جمعه, ۲۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 14 February, 2025
فرستاده خدا
![فرستاده خدا](/web/imgs/16/45/3os6e1.jpeg)
قاضی ای بود که پسری جوان داشت. او پسرش را خیلی دوست می داشت. روزی اتفاقی افتاد و آن پسر مُرد. قاضی از مردن پسر خود بسیار ناراحت شد. روز و شب گریه و زاری می کرد و هیچ کس نمی توانست او را آرام کند. کار به جایی رسید که نه به محل کار خود می رفت و نه کارهای مردم را انجام می داد.
مرد حکیمی پیش او رفت و گفت: « سؤالی از تو دارم. تو قاضی مسلمانان هستی اگر لطف کنی و جواب بدهی ممنون می شوم. »
قاضی گفت: « هرچه می خواهی بپرس. »
حکیم پرسید: « چند سال است که تو قاضی هستی؟ »
گفت: « پنجاه سال »
گفت: « اگر خدمتکار خود را بفرستی که کسی را پیش تو بیاورد و او نیاید، چه می کنی؟»
گفت: « ناراحت می شوم. »
حکیم گفت: « ای قاضی! خداوند فرزندی به تو داده بود. خدمتکار خود یعنی مرگ را فرستاد تا پسرت را پیش او ببرد. چرا تو به حکم خدا رضایت نمی دهی؟ »
قاضی از این حرف به خود آمد و فهمید که چه اشتباهی کرده است. این بود که دوباره به محل کار خود رفت و به کار مردم رسیدگی کرد و کم کم دلش آرام شد.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست