پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
امام خمینی و دانشگاه اسلامی در دوره ی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی
در دوران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، نظام حاكم بر كشور به منظور مقابله با نهاد حوزهی علمیه، درصدد تأسیس دانشگاهی با نام دانشگاه اسلامی برآمد، كه این عمل موجب عكس العمل علما و روحانیون گردید. در همین راستا نیز امام خمینی(ره) در خصوص مسالهی فرهنگ و دانشگاه (به خصوص دانشگاه اسلامی)، در اوایل دههی چهل به ارائهی نظرات و دیدگاههای خود پرداختند. در این مقاله مجموعهای این مسائل مورد بررسی قرار میگیرد.
رویكرد امام خمینی به فرهنگ و دانشگاه و بخصوص دانشگاه اسلامی را میتوان از دو منظر سلبی و ایجابی مورد بازكاوی قرار دارد. برخی بیانات و اعلامیههای امام در سالهای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی حاوی دیدگاههای سلبی ایشان در این مورد است. برخی دیگر از نگرشهای عینی ایشان راجع به ماهیت دانشگاه اسلامی، در نظریات ارائه شدهی معظم له در بعد از پیروزی انقلاب یافت میشود.
در یك نگاه كلی معمولا رهبران و دست اندركاران تئوریك و ایدئولوژی انقلابهای جهانی، در دوران مبارزات خود نسبت به شاكلهی مؤلفههای نظام حاكم، از ابعاد گوناگون سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و نگرشی سلبی دارند. از همین رو نیز آموزههای انقلابی خود را تقابل با همان مؤلفهها در دو مرحلهی قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، بخصوص در مرحلهی اول نهضت روحانیت در سالهای نخستین دههی چهل، برخی نگرشهای ایشان را مورد باز كاوی قرار میدهیم. ناگفته نماند كه در آن سالها هیات حاكمهی كشور به منظور مقابلهی ماهوی با نهضت و جهت به انحراف كشاندن آن، درصدد تأسیس دانشگاهی به نام دانشگاه اسلامی برآمد. این طرح در همان مراحل اولیهی خود با مخالفت بینی شده بود، هرگز به اجرا در نیامد. ناگفته پیداست كه مبانی استقلال مرجعیت از نظامهای حاكم در طول تاریخ، در خودبسندگی و استقلال نهاد حوزه نهفته بود، از این رو علما برای حفظ این موقعیت به چالش با نظام حاكم برخاستند. در این مقاله چالش مذكور مورد كند و كاو قرار میگیرد.
● پیشینیههای تاریخی
پرسشهای بنیادین این مقاله این است كه هدف نظام حاكم از تاسیی دانشگاه اسلامی چه بود؟ چرا امام خمینی با همراهی برخی از مراجع و روحانیون به مخالفت با آن پرداختند؟ و در نهایت سرنوشت این طرح چه شد؟ در علوم اجتماعی و انسانی اصلی وجود دارد كه بنابر آن یكی از راههای مقابله با هر پدیدهی اجتماعی، قلب ماهیت آن از درون است. این اصل در خصوص آموزههای مذهبی مصداق فراوانی دارد. پادشاهان در طول تاریخ برای مشروع جلوه دادن فعالیتهای خود نه تنها درصدد جلب موافقت رهبران دینی برآمدند، بلكه به یاری برخی از همان رهبران به تبلیغ و تفسیر آن دینی میپرداختند كه بیانگر و توجیه كنندهی اقدامات سؤآنان باشد. براساس برخی از اسناد و گزارشهای تاریخی، هم در دورهی رضا شاه، و هم در دورهی محمد رضا شاه، تلاشهایی برای ایجاد مراكزی برای تعلیم و تربیت مبلغان دولتی نوع صورت گرفت. در برخی موارد نیز این فعالیتها به بار نشست و بعضی از مبلغان دینی از آن مؤسسات فارغ التحصیل شدند. از اینرو پرواضح است كه هدف صاحبان قدرت از دست یازیدن به چنین اقداماتی، به تحلیل بردن ماهیت نهادهای مستقل مذهبی بود. از آنجا كه نظام آموزشی و مالی حوزه، نهادی مستقل و بینیاز از حكومتهای زمان بوده، لذا دستاویزی برای به انقیاد درآوردن آن نهاد وجود نداشت. گذران امور طلاب و اصولا حوزهها از طریق پرداختهای شرعی مؤمنین صورت میگرفت.
بنابراین تا قبل از تاسیس نهادهای مدرن آموزشی، امر تعلیم و تربیت دینی در شهرها و حتی روستاهای كشور، امری خودبسنده و مردمی تلقی میشد. همین خودكفایی مادی، بنیاد استقلال آن نهاد را از حكومتها رقم میزد. مهمترین دستاورد این استقلال، تربیت افراد، خارج از منویات مورد نظرو چارچوبهای فكری قدرتهای حاكم زمان بود. هیات حاكمه برای مقابله با حوزه، به سازو كارهایی روی آورد. از جملهی این اقدامات كه در چارچوب قانون متحد الشكل كردن لباس نمود یافت، تأسیس دو موسسهی وعظ و خطابه بود كه به عنوان یك نمونه از پیشینیهی مقابلهی پهلویها با حوزه و الگوی دانشگاه اسلامی مورد نظر آنها، مورد بررسی قرار میگیرد.
۱ـ مؤسسهی وعظ و خطابه در دورهی رضا شاه
تشكیل این مؤسسه در قالب طرحهای فرهنگی دورهی رضا شاه قرار میگیرد. طرحهایی همچون؛ سازمان پرورش افكار، حواز عمامه، دانشكدهی معقول و منقول، متحدالشكل كردن لباس و كه به منظور تحكیم و تبلیغ مبانی فكری نظام پهلوی و مقابله با روحانیت مورد توجه قرار گرفت. در این میان چنین به نظر میرسد كه مهمترین ساز و كار برای به تحلیل بردن روحانیت ایجاد مؤسسهی مذكور بود. این طرح به دنبال سركوب اعتراضات ناشی از اجرای قوانین متحدالشكل كردن لباس و كه به منظور تحكیم و تبلیغ مبانی فكری نظام پهلوی و مقابله با روحانیت مورد توجه قرار گرفت. در این میان چنین به نظر میرسد كه مهمترین سازوكار برای به تحلیل بردن روحانیت ایجاد مؤسسهی مذكور بود. این طرح به دنبال سركوب اعتراضات ناشی از اجرای قوانین متحدالشكل كردن لباس، جواز عمامه و كشف حجاب جامهی عمل به خود پوشید. چنین به نظر میرسد كه با عنایت به اقتدار و نفوذ علما در جامعهی ایران و به خصوص با عنایت به رویكرد سیاسی آنان از دورهی مشروطه، تئوری پردازان نظام به این نتیجه رسیدند كه برای رهایی همیشگی از تسلط مذهبی و اجتماعی روحانیون، به وابسته كردن آنان به حكومت بپردازند. از این رو به دنبال ناكار آمدی طرح پیشین «صدر مجوز علما» كه به منظور كنترل و نظارت بر فعالیت علما به اجرا درآمده بود، از سال ۱۳۱۵ هـ . ش، تشكیل این موسسه به منظور تغییر ماهوی سیستم كاركردی و آموزش دینی مورد توجه قرار گرفت.
موسسهی وعظ و خطابه وابسته به دانشكدهی معقول و منقول- الهیات بعدی بود. اساسنامهی آن در ۱۹ خرداد ۱۳۱۵ به تصویب هیأت وزرا رسید. اساسنامهی مذكور شامل سه فصل با عناوین؛ مجالس وعظ و خطابه، كنفرانسهای عمومی و تعلیم تاریخ معاصر و دارای ۱۶ ماده میباشد. خلاصهی مواد مذكور چنین است كه در دانشكدهی معقول و منقول، مدرسهی مخصوص وعظ و خطابه از طرف وزارت معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه تاسیس و از میان وعاظ و اهل منبر كسانی كه بر حسب تصدیق ادارهی، شهربانی «سؤسابقه نداشته باشند و معلومات كافی برای وعظ و خطابه را نیز دارای باشند تعیین خواهند شد»، حقوق آنان از محل «اوقاف مجهول المصرف، معتذر المصرف و بریات مطلقه» تأمین خواهد شد.
دروس آن مدرسه توسط وزراتخانهی مذكور تهیه و برای وعاظ ولایات ارسال خواهد گردید، و بعد از تدریس از آنها امتحان به عمل خواهد آمد. «جواز وعظ» فقط برای كسانی كه از عهدهی امتحان برآیند صادر خواهد شد. در فصل مربوط به كنفرانسهای عمومی، وزارت معارف ملزوم به تعیین مكانهایی در شهرهای كشور برای ایراد خطابه در زمینههای تاریخی، اخلاقی، صحی، ادبی، اجتماعی، تجدد خواهی، میهن پرستی، شاه دوستی و آشنا نمودن عموم به ترقیات روزافزون كشور در عصر جدید شده است. براساس فصل سوم، هدف از تعلیم تاریخ معاصر، آموزش اهمیت عصر جدید ایران بود.
همچنین در «اساسنامهی تحصیلات موسسهی تكمیلی وعظ و خطابه»، دروس مشترك و اختصاصی دورهی دو سالهای اول و دوم موسسه، تلفیقی از علوم قدیم شامل؛ علوم ادبی، اخلاقی، اشعار، تفسیر و علم حدیث و علوم جدید شامل: فیزیك، تاریخ طبیعی، حفظ صحابه، معرفه النفس، تعلیمات مدنی، هیئت، تعلیم اصول و مواد نطق و خطابه و تدبیر منزل و سیاست مدن منظور شده بود. شروط ورود به مؤسسه، داشتن معلومات فارسی و عربی در حدود دورهی دوم متوسطه و حداكثر سن ۲۵ سال تعیین گردیده بود؛ كه این ماده بعدا با تقسیم روحانیون به دو گروه؛ روحانیون زیر سال سن، كه آنان موظف به شركت در كلاسهای مذكور بوده و روحانیون بالای ۴۵ سال سن، كه آنان نیازی به شركت در كلاسها را نداشتند، تغییر یافت. شیوهی آموزش در تهران از طریق برگزاری كلاسهای حضوری موسسه و در ایالات از طریق آموزش مكاتبهای انجام میشد.
فعالیتهای این موسسه بیش از دو سال دوام نیاورد. هر چند در مهر ۱۳۱۷ عملا موسسهی مذكور منحل شد، ولی برخی اهرمهای اجرایی آن از جلمه «مجوز عمامه» تا سالهای بعد علیه روحانیون بكار گرفته شد. چنین به نظر میرسد كه علیرغم تشدید تحمیلات و فشارها علیه روحانیت جهت شركت در كلاسهای موسسه، به جرات میتوان ادعا كرد كه علت اصلی انحلال آن ناشی از عدم استقبال قاطبهی علما و طلاب از كلاسها و برنامههای آن موسسه بود.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست