جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

تلخی یک نداری


تلخی یک نداری

نگاهی به فیلم «انتهای خیابان هشتم»

با دیدن نهمین فیلم علیرضا امینی ناخودآگاه تصویر فیلم بسیار خوب دارن آرنوفسکی،» سوگ نامه‌ای برای یک رؤیا « به ذهن خطور می‌کند. سازنده « استشهادی برای خدا»،»دانه‌های ریز برف»،و... به نظر می‌رسد تصمیم داشته بازهم همان مسیر فیلم موفق قبلی اش» هفت دقیقه تا پاییز» را طی کند. با این حال نگارنده معتقد است «انتهای خیابان هشتم» اثری ضعیف تر از «هفت دقیقه تا پاییز» است.

نیلوفر به کمک بهرام و موسی، سه روز زمان دارد تا پول دیه را برای رهایی سعید (برادر نیلوفر) از طناب دار جور کنند و قرار است اتفاقاتی که در مسیر جور کردن این پول برای آنها می‌افتد داستان « انتهای خیابان هشتم» را تشکیل دهد. این فیلم هم به مثابه «هفت دقیقه تا پاییز» با یک بحران یا اتفاق تلخ شروع می‌شود سپس تلاش کاراکترها را برای حل بحران می‌بینیم و در نهایت شکست آن ها در این بحران که خودش بحران‌های عظیم‌تری بوجود می‌آورد.یعنی یک اتفاق تلخ، آغازگر اتفاقات فیلم است در میانه راه روزنه‌های امیدی برای زدودن این تلخی‌ها به چشم می‌خورد و تماشاگر امیدوار به ختم به خیر شدن مشکلات می‌شود اما در نهایت با کلکسیونی از اتفاقات تلخ همه چیز پایان می‌یابد.

فیلم امینی ایده بسیار خوبی دارد که خیلی جای کار داشت اما نکات و گره های مبهمی در قصه وجود دارد که جذابیت ایده اصلی را زیر سؤال می‌برد و باعث می‌شود تماشاگر نتواند به خوبی با قصه ارتباط برقرار و با شخصیت‌ها همذات پنداری کند. بعلاوه اینکه به نظر می‌رسد فیلمساز برای بیان علت تلاش بهرام و نیلوفر جهت بدست آوردن پول هم به نوعی تعلل می‌کند. در حین درگیری شخصیت ها برای بدست آوردن پول، چند داستانک فرعی به کار اضافه شده است و این داستانک‌ها به هم پیوند می‌خورند تا ما را به پایان فیلم برسانند.

از همان یک سوم آغازین فیلم اگر بخواهیم یک مقایسه اجمالی بین فیلمنامه امینی و باغبانی با فیلمنامه خوب نادری در « کیفر» حسن فتحی که دارای قصه تا حدودی مشابه با « انتهای خیابان هشتم» است بکنیم تفاوت‌ها عیان می‌شود. یک شروع ضعیف و پر از ابهام برای «انتهای خیابان هشتم» در مقابل شروع خوب « کیفر» که در همان فصل‌های آغازین پاسخگوی تمام سؤالاتی است که ممکن است به ذهن بیننده خطور کند از جمله علت قتل یا انگیزه قاتل از قتل، مشخص بودن شکات و...

توان و جذابیت قصه گویی در « انتهای خیابان هشتم» از « هفت دقیقه تا پاییز» کمتر است و البته از لحاظ ریتم، ریتم این فیلم امینی از قبلی تندتر است و فضایش هم از قبلی تلخ تر و ملتهب تر .

موقعیت‌هایی پر از التهاب و تلخی برای شخصیت‌ها رقم می‌خورد تا تماشاگر با آنها ارتباط برقرار کند اما در کنار این موقعیت‌های آشفته، اولا ما نمی توانیم یک خلاصه داستان واضح و روشن از این فیلم ارائه‌دهیم بعلاوه اینکه معتقدم اصلا قصه‌ای شکل نمی‌گیرد و صرف داشتن سه شخصیت و یک انگیزه پول جور کردن، نمی‌توان گفت این فیلم یک خط داستانی مشخص و روشن دارد.پر واضح است که خط روایت داستان «انتهای خیابان هشتم» دارای نقص ها و ابهاماتی است و این خودش یعنی عقبگرد امینی نسبت به «هفت دقیقه تا پاییز». هر چه باشد در آن فیلم تکلیفمان با قصه کاملا روشن بود.با شخصیت پردازی اش مشکل دارم و هنوز هم برای من این سؤال خیلی مهم است که چرا نیلوفر ِ اول قصه که در مقابل خواسته آن مرد قاطعانه واکنش نشان می‌دهد و شرافتش را زیر سؤال نمی برد در انتهای قصه، صد و هشتاد درجه تغییر می کند؟ شاید تنها توجیهمان این باشد که چون دیگر زمانی برای جور کردن پول دیه نمانده است اما من بیننده که هیچگونه سیر تحولی ای در شخصیت نیلوفر ندیدم.یعنی نیلوفر عصبی سکانس‌های اول با نیلوفر یکی دو سکانس قبل از رفتن به آن مکان تفاوتی ندارد.

«شهر زیبا» را به خاطر آورید که چقدر خوب این تحولات شخصیتی را نشان می داد از امید فیروزه و اعلا گرفته تا نا امیدی شان و... .

البته ضعیف ترین پرداخت شخصیت را،موسی دارد.موسی‌ای که حتی به طور دقیق مشخص نمی‌شود چه رابطه‌ای با بهرام و نیلوفر دارد؟ شخصیتی که الهه حصاری بازی می‌کند کاملا از قصه پرت و اضافی است و تصویر مشخصی از شخصیت امیر هم در ذهن مخاطب نقش نمی‌بندد.

هر چند که سوای شخصیت‌ها،فیلم سؤال های بی‌جواب دیگری هم برای بیننده باقی می گذارد از جمله اینکه علت این همه سکوت مطلق پدر نیلوفر چیست؟ یا علت دقیق منصرف شدن خیریه از کمک به آزادی برادر نیلوفر چیست؟

فیلم دارای یک تدوین موازی خوب است که به یکدست‌شدن فیلم، البته منهای صحنه‌هایی که زیاده‌گویی‌ها و تعلیق‌های بی‌مورد در قصه به ریتم فیلم ضربه می‌زند کمک شایانی کرده است.

دوربین روی دست مرتضی غفوری در این فیلم، یکی از بدترین دوربین روی دست‌هایی است که تا به حال دیده‌ام و یکی از ضعف های اساسی فیلم است. طبیعی است برای به تصویر کشیدن یک موقعیت سراسر اضطراب و آشفتگی، اولین نکته‌ای که به ذهن هر فیلمسازی ممکن است خطور کند همین استفاده درست از دوربین روی دست و در کنارش جامپ کات باشد چیزهایی که در این فیلم هم استفاده شده اما دوربین روی دست «انتهای خیابان هشتم» بیشتر برای بیننده سرگیجه آور است تا اینکه بخواهد فضای ملتهب فیلم را منتقل کند.

در مورد بازیگران هم می توانم بگویم در کنار اینکه معتقدم ترانه علیدوستی در بدترین بازی‌هایش هم خوب است! اما فکر می کنم هیچکدام از سه راس مثلث اصلی ستاره های فیلم (علیدوستی،بهداد و ابر) بازی ای در حد دیده شدن به نمایش نگذاشتند و به نظرم امینی به هیچ عنوان نتوانسته از بازیگرانش به خوبی بازی بگیرد انگار هر بازیگری ساز خودش را زده و کنترلی از جانب کارگردان بر روی آنها حس نمی‌کنم.

اوج فیلم از جایی آغاز می‌شود که فقط یک روز به پایان مهلت این سه نفر و همراهان متعددشان باقی مانده و هنوز پول دیه جور نشده است. یک چهارم پایانی فیلم تازه می شود آن چیزی که انتظارش را می کشیدیم و حالا ما هم هیجان داریم، هم همذات پنداری می کنیم با شخصیت هایی که هر کدامشان در موقعیت مختلفی قرار دارند و هم حس کنجکاوی حدس زدن پایان فیلم و... .همه چیز مهیای یک پایان معرکه می‌شود اما فیلمساز ما را با یک پایان بد و مبهم شگفت زده می کند.

شاید امینی بازنده بودن یا چه می دانم تسلیم شدن در برابر شرایط ناخوشایند را تنها راه مناسب برای رهایی از بحرانی دانسته که البته می بینیم از بین نمی رود.به شخصه دوست داشتم یک «انتهای خیابان هشتم» بدون ممیزی ببینم تا شاید نظرم نسبت به آن کمی تغییر کند.

« انتهای خیابان هشتم» یک فیلم شلوغ است که به واسطه نداشتن خط درست روایی قصه و همینطور تعریف مشخص از کاراکترهایش، نمی تواند نقطه اوجی در کارنامه امینی باشد و باید کماکان «هفت دقیقه تا پاییز» را بهترین کار او بدانیم.

نویسنده : حمید سلجوقی