شنبه, ۲۹ دی, ۱۴۰۳ / 18 January, 2025
نسل تلویزیون
با ورود تلویزیون به جامعه آمریکا در اواخر دهه ۱۹۵۰ و اوایل دهه ۱۹۶۰، نسلی در این کشور شکل گرفت که با نسلهای پیشین متفاوت بود ؛ این نسل میل به انزواگرایی داشته و از مشارکت در فعالیتهای اجتماعی دوری میگزید. این روند در دهههای بعد نیز ادامه یافته است.
برخی از اندیشمندان، از جمله روبرت پوتنام استاد دانشگاههاروارد، اصل تماشای تلویزیون را در این رابطه مقصر نمیداند و معتقد است که باید برنامههای تلویزیونی را با مسایل اجتماعی ممزوج کرد. اما به اعتقاد نویسنده، راهحل مذکور خیلی خوشبینانه است و مثل این است که از صاحبان صنعت تنباکو بخواهیم، به خاطر سلامتی جامعه، دست از تولید تنباکو بردارند. او مشاهده کنترل شده تلویزیون توسط کودکان و تشویق همزمان آنها به فعالیت اجتماعی و بازی را توصیه میکند.
● نسل تلویزیون شامل چه کسانی میشود؟
ویژگی ای در تلویزیون وجود دارد که آن را از همه تکنولوژیهای سابق که بر جامعه تأثیر گذاشتهاند، متمایز میکند. هیچ پیشرفتی تاکنون نتوانسته است زندگی کودکان زیر شش سال - یعنی تأثیر پذیرترین بخش جامعه - را مثل ورود تلویزیون به خانه آمریکاییها، این قدر سریع، گسترده و مستقیم تحت تأثیر قرار دهد.
اختراع لامپ، اتومبیل و یا تلفن، زندگی بسیاری از بزرگسالان را به طور اساسی متحول کرد؛ اما این اختراعات با زندگی کودکان کم سن و سال کاری نداشت. این کودکان همچنان به روزگار خوش خود، مثل تمام کودکان در طول تاریخ ادامه دادند. پس از اختراعات مزبور، کودکان باز هم میخوابیدند، میخوردند و مابقی وقت خود را هم درگیر بسیاری از پیچیدگیهای گوناگون مرتبط با بازی میشدند.
از اواخر دهه ۵۰ و اوایل دهه ۶۰ (قرن بیستم)، کودکان برخی مناطق، در بخش مهمی از اوقات روزانه خود درگیر فعالیتی شدند که نه میتوان آن را خواب و نه بازی نامید، بلکه میتوان گفت که چیزی میان این دو بوده است؛ فعالیتی که با دریافت سوژههای دیداری و شنیداری مشخص شده و رفتارهای کاملاً غیرمعمول در میان کودکان کم سن و سال - مثل سکوت، بیحرکتی، انفعال ذهنی - را به همراه دارد.
تلویزیون به خاطر سرعت شگفتانگیزی که در جا باز کردن برای خود در میان خانهها داشت، عصر خویش را رقم زد و به آسانی همه چیز را تحت تأثیر قرار داد. در طی دوره کوتاه چهارساله، سالهای ۱۹۴۸ تا ۱۹۵۲، تعداد دارندگان تلویزیون در آمریکا، از چند هزار نفر به ۱۵ میلیون نفر رسید. بدین ترتیب، این انتظار بجا است که در طی همین دوره کوتاه، ما شاهد علائم و اثرات تلویزیون بر نخستین نسل از کودکانی باشیم که در زمان رشد این دستگاه، بر سرشت آنها تأثیر گذاشته است.
یک منطق در اینجا وجود دارد: کودکانی که یک سوم ساعات بیداری خود را طی سالهای حساس دو تا شش سالگی، صرف تماشای تلویزیون کردهاند، شامل کسانی میشوند که در مجموع، حداقل پنج هزار ساعت (و شاید هم دو برابر) عمر خود را تا شروع کلاس اول، به مشاهده تصاویر تلویزیون مشغول بودهاند؛ این کودکان به گونه قابل تشخیصی، از کودکانی که تلویزیون تماشا نکردهاند، متفاوت خواهند بود. اگر این قضیه پذیرفته شود، در این صورت، به ناچار هویتی شکل میگیرد که نسل تلویزیون نامیده میشود. این نسل به عنوان نخستین تماشاگران تلویزیون، با نسلهای قبلی تفاوت دارد.
در همان حال که رشد کودکان اواخر دهه ۵۰ و اوایل دهه ۶۰ با تماشای قابل توجه تلویزیون همراه بوده، تغییرات خاصی نیز در همة اقشار مردم آمریکا شروع به ظاهر شدن کرد. بخش قابل ملاحظهای از این تغییرات، به تقلیل یافتن مهارتهای زبانی جوانان، شامل خواندن و نوشتن و همچنین به میزان زیادی تنزل در فعالیتهای اجتماعی در سراسر کشور مربوط میشد. بسیاری، این تحولات را به تبدیل شدن تلویزیون به عنوان یک رسانه گروهی ربط دادهاند.
این روند نزولی مشارکت در فعالیتهای اجتماعی، تا به امروز متوقف نشده و در مراحل بعد هم، شکلگیری نسل تلویزیون عملاً هرگز متوقف نشده است. این موضوع حتی در شرایط کنونی هم با ما همراه است. نسل تلویزیون شامل کودکانی است که سال به سال و دهه به دهه بخش اعظم اوقات دوران کودکی خود را به تماشای تلویزیون میپردازند و با آن بزرگ میشوند و این مسأله تبدیل به امری همهگیر شده است.
در حقیقت، اگر بپذیریم که تلویزیون ابزار چنین تغییرات اجتماعی بوده است، در این صورت، باید خودمان را از زیر نفوذ آن رهایی بخشیم. تا زمانی که الگوهای ما تغییر نیابند، این تحولات با ما همراه هستند.
● تلویزیون و یأس اجتماعی
به نظر میرسد که با شروع دهه ۱۹۶۰ یا اوایل دهه ۱۹۷۰، آمریکاییها، در مقایسه با سالهای قبل، به طور قابل ملاحظهای کمتر به مسایل اجتماعی اهمیت میدادند. در دوران مذکور، از تعداد اعضای باشگاهها و کسانی که در کلیساها حاضر میشدند، کاسته شد؛ مشارکت در امور سیاسی به شدت کاهش یافت؛ گذراندن وقت در مجامع خصوصی تقلیل یافت. این روند، یک امر موقتی و مرتبط با تحولات اجتماعی آن دوره نبود، بلکه در خلال دو دهه بعد هم افزایش یافت.
روبرت پوتنام، مورخ اجتماعی دانشگاه «هاروارد»، در کتاب دقیق و مستند خود تحت عنوان «بازی یک نفره بولینگ: فروپاشی و تجدید حیات جامعه آمریکا» متذکر میشود که اولین نسل تلویزیون، دقیقاً نسلی بود که روند تنزل فعالیتهای اجتماعی از آنها آغاز شد.
این مسأله، در نگاه نخست، اسرارآمیز به نظر میرسد. اگر بخش اعظم جمعیت شهری رشد کرده در خلال جنگ جهانی دوم را که به نسل «بی بومر» شهرت داشته و کمکم در حال بازنشستگی بودند، زیر نظر بگیریم، متوجه میشویم که آنان بیشتر درگیر فعالیتهای اجتماعی میشدند و حتی به آن نوع ثروتی که بوتنام آن را «سرمایه اجتماعی» مینامد، دست مییافتند و ثروتمندتر میشدند. به هرحال، آموزش و پرورش همیشه به عنوان بهترین پیشبینی کننده سطح مشارکت در امور مدنی شناخته شده است و «بومر»ها هم به عنوان بهترین نسل آموزش دیده در تاریخ آمریکا شناخته میشدند.
اما این روند ادامه نیافت. نسلی که در اواخر دهه ۱۹۶۰ به بلوغ رسید، ثابت کرد که فردگراتر و درونگراتر بوده و احتمالاً بر فردیت و خصوصی بودن، بیشتر از اجتماعی بودن و جمعگرایی گرایش پیدا کرده است. بومرها نه بیشتر از پدران و مادران خود، عضو سازمانها، کلیساها و یا باشگاهها میشدند و نه تا سطح نسل پیشین، خود را در امور اجتماعی درگیر میکردند. نسلی که بعد از آنها آمد، یعنی نسل «جن ایکس» - آنطور که خود این لقب را به خود داده بودند - حتی کمتر از قبل به امور اجتماعی میپرداختند. بیشتر آنها علاقهمند به توسعه مدارس و یا دولت محلی خود بوده و دغدغه پیشرفت شخصی را داشتند؛ آنها احتمالاً حتی کمتر تمایل داشتند که به سازمانهای مدنی بپیوندند و یا داوطلب فعالیتهای اجتماعی شوند.
چه چیزی باعث این تفاوت بزرگ شد؟ براساس تحقیقات دقیق پوتنام، تلویزیون در این تغییر و تحول نقش اصلی را بازی کرد. چرا باید ورود تلویزیون به درون زندگی مردم آمریکا، باعث پرداختن وقت کمتر به امور مدنی شود؟ از یک منظر خاص، این موضوع مسألهای ساده و مربوط به تنظیم زمان است؛ صرف وقت برای مشاهده تلویزیون، نتیجهاش نبود وقت برای پرداختن به فعالیتهای اجتماعی در بیرون از خانه است. پوتنام آن را چنین خلاصه میکند: تماشای بیشتر تلویزیون، معنیاش این است که در عمل، همه اشکال مشارکت مدنی و فعالیتهای اجتماعی، کمتر رخ دهد.
اما، این مشکل سختتر از آن است که بخواهیم راه حل ساده اجرای یک زمان بندی برابر (یعنی بخشی از زمان برای تلویزیون و بخشی هم برای فعالیت اجتماعی) را پیشنهاد کنیم. هرچند دانشمندان علوم اجتماعی شاید هرگز نتوانند دقیقاً کشف کنند، چه مقدار از تماشای تلویزیون میتواند الگوهای قدیمی زندگی اجتماعی مردم را احیا کند، اما انکار این موضوع نیز مشکل است که یک تغییر بزرگ اجتماعی به وقوع پیوسته است و تلویزیون نیز بخشی از علت آن تغییر بزرگ است. پوتنام متذکر میشود: مردان و زنانی که در دهههای ۶۰، ۷۰ و ۸۰ پا به عرصه وجود گذاشتند، نه تنها بیش از آنهایی که در دهههای ۳۰، ۴۰ و ۵۰ تولد یافتند، تلویزیون میدیدند، بلکه حتی تلویزیون را به شیوه متفاوتی هم - بیشتر از روی عادت و حتی بدون تأمل - نگاه میکردند؛ اما برنامههای تلویزیونی، با مسایل و امور مدنی ارتباط بیشتری پیدا نمودند.
پوتنام برای آنکه نقش تلویزیون را در مشارکت مدنی برجسته کند، دادههای مربوط به جمعیت شناختی و مقایسه میان بینندگان جدی تا بینندگان عادی را مورد توجه قرار میدهد. بررسیها نشان میدهد که بینندگان عادی، در فعالیتهای اجتماعی خود، در مقایسه با بینندگان جدی تلویزیون، در همه حوزههای اجتماعی ـ اقتصادی فعالترند. آنها در میتینگهای عمومی، بیشتر حضور مییابند و در سازمانهای محلی، بیشتر نقش رهبری را به عهده میگیرند. از طرف دیگر، بینندگان جدّی، در هر مورد از امور اجتماعی، کمتر درگیر میشوند و وقت کمی را برای دیدار با دوستان، نوشتن نامه، مشارکت در فعالیتهای داوطلبانه، و عضو شدن در باشگاهها صرف میکنند: فهرست این تنزل فعالیتها طولانی است. مهمترین آماری که در این مورد وجود دارد، این است: در کل جمعیت، تعداد مشاهده کنندگان جدی تلویزیون، بسیار بیشتر از مشاهده کنندگان عادی است. پوتنام صراحتاً نتیجه میگیرد: «تعهد و سرسپردگی گسترده به مشاهده تلویزیون - چیزی که وصف حال بسیاری از ما است - با تعهد وسیع نسبت به زندگی اجتماعی، ناسازگار است.»
دلیل محکمی که نشان میدهد، تلویزیون نقش عمدهای را در کاهش فعالیتهای اجتماعی بازی میکند، توسط «آزمون طبیعی» کاناداییها باز هم برجستهتر شد. محققانی که به بررسی اثرات تلویزیون بر شهری که هرگز این دستگاه وارد آن نشده بود (ناتل) دست زدند، دریافتند که ساکنان ناتل، قبل از ورود تلویزیون به این شهر، در فعالیتهای اجتماعی، خیلی فعالتر از زمانی بودند که همشهریهای آنها به یک یا چند کانال تلویزیونی دسترسی پیدا کردند. زمانی که تلویزیون وارد ناتل شد، مشارکت در فعالیتهای اجتماعی به طور قابل ملاحظهای کاهش یافت و این کاهش، تنها شامل اشخاصی نمیشد که در گروهها و سازمانها مشارکت حاشیهای داشتند، بلکه آنهایی را هم که نقش محوری داشتند، در برمیگرفت. با ورود تلویزیون به درون منازل مردم ناتل، کودکان تنها در موارد محدودی در بازیهای بیرون از خانه شرکت میکردند، و حضور آنها در مجامع و مراسم کلیسا تقلیل یافت.
● چه باید کرد؟
با توجه به این مسایل، اگر مردم کمتر به مسایل اجتماعی بپردازند، چه پیش خواهد آمد؟ شاید چنین جامعهای یک جامعه متفاوت باشد، اما آیا این موضوع ضرورتاً امر بدی است؟ روبرت پوتنام در کتاب بازی یکنفره بولینگ خود، در صدد است اثبات کند که میان سطح مشارکت در امور مدنی یک جامعه و نتایج رفتاری شهروندان آن، به ویژه کودکان، نوعی پیوند وجود دارد: هرچه مشارکت در امور اجتماعی بیشتر باشد، نتایج رفتاری آن جامعه نیز بهتر خواهد بود.
دلایل و اسناد زیادی وجود دارد که نشان میدهد، یک جامعة دارای روابط اجتماعی مستحکم، برای مردمش رضایتمندی خیلی بیشتری را در مقایسه با جامعهای که در آن به فعالیتهای اجتماعی بها داده نمیشود، ایجاد میکند. برای ارایه یک نمونه از مثالهای بسیار، به آمارهایی اشاره میکنیم که نشان میدهند، در زمانی که والدین فعالانه در امور مدارس فرزندان خود مشارکت میجویند، این فرزندان - در هر سطح تحصیلی که باشند و در هر مورد از مقولههای اجتماعی _ اقتصادی، موفقتر هستند. پوتنام مینویسد: «درهاروارد وهارلم، ارتباط اجتماعی، دستاوردهای آموزشی را افزایش میدهد.»
به علاوه، پیوستگی اجتماعی منجر به روابط سالمتر همسایگی، کامیابی بیشتر اقتصادی، تقویت سلامت بدنی و ذهنی و کمال بیشتر میشود. همه اینها با هم، در اثبات فواید مهم منتج از مشارکت در مسایل اجتماعی، دلایل محکمی هستند.
بخش پایانی کتاب بولینگ یکنفره به این امر اجتنابناپذیر میپردازد که «چه باید کرد» ؟پوتنام همچنان امیدوار است که ارتباط اجتماعی در جامعه آمریکایی، میتواند دوباره ترمیم شود و او احتمال میدهد که خود صنعت تلویزیون احتمالاً بتواند جنبشی را به سمت افزایش فعالیتهای اجتماعی پیشگامی کند: «هیچ بخشی از جامعه آمریکا نمیتواند بیش از رسانههای گروهی الکترونیک، بر وضعیت آینده ما تأثیر داشته باشد... اگر ما روند ناسازگار و مضر سه دهه اخیر را معکوس کنیم، در این صورت، سرگرمی الکترونیکی و صنعت ارتباطات راه دور، به جای اینکه بخش اعظم مشکل باشند، تبدیل به بخش اعظم راهحل میشوند.»
پوتنام در ادامه این مسیر استدلالی خود، صنعت فوق را اینگونه مورد چالش قرار میدهد: «بیایید راههایی را بیابیم و مطمئن شویم که تا سال ۲۰۱۰، آمریکاییها وقت کمتری از زمان استراحت خود را منفعلانه و به تنهایی مقابل صفحههای بر افروخته تلویزیون سپری میکنند و بیشتر وقتشان را به ارتباطات فعال با شهروندان همتای خود اختصاص میدهند. بیاییم اشکال جدید سرگرمیهای الکترونیکی و ارتباطی را در جهتی توسعه دهیم که به تقویت حضور اجتماعی بینجامد، نه اینکه این حضور را به حاشیه بکشاند.» پوتنام همچنین از طراحان نرم افزارها و متخصصان تکنولوژی ارتباطات میخواهد که اینترنت را به نیرویی برای بازسازی جامعه آمریکا تبدیل کنند.
امید پوتنام به اینکه خود این صنعت، راهحلی را برای مشکلاتی که خود به وجود آورده، فراهم کند، خیلی خوشبینانه به نظر میرسد و نیازی هم به توضیح ندارد. در این مورد براندون سنتروال پزشک، زمانی گفت: «اگر کسی از صنعت تنباکو بخواهد، به خاطر وجدان اجتماعی و نگرانی نسبت به سلامت عمومی، از تولیداتش بکاهد، ما فکر میکنیم که این فرد سادهاندیش است؛ اگر نباشد، پس یک دیوانه است.» او میپرسد که چرا مردم بر این فکر خود مصر هستند که صنعت تلویزیون براساس یک استاندارد برتر عمل میکند؟
راه حل مسأله را نمیتوان در میان صنعت ارتباطات راه دور جست و جو کرد. زیرا در واقع، کسانی که در زمان رشد خود، بیشتر اوقاتشان را به مشاهده تلویزیون گذراندهاند و ثابت شده است که دغدغه فعالیتهای اجتماعی کمتری دارند، وقتی که رشد کنند و بزرگ شوند، در این صورت، دیگر چیزی وجود ندارد که تلویزیون بتواند کاری برای آن انجام دهد. حتی اگر آنها بخواهند «به جای به حاشیه راندن مسایل اجتماعی، فعالیتهای اجتماعی خود را تقویت هم کنند»، برای این کار نیز دیگر بسیار دیر شده است. پوتنام در اوایل کتابش متذکر شده است: «مخلص کلام اینکه، هر نسل که در سالهای شکلگیری سرشتش، در معرض تلویزیون قرار گیرد، فعالیتهای اجتماعی کمتری را در دوران بزرگسالی خواهد داشت.»
اگر نسل جدید بتواند یک بار دیگر از طریق تلویزیون در سرمایه اجتماعی شریک شود، در این صورت، این بزرگسالان هستند که باید مورد چالش قرار گیرند، نه هیولای تلویزیون و حساسیتهای الکترونیکی. تنها راهی که میماند این است که والدین شیوههای قابل اطمینانی را بیابند و کاری کنند که کودکان مدت زمان کمتری را به صفحه نورانی تلویزیون خیره شوند. تنها اگر تعداد زیادی از والدین این چالش را از طریق محدود کردن زمان مشاهده تلویزیون مورد توجه قرار دهند و آنها را به بازی با دیگر کودکان و مطالعه و خواب نیمروزی... تشویق کنند، و آنها را به سرگرمیهایی مشغول کنند که منافع آن تا آخر عمر باقی بماند، تنها در این صورت است که احتمالاً نسلی متفاوت و دارای یک روحیه اجتماعی قویتر ظهور خواهد کرد. شاید این موضوع هم شکل دیگری از آرمانگرایی غیرواقعی باشد، اما لااقل فرصت و امید اندکی را برای مقابله با شرایط به وجود میآورد.
محسن داوری
ماری وین
منبع: The plug-In Derug
ماهنامه سیاحت غرب، شماره ۴۲
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست