پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

«شاکی روزگار منم»


«شاکی روزگار منم»

«محاکمه در خیابان» فیلم جدید مسعود کیمیایی, بدون شک متفاوت ترین اثر او در سال های اخیر است

«محاکمه در خیابان» فیلم جدید مسعود کیمیایی، بدون شک متفاوت‌‌ترین اثر او در سال‌های اخیر است.

دلایل بسیاری برای اثبات این گزاره وجود دارد:

۱) درونمایه: در نگاهی گذرا به فیلم می‌بینیم که دغدغه‌ها و مضامین تکرار شونده آثار قبلی فیلمساز در این اثر هم به چشم می‌خورند: مفاهیمی چون رفاقت، مردانگی، عشق‌های نافرجام و مهم‌تر از همه حفظ فردیت.

مفهوم رفاقت را در رابطه بین امیر وحبیب لمس می‌کنیم. جایی که حبیب طاقت نگاه کردن به رفیقش را هم ندارد. مردانگی را در سکانس‌های به یاد ماندنی نکویی پیدا می‌کنیم. آنجا که این مرد با آن طرز پوشش و کلاهش، رنگی دوباره

به شخصیت‌های اصیل فیلمساز می‌بخشد.

نمای معرفی او با آن طرز نشستن و کلاه و بخار پیرامونش، شمایلی اسطوره‌ای از او می‌سازد. در ادامه مردی را می‌بینیم که حتی از میان دعوای دیگران (نشانه‌ای از جامعه آشوب‌زده)، هم قابل تشخیص است چرا که تشخص و فردیت خود را به دست آورده است. هرچند به‌خاطر آن، عشق و فرزندش را از دست رفته می‌بیند. قهرمان‌های کیمیایی با مرگ خود به رستگاری می‌رسند و تا پایان بر سر حرف خود باقی می‌مانند. مانند اسطوره « قیصر» که با آن لبخند تلخ انتهایی، آگاهانه به پیشواز مرگ می‌رود. نکویی هم قبل از مرگ با دیدن فیلم تولد، برای لحظاتی با دنیای سابق خود روبه‌رو می‌شود و بعد با آغوشی باز تیغه سرد چاقوی نارفیق را می‌پذیرد و خود را از دنیای سیاه پیرامونش رها می‌سازد.

اما با وجود تمام این مشابهت‌های مضمونی، ریشه تفاوت‌ها را باید در شخصیت‌های امیر و مرجان یافت. گرچه هر دو با ادبیات خاص کیمیایی حرف می‌زنند، اما یکی در لباس سپید عروسی، بار خیانتی را بر دوش می‌کشد و دیگری با لباس سیاه دامادی در پی عشق از دست‌رفته و فردیت گمشده‌اش است که در نهایت دست خالی برمی‌گردد. برای اولین‌بار کیمیایی با شخصیت اولش همراه نمی‌شود و به‌خاطر تیرگی

غیرقابل تحمل پیرامونی، او را هم به دوزخ فریب همگانی پرتاب می‌کند. با وجود پرسه‌های بسیار امیر برای دریافت حقیقت، تنها نصیب او شکی ابدی است تا رنج زندگی از رستگاری مرگ عظیم‌تر باشد. آن خنده‌های پایانی امیر آکنده از تصنع است. تنهایی و شک او را باید در صحنه قبل از این سکانس دریافت. زمانی که در ماشینش (که در حکم یک تابوت فلزی است) تنها و مضطرب در حال تصمیم گرفتن برای رفتن و نرفتن است. گویی او چشم بسته راه شک را می‌بندد تا به عشق برسد. فیلمسار آگاهانه او را قربانی می‌کند تا دشنامی تلخ به جامعه‌ای بدهد که در وارونگی‌ها به‌سر می‌برد. عامل دیگر این تفاوت شخصیت «عبد» است. او به‌عنوان راننده و حامل خیانت (هم خود خیانتکار است وهم عاملان خیانت به نکویی را سوار می‌کند)، به نوعی مرکزی‌ترین شخصیت این درام پرشخصیت هم هست. فیلم هم با عبد تمام می‌شود تا او نمادی از خیانت روزمره زندگی امروزی باشد. تا امیر در شک بسوزد و نکویی به مرگ دلخواهش رسیده باشد. وجود متناقض و خاکستری او برخلاف شخصیت‌های منفی کاریکاتوری فیلم‌های متاخر کارگردان، بر ابعاد لایه‌های فیلم می‌افزاید.

۲) ساختار: از همان تیتراژ ابتدایی و تیلت دوربین و نقش بستن عنوان فیلم می‌شود حدس زد که چه دقتی صرف این فیلم شده است. هلی‌شات‌های فیلم که حاصل فیلمبرداری درخشان تورج منصوری است، توانسته شهر را به‌عنوان

ضد قهرمان اصلی داستان معرفی کند. آن وارونگی درخشان دوربین در انتها، مبین تبدیل شدن ارزش‌ها به ضد خود در جامعه امروزی است. نورپردازی و استفاده از صدا به‌خصوص در فصل تعمیرگاه، تنش پنهان صحنه را قبل از نشان دادن حبیب آشکار می‌کند. در فصل خروج نکویی از دفترش هم با آن نور زرد غالب و ضدنورهای فوق‌العاده شمایل اسطوره‌ای نکویی را باور می‌کنیم. کیمیایی با انتخاب ساختارپرسه به مقایسه دنیای دیروز و امروز می‌پردازد. بار اصلی فیلم بین شخصیت‌های فیلم پخش شده تا فقدان قهرمان چندان به چشم نیاید. گرچه نکویی به‌عنوان شخصیت اسطوره‌ای معرفی می‌شود اما او شخصیت اول فیلم نیست و چندان روی پرده دوام نمی‌آورد. میزانسن‌ها و نماهای کیمیایی در این فیلم، حاصل تجربه یک عمر فیلمسازی است. فصل تعمیرگاه و راه رفتن دو رفیق با هم و کل سکانس‌های نکویی یا سکانس خوب درگیری امیر و عبد در کنار جاده، نمونه‌هایی از توانایی‌های او در این امر است. موسیقی فرزین قره‌گوزلو نقش مهمی را در فیلم ایفا می‌کند او با ادای دینی آشکار به اسفندیار منفردزاده باعث ایجاد حس و شور و حالی عمیق شده است. موسیقی پراضطراب او روی نماهای عمومی شهر با صدای مهیبی که انفجار را به ذهن متبادر می‌کند، حاصل درک عمیق او از مفهوم اصلی فیلم بوده است. در فصل دویدن عروس در پیاده‌رو با موسیقی او با سینمای دهه ۵۰ تجدید خاطره می‌کنیم و در تمام مدت حضور نکویی روی پرده با این موسیقی همدلانه عمق درد را می‌چشیم. خصوصا از آغاز صحنه تولد موسیقی نقشی پررنگ و زیبا را ایفا می‌کند. بازیگران هم بسیار موفق جلوه می‌کنند. محمدرضا فروتن در یکی از بهترین نقش‌آفرینی‌های خود،

باز هم ما را امیدوار می‌کند. شیوه ادای دیالوگ‌ها و آن چشم‌های غمگین و خسته که موقع دیدن فیلم تولد به اشک می‌نشینند، نشان می‌دهد که فروتن چقدر پخته شده است. پولاد کیمیایی با نوسان‌هایی توانسته شخصیت امیر را در بیاورد. در بعضی صحنه‌ها اغراق می‌کند. مثل صحنه رقص در ماشین یا شیوه ادای بعضی از دیالوگ‌ها که بازی او را تا حدودی مصنوعی کرده است. در صحنه گریه کردن رو به دوربین و تمام فصل‌هایی که با حمیدرضا افشار بازی می‌کند هم بسیار موفق نشان می‌دهد. حامد بهداد هم با درک درست نقش، توانسته یک نقش کوتاه ماندگار بسازد. نگاه‌های او با رنج عجین شده و دیالوگ‌گویی او درخشان است. مخصوصا وقتی که پشت به امیر جریان زن عبد را تعریف می‌کند. نگاه‌های تیز بهداد در اینجا صیقل خورده و از فیلتر حبیب رد شده و به همین خاطر شاهد اغراق‌های گاه‌وبی‌گاه او نیستیم. حمیدرضا افشار بدون شک بهترین بازی خود را در «محاکمه در خیابان» ارائه کرده است. او با یک بازی در بازی هویت خود را تا انتها رو نمی‌کند. این خویشتنداری و آشکارگی دروغین و حفظ تعادل این بازی کار بسیار سختی بوده که افشار به‌خوبی از پس آن برآمده است. مجموعه این عوامل باعث شده تا پس از سال‌ها شاهد یک فیلم خوب و متفاوت از مسعود کیمیایی باشیم.

● موخره:

بعد از «درباره الی» که کم‌کم به‌عنوان یک فصل ممیز بزرگ در سینمای ما شناخته می‌شود، مسعود کیمیایی با اصغر فرهادی در نوشتن فیلمنامه همکاری کرد و «محاکمه در خیابان» را ساخت. اهمیت نگاه فرهادی در فیلم اخیر کیمیایی چنان بالاست که عنصر اصلی سینمای او یعنی نسبیت اخلاق در اینجا هم دیده می‌شود. او با هوشمندی روح آثار کیمیایی را گرفته و در باز تعریفی امروزی به خود او برگردانده است. نام فرهادی را باید کم‌کم در زمره جریان‌سازان سینمای ایران قرار داد.

بهنام شریفی