سه شنبه, ۱۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 4 February, 2025
مجله ویستا

بحران در خاورمیانه


بحران در خاورمیانه

در این مقاله فرد هالیدی کارشناس فقید خاور میانه از ظهور دولت های جدید در خاور میانه پس از فروپاشی عثمانی و پیامد های آن می گوید

▪ اشاره: پروفسور فرد هالیدی استاد روابط بین الملل درLSE و استاد میهمان در مرکزمطالعات بین المللی بارسلون (IBEI) می باشد.از اوکتابهای متعددی همچون « اسلام و افسانه رویارویی » (IB Touris,۲۰۰۳) « صد افسانه درباره خاورمیانه» (Saqi,۲۰۰۵) و« خاورمیانه در روابط بین‌الملل: قدرت ، سیاست و ایدیولوژی » ( Cambridge university press , ۲۰۰۵) به چاپ رسیده است.

نویسنده فقید سعودی عبدالرحمان مونیف در اولین جلد از سه گانه بزرگ تاریخی اش به نام « دگرگونی هایی در شب و روز» ((Variations on Day and Night تأثیر جنگ جهانی اول و سقوط امپراتوری عثمانی بر منطقه را این چنین توصیف می کند :

« در آن زمانه ی پرآشوب ، تمام دنیا پر از انتظار و شک ،به آهستگی یک لاک پشت و با شتاب جهش آذرخش پرسشگرانه به اطراف نگریسته و با دقت به فریاد های دور دست گوش فرا می داد. در حالی که با ترس به فردایی که نزدیک می شد، نگاه می کرد. در آن حال همه چیز شامل : عقا ید ،کشورها و حتی پادشاهان،سلاطین وشاهزادگان کوچک ، آماده تغییر و ارزیابی دوباره بودند. دولتهای نوین به ناگاه برآمدند و دیگران محو شدند. »

حالا زمانی مناسب برای یاد آوری آن سخنان است. پس از گذشت چهل سال و در میان تمام آن تحلیل ها در باره جنگ ژوئن ۱۹۶۷ میان اعراب و اسراییل ، لازم است تا این وقایع را در ارتباط با زمینه های وقوع آن بسنجیم. جنگ مزبور در مقایسه با انقلاب ۷۹-۱۹۷۸ ایران و حمله ی آمریکا به عراق ، اگر نگوییم مهم ترین، لا اقل یکی از مهم ترین لحظات در تاریخ جدید خاورمیانه بوده است. این افتخار که باید مناطق امروز و تمام نبرد های گذشته و آینده اعراب و اسراییل را در پیوستگی با آن نگریست ،متعلق به اوایل قرن بیستم بوده است.

● یک شروع و یک پایان

از زمان شکل گیری امپراتوری عثمانی در قرن پانزدهم به این سو ، جنگ جهانی اول بیش ازهر اتفاق دیگری در تعیین ویژگیهای منطقه خاورمیانه موثر بوده است . همان جنگ بود که باعث به وجود آمدن بیست کشور عربی یا بیشتر و سه کشور غیر عربی گردید. این واقعه مهم ، همانند همه ی شکل بندی های مهم تاریخی ،موجب شد تا مدرنیته از ساکنان اولیه منطقه، با شرایط جغرافیایی متنوع و افسانه های مختلف ، ملتهایی مدرن پدید آورد. ( آن ملل نیز همانند سایر نقاط دنیا تا بدانجا پیش رفتند که مدعی وجود وابستگی های قدیمی تر در میان خود شدند .) البته می توان گفت که نقشه منطقه تا آن زمان بدون تغییرمانده بود تا این که وینستون چرچیل و همکارانش در حدود سال ۱۹۲۰ ، که زمان بنیان گذاری های جدید بود ، دست به تغییر آن زدند.

نبرد بزرگ سال های ۱۸-۱۹۱۴ فرآیندی را که از مدتها قبل آغاز شده بود ،تکمیل کرد. در قرن نوزدهم قدرتهای استعماری اروپایی خود را به پیرامون امپراتوری عثمانی رسانده بودند : فرانسه و ایتالیا در شمال آفریقا ، انگلستان در مصر،قبرس ،یمن و کشورهای کوچک خلیج [فارس] حضور یافتند. قلمرو سابق امپراتوری عثمانی در بالکان نیز عمدتاً به وسیله ی روسیه ، اتریش و پاره هایی از آن توسط یونانیها ، بلغارها ، آلبانیایی ها و رومانیا یی ها به محاصره در آمد. اما در واقع پس از شکست در نبرد بزرگ ، که عثمانی ها به گونه ای بی خردانه و غیر ضروری وارد آن شده بودند ، فرانسه و انگلستان قلمرو امپراتوری را درهم کوبیده ( و با اطلاق نام های گل و گشاد به سرزمین های خاص ) کشور هایی اختراع کردند که اکنون عراق ، لبنان ، سوریه و فلسطین (که نباید فراموش کرد پیش از این وجود نداشت ) نام دارند.

در مناطقی که خارج از کنترل استعمارگران بودند ، رژیم های ملی گرای نظامی و خود کامه ظهور کردند. که نظام های نوگرا ،سکولار و ملی گرا در ایران و ترکیه ، رژیم های قبیله ای و محافظه کار در عربستان سعودی و یمن از آن جمله اند. صهیونیزم ، جنبشی که می خواست یک دولت یهودی در سرزمین هایی به وجود آورد که پیش از این تنها به مدت چند قرن موطن اجداد یهودیان امروزی بوده است ، در نوابر ۱۹۱۷ به دنبال صدور اعلامیه ی بالفورتوسط دولت انگلستان ، چراغ سبز تشکیل دولت یهودی در فلسطین را دریافت کرد. بازندگان اصلی در این میا ن مردمی بودند که با اعتماد به وعده های دیپلمات های انگلیسی و ویلسون رییس جمهور آمریکا در جستجوی کسب شناسایی و حمایت دولتهای غربی بودند. از آن جمله می توان به کردها اشاره کرد، که بر خلاف وعده های موهومِِ قرارداد سِوره ( Sevres) به سال ۱۹۲۰ هیچ چیز به دست نیاوردند. همچنین ارمنیهای نجات یافته از نسل کشی نیز که در دولتی در منطقه ی ایروان ساکن شده بودند به زودی زیر سلطه ی شوروی سابق قرار گرفتند. و در نهایت عربها بودند که خود و سرزمین هایشان را پاره پاره و زیر سلطه دیدند.

بدین ترتیب بود که کشمکش های جهانی ، نقشه ی سرزمینی و خصوصیات دولت های خاورمیانه راشکل بخشید. هیچ یک از درگیریهای بعدی ، نه جنگ دوم جهانی ، نه دوران استعمارزدایی پس از جنگ و نه دوران جنگ سرد تأثیری قابل مقایسه با جنگ جهانی اول در منطقه نداشته است. و اینک هشت دهه پس از توافق ۱۹۲۰ تمام تلاش های اعراب برای اتحاد ، به جز یکی شدن دو یمن در سال ۱۹۹۰ ، با شکست روبرو شده است. اتحاد مرضی الطرفین مصر و سوریه در سال ۱۹۶۱ فروپاشید و همچنین طرح« اتحاد تانک های » صدام در قبال کویت نیز دز سال ۱۹۹۰ با شکست مواجه شد.

یکی از بزرگ ترین دستاورد های کمال آتاتورک در ترکیه، پس از اینکه او « نبرد آزادی بخش » را در سال ۱۹۲۳ به پایان رساند ، این بود که توانست محدود شدن قلمرو عثمانی را که از جنگ بزرگ ناشی شده بود،به مردمش بقبولاند. ( اگر چه جانشینانش این احساس رضایت در ترکها را در مورد شمال عراق و بیشتر، شمال قبرس از بین بردند. )

از دیگر سو، می توان گفت که ایرانیان به سهم خود در طول یک و نیم قرن اخیر هیچ ادعای سرزمینی علیه دیکران را با استفاده از زور به پیش نبردند . در زمانه ی دشوارفعلی یاد آوری این نکته می تواند با ارزش باشد که آخرین باری که ایرانیان به یک کشور خارجی هجوم بردند مربوط است به سال ۱۷۳۶ یعنی زمانی که نادر شاه دهلی را تصرف کرد. آنان سابقه ی نزدیک به سه قرن عدم تجاوز به دیگران را از خود به جا گذاشتند که دیگر دولت های مهم جهان، حتی کشور های منطقه اسکاند یناوی نیز نمی توانند مدعی داشتن چنین پیشینه ای باشند.

چنین مسأله ای در مورد منازعه ی اعراب و اسراییل نیزبه رغم تعییرمرزها و تغییر عقاید در مورد صلح و عقب نشینی صادق است. به طور خلاصه می توان گفت با وجود نبرد های پراکنده میان جوامع اسرییلی و فلسطینی( که هیچ یک از آنها، نه یهودیان اسراییلی و نه اعراب فلسطینی پیش تر در این سرزمین وجود نداشتند.) مرزهای واقعی که همچنان موضوع کشمکش است، همان مرزهای ۱۹۲۰ می باشد.

جنگ اول اعراب واسراییل در سال۴۹-۱۹۴۸منطقه ی فلسطین را در میان اسراییل و اعراب تقسیم نمود ( کرانه باختری به اردن و نوار غزه به مصر رسید. ) اما به زودی روشن شد که این آرایش در منطقه موقتی است. جنگ ۱۹۶۷ دوباره این پاره ها را در یک مجموعه جمع نمود. از سال ۲۰۰۰ به این سو،به دنبال شکست مذاکرات عرفات، باراک در کمپ دیوید و شروع انتفاضه ی دوم رویای راه حل واقع گرایانه استقرار دو دولت در [فلسطین] به پایان خود رسیده است. حماس در این روزهای مرگبار، با توسل به مبارزه ی مسلحانه علیه فتح در غزه تقویت شده است. نکته این است که نه این گروه و نه اکثریت افکار عمومی اسراییل به آنچه که از آن به « دستور کار ۱۹۶۷ » یاد می شود یعنی برخی توافقات و تقسیمات دوباره ، علاقمند نیستند.

● ۱۹۲۰ و پس از آن

تحلیل وقایع ۱۹۲۰، به فهم مباحث مربوط به خاور میانه کمک بزرگ دیگری نیز می کند. بدین معنی که اعتبار تمام ادعاهای مربوط به مشروعیت، هویت ملی یا پیوستگی فرهنگی که پیش از این مطرح بودند را کاسته و یا از بین می برد. ما در جهانی به سر می بریم که بسیاری از تحلیل گران[ بری فهم وقایع جهان ] متکی به تاریخ، توصیف گذشته ی تاریخی ملت ها،متون مقدس ، ساختار های کهن جوامع، تعیین کنندگی اقلیم یا شخصیت ملی می باشند. (بدون اینکه به عوامل دیگری چون « اسلام» « رویارویی تمدن ها» یا « استبداد شرقی » اشاره کنیم. ) چالش من در برابر همه آن کسان که هوادار این تحلیل های تاریخی هستند این است که نشان دهند آنچه که قبل از ۱۹۲۰ اتفاق افتاده ،چگونه به کار توصیف خاورمیانه امروز می آید. تنها تصور من در مورد جنگ داخلی و بین المللی شده ی عراق این است که در صورت پایان نبرد ، که می تواند چندین سال به طول بکشد ، تمامیت ارضی آن یعنی مجمو عه ای که در سال ۱۹۲۰ پدید آمد ، حفظ خواهد شد. به همین ترتیب و به رغم همه ی لفاظی ها و هوچی گری ها ی موجود درباره ی شکل گیری جامعه سنی اسلام گرا یا امت ، که فراتر از موجودیت دولت های تحمیلی از سوی غرب قرار می گیرد ، این جریان کاملاً در اقلیت قرار دارد. حتی اقلیت طالبان و نیروهای شبه نظامی مختلف سنی که از اردوگاههای فلسطینی در لبنان برخاستند ، نیز آنگونه که وزارت خارجه بریتانیا مایل است بگوید ، مشت بر سندان می کوبد.

● پیامدهای ۱۹۶۷

جنگ ۱۹۶۷ البته ، پیامد مهم دیگری نیز داشت که مشابه آن را در کلام شور انگیز عبدالرحمان مونیف درباره ی جنگ جهانی اول می توان دید . او گفته بود « پادشاهی ها براستی برافتاده اند . » بلافاصله پس از بحران سوئز در سال ۱۹۵۶ ، پادشاهی عراق نیز در سال ۱۹۵۸ سقوط کرد. جنگ ،۱۹۶۷ تغییرات وسیعی را در منطقه موجب شد که تبعات آن هنوز هم احساس می شود. اولین تجلی این تغییردرعدن پر سابقه ترین مستعمره ی بریتانیا اتفاق افتاد جایی که در آن تضعیف مصر در جنگ با اسراییل به گونه ای تناقض آلود منجر به پدیداری یک جنبش چریکی چپ افراطی شد.

آنها در نوامبر سال ۱۹۶۷ در اثر خلا قدرت ناشی ازعقب نشینی بریتانیا ، قدرت را در دست گرفته وتنها رژیم کمونیست عرب یعنی جمهوری خلق یمن جنوبی را بر پا نمودند. دومین پیامد این تغییرات در جولای ۱۹۶۸ در عراق اتفاق افتاد. در آن جا حزب بعث قدرت را به طور کامل در دست گرفته و موجب حکمرانی ۳۵ ساله صدام حسین و دستیارانش گردید. سومین نتیجه جنگ ۱۹۶۷ در لیبی به وقوع پیوست. جایی که در سال ۱۹۶۹ نظامیان تند روی هوادار قزافی ، شاه ادریس را سرنگون ساختند.

پیامد های جنگ ۱۹۶۷ در خود مصر بیش از همه احساس شد. به گونه ای که تجربه ناصری « سوسیالیسم عربی » به دلیل مطرح شدن انتقاد هایی در داخل کشور مبنی بر وجود فساد و ناکارامدی در دولت و پدیداری یک طبقه جدید از دیوان سالاران نظامی و مقاطعه کاران ، شروع به انحراف به راست نمود که هدایت آن را انور سادات جانشین ناصر بر عهده داشت. او در سبتامبر ۱۹۷۰ قدرت را در مصر به دست گرفته بود. در اردن نیز نیروهای چریکی فلسطینی اعمال سلطه رژیم های نظامی عربی بر خود را که تا قبل از ژوئن سال ۱۹۶۷ با استفاده از زور صورت می گرفت ، در هم شکسته و به صورت نیرویی مستقل رخ نمودند. البته این موضوع ، سرکوب نظامی فلسطینیان در سپتامبر ۱۹۷۰ توسط شاه حسین ، و اندوه ناشی از آغاز مرحله ی اول جنگ داخلی لبنان (۸۲-۱۹۷۵ ) را بدنبال آورد. تا اینکه دولت های عربی دوباره توانستند مهار جنبش های مسلح فلسطینی را در دست گیرند.

سه فرآیند بی اعتباری مصر و سوریه در نبرد ۱۹۶۷ ، بر آمدن فداییان فلسطینی در اردن ( که خواستار تبدیل آن کشور به « ویتنام شمالی » انقلاب فلسطین بودند ) و پیروزی جبهه تند روی آزادی بخش ملی در یمن ، باعث شد تا برخی تحلیل گران چپ گرای عرب ، بروز تند روی بیشتردر منطقه و آنچه که در آن زمان « بحران رژیمهای خرده بورژوازی » خوانده می شد را پیش بینی کنند ، به گونه ای که سقوط رژیم احمد بن بلا در سال ۱۹۶۶ نیز بخشی از این فرایند تلقی می شد.

البته باید اضافه کرد که در دراز مدت « بحران رژیم های خرده بورژوازی » به تقویت و بر آمدن کارگران ، دهقانان ، ماهی گیران ترقی خواه ، چادر نشینان و روشنفکران منجر نشد. اما به گونه ای عجیب ، موجب ظهور دولت های محافظه کار نفتی شد. این کشورها پس از جنگ ۱۹۷۳ اعراب ، اسراییل و افزایش قیمت نفت اوپک ، قادر شدند تا از درآمد نفت شان برای چرخش خاور میانه به راست و تبدیل آن به محافظه کاری اسلامی استفاده کنند . آنها همچنین در دهه ی ۱۹۸۰ در افغانستان ، به تحریک قبایل و حمایت فعالانه از ضد انقلابیون جهادی اقدام کردند.

● تأثیرات سرنوشت ساز

پی گیری این ماجرا در ادامه ما را به سال ۲۰۰۳ می کشاند. با وجود خطراتی که پیش بینی نتایج درازمدت وقایع اخیر می تواند داشته یاشد ، لا اقل می توان پذیرفت که حمله آمریکا به عراق به همراه تمام پیامد هایش برای عراق و منطقه ، به اهمیت جنگ ۱۹۶۷ بوده واز برخی جهات می تواند همانند تقسیم دوباره ی خاورمیانه در سال۱۹۱۸ باشد. این واقعه زمینه رابرای وقوع شش فرایند زیر آماده می کند که ممکن است سال ها بعد به وقوع بپیوندد :

۱) بی اعتباری کامل آمریکا و متحدانش به خصوص بریتانیا و بی اعتبارشدن هرگونه تلاش برای تقویت دموکراسی در دنیای عرب.

۲) احیای اسلام گرایی ستیزه جو ،گسترش آن در خاورمیانه و سراسر دنیای اسلام که توسط القاعده اگر سازماندهی نشود لا اقل ترغیب می گردد . القاعده از جنگ عراق به گونه ای وسیع در جهت تقویت خود و بین المللی کردن خواسته هایش استفاده کرده است.

۳) درهم شکسته شدن قدرت و اقتدار دولت عراق که ابتدا توسط بریتانیا بنا شده و سپس بدست بعثی ها تقویت شده بود. و همچنین تقسیم عراق به مناطق مختلف و متخاصم نژادی و مذهبی مختلف

۴) برافروخته شدن جنگ مرگبار میان شیعیان و سنی ها برای اولین بار در تاریخ جدید عراق ، رویکردی که در دیگر کشورهای دارای تنوع قومی در منطقه، آثاری بر جا خواهد گذاشت.

۵) جدایی تمام بخش های سیاست ترکیه از غرب و برانگیخته شدن ملی گرایی خود کامه در آنجا که از سال ۱۹۲۰ به این سو بی سابقه بوده است.

بر افروختن هر چند آرامِِِ ، نوعی رقابت منطقه ای میان دو گروهِ ایران و متحدانش ( شامل سوریه، حزب الله و حماس ) از یک سو ، در مقابلِ ِ عربستان سعودی ، مصر و اردن از سوی دیگر . رقابتی که به واسطه تمایل ایران برای بدست آوردن سلاح های هسته ای ، تهدید آمیزتر و چرکین تر شده است.

به گفته ی عبدالرحمان مونیف ، زمانه ی ما عصری کاملاً متلاطم است . گویی مردم درون و بیرون این منطقه گوش به زنگ شنیدن صدای دور تندر هستند. یقیناً اغلب آنها با ترس در انتظار رسیدن فردا می باشند. همان گونه که همه ی ما باید در چنین انتظاری به سر بریم. دیگر واقعاً ماموریت به پایان رسیده است.

فرد هالیدی

ترجمه : حسن توان

هفته نامه شهروند امروز ، دی ماه ۸۶ ، سال دوم ، ش ۳۰ ، صص ۶-۵۵