دوشنبه, ۲۰ اسفند, ۱۴۰۳ / 10 March, 2025
تغییر نکنی, باخته ای

تلویزیون کم کار و بیحاشیه ابتدای دهه هفتاد، یک برنامه عصرانه برای نوجوانان و جوانان داشت که مجریاش هم پرانرژی بود و هم حرفهای عجیبوغریبی میزد. شهاب حسینی، همان مجری سرحال و پرانرژی، در فاصلهای کوتاه بهعنوان بازیگر در سریال «پلیس جوان» حاضر شد و بعد از چند قسمت خودش را مطرح کرد. تلویزیون بیسروصدای آن سالها دیگر ستارهای جوان داشت که همه را به آینده امیدوار میکرد. شما شروع بهکار را بگذارید در همان سالهای بیحاشیه و جلوتر بیایید تا همین سالها که او دیگر بیش از ۱۵ فیلم سینمایی در کارنامهاش دارد و با کارگردانهای خوبی هم کار کرده است. شهاب حسینی این روزها، همان شهاب حسینی روزهای شروع است. همچنان به نقدها و نظرات سازنده دیگران خوب گوش میدهد و میگوید.
هنوز در آغاز راه بازیگری است و نباید به او ستاره خطاب کرد. او همچنان میخواهد تجربه کند و بعد از یک دهه حضور فعال در سینما و تلویزیون بازی در هر فیلم و سریال را یک تجربه میداند. اگر میبینید پای حرفهایش نشستهایم بهخاطر نگاه به همین یک دهه است. به روزهای اوج و فرود، به روزهای پرکاری و کمکاری و بهخاطر سر زدن به تمام کوچهپسکوچههای ذهن بازیگر.
▪ موافقید اول عکس بگیریم؟
ـ شرایط خیلی مهم است، گاهی اوقات آنقدر انسان در تلاطم زندگی و کار قرار میگیرد که حفظ آرامش، کار بسیار سختی است. به همین دلیل همیشه خواهش میکنم که از عکس کار استفاده شود.
▪ همه ستارههای سینما که شناخته شده هستند چنین وجه تصویری هم دارند.
ـ خواهش میکنم که راجع به ستارهها صحبت نکنید. من الان مدتهاست که راجع به همین موضوع مصاحبه میکنم که چرا ستاره، چرا ستاره نه؟ خوشبختانه بنده جزو ستارهها به حساب نمیآیم.
▪ چرا اینطور فکر میکنید؟ دوست ندارید جزو ستارهها باشید یا فکر میکنید ستاره محسوب نمیشوید؟
ـ گویا اینطور است. تا جایی که از بازتاب سوالاتی که در مصاحبهها مطرح شده اینطور متوجه شدهام که خیلیها یک جدول تهیه کردند و برای خط سیر بازیگرها منحنی رسم کردند و براساس همان فرمول، همه بازیگرها را میسنجند و تعیین میکنند که طبق آن نمودار چه کسی Star هست چه کسی نیست.
▪ شهاب حسینی ستاره نیست؟
ـ آره، خوشبختانه. طبق آن نمودار شهاب حسینی ستاره نیست.
▪ تعریف خود شما از ستاره چیست؟
ـ سوال سخت نپرسید.
▪ وقتی میپذیرد که ستاره نیستید حتما معیارهایی برای ستاره شدن در نظر میگیرید که خودتان را دارای آنها نمیدانید.
ـ من هیچوقت با خودم نگفتهام که n سال کار میکنم تا از نقطه A به نقطه B برسم. نمیتوانستم چنین پیشبینیای بکنم. شاید اولین کارم آخرین کار من بود، پس موظف بودم آن کار را تا جایی که میتوانم بهخوبی انجام دهم. تعریفی که از بیرون برای جنس هنرمند و ورزشکار صورت میگیرد براساس الگوهایی است که من از آنها خبر ندارم. نمیدانم چی بعلاوه چی منهای چی مساوی میشود با سوپراستار. در اغلب مصاحبههای اخیر به من گفتهاند که شهاب حسینی! به تو میگویند بازیگر فرصتسوز یا میتوانستی سوپراستار باشی ولی حالا نیستی و.... معلم تجربه، به من آموخته که چطور حرکت کنم. این معلم تجربه من را گوشمالی داده، از او جایزه هم گرفتهام. تشویق هم شدهام، سیلی هم خوردهام. اینطور نبود که من همیشه نمره خوب بگیرم و قدمهایم را پشت سر هم طی کنم. نوسان و شکست همیشه وجود داشته است. فیلمی داشتهام که در اکران موفقیت داشته، از طرفی فیلمی هم داشتهام که فقط ۲ روز اکران شده، و تمام زحمتها و در باران ایستادنها و در سرما لرزیدنها طی ۲ روز مثل یک حباب ترکیده و رفته. این برای من تجربه است.
اگر سوپراستار را به بازیگر پرفروش تعریف میکنند، من سوپراستار نیستم. لااقل شاید زمان پرفروش بودن فیلمهای من الان نیست و من هم هیچ عجلهای برای این ماجرا ندارم. چون بازیگرهای مرد از ۴۰ سال به بعد زمانی که به پختگی میرسند خودشان را نشان میدهند، البته به شرطی که پشت آن حداقل ۱۵ ۱۰ سال سابقه کار بوده باشد. مثلا در فیلم پدرخوانده ۱ بازیهای شاهکارتر از آلپاچینو را بسیار میبینیم ولی آلپاچینوی امروز قاعدتا از آلپاچینوی آن زمان خیلی پختهتر و بهتر است. در آن فیلم هم خیلی خوب بازی کرده ولی بعد از آن فیلمهایی میبینیم که اگر آلپاچینو بازیگر آنها نبود هرگز به موفقیت نمیرسیدند.
▪ شاید به این دلیل باشد که در جوانی هنر و استعداد، تحتالشعاع چهره است ولی وقتی بازیگر به پختگی میرسد خود هنر بازیگری است که خودش را نشان میدهد.
ـ دقیقا همینطور است. به هر حال اگر بخواهیم از نظر marketing به سینما به چشم یک بیزینس پولساز نگاه کنیم، نباید خودمان را گول بزنیم؛ سینما در ایران سینمای اقتصادی و پولساز و فرامرزی نیست. پس بهتر است تعاریفمان را با توجه به امکانات و شرایط و محدودهای که داریم ارائه دهیم. در جهان بازیگرانی وجود دارند که بالای ۲۰ میلیون دلار دستمزد میگیرند و عضو فعال یونیسف هستند. این بازیگران وجهه جهانی دارند. بعضی از بازیگران متعلق به بشریت هستند. اگر نام چنین فردی را بگذاریم سوپراستار من قبول دارم.
▪ یک نسبتی وجود دارد. یک بازیگر هست که در یک مقیاس عجیب و غریبی سوپراستار است، یک بازیگر هم در محدوده کشور خودش سوپراستار است. تناقضی وجود ندارد.
ـ تناقضی ندارد ولی تعاریفشان فرق میکند.
▪ وقتی گفتی اگر تعریف سوپراستار را معادل پولساز بودن بگیریم من سوپراستار نیستم، این نکته را در خودش داشت که براساس تعاریف و معیارهای دیگری سوپراستار هستی.
ـ این بستگی به تعریف امروز آن دارد. شاید ۱۰ سال دیگر تعریف آن عوض شود.
▪ تعریف شخصی و برداشت افراد، ماجرایی دیگر است ولی شهاب حسینی هم در سینما موفق بوده و هم در تلویزیون به اوج محبوبیت رسیده، و دیگر نمیتوان گفت که صرفا یک جرقه بوده و به خاطر چهره و تیپش معروف شده چون تو هم فیلم هنری بازی کردهای و هم فیلم بفروش داشتهای.
ـ به هر حال به نظر من این همان چیزی است که دیگران در مورد آن فکر میکنند و آن را تجربه و تحلیل میکنند. من در بطن حرکتم هدف دیگری دارم. مثل هر انسان دیگری، مثل شما. مثلا نشریه شما با خیلی از نشریات دیگر متفاوت است، به دلیل قطعاش، کیفیت و مطالبش و... این حاصل اندیشه شماست. شما با این اندیشه آمدهاید که بگویید ما میخواهیم، به سهم خودمان یک تحول در کارمان ایجاد کنیم و به سلیقه مخاطب بیشترین احترام را بگذاریم و کار میکنیم که مخاطب مجله ما را آرشیو کند. اگر چنین اتفاقی افتاد، این موفقیتی است که شما به دست آوردهاید. در مورد کارهایم همینطور است، اینکه به گذشته نگاه کنیم تا ببینیم در تاریخ هنر مملکتمان چه اتفاقهایی افتاده خوب است. اما اینکه از گذشته برای تکرار موفقیتهایمان استفاده کنیم جواب نمیدهد. امروز باید با نگاه به گذشته، به آینده چشم داشت.
▪ شما برای کسب موفقیت چه میکنید؟
ـ اول از همه به خدا توکل میکنم.
▪ این کار را همه ما میکنیم با توجه به صحبتی که راجع به سهم تجربههای گذشتهات داشتی، اتفاقهایی که در بیرون و درون تو افتاده چه تاثیری روی تو داشته؟
ـ تصور کنید که من قرار است یک قایق بسازم و با آن یک اقیانوس را طی کنم. به راحتی میتوانم بگویم که در ۱۲ ۱۰ سالی که از سابقه کاری من میگذرد، خیلی از ساحل دور نشدهام. در تمام این مدت من مشغول امتحان کردن و رفع نواقص این قایق بودهام.
▪ یعنی همیشه خواستهای که حاشیه امنیت خودت را حفظ کنی؟
ـ نه، قطعا از ساحل فاصله گرفتهام ولی طی کردن اقیانوس تصور ذهنی من است. باید ببینم این قایق در برابر موجهای مرتفع و صخرهها چقدر مقاوم است و.... من تلاش خودم را میکنم که خردم، کارم و یافتههایم را آزمایش و پردازش کنم. سعی میکنم به محصولی برسم که برای من و کارم حرکتی رو به جلو باشد. من ترجیح میدهم به جای واژه سوپراستار یا استار یا ستاره از لفظ مشاهیر استفاده کنیم.
▪ تو یکی از چهرههای مشهور سینما و تلویزیون هستی، نمونه مشابه تو وجود ندارد. حتی در دنیا هم خیلی بازیگر سینمایی و تلویزیونی نداریم. در ایران فقط شهاب حسینی است که جمع اضداد را دارد، این اتفاق چطور افتاد؟ (حتی تو پیشنهادهای همزمان بسیاری برای بازی در تلویزیون سینما داری)
ـ من کارم را از تلویزیون شروع کردم و اولین پلههای ترقی را در آنجا پیمودم و به نوعی به آن دوره از کارم مدیونم. دورهای که از تئاترهای دانشجویی شروع شد. مدتی بعد بازی در نمایشنامههای رادیویی و گویندگی به آن اضافه شد. ما با اغلب بچههای بازیگری که کار طنز میکنند تیمی داشتیم که به شهرهای مختلف میرفتیم و برنامههای شاد اجرا میکردیم. من آیتم روی صحنه بازی کردهام و فهمیدم که کارم طنز نیست و در این زمینه بشدت بیاستعداد هستم. شاید در زندگی عادی خلاقیت خنداندن دیگران را داشته باشم ولی در بازی اینطور نیستم. زیبایی طنز این است که از یک عمق و ژرفا بیرون میآید. به این ترتیب بچهها کار طنز را ادامه دادند و من شومن بودم. سلام و عرض ادب و...
▪ چه کسانی در آن تیم بودند؟
ـ میگویم ولی درج نکنید: نادر سلیمانی، نصرالله رادش، یوسف صیادی، یوسف تیموری، رضا شفیعیجم.
▪ حالا اجازه بده بنویسیم. اماچه سالی این برنامهها را اجرا میکردید؟
ـ ۷۵ ۷۶. در فرهنگسرای شفق،کیش و اراک. اوایل کار کمی تپق میزدم. بعد به تدریج با تماشاگر ارتباط پیدا کردم و توانستم ادامه دهم.
▪ به چه دلیل تو را برای این کار (اجرا) انتخاب کردند؟
ـ اینها همه پله بود. آن زمان من تئاتر دانشجویی کار میکردم، یکی از بچههایی که در آن تئاتر کار میکرد دستیار آقای فردرو شد، ایشان میخواستند مجموعهای به نام «جمعهها با شبکه ۲» تهیه کنند. آن دوست ما موظف شد برای آیتم درطنز بازیگر انتخاب کند، بدیهی بود که اول سراغ ما آمد که یک سال بود با هم تئاتر کار میکردیم. آنجا بود که من با ۲ نفر آشنا شدم که یکی کامران ملکمطیعی و دیگری نادر سلیمانی بود. از طریق کامران برای گویندگی در رادیو دعوت شدم و از طریق نادر به آن تیم رفتم. در آن برنامهها بین مردم مسابقه اجرا میکردیم، مثل مسابقه خوانندگی و...و خلاصه جو شاد ایجاد میکردیم و هر چقدر انسان از کاری که میکند انرژی مثبت کسب کند اعتماد به نفساش برای ادامه کار بیشتر میشود. در همین ایام یکی از دوستانم به من گفت: «آقای رسول یک برنامهای را برای شبکه دو تهیه و تولید میکند به اسم اکسیژن و برای مجری آن تست میگیرد». بین ۱۵۰ نفر در تست شرکت کردم و لطف خدا که همواره همراهم بوده انتخاب شدم. به این ترتیب کار من در تلویزیون شروع شد. آن برنامه خیلی موفق بود. در آن زمان امیرحسین مدرس و کامیار اسماعیلی در برنامه نیمرخ این راه را هموار کرده بودند و ما در برنامه اکسیژن یکسری موزیکهای پاپ و رپ کار کردیم که خیلی باعث جذابیت برنامه شد.
▪ اجرای شما در آن زمان خیلی انرژیک بود، شهاب حسینی امروز نشانی از آن همه انرژی ندارد.
ـ یکی از بدترین حرفهایی که ۲ نفر بعد از یک زمان طولانی به هم میزنند این است که فلانی تو اصلا تغییر نکردهای.
▪ آن زمان مجرد بودید؟
ـ نه من از سال ۷۴ متاهل هستم.
▪ شادابی که در آن اجرا داشتی...؟
ـ فضای آن برنامه میطلبید که اجرا آنطور باشد. من از ابتدا با مسوولیتهای زندگی خانوادگی وارد این حرفه شدم. کسانی که این مسوولیت را دارند میدانند که چقدر دغدغههای خاص خودش را دارد ولی آن برنامه ایجاب میکرد که این اتفاقها در آن بیفتد. بنابراین من یک دورهای از کارم را به تلویزیون و جوابی که مردم و مخاطبین به من دادهاند مدیون هستم و حالا که در سینما ۴ ۳ فیلم بازی کردهام نمیتوانم بگویم خداحافظ تلویزیون و مخاطبین تلویزیون! چون اگر این کار را بکنم احساس میکنم تمام استقبال و جواب مثبتی که گرفتم را تبدیل به پلکان کردهام و از آنها رد شدهام و بالا رفتهام. اینطور نیست. همه ما در این جامعه مثل خانواده هستیم. همه هم از شرایط یکسانی برخوردار هستیم و مشکلات و نقاط قوتمان چنین است. اگر نانوای محلی شما نان خوبی به دست شما بدهد ارزش دارد. بازیگر اگر بازی خوب ارائه دهد ارزشمند است، شما اگر نشریه خوبی داشته باشید ارزش دارید.
▪ تلویزیون یک امتیاز دارد و آن این است که آدم به آن وسیله به بطن جامعه میرود ولی در سینما طیف کمتری به سینما میروند. ولی در تلویزیون کسانی که سینما میروند و در شهرستانها بازیگر را میبینند. این بخش قضیه چقدر برایت مهم بوده است؟
ـ وقتی شما به عنوان مجری کار میکنید ناچارید که گویشات را تقویت کنی، این موضوع برای بازیگر یک نقطه مثبت است. بازیگرانی هستند که تا وقتی دهان باز نکردهاند نمیتوانیم با آنها ارتباط برقرار کنیم ولی وقتی با گویش خودش مینوازد و خوشآهنگ حرف میزند، انسان را جذب میکند. من اگر در کار اجرا نمیرفتم به این گویش نمیرسیدم. سینما یک هدف را دنبال میکند. ما یک قصه تعریف میکنیم که در آن یک سری آدم وجود دارند. این آدمها میتوانند هر کدام از ما باشند. در داستانی که این افراد شکل میدهند یک حرفی نهفته است که تماشاگر، آخر ماجرا باید آن را درک کند. خیلی از فیلمها بودهاند که در انسانها دگرگونیهای عمیق ایجاد کردهاند مثل فیلم «دیگران». وقتی من این فیلم را در «سینما فرهنگ» دیدم نمیدانستم که مردهام یا زندهام. روحم یا جسمم. این فیلم را من صرفا به خاطر خانم نیکول کیدمن دوست ندارم هرچند که ایشان بازی حرفهای و محشری داشتند ولی درواقع عضو موثر یک تیم بوده است، چون من همان قدر که لحظات برجسته بازی خانم کیدمن را به خاطر سپردهام، لحظههایی از بازی آن مستخدمه را هم به یاد میآورم. موسیقی فیلم، تدوین، دکوپاژ، همه و همه بسیار موثر بودند. یک دانه سنگ شاید به خودی خود ارزشی نداشته باشد ولی وقتی دانههای بیشتری در کنار هم قرار میگیرند شکل یک تندیس یا یک فرم را ارائه میدهند.
▪ پس به نظر شما بازیگر برای رساندن یک مفهوم یا ایجاد یک هنر متعالی کمک میکند؟
ـ بازیگر،آدم یک قصه است. در این قصه مهم نیست که من خوش بدرخشم یا نه. مهم این است که من آن قصه را باور کنم و کاری کنم که تماشاگر هم آن را باور کند.
▪ این نظر خیلی متواضعانه است.
ـ نه، اصلا. یک موضوع را نباید در نظر گرفت. وقتی یک نفر در کارش سختی میکشد یعنی نسبت لذت بردنش به سختی کشیدنش یک به ۱۰ است. کاری که ارائه میدهد خیلی ارزشمند است. هیچ بازیگری نیست که از کار خودش لذت نبرد. بازیگر هنگام بازی در وهله اول خودش از کار خودش لذت میبرد. وقتی کات میدهند دیگران به او میگویند که چه کرده است. به هر حال لحظهای که بازی صورت میگیرد بازیگر لذت میبرد و وقتی بازیگر احساس لذت میکند سهم خودش را از کار میگیرد. حالا موظف است این لذت را به دیگران هم منتقل کند. البته منظورم این نیست که نگاههای دلبرانه به تماشاگر بکند،گاهی اوقات وقتی نقش اقتضا میکند تماشاگر باید از من بدش بیاید. ما شخصیتهای قصه هستیم و نمیتوانیم کاری غیر از قصه بکنیم. البته میتوانیم نقشمان را چند وجبی کنیم تا به باور تماشاگر برسد. مثلا آدم خوب را از تمام وجوه خوب نشان ندهیم. وقتی شخصیت را چند وجهی نشان دهیم نقش برای تماشاگر ملموس و بازی بازیگر درخشان میشود.
همه بازیگران کار میکنند که بدرخشند، ولی نتیجه کار بستگی به نوع مانیفست و دیدگاهی که درمورد کارشان دارند، برمیگردد. بعضیها میآیند و معتقدند همه شرایط جمع شده تا من بدرخشم و به چشم بیایم. این یعنی تیر خلاص. اگر آقای رونالدینیو به این حس برسد که همه توجهات روی من متمرکز است بازی خوب خودش را ارائه میدهد. به من شهاب حسینی بازیگر، چه ربطی دارد که کارگردان از من کلوزآپ بگیرد یا اکستریم کلوزآپ بگیرد یا لانگشات یا اکستریم لانگشات. من در آن لحظه شخصیت یک قصه هستم که از زاویه چشم کارگردان نشان داده شدم. اگر بازیگر خوبی باشم از زاویهای دیگر هم مورد توجه تماشاگر قرار میگیرم. وقتی شما وارد مقوله عشقبازی با کارتان میشوید به ماجراهای دیگر فکر نمیکنید. مجنون هیچ وقت فکر نمیکرد مردم پشت سرش چه میگویند، چون عاشق بود. در جهان اینطوری به کارشان نگاه میکنند. دیشب من فیلمی دیدم به اسم (King) داستان آدمی بود که میتوانست زندگی خودش را کنترل کند. این فیلم کمدی بود ولی دقایقی شما بغض میکردی و اشک میریختی. این فقط حاصل عشق کردن با کار است.
▪ شما چقدر از کارتان لذت میبرید؟
ـ من وقتی تماشاگر از کارم راضی است لذت میبرم. ولی هیچ وقت کاری که انجام دادهام به نظر خود من آرمانی و ایدهآل نیست. همیشه به نظرم میتوان بهتر بود.
▪ پس آدم سختگیری هستید.
ـ الان فهمیدم به چه کسی میگویند سوپراستار. سوپراستار کسی است که بتواند از تمام داشتههای درونی خودش به نحو احسن یا نزدیک به کمال استفاده کند. این شخص دیگر انسان نیست یک ابرانسان است. کسی که ۵۶ زبان صحبت میکند، چند نوع ورزش حرفهای، ساز را زیبا مینوازد، خوب صحبت میکند، دست به قلم است و...
▪ این دیگر خیلی کمالگرایی است.
ـ انسان یک مدل از خداوند است که آفریده شده است.
▪ به نظر خودت حرکت کردن جلوتر و رفتن و تجربههای عجیب و غریب داشتن چگونه به دست میآیند؟
ـ یک زمان شما یک فیلم کار میکنید، اتفاقاتی که برای آن فیلم میافتد به شما نشان میدهد که دفعه بعد چقدر باید راه بروید. مثلا برای من افتخاری بوده که در کنار آقای خسرو شکیبایی کار کنم. دریایی از تجربیات خلاق در لحظه، من کاری نداشتم که آن فیلم میفروشد یا نمیفروشد. من فقط میخواستم بروم با عموخسرو کارکنم. رفتیم و در شرایط بسیار سخت در زمستان چالوس شبها کار میکردیم.
▪ تا به حال پیش آمده که کاری را که نپسندیدی، صرفا به خاطر شرایط مالی زندگیات قبول کنی؟
ـ نه، نشده. به این خاطر میگویم که قبلا سه چهار فیلم، تلهفیلم، سریال و اجرا پروژه همزمان به من پیشنهاد شد که اگر آنها را قبول میکردم میتوانستم ۷۰۶۰ میلیون به دست بیاورم. اگر این پول را گرفته بودم الان خانهام را خریده بودم و راحت در خانه خودم زندگی میکردم.
▪ بعد میتوانستی سالها هر فیلمی که دلت خواست بازی کنی و هر پیشنهادی را که نمیپسندیدی رد کنی.
ـ بله. چون آن ۷۰۶۰ میلیون تومان پول خونم بود. نجومی میتوان گفت دیه هنری من بوده. تا به حال به آن شکل کار نکردهام. البته کارهایی بوده که کردیم و دستمزد آن را گرفتهایم. ولی به نظر من در هر کاری که قبول میکنیم باید از آن چیزی کسب کنیم. ضمن اینکه معتقدم بازیگر باید شعور را در خودش پرورش دهد که جایگاه خودش را در فیلمنامه تشخیص دهد و ببیند میتواند در این جایگاه قرار بگیرد یا نه. صرفا به این دلیل که پیشنهادی به ما شده دلیلی ندارد که آن را بپذیریم.
▪ در زندگی به دنبال چه هستی؟
ـ به خدا نمیدانم. در حال حاضر من دارم پیچهای یک جاده مهآلود و پرپیچ و خم را طی میکنم که نمیدانم پشت پیچ بعدی چه چیز در انتظارم است.
منبع : مجله زندگی ایده آل
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست