شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

فیلسوفان شرق و غرب اسلام


فیلسوفان شرق و غرب اسلام

نویسنده در بخش اول کتاب خود تحت عنوان «فیلسوفان شرق عالم اسلامی» و در فصل دوم تا فصل هفتم این کتاب ۱۹۹ صفحه ای به بررسی دیدگاه های فیلسوفانی همچون «کندی, فارابی, ابوعلی سینا, ابوسلیمان منطقی سیستانی, اخوان الصفا و ابو حامد غزالی» پرداخته است

هدف از نگارش این کتاب بیان نظریه های فیلسوفان نامور مسلمان در باب دین و فلسفه و نسبت و ربط آن دو به یکدیگر است. حاصل نظریات این فیلسوفان که در باب دین و فلسفه در این کتاب به آنها اشاره شده، در سه راه و سه نظریه خلاصه می شود. بعضی از آنها در نسبت بین دین و فلسفه به «استقلال» و بعضی به «تلفیق» و بعضی دیگر به «توفیق» باور دارند.

همه این فیلسوفان چه اصحاب استقلال و چه اصحاب تلفیق و چه اصحاب توفیق در نهایت رابطه بین دین و حکمت را سازگار نمی بینند و هدف هر دو را رساندن آدمی به فضیلت و سعادت می شناسند.

پیروان نظریه استقلال با تمام احتیاطی که در اجتناب از خلط بین این دو دارند، هیچ کدام را نافی و مقابل دیگری نمی شناسند، بلکه تفاوت را در راه و روش و منبع اخذ می بینند. در این کتاب نویسنده برآن بوده تا نظرات این فیلسوفان به اجمال آورده شود و از تطویل اجتناب شود. اگر در بحث مربوط به ابن رشد این شرط رعایت نشده به جهت خاطر ناشناخته بودن او در ایران بوده و نیز به این سبب که ایشان هم به عنوان فیلسوف و هم به عنوان فقیه در این باب گام نهاده و میان معارضان به داوری پرداخته است.

بی تردید حکمرانی دو دولت قدرتمند در مقیاس دو امپراتوری همانند عباسیان و فاطمیان در پهنه جهان اسلام از حوض غربی تا حوض شرقی مدیترانه با پشتوانه عقیدتی و فرهنگی متفاوت از قرون سوم تا هفتم و تبعیت حکومت های محلی از آن دو، عملا جهان اسلام را در این روزگاران وارد عرصه خاصی از چالش کلامی و فلسفی کرد.

کار آن زمان دشوارتر شد که با تسلط ترکان سلجوقی بر ایران و آسیای صغیر و بخش هایی از شام و وزارت وزیر کفایتمند و تمامیت جویی چون خواجه نظام الملک طوسی، در دولت سلجوقیان و با در اختیار گرفتن آموزش و دولتی کردن آن توسط این سلسله، عملا عرصه بر پدید آمدن و درخشیدن اندیشه های دیگر که با اندیشه حکومتی سلجوقیان همسویی نداشت، تنگ شد.

حاکمیت متکلمان اشعری و حمایت بلامنازع عباسیان و دولت های تابع از آنها حوزه های تعقل فلسفی و اعتزال را تا حدودی تعطیل کرد و کار بر نظریه پردازان آن، دشوار گردید. رواج فلسفه تاویل و یا به تعبیر مخالفان دولتی آن، روش باطنیان که از سوی فاطمیان و نحله های همگام با آنها، نشر می یافت، خاصه که از سوی پاره ای از ماجراجویان اسماعیلی به عنوان ایدئولوژی مقابله با حاکمیت عباسیان و دولت های فرمانبر آنها به کار گرفته شد، امپراتوری عباسی و حکومت های محلی تابع آن را به چاره جویی در دو مجال نظامی و فکری واداشت.

حاصل این کنش و واکنش در جهان اسلام در این روزگار مقابله تام و تمام با «فلسفه و عقل» بود. گرچه حاکمیت فاطمی خود نظریه پردازان نیرومندی را به کار گرفته بود و نویسندگان دایره المعارف «رسائل» مواد قابل توجهی فراهم کرده بودند، ولی اشتهار چهره های برجسته چون ابونصر فارابی و شیخ رئیس ابوعلی سینا به مثابه سردسته این بینش و روش عقلی قبل از هر کس دیگر این دو را در تیررس خصم قرار می داد. از این روست که ابوحامد غزالی در کتب انتقادی خود بیش از هر کس دیگر انتقاد خود را متوجه این دو می کند.

اوامری که از ناحیه خلافت صادر و به مجریانی چون غزنویان و سلجوقیان محول می شد، عملا عهده دار آن فقیهان متکلمی بودند که می بایست قبل از هر چیز نقد های آنها برای غیر متخصصان پهنه خلافت جنبه پذیرش داشته باشد. پس تعجب ندارد که این نقادان قبل از آن که همت خود را صرف نقد عالمانه آن نظریات کنند، جمعیت انبوه و غیرآگاه به نظریات فلسفی و کلامی را منظور نظر می داشتند و فتوا به کفر و ارتداد خصم صادر می کردند. اگر به بیانیه های اشعریان که می توان آن را نوعی مانیفست مذهبی حکومت محسوب کرد، توجه شود، در می یابیم که تمام تلاش حاکمیت عباسی بر آن بوده تا قرائت مورد پسند خود را مغایر با بینش فلسفی و اعتزال و به دور از تاویل و تفسیر برای آحاد رعیت تدارک کند.

با تاسیس مدارس نظامیه توسط خواجه نظام الملک طوسی، دولت سلجوقی برآن بود تا آموزش دینی را برای مقابله با باطنیان به عهده گیرد و در این میان لازم می نمود که روش اشعری به عنوان روش مقبول و رسمی ترویج شود. به سال ۴۸۴ هجری، غزالی از سوی نظام المک برای تدریس در نظامیه بغداد که در آن زمان مرکز رسمی افتاء و اداره اشعریان به حساب می آمد، تعیین شد.

غزالی بعدها پس از کناره گیری از حکومت و ترک سیاست، از علاقه باطنی خود که در آن زمان به جاه طلبی و شهرت میل داشته، یاد می کند و آن را رشته پیوند با حکومت به شمار می آورد. وی برای اجرای این ماموریت آن گونه که خود می گوید؛ «سه سال به فراگیری فلسفه از سال ۴۸۴ تا سال ۴۸۷ هجری پرداخته و در دو سال آخر عهده داری تدریس در نظامیه بغداد به تالیف چند کتاب دست زده است». نویسنده پیش از آن که به طرح دعوی غزالی علیه فیلسوفان در کتاب «تهافت الفلاسفه» و دفاع ابن رشد از فیلسوفان و نقض آراء غزالی و نظریه غزالی و نظریه توفیق و سازگاری بین دین و فلسفه از سوی او بپردازد، به زمینه های طرح فلسفه در شرق عالم اسلامی اشاراتی نموده است تا از حیث تاریخی ذهن خواننده با چالش فکری عصر مورد نظر آشنا گردد.

سوال این است که چرا در شرق جهان اسلام با درخشیدن فیلسوفان نامدار و اهتمامی که به کار گرفتند، توفیق بین دین و فلسفه دست نداد ؟نویسنده همچنین در خصوص قصه «فلسفه در شرق جهان اسلام» قبل از هر چیز اذعان داشته است که نگاه اندیشمندان شرق عالم اسلامی به فلسفه و علوم در ابتدا نگاهی یکدست و روشمند نبود، و از سه جریان یاد نموده است؛

۱) متکلمان، شامل اشعریان، و معتزلیان و اهل سنت عمومی نسبت به علوم اوائل نگاهی بین تحریم و منع و رد و ابطال داشتند.

۲) اشعریان که باید گفت در زمان متوکل که نسبت به اندیشه اعتزال سخت گیری شد و زمینه برای رواج اندیشه اشعریان آماده گردید، نسبت به علوم اوایل و فلسفه مخالف و به رواج دهندگان آن نامهربان بودند.

۳) دسته سوم که به شکل حرفه ای و تخصصی به علوم اوایل می پرداختند، اینان خود بر سه دسته بودند؛

▪ پردازندگان به علوم طبیعت و ریاضیات و طب که از ورود به مباحث منطق و فلسفه تن می زدند و معمولا از مباحث ایدئولوژیک خود را بر کنار می داشتند. در میان این دسته از سنی و شیعی و اشعری و معتزلی و فلسفی به چشم می خورد. اینان چون به مباحث عقیدتی نمی پرداختند از تنش های فکری در امان و از تکان های سیاسی آن مصون بودند.

▪ دسته دیگر از میان این صنف کسانی بودند که به علوم باطن می پرداختند. اسماعیلیان بیش از همه به ترویج این تفکر می پرداختند و با آن بین سپهر دین و فلسفه و سیاست تناسب، توازن و تناظر برقرار می کردند.

▪ فیلسوفان به معنای اصطلاحی کلمه همچون کندی، فارابی و ابوعلی سینا و متاثران از آنها. اینان غالبا به شیوه دایره المعارفی به فلسفه ارسطو می پرداختند و بیشتر توجه شان به منطق و الهیات ارسطو بود، بعضی از اینها هم در آخر، گذرشان به افکار نو افلاطونی افتاده است. اینان اختلاف بین گفتمان دینی و فلسفی را دریافته بودند ولی می کوشیدند تا اثبات کنند که این اختلاف، تنها در سطح گفتمان یا شیوه های تعبیر است و مضمون در نهایت یکی است و اختلاف و تناقضی بین این دو نیست. برای این که به شیوه «ابن رشد» در پرداختن به رابطه بین دین و فلسفه بهتر واقف شویم، اطلاع از نظریات این فیلسوفان ضروری به نظر می رسد.

نویسنده در بخش اول کتاب خود تحت عنوان «فیلسوفان شرق عالم اسلامی» و در فصل دوم تا فصل هفتم این کتاب ۱۹۹ صفحه ای به بررسی دیدگاه های فیلسوفانی همچون «کندی، فارابی، ابوعلی سینا، ابوسلیمان منطقی سیستانی، اخوان الصفا و ابو حامد غزالی» پرداخته است. در بخش دوم نیز تحت عنوان «فیلسوفان غرب عالم اسلامی» به بررسی دیدگاه ها و نظریات «ابن باجه، ابن طفیل و ابن رشد» اختصاص یافته است.

صادق آئینه وند

ناشر؛ نشر نی

چاپ اول؛ ۱۳۸۵

محمود فاضلی