سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

حقیقت و تازیانه


حقیقت و تازیانه

حاشیه ای بر داستایوفسکی

«حقیقت و تازیانه»

ــ حاشیه ای بر : داستایوفسکی

ـ کریم مجتهدی

ـ نشر هرمس

ـ فرهاد اکبرزاده

تمرکز روی زندگی و آثار یک نویسنده، به عنوان سوژه محوری یک کتاب، همواره ریسک قرار گرفتن سوژه مورد بحث را در معرض صفات تفضیلی و عالی در پی خواهد داشت . هر چند نمی توان در مورد ارزش آثار داستایوفسکی تردید چندانی به خود راه داد اما وقتی برای مثال "ارنست سیمونز" در جملات آغاز ین کتاب خود در مورد داستایوفسکی* می نویسد:«ما به شناختمان از اندیشیدن و آفرینش گری به پیشرفت بسیاری نیازمندیم تا بفهمیم چرا مثلا آلبرت آنیشتاین باور داشت که او از داستایوفسکی بیشتر از کارب فردریش گاوس یکی از بزرگترین فیزیکدانان و ستاره شناسان و ریاضی دانان سود بر گفته است » هنوز هم آن تقابل علم در برابر هنر با رگه های خواست آزار دهنده مشروعیت بخشی را در عمق این جملات حس می کنیم .

مفهوم "مصائب" یا رنج تحمیل شده به بشر بعد از مرور زندگینامه و برخی از دست نوشته های داستایوفسکی، شاید از آن سو به یک مفهوم کلیدی تبدیل می شود که این سطر ها را در یاداشتهای او بیابیم: «من همیشه در مورد مسیح با نوعی حسادت عاشقانه حرف می زنم و تصور می کنم هیچ چیز در این عالم با اهمیت تر از او نیست. افزون بر این، حتی اگر کسی ثابت کند که مسیح و تعالیمش فاقد هر نوعی حقیقت است ،باز ترجیح خواهم داد طرفدار مسیح باشم تا طرفدار حقیقت !ص۳۱» و برای حصول به این نتیجه با مولف کتاب هم رای شویم که «شاید رمان نویسی نزد داستایوفسکی تا حدودی بر اساس نوعی خود آزاری صورت می گرفت و او خویشتن خود را مانند آزمایشگاهی تلقی می کرد و حاضر بود سلامت جسم و روحش را به خطر بیندازد تا کار نویسندگی را به وجه احسن انجام دهد و از رضایتی که از این رهگذر برایش حاصل می شد بر خوردار شود.۲۴۳ص» شاید بخش اعظم درک این حقیقت که در دورانهای گذشته یگانه مجرای کشف حقیقت از زیر تازیانه و شکنجه می گذشت را مدیون کتاب درخشان "مراقبت و تنبه" باشیم . آنجا که می خوانیم :بدنی که با شکنجه بازجویی شده،مکان اجرای مجازات و مکان استخراج حقیقت است .و از همین نقطه است که می توان به مفهوم " عرق ریزان روح " در یک فرایند تعذیب وار خیره ماند و به یاد آورد که کسی که برای اولین بار از این اصطلاح استفاده کرد مدت زمان زیادی کارگر معدن بوده است.

داستایوفسکی که در اواخر عمر با اقبال خوبی در برخورد با رمان های مشهورش مواجه شد (در این جا هم به آن تقابل "رنج و گنج "بر می خوریم، چیزی از جنس همان تقابل مشهور " جنایت و مکافات" ) موقعیتی پیدا می کند تا گاهی افکار و مواضع اجتماعی و سیاسی اش را به شکل آشکار و به سبک روزنامه نگاران به رشته تحریر در آورده و به شیوه خاص خود مورد تحلیل قرار دهد و در اعمال نظر خویش از صراحت بیشتر سود جوید. این یاداشتها که بعدها به همت همسرش جمع آوری شدند به صورت مجموعه ای از " یاداشتهای روزانه" به چاپ رسیدند و از دریچه همین متون است که می توان با صراحت بیشتری به افکار نویسنده پی برد. هر چند که رمان های او نیز بعد ها توسط باختین و دیگران، عرصه ای برای نمایش ابعاد متفاوتی از نظریه ادبی و تحلیل های گستره شدند. اما چیزی که به آرای نویسنده و نظریات او مربوط می شود، در این یاداشتهاست که تجلی آشکار تری می یابد. ترکیب تقریباً ناسازگون "سوسیالیست مسیحی" بیشتر از این جهت می تواند به یک موضوع بحث، صرفا در مورد داستایوفسکی بدل شود که با نگاهی گذرا از آثار نویسنده می توان نوعی فردیت غیر قابل تجزیه را با گذر از لایه های دیکنزی(منظور بیشتر فقر و مسائل مورد علاقه رمان های چالز دیکنز نویسنده انگلیسی ست ) جامعه روس تشخیص داد. نوعی عبور از توده به فرد در یک فرایند صعود/سقوط که به دیدگاه عدالت محور نویسنده معطوف است. و از همین زاویه است که می توان به انتخاب هوشمندانه نویسنده کتاب "داستایوفسکی "در ایجاد ارتباط های مشابه با یک متاله قرون وسطی اشاره کرد.

تقابل "داستایوفسکی و آگوستین" که در بخش های پایانی کتاب به عنوان یک سر فصل تحلیلی در دستور کار قرار می گیرد با این جمله شرطی که«حتی اگر او نوشته های این متکلم را نخوانده باشد»به یک فرض قابل طرح بدل می گردد تا به تواردی که یک "واو" می تواند به عنوان یک پیوند دهنده میان دو اسم، امکان ببخشد، میدان دهد :« با وجود تفاوتهای بسیار میان عقاید داستایوفسکی و آگوستین ، به نظر می رسد تصوری که آنها از انسان دارند ، به نحوی یکسان است. آن دو به انسان ، مانند ارسطو از منظر " حیوان ناطق " نگاه نمی کنند و نفس انسان را به عنوان صورت جسم آلی در نظر ندارند،بلکه او را موجودی می دانند که در زندگی خاکی و محدود خود نشانی از نا متناهیت دارد.» این نامتناهیت که جای بحث در مورد اراده آزاد انسان در مقابل انجام گناه را باز می کند با اشاره به گناه اولیه آدم ابوالبشر ،به این نکته ظریف می پردازد که « خطا ممکن است از سهل انگاری و عدم آگاهی ناشی شود ، در صورتی که گناه عین آگاهی است... گناه صرفا عناد و سرپیچی از آن خیری است که حقانیت آن محرز است . نوعی روی گردانی از حق و قبول تعمدی امر نا حق ، گناه نوعی طغیان عمیق روحی است ۲۲۳.ص»

این بخش را می توان به عنوان پیش در آمد سئوالی به شمار آورد که در بخش پایانی کتاب با آن مواجهیم: آیا می توان داستایوفسکی را فیلسوف نامید؟ در این فصل از کتاب است که به خوبی می توان وجه تمایز برخورد یک فیلسوف و ادیب را تشخیص داد. در ابتدا به تمیز دادن مرز باریک این دو گونه نزدیک نوشتار پرداخته شده و به شباهت آثار داستایوفسکی با "فاجعه " های یونانی، از این لحاظ پرداخته می شود که « در رمان های این نویسنده ، شخصیتها مانند قهرمان های فاجعه های یونانی در تعارض محضی قرار می گیرند که در اثر تقابل اختیار مسلم شخصی خود و ضرورت انکار ناپذیر سرنوشتشان به وجود آمده است.۲۳۵» بعد از قیاس او با نویسنده ای مثل سارتر با محور قرار دادن مفهوم "تعهد" و یا ولتر و روسو با محور قرار دادن موضوع "روشنگری " و تعارضات تحلیل با نظریات جامعه شناختی در محدود کردن کنش به تابعی از زمینه و گذر از آرای چند فیلسوف و نظریات آنها مثل " اصالت اراده " نزد شوپنهاور ، نیچه و فروید دوباره به تفاوت های اصلی دو گونه نوشتار ادبی و فلسفی ارجاع داده شده و به این نتیجه گیری می رسیم که شاید بتوان به نوعی داستایوفسکی را یک فیلسوف خواند اما این عنوان به ویژه با در نظر گرفتن جنبه های فنی اش چیزی بر ارزش کار او نمی افزاید و بهتر است او را همان رمان نویس بزرگ واقع بین بدانیم و مطمئن باشیم که با این کار نه تنها از ارزش کار او نکاسته ایم بلکه در انعکاس خلاقیت استثنائی اش به درستی رفتار کرده ایم .

فرهاد اکبرزاده

پی نوشت

سنجش هنر و اندیشه فئودور داستایوفسکی / ارنست سیمونز/ امیر جلال الدین علم.انتشارات علمی فرهنگی

مراقبت و تنبیه .تولد زندان /میشل فوکو / افشین جهان دیده و نیکو سرخوش / نشر نی



همچنین مشاهده کنید