جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

اکتاویو پاز



       اکتاویو پاز
ناصر فکوهی

شاعر، نویسنده، دیپلمات
(1914-1998)
اکتاویو پاز نه فقط یک شهروند و اندیشمند مکزیکی بلکه یک اندیشمند و شهروند جهانی، متفکری بود به متین ترین و غنی ترین معنا، جهان وطن. ادای احترام به پاز، ادای احترام به فرهنگ جهانی و درک این واقعیت است که انسانیت تنها در گوناگونی فرهنگ ها، اساطیر و باورهایش می تواند به حیات خود ادامه دهد. اندیشیدن به پاز ، بی درنگ انسانی را با ابعاد گوناگون به ذهن می آورد، پرده رنگین و پر نقش و نگاری که همچون تقویم آزتک، می توان ساعت ها در ظریفترین گوشه هایش به جست و جوی معانی و نمادهای باستانی پرداخت؛ طرح ها، پیچ و خم ها، برجستگی ها، شکاف ها ‏ و تراش‌های دقیقی را که بر نقوش برجسته و پیکره های زاپوتک،‏ جواهرات میکستک و هیروگلیف های مایا چشم ها را خیره می کنند و اندیشه را تا ژرفنای تاریخ پیش کلمبی قاره آمریکا فرو می کشند. پیچیدگی و غنای شخصیت پاز، همان پیچیدگی رنگارنگی است که در سرتاسر هنر و ادبیات آمریکای لاتین می توان مشاهده کرد؛ پیچیدگی تاریخ پانصد ساله‌ای که با قدم گذاشتن نخستین فاتحان اسپانیایی بر خاک دنیای نو آغاز گردید. اما پاز در عین این پیچیدگی و گوناگونی، آرامش و متانتی همچون سرهای سنگی غول پیکر اولمک ها داشت، قدرت و عظمتی همچون هرم خورشید تئوتیهوآکان و سادگی و شفافیتی همچون آدمک های گلی توتوناک.
پاز شخصیتی چندگاه داشت: شخصیتی ادبی: شاعر ”سنگ آفتاب“، ”هزارتوی تنهایی“ و برنده جایزة نوبل ادبیات (1990)؛ شخصیتی دیپلماتیک: نماینده دولت مکزیک در کشورهایی چون ژاپن، سوئیس، فرانسه و هند؛ شخصیتی سیاسی و مبارزه جو: ناشر گاهنامة تایر و پلورال در سالهای دهه 1940 میلادی؛ مبارزی که در سالهای جنگ داخلی اسپانیا در کنار جمهوری خواهان قرار داشت و در سال 1968 مقام بالای دیپلماتیک خود را در اعتراض به سرکوب دانشجویان در مکزیک به کنار گذاشت؛ پاز شخصیتی دانشگاهی نیز بود: استاد دانشگاه های هاروارد و کمبریج؛ و سرانجام پاز شخصیتی مطرح در انسان شناسی نیز به شمار می آمد: نویسنده‌ای که فرهنگ های گوناگون انسانی را از دهنیت کیمیا گر خود گذر داده و حاصل آنها را در اندیشه‌ای عمیق و پویا با نثری شعر گونه به ما عرضه می کرد.
انسان‌شناسی در معنایی که در اینجا مورد نظر داریم، علمی است که رسالت خود را مطالعه بر انسان و انسانیت به مثابة طیفی از پیوستگی ها فرهنگی بر محور زمان و مکان می داند، علمی که در آن پراکندگی جغرافیایی و تاریخی انسان ها با مفهوم و معنای انسان به مثابة یک نقطة مرکزی درک می گردد و مرکز گریزی پدیده های فرهنگی از این نقطه با مرکز گرایی دوبارة آنها به سوی اساسی ترین محورهای فرهنگ انسانی فهمیده می شود. در چنین معنایی پاز را باید بدون شک یک انسان‌شناس دانست؛ انسان شناسی که در طول حیات خود از سرچشمه های بزرگی در فرهنگ انسانی سیراب شده بود: حوزه هایی پربار همچون فرهنگ پیش کلمبی در ترکیبش با فرهنگ لاتین، فرهنگ اروپای بین دو جنگ، بودیسم و هندوئیسم. پاز در تقاطع این فرهنگ ها قرار گرفته بود و با اشرافی که بر این مجموعه های بزرگ فکری و انسانی داشت، توانست تالیف هایی عمیق و پربار از آنها در چارچوب اندیشة مدرن خود عرضه کند. ترکیبی که پاز در اندیشة خویش از این فرهنگ ها به وجود می آورد خود ملهم از فرایندهایی بود که در واقعیت تاریخی هر یک از این حوزه ها مشاهده می شد و آن تقاطع فرهنگ هایی گوناگون در آنها و به وجود آمدن تالیف هایی پربار و انسانی بود. در این موارد تاریخی شاید واژة ”تقاطع“ دیگر برای بیان مفهوم مورد نظر کافی نباشد، شاید لازم باشد از واژة ”پیوند“ و یا آمیزش قومی و یا واژة فرانسوی ”متیساژ“ استفاده کنیم زیرا حاصل آن آمیزش های فرهنگی تبلورهایی ارزشمند برای تمام انسانیت بوده اند: رئالیسم جادویی آمریکای لاتین، مدرنیتة هنری اروپا و تسامح فکری و دینی هند.
در اینجا با اشاره کوتاهی به تجربة پاز در هند، بحث اصلی خود را به یکی از این حوزه ها، آمریکای پیش کلمبی و رابطة ان با فرهنگ اروپایی بین دو جنگ اختصاص می دهیم.
دربارة رابطة عمیقی که پاز با تمدن هند داشته است، سخنان زیادی می توان گفت. شش سالی که از 1962 تا 1968 وی در این کشور نمایندگی مکزیک را بر عهده داشت، شاید از پربارترین سال های زندگی او باشد. بودیسم با فلسفة کارما، یا تاثیر اعمال انسان ها بر بار معنوی زندگی آنها و بازگشت‌های مکرر آنها در قالب تناسخ های پی در پی ، که به تعبیری می توان آنها را دگردیسی‌های دائم اشکال فرهنگی در رابطه با اشکال زیستی دانست، و با اصل رویا پنداشتن زندگی و حرکت به سوی بیداری، یا بودا، زمینه‌ای بیکران به خیال پردازی و ترکیب های فرهنگی عرضه می کرد و بدین گونه پاز می توانست ترکیبی شگفت آور از اندیشة بودایی، اندیشة پیش کلمبی و اندیشة سوررئالیستی به وجود بیاورد چنانکه می گفت: ”تفکر بودیستی را باید همتای مدرنی برای نوشتار اتوماتیک سوررئالیستی به شمار آورد“. پاز سرانجام توانست دین خود را به این سرچشمة قدرتمند فرهنگی در زندگی اش . با آخرین کتاب خود ”در پرتو هند“ که در سال 1997 منتشر شد ادا کند.
اما پیوند پاز با اندیشة پیش کلمبی بزرگ ترین مشخصة تفکر او را تشکیل می دهد. فاتحان اسپانیایی در سال 1492 قدم به سرزمینی گذاشتند که از بسیاری جنبه ها ”بهشتی زمینی“ را به ذهن می آورد.سرزمینی با طبیعتی دست نخورده، با تاریخی چند هزار ساله و با مردمانی که فرهنگ، دین، باورها و اسطوره‌هایی شگفت‌آور داشتند. با این همه انگیزه سودجویی فاتحان در ترکیب خود با تاریک اندیشی کلیسای قرون وسطایی یکی از خشونت‌بارترین و مخرب ترین دوران های تاریخ بشری را در قاره جدید رقم زدند. پاپ الکساندر ششم بود که ضمانت اخلاقی لازم را به فاتحان برای تقسیم سرزمین ها و بومیان، میان خود ارائه داد. آیین رسمی در این زمان بومیان آمریکای لاتین را فاقد روح انسانی و در حد حیوانات می شمرد و از این رو هر گونه رفتار غیر انسانی با آنها را مجاز و نابودی تمامی آثار ادبی و هنری ارزشمند آنها، که آثاری شیطانی اعلام می شدند، را توصیه می کرد: هزاران هزار پیکره، پرده‌های نقاشی، کتاب به این ترتیب به شعله های آتش سپرده شدند، جواهرات و تزئینات طلایی به تاراج رفتند و آثار سنگی بزرگی که به سادگی قابل نابود کردن نبودند درون خاک مدفون شدند. خوشبختانه چند سال پس از شروع این نابخردی های سودجویانه، مردان بزرگی در کلیسا ظاهر شدند تا خشونت را کاهش دهند، شخصیت هایی چون پاپ پل سوم، آنتونیو مونتسینوس و به ویژه بارتلومه دو لاس کازاس، پدر دومینیکن که برای نخستین بار در کتابی با عنوان ”تاریخچة مختصر تخریب هند“ در 1542 به شدت به افشا و محکوم کردن بی رحمی ها و جنایات فاتحان آمریکا پرداخت. دولاس کازاس نخستین قدم را در راهی برداشت که به تدریج بدل به پلی بزگ میان تمدن های دو سوی اقیانوس شد. در یک سو اسپانیا قرار داشت که خود در طول قرن ها تالیفی غنی میان سه فرهنگ مسیحیت، اسلام و یهودیت به وجود آورده بود . هر چند که سال کشف امریکا، سال اخراج یهودیان از اسپانیا و سال فتح مجدد امپراتوری درخشان اسلامی در غرناطه و پایان گرفتن تمدن اسلامی در اسپانیا نیز بود و این امر اسپانیا را قرن ها در سکوت و انزوا فرو برد، اما عناصر و فرهنگ درخشان پیش از 1492 توانستند در آن سوی اقیانوس گذار کنند. در آن سوی نیز فرهنگ های پیش کلمبی با قدمتی چند هزار ساله، در هنگام فتح آمریکا به دو دولت آزتک در مکزیک و اینکا در پرو رسیده بودند. آزتک ها دولتی مقتدر و با قشربندی‌های اجتماعی شبیه به مدل رومی(هندواروپایی)، یعنی تقسیم جامعه به جنگجویان، روحانیون و کشاورزان و تجار داشتند. و اینکا دولتی تئوکراتیک و شبه سوسیالیستی بود. در هر دو این دولت ها نیز سازمان دهی پیشرفته ای به چشم می خورد که چندان کمبودی نسبت به تمدن اروپایی قرن شانزده نداشت. این تمدن ها خود در ادامة تمدن های دیگری قرار می گرفتند که از نزدیک به 1500 سال پیش از میلاد مسیح در آمریکای پیش کلمبی قابل مشاهده بودند. اولمک ها قدیمی ترین مردم مکزیک، دارای پایتختی با کاخ ها و بناهای پرشکوه بودند و صدها کیلومتر جادة تجاری ساخته بودند؛ مونته آلبن پایبتخت زاپوتک ها از نخستین مراکز شهری قاره بود، تمدن زاپوتک‌ها که از 5 قرن قبل از میلاد آغاز شده بود نخستین هیروگلیف آمریکا را به وجود آورد. در تئوتیهوآکان با تمدنی شهری، با شهری بزرگ به مساحت 20 کیلومتر مربع روبرو بودیم که 6 قرن تداوم یافت. مایاها از قرن سوم تا نهم میلادی ، معماری سنگی پرشکوهی را توسعه دادند. آنها با خط هیروگلیف خود تاریخ، اسطوره ها و مناسک، دانش کشاورزی، هواشناسی، پزشکی، شکار و ستاره شناسی خویش را بر سنگ نبشته ها و کتاب ها تبت کرده بودند و این آثار قدیمی ترین نمونه های ادبیات قاره به شمار می آیند. میکستک ها از قرن نهم تا شانزدهم زیباترین آثار صنعتگری در سفال و فلز و کاشی را عرضه کردند و البته وجود چنین آثاری به معنای آن نیست که تمدن پیش کلمبی را عاری از هر عیب و نقص و تمدنی آرمانی بدانیم، آزتک ها در سیستم اجتماعی خود فشار و خشونت زیادی را اعمال می کردند و برده داری در این دولت رایج بود، قربانی های انسانی و گونه هایی دیگر از مناسک خشونت آمیز نیز در سراسر تمدن های پیش کلمبی رایج بودند، اما این پدیده ها را باید در زمینه و چارچوب خاص آنها تحلیل و درک کرد و نه با تفسیری که فاتحان برای توجیه کشتارهای گسترده خود انجام می دادند.
به هر رو برخورد میان تمدن اسپانیایی در خروجش از قرون وسطی و تمدن پیش کلمبی آمریکا، هر چند از دورانی خشونت آمیز در هر دو حوزة تمدنی عبور نمود، اما سرانجام به یکی از بزرگترین دستاوردهای فرهنگی جهان به آنچه وارگاس یوسا و کارلوس فوئنتس فرهنگ آمیختگی نامیده‌اند، انجامید. اگر در آثار بورخس عناصر یهود و گاه اسلامی با عناصر خیالین لاتین پهلو می زنند، اگر گارسیا مارکز انسان ها و جهان هایی ماورای اندیشة انسانی ترسیم می کند، اگر پاز اندیشة پیش کلمبی را با چنان شفافیتی درون شعر و نثر خود جاری می کند که جزیی تفکیک ناپذیر از آن می گردد، این همه را باید بازتابی از پیوند این اندیشة لاتین و اندیشه پیش کلمبی دانست . به تعبیری دیگر بازآفرینی روح پیش کلمبی در قالب فرهنگی لاتین و یا دقیق تر بگوئیم ایبریایی بود که هویت خاص قاره را به وجود آورد.
در این ترکیب شگفت آور، رابطه‌ای ویژه میان اروپای بین دو جنگ و مکزیک قابل مشاهده است. می دانیم که سوررئالیست ها چندان اهمیتی به بعد جغرافیایی در هنر نمی دادند و برای آنها هنر تنها در اتوماتیسم خلاقیت یعنی آزاد گذاردن اندیشة هنرمند از تمام بندهای سیاسی، اقتصادی، اخلاقی و حتی زیباشناسانه، می توانست به ارزش دست یابد. با این وصف مکزیک در نگاه آنها مکانی ویژه و مقدس به شمار می آمد. رابطه پاز با سوررئالیست ها نخستین بار در اواخر دهة 30 در بازگشت او از اسپانیای جنگ زده در پاریس به وجود آمد. چند سال بعد در سال 1943 نخستین ترجمه اسپانیایی از اشعار لوتره آمون شاعر سوررئالیست فرانسوی در گاهنامه پاز ”ال هیخو پرودیگو“ منتشر شد. پاز خود نیز زمانی که به عنوان دیپلمات در فرانسه مشغول به کار بود از 1946 تا 1951 در فعالیت گروه سوررئالیست فرانسوی بود که ”سنگ آفتاب“ را به فرانسه برگرداند.
در سال های دهه 1930 سوررئالیست ها با نگاهی خاص به مکزیک می نگریستند و همان گونه که رومانتیک هایی نظیر نروال در جستجوی آمال و رویاهای گمشده خود به شرق و به ویژه به خاور میانه روی می آوردند، آنها سرزمین آرمانی خود را در مکزیک می جستند. آنتونن آرتو نویسندة سوررئالیست فرانسوی در سال 1936 به مکزیک سفر کرد و او بود که شاید برای نخستین بار از ”واقعیتی جادویی“ و از قدرتی عمیق که در ترکیب روح پیش کلمبی و روح ایبریایی وجود داشت سخن گفت. آرتو دربارة مکزیک می گوید: ” در مکزیک واقعیت جادویی فرهنگی را می یابیم که گمشده در سیل آتشفشان ها، در بند خاک، در لرزة خون سرخپوستان، بی شک با اندک انگیزشی بار دیگر شعله خواهد کشید.“ .
پیش بینی آرتو، خوشبختانه برای آمریکای لاتین و برای تمام بشریت به واقعیت بدل شد. .و نام پاز امروز به عنوان یک شخصیت ادبی، سیاسی و فرهنگی در کنار صدها نام دیگر در فرهنگ آمریکای لاتین گویای آن است که فرهنگ نه فقط در مادیت و ذهن انسان هایی که آن را حمل کرده و می سازند بلکه از خلال اسطوره ها و ساخت انتزاعی، قدرتی عظیم و بالقوه در خود دارد که می تواند آن را برغم تمامی خشونت ها، زورگویی ها و بی عدالتی ها، تمامی نابسامانی ها و مصیبت ها، کوته فکری ها و زشت کرداری ها، حفظ کرده و از میان قرن ها تاریکی و سکوت بگذراند تا بار دیگر در بستری مناسب بدان حیات بخشد. تجربة پنج قرن تاریخ خلاقیت ادبی هنری آمریکای لاتین، همچون تجربة آسیا و اروپا نشان می دهد که آیندة انسانیت، اگر به آینده‌ای باور داشته باشیم، در گرو پذیرش گوناگونی‌های فرهنگی، آزادی و آزاداندیشی، بردباری و در یک کلام در آمیزش های پربار میان فرهنگ هاست.
پس شاید ضروری باشد ادای احترام خود را به پاز، همانگونه که بی شک خواست خود او نیز می بود، با ادای احترام به قربانیان خشونت کور، سودجویانه و تاریک اندیشان فاتحان، ادای احترام به فرهنگ باستان پیش کلمبی تکمیل کنیم، به اولمک ها، میکستک ها، زاپوتک ها، تولتک ها، ادای احترام به تمدن های درخشان تئوتیهوآکان، مایا، اینکا و آزتک، ادای احترام به انسان هایی ارزشمند و سخت کوش، صنعتگرانی چیره دست و هنرمندانی پرمایه.
اوکتاویو پاز، اکنون به نیاکان خود، به اسطوره های پیش کلمبی پیوسته است.
سخن را درباره او با این کلمات زیبا از یکی از مقالاتش در کتاب ”خنده و کفاره “ که قدرت و عظمت فرهنگ درخشان و در عین حال هولناک آمریکای پیش کلمبی را نشان می دهند به پایان بریم:


نام من پیچکی که از تن درختان آویخته، نام من میمونی که بر فراز دره‌ای سبز و سیاه معلق مانده، نام من، تبری که سینة آسمان را می شکافد، ستونی از دود که قلب ابرها را می گشاید، نام من، صدف دریایی و هزارتوهای باد، طوفان و تقاطع جاده هاست. نام من، گره مار، خوشة قرن‌ها، پیوند و گسستن چهار رنگ و چهار زمان است، نام من، شب است و همچون سنگ چخماق می درخشم، نام من، روز است و همچون عقاب، چشم ها را از حدقه بیرون می کشم، نام من پلنگ است و خوشة گندم. هر نقابی، نامی است، هر نامی، تاریخی. نام من، زمان است و همچون زنگوله‌ای گلی با هفت دانه درونش تکان می خورم.



متن سخنرانی ناصر فکوهی در مراسم یادببود اکتاویو پاز در سفارت مکزیک درتهران، آذر 1377 که سپس در کتاب ” اسطوره شناسی سیاسی“ (فردوس، 1378) همراه با یادداشت هایی مفصل به انتشار رسید.