شنبه, ۴ اسفند, ۱۴۰۳ / 22 February, 2025
مجله ویستا

ازدواج فرزند کوچک تر را مشروط نکنید


ازدواج فرزند کوچک تر را مشروط نکنید

پای حرف های بدری السادات بهرامی روان شناس و مشاور خانواده

در گذر زمان و با افزایش سطح آگاهی و اطلاعات مردم، بسیاری از عادات و تعصبات غلط که به اشتباه در فرهنگ ما رخنه کرده بود، شناسایی شد و بیشتر مردم به خاطر فرهنگ رشدیافته خود و اجتماعی‌تر شدن تصمیم گرفتند کم‌کم این سنت‌های اشتباه را که به شکل خرده‌فرهنگ‌هایی در فرهنگ اصیل ما نفوذ کرده بود، پاک کنند؛ مثلا ارتقای سطح تحصیلات و آگاهی توانست موضوع ریشه‌داری مثل روابط تیره و تار عروس و مادرشوهر یا داماد و مادرزن را حل کند....

امروزه کمتر کسی است که به دلیل تمایل نداشتن برادر بزرگ‌اش با ازدواج تا پایان عمر مجرد بماند و بگوید نباید قبل از او ازدواج کند. امروزه کمتر شاهد حساسیت‌های بی‌مورد صاحب‌خانه‌ها در مورد اجاره‌ دادن خانه‌به افراد مجرد یا مادری که به تنهایی از فرزندش نگهداری می‌کند، هستیم. در اکثر مشاغل، مردانه یا زنانه بودن مفهومی ندارد و پذیرفته‌ایم که شاید خانمی علاقه داشته باشد که مثلا راننده تاکسی شود. با احترام سوار تاکسی او می‌شویم و حتی بعضی اوقات یادمان می‌رود که چند سال پیش، تعداد رانندگان خانم انگشت‌شمار بود و بعضی مردها حاضر نبودند کنار همسرشان بنشینند و این را مایه افت شخصیت خود می‌دانستند.

حالا حتی راننده ترانزیت‌ خانم هم داریم و می‌شنویم که همسر این خانم، مشوق او بوده که راننده ترانزیت شود. همه اینها را گفتم تا برسم به چند موضوع تاسف‌انگیز. با کمال تاسف، گاهی شاهدیم که هنوز در بعضی جاها، حتی در همین تهران، خانواده‌هایی زندگی می‌کنند که از افکار غریب دست نکشیده‌اند. یکی از اعضای چنین خانواده‌هایی که برای ما از طریق نامه، صحبت و درددل کرده است، این هفته، سوژه «داستان یک زندگی» است. داستان او را بخوانید و کمک کنید همه با هم کمر همت ببندیم و ریشه این قبیل تعصب‌های غلط را بخشکانیم؛ تعصب‌هایی که قربانی‌های زیادی در گذشته داده است و امیدواریم قربانیان بیشتری نگیرد. متاسفانه در بعضی فیلم‌ها و سریال‌ها نیز چنان این مساله را بغرنج جلوه می‌دهند که گویا اتفاقی غیرطبیعی در حال وقوع است. این هفته، دکتر بدری‌سادات بهرامی، مشاور و دکتر خدایی، روان‌پزشک، با نظرات تخصصی خود ما را یاری کردند تا این باور غلط را بشناسیم و سعی کنیم با طرد آن، آرامش را به خانواده‌ها برگردانیم.

● قصه از کجا شروع شد؟

اسم من سمانه است. ۲۷ سال دارم. در تهران زندگی می‌کنم و مادر دو پسر و یک دختر هستم. دختر دو ساله‌ام، آرزو، را خودم به دنیا آوردم اما آن دو پسر ۷ ساله و ۱۰ ساله، بچه‌های شوهرم هستند که از همسر خدا بیامرزش دارد. من دیپلمه هستم. چند سال پیش مجرد بودم. از آنجا که عاشق خیاطی بودم و دیپلم هنرستان‌ام در همین زمینه بود، توانستم در یک مزون‌ لباس عروس کار پیدا کنم. مشغول کارم بودم و در سر آرزوهایی می‌پروراندم که روزی عمه‌هایم به گوشه و کنایه مرا متوجه کردند که سد راه خوشبختی خواهر کوچک‌ترم هستم و او که سال اول دانشگاه است و خواستگار خوبی از استادهای دانشگاهش دارد، منتظر عروس شدن من است. با پدر و مادرم صحبت کردم و گفتم من هیچ کدام از خواستگارهایم را دوست ندارم اما آنها در یک کلام می‌گفتند تا تو عروس نشوی خواهرت حق ندارد ازدواج کند. این یک سنت مهم است و ما نمی‌خواهیم انگشت‌نمای مردم باشیم.

خواهرم خیلی ناراحت بود و به من گفت که چه قدر تمایل دارد به این عشق خود برسد. پدر و مادرم به او گفته بودند باید احترام مرا نگه دارد و بعد از من عروس بشود. فقط به خاطر او بود که به احمدآقا که ۱۳ سال از من بزرگ‌تر بود جواب مثبت دادم. او که بسیار متمول است به پدرم گفته بود همسرش فوت شده و دو پسرش را مادرش نگهداری می‌کند اما بعد از عروسی کم‌کم متوجه شدم من باید مادر آنها باشم. فقط بیست و پنج سال داشتم که متوجه شدم باردارم. الان همه آرزوهایم در دخترم آرزو خلاصه شده است.

خدا را خوش می‌آید که این همه بدبخت باشم و طعم همسر ایده‌آل و شغل دلخواه‌ام را نچشم؟ من چه گناهی داشتم که عجولانه مجبورم کردند عروسی کنم؟ ظرف یک هفته که به احمدآقا پاسخ مثبت دادم، پدر و عمه‌هایم اجازه دادند استاد خواهرم با او عقد کند. آنها خوشبخت هستند اما خواهرم با دیدن اشک‌های پنهان من احساس گناه می‌کند و این حالت او مرا آزار می‌دهد. تو را به خدا به پدر و مادرها بگویید به دلیل حرف مردم بچه‌های‌شان را بدبخت نکنند. چرا دختری که متولد سال ۱۳۶۰ است باید چنین سرگذشتی پیدا کند؟ می‌خواهم طلاق بگیرم. شاید بتوانم با کسی که هم‌سن و سال‌ام باشد زندگی خوبی داشته باشم اما دل‌ام رضا نمی‌شود چون آرزو به من احتیاج دارد. خنده‌دار است که در قرن بیست و یکم و در خانواده‌‌های شهری و به اصطلاح فهمیده چنین داستان‌هایی هنوز تکرار می‌شود...

● در مطب مشاور

واقعا متاسف شدم و می‌خواهم از همه بزرگ‌ترها، به ویژه والدینی که مانند پدر و مادر سمانه فکر می‌کنند، بپرسم چه کسی گفته است که بچه‌ها باید به ترتیب تولدشان مراحل زندگی شخصی خود را طی کنند؟ چه کسی گفته است که این یک قانون است و باید اجرا شود؟

در غلط بودن این سنت، اگر هم واقعا سنتی قدیمی باشد، همان بس که صدها قربانی داشته است. چه دخترهایی که به دلیل تمایل نداشتن خواهر بزرگ‌ترشان به ازدواج، سن ازدواج خود را از دست داده‌اند و یا موردهای خوب زندگی‌شان را از دست داده‌اند و یا چه دختر و پسرهایی که برای این باور غلط و بی‌پایه اعتماد به نفس خود را از دست داده و به افسردگی مبتلا شده‌‌اند. اتفاقا اگر سری به مراکز مشاوره یا مطب پزشکان بزنید، نمونه‌هایی از آنها را می‌بینید که قربانی جو فکری غلط حاکم بر خانواده یا محیط اجتماعی‌شان شده‌اند. اگر شما امروز شاهد بیمارشدن آن دختر بزرگ‌تر هستید، به دلیل ازدواج خواهر کوچک‌ترش نیست بلکه به دلیل رفتارهای غلطی است که شرایطی را بر او تحمیل می‌کند. محیط زندگی ما تاثیر زیادی روی ما دارد. نگاه‌های دیگران و حرف‌های دور از منطق بعضی از آنها باید به خوبی‌ و با واکنش مناسبی از سوی والدین و بزرگ‌ترها پاسخ داده شود. حتی باید به دختر یا پسر بزرگ‌تر و کوچک‌تر آموزش دهیم تا از قبل بدانند قرار است چه صحبت‌هایی بشنوند و پاسخ‌های احتمالی را آماده کنند. به این ترتیب می‌توانیم آرامش‌خاطر آنها را فراهم کنیم.

اگر شما تصور می‌کنید این سنت و باور بدون اشکال است و آدم‌ها باید در خانواده خود بر اساس تاریخ تولدشان مراحل زندگی خود را طی کنند، پس چرا فقط در مورد ازدواج این حساسیت را دارید؟ خیلی از بچه‌های اول هستند که مشغول درس خواندن می‌شوند و بعد از گرفتن لیسانس وارد بازار کار می‌شوند اما بچه‌های دوم در مقطع بالاتر فوق‌لیسانس شرکت می‌کنند، یعنی از نظر سطح تحصیلات روی دست خواهر یا برادر بزرگ‌تر خود می‌زنند. در اینجا هیچ‌کس گله و شکایتی نمی‌کند و اتفاقا فرزند کوچک‌تر را بسیار تشویق می‌کنند اما اگر همین حالت برای ازدواج برادر کوچک‌تر باشد نه تنها تشویقی در کار نیست بلکه به او می‌گویند: «نباید این ظلم را در حق برادر بزرگت بکنی، اگر تو ازدواج کنی او انگیزه‌اش را از دست می‌دهد و مردم می‌گویند حتما او ایرادی داشته است که همسری ندارد!» این جمله‌ها عینا نقل قول مادری است که به دلیل مشکلات پسرش (پسری که پرخاشگر شده و مدام بدرفتاری می‌کند، چون دل‌اش نمی‌خواهد ازدواج کند) در جستجوی راه‌حل است و مشاوره می‌خواهد. متاسفانه این باور غلط که هر فردی بسته به ترتیب تولدش باید مراحل زندگی خود را طی کند از آنجا ناشی می‌شود که مردم فکر می‌کنند ازدواج را باید با سن تقویمی در نظر گرفت، در حالی که حتما نیازمند بلوغ عاطفی، عقلی، روانی و اجتماعی افراد هستیم.

امکان دارد این بلوغ بر سن تقویمی ما تطبیق نداشته باشد. تفاوت‌های فردی ما آدم‌هاست که قابلیت‌های خاص را به وجود می‌آورد. ازدواج هم باید مانند دیگر زمینه‌های زندگی بسته به قابلیت‌ها و آمادگی فردی بچه‌ها صورت بگیرد. اگر پسر شما زودتر به این بلوغ و آمادگی رسیده است و زودتر از برادرهایش استقلال اقتصادی پیدا کرده نباید به او بگویید در صف بایستد تا نوبت‌اش فرا برسد! احتمال دارد او حتی دو برادر بزرگ‌تر قبل از خودش داشته باشد که فعلا آمادگی‌ ازدواج را ندارند و یا در برنامه‌ای که برای زندگی خودشان در نظر دارند اولویت‌های مهم‌تری مثل ادامه تحصیل، فعالیت‌های اقتصادی، سفر به خارج از کشور داشته باشند. این موضوع یعنی در نظر گرفتن ترتیب تولد برای ازدواج، متاسفانه در مورد دخترخانم‌ها با جدیت بیشتری اجرا می‌شود. از آنجا که دختر خانم‌ها معمولا آغازگر ازدواج نیستند و باید منتظر بمانند تا مورد دلخواه‌شان را پیدا کنند، این مساله جدی‌تر است و این اشتباه آسیب‌ شدیدتری را به آنها وارد می‌کند. جالب است که بزرگ‌ترها مساله احترام گذاشتن را مطرح می‌کنند، در حالی که تعریف آن را نمی‌دانند.

احترام در رعایت شأن و منزلت افراد و در خصوص روابط بین فردی آنها مفهوم پیدا می‌کند نه در حوادثی که در طول زندگی‌شان و در تربیت تولد آنها رخ می‌دهد. اگر وابستگی و صمیمیت بین بچه‌های ما به دلیل تربیت صحیح و اصولی که در موردشان از کودکی داشته‌ایم شکل گرفته باشد و آنها در خانواده سالم ما رتبه‌های هرم خانواده را بشناسند و به آن احترام بگذارند، هرگز مشکلی در روابط خود چه با یکدیگر و چه با پدر و مادرشان نخواهند داشت. به طور طبیعی پدیده‌های مختلف زندگی ما خارج از تربیت تولدمان رخ می‌دهد و ما هرگز به آن توجهی نمی‌کنیم. حتی قانون خداوندی نیز بر اساس سن تقویمی افراد عمل نمی‌کند. خداوند در مورد مرگ‌ آدم‌ها چنین قاعده‌ای ندارد که تاریخ فوت خواهر یا برادر بزرگ‌تر را قبل از برادر و خواهر کوچک‌تر او قرار دهد، یعنی این‌طور نیست که چون زودتر به دنیا آمده زودتر هم باید از دنیا برود و اما در مورد مقابله با این باور غلط و پاک کردن آن از زندگی‌تان نکاتی به عنوان نمونه یادآور می‌شوم تا بتوانید در مواقع لزوم از آنها استفاده کنید. امکان دارد شما مواجه با سوالاتی باشید که باید خود را برای پاسخ‌گویی آماده کنید. شما و یا فرزندان‌تان می‌توانید از این پاسخ‌ها بهره بگیرید:

▪ به فرزندان‌تان بگویید باید برای زندگی‌ شخصی خود برنامه‌ریزی کنند. هر آدمی برنامه خودش را دارد که متناسب با علایق و توانایی‌های منحصر به فرد اوست. امکان دارد علایق و نقاط قوت آنها تفاوت‌های زیادی با هم داشته باشد. باید هر کدام را تشویق و حمایت کنید تا در همه مراحل زندگی چه تحصیلی، چه شغلی و چه ازدواج موفق شوند.

▪ اگر دیگران در مورد تصمیم ازدواج خارج از ترتیب تولد صحبتی کردند، باید ابتدا از آنها تشکر کنید و بگویید از اظهارنظر شما متشکریم اما همان‌‌طور که خداوند هم‌چنین قاعده‌ای ندارد، رعایت چنین مساله‌ای دور از منطق است. هر کس آمادگی ازدواج را در خود می‌بیند باید اقدام کند. شاید فرزند کوچکترم زودتر به بلوغ عقلی رسیده باشد.

▪ امکان دارد بگویند حتما فرزند بزرگ‌تر شما ایرادی دارد که هنوز به بلوغ لازم نرسیده است، در حالی که خواهر یا برادر کوچک‌ترش این شرایط را کسب کرده است. لازم است به آنها توضیح دهید رسیدن به بلوغ عاطفی روانی مانند کسب یک مدرک تحصیلی نیست که نیازمند شب‌بیداری و تلاش مضاعف و درس خواندن باشد و به دست نیاوردن آن دلیل بر بی‌همتی شود. هر کس متناسب، با شرایط زندگی فردی خود به طور غیرارادی آن را به دست می‌آورد. گاهی می‌بینیم بچه‌های اول که بیشتر مورد توجه والدین بودند و محبت زیادی را به عنوان تک فرزند تا مدت‌ها داشتند از لحاظ استقلال عاطفی روانی نسبت به بچه‌های بعد وابسته‌تر بار آمده‌اند. گذشته از این طبق تحقیقات در نظریه آلفرد آلبرت بر اساس ترتیب تولد فرزندان ویژگی‌های عاطفی روانی خاصی برای بچه‌ها در نظر گرفته شده است. پس این‌طور نیست که اگر بچه‌‌ای تلاش کند و زحمت بکشد، این بلوغ‌ها را زودتر به دست آورد. یادتان باشد حرف‌های مردم مقطعی است و اظهارنظر آنها راجع به همه‌چیز تمام می‌شود و نباید مبنای تصمیم‌گیری‌تان باشد.

رضاییان