! نسخه ای که انگلیسی ها برای انقلاب مشروطه ایران پیچیدند _ اگر به گوشه قبایمان برنخورد _ همان نسخه ای بود که کمابیش در محافل و انجمن های آزادیخواهان نیز دستورالعمل آن به گوش می رسید. دوای درد بی درمان ایرانیان چیزی نبود جز چکمه!!

یازده سال از پیروزی مشروطه خواهان در ایران گذشته بود حاصل این پیروزی چه بود؟ کدام سازندگی و پیشرفت و آبادانی اتفاق افتاده بود؟ کجا شاه و گدا با هم بر سر سفره فروتنی و برابری نشسته بودند؟ قانون کجا اجرا شده بود؟ آنها حتی نتوانسته بودند پس از پیروزی، دولتی را بر سر کار آورند که بتواند خود را سرپا نگه دارد. عمر کابینه ها در این یازده سال، از چند هفته بیشتر تجاوز نکرد. سراسر این مرز و بوم در آشوب و خونریزی و کشمکش و برادرکشی می سوخت و کسی نمی توانست آتش این فتنه را فرو بنشاند! شگفت آور این که اگر خاطرات رجال سیاسی آن دوران را امروز بخوانیم، باز هم نمی توانیم سره را از ناسره و درست را از نادرست بازشناسیم! گویا که به نوعی همه حق داشتند و همه راست می گفتند، اما راه رسیدن به سازش و همکاری را نمی دانستند.

بدین ترتیب بود که کودتای سوم اسفند ،۱۲۹۹ به انجام رسید. کودتاگران که یکی سیدضیاءالدین طباطبایی روزنامه نگار انقلابی طرفدار آزادی بیان و آزادی مطبوعات و دیگری افسری قزاق به نام رضاخان میرپنج بود، هر دو به دستور بیگانگان و به یاری قزاق های گرسنه و درمانده از جنگی بی پایان، به کاخ احمدشاه رفتند و فرمان نخست وزیری سیدضیاءالدین را از وی گرفتند. سید همین که پشت میز کارش نشست، دستور توقیف همه روزنامه ها _ حتی روزنامه خودش _ را صادر کرد!رضاخان هم که اکنون فرمانده نظامیان شده بود، اعلامیه ای صادر کرد که مطلع آن این بود: «حکم می کنم»!

فاعتبروا یا اولی الابصار!



همچنین مشاهده کنید