دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

بازگشت به عصر انزوا


بازگشت به عصر انزوا

تغییر ساختار سازمان ملل متحد از مهمترین و در عین حال, چالش برانگیزترین مسائل معاصر در روابط بین الملل است این مسأله از زمانی كه ایالات متحده آمریكا طرح «گسترش آزادی و مردم سالاری, تقویت و تحكیم امنیت بین المللی» را به عرصه اجرا آورد, صورتی مهمتر یافته است كه برجسته ترین نمود آن, اشغال عراق بود

تغییر ساختار سازمان ملل متحد از مهمترین و در عین حال، چالش برانگیزترین مسائل معاصر در روابط بین الملل است. این مسأله از زمانی كه ایالات متحده آمریكا طرح «گسترش آزادی و مردم سالاری، تقویت و تحكیم امنیت بین المللی» را به عرصه اجرا آورد، صورتی مهمتر یافته است كه برجسته ترین نمود آن، اشغال عراق بود.در پی آن، دو تصویر از نظم جدید جهانی در مقابل هم صف آرایی كردند: اداره یا پاسخگویی واحد بین المللی به رهبری آمریكا یا جمعی كه مدافعان آن غیر از هم پیمانان آمریكا شامل تمامی كشورهای جهان می شود. از اینجا، تلاش آمریكا برای عدم همراهی با سازمان ملل متحد معنا می یابد كه مهمترین نشانه آن، انتخاب فردی به عنوان سفیر آمریكا در سازمان ملل متحد است كه خود از مخالفان این نهاد جهانی به شمار می آید. سیاست دولت بوش در مقابل سازمان ملل متحد پس از مخالفت رهبران اروپا - آلمان و فرانسه - چین، روسیه، هند و برخی كشورهای جهان اسلام با نقض قواعد حقوق بین الملل در پی حمله یك جانبه به عراق رویه ای محتاطانه تر پیش گرفت. با وجود این، آمریكا همچنان تلاشهای خود را برای تحقق آرمان تقویت اداره تك قطبی جهان ادامه می دهد كه ناكارآمد جلوه دادن سازمان ملل متحد یا تبدیل آن به ابزاری برای اجرای سیاستهای واشنگتن عمده ترین بخش آن را تشكیل می دهد. برای این امر در آمریكا، تلاش وسیعی در جریان است كه با بهره گیری وسائل ارتباط جمعی تحت كنترل، این ایده را در سطح افكار عمومی بین الملل تقویت كند كه عصر سازمان ملل متحد سپری شده و این نهاد تغییر نیافته و بوروكراتیزه شده برای انجام رسالت تاریخی خود ناتوان و ضعیف است. واشنگتن در القای این تفكر موفق بوده است و همین موضوع، دبیر كل سازمان ملل متحد را بر آن داشت تا با تشكیل گروه بلند پایه ای، گزارشی كاربردی را منتشر كند و با اشاره به ضعف های فراوان مشاهده شده در عملكرد این سازمان در برهه های گوناگون به این نتیجه رسید كه دستاوردهای سازمان ملل در امر حذف عوامل تهدید كننده صلح و امنیت جهانی بیشتر از آن است كه عنوان می شود. اعضای این گروه بلندپایه، چهار نخست وزیر سابق، رئیس گروه بحران بین المللی، وزرای خارجه پیشین چندین كشور جهان و سیاستمداران برجسته هستند و لازم به ذكر است كه در این میان، «برنت اسكوكرافت» مشاور امنیت ملی دولت بوش پدر نیز حضور دارد. سازمان ملل متحد با بهره گیری از ظرفیت های فوق العاده خود برای اثبات اهمیت نقش و ضرورت جایگاه این نهاد مبارزه كرده كه گامی است در راستای شكل گیری نظام اداره جمعی در روابط بین الملل. این جدال به تدریج سخت تر می شود، چرا كه از پرسش های در حال رشد این است كه سیستم اداره جهانی چگونه خواهد بود و یا با توجه به واقعیت های موجود نظم نوین جهانی، چه صورتی خواهد داشت؟

در این میان، تحولاتی كه در بطن جامعه آمریكا در شرف وقوع است، نقشی تعیین كننده می یابند، چرا كه موضع شهروندان آمریكایی در شكل گیری مشی دولت این كشور عاملی تعیین كننده است. از منظر تحلیل آمادگی ها و دغدغه های جامعه آمریكا، در حال حاضر سیاست آغاز شده از سالهای ۱۹۹۰ مبتنی بر استفاده از حداكثر توان نظامی در پهنه بین الملل با اعمال پروژه «حمله پیشگیرانه» از دایره بررسی روشنفكران و صاحبنظران آمریكایی فراتر رفته و وارد حوزه وسیع نقد و ارزیابی اجتماعی شده است. یكی پس از دیگری، مقالاتی در انتقاد از جنگ عراق و سیاست ایالات متحده آمریكا در قبال آن منتشر می شوند. شهروندان عادی كه عمدتاً خود را درگیر مباحث این چنینی نمی كردند، در حال حاضر، این دغدغه را درك می كنند كه وضعیت عراق وخاورمیانه حالت خطرناكی به خود گرفته است.

علاوه بر آن، تاكنون شمار معدودی از روشنفكران به صراحت از سیاستهای ایالات متحده در قبال ایران انتقاد می كردند؛ امری كه در حال حاضر به شدت تغییر كرده است. این موارد در روزنامه ها و ماهنامه های مهم انعكاس می یابد كه سیاستهای بوش پسر را به علت پیروی از استانداردهای دوگانه در معرض انتقاد قرار می دهند، به عنوان مثال، عنوان می شود كه دولت آمریكا فشارهای سختی برای مهار آنچه تولید سلاحهای هسته ای می نامد، به ایران وارد می كند، اما همزمان، با دولت هند، پیمان همكاری توسعه فعالیت های هسته ای آن كشور را امضا می كند، با این استدلال كه دهلی نو برای اعمال سیاستهای واشنگتن در خاورمیانه كشوری مهم به شمار می رود. با این وجود، واشنگتن همچنان سیاست سختگیرانه ای در قبال كره شمالی كه به سلاح هسته ای دست یافته است،در پی می گیرد. در شرایط به وجود آمده كه در عراق جو ناامنی حاكم است و شورشیان روز به روز قدرت می گیرند، بوش كه مدام تأكید می كند كه «آمریكا راه خود را تغییر نمی دهد و آزادی را به عراق خواهد بخشید» از سوی آن دسته از تحلیلگران و سیاستمداران برجسته و نام آشنایی مورد انتقاد قرار می گیرد كه پیش از حمله عراق معتقد بودند: «استراتژی حمله پیشگیرانه صحیح است.»

اگر بر این موارد، پیامدهای توفان مخرب «كاترینا» را بیفزاییم، با آن اعتراضی كه علیه دولت بوش شد، نتایج نظرسنجی ها معنا می یابد كه طی دوره بوش پسر، تعداد موافقان سیاستهای وی به ۴۲‎/۲ درصدو شمار مخالفان آن به ۵۳درصد رسیده است. نتایج این نظرسنجی در مقاله ای به قلم «زبیگنیو برژینسكی» در روزنامه «لس آنجلس تایمز» انعكاس یافت كه با سخن مشهور «ارنولد تویت بی » آغاز می شود: «علت سقوط هر حكومتی، عملكرد خود ویرانگرایانه رهبران آن است». برژینسكی كه نظرات وی همواره در عرصه سیاست خارجی و شكل گیری افكار عمومی جامعه آمریكا نقش تعیین كننده ای داشته است، علت ناكامی های اخیر ایالات متحده را با تصمیمات و عملكرد حلقه محدود مسؤولین برجسته كشور در ارتباط می بیند. مسأله اینجاست كه در سالهای اخیر جامعه آمریكا دچار تحولات زیادی شده است. آنگونه كه آمریكاییان بیان می كنند، به تدریج در حال تبدیل شدن به نظامی ترین جامعه دموكراتیك جهان هستند. برخی تحلیلگران سیاسی آمریكا، مقامات نظامی این كشور را برای میلیتاریزه كردن كشور سرزنش می كنند. این موضوع حقیقت دارد، اما فقط یك روی سكه را بازگو می كند. پس از پایان جنگ سرد و نابودی «امپراتوری شیطان» (اتحاد جماهیر شوروی) دوره خلأ گفتمان آغاز شد. وجود ساختار دوقطبی، پایه های جهان بینی سیاسی را بر شالوده نبرد نافرجام خدا و شیطان، خیر و شر استوار می كرد و این گفتمان را بیش از پیش عینیت می بخشید كه «هر كس با خدا نیست، مطیع شیطان است.» طبیعی است كه هر دوطرف خود را در ردیف پیروان خدا و خیر می دانستند. اوج غلبه این گفتمان، توصیف «امپراتوری شیطان» برای دنیای كمونیسم از جانب «رونالد ریگان» بود. با افول عصر جنگ سرد و امپراتوری شیطان، برای اكثر آمریكاییان این باور ایجاد شد كه تمامی موانع و دغدغه ها برای پیروزی آزادی رفع شده و آمریكا با برافراشتن پرچم آزادی، به سهولت دموكراسی را در سطح جهان گسترش خواهد داد.

اما به سرعت آشكار شد كه برای ایفای نقش اشاعه دهنده دموكراسی در جهان، خلق گفتمانی لازم است كه با تمام جوانب و جهاتش كاركرد این نقش را تقویت كند و بر این اساس، رجعت به اسطوره كهنه تجسم نبرد خیر و شر در قهرمانان عصر حاضر امری حیاتی است. به تبع، ورود به چنین نبردی به تدریج نیاز به اعمال محدودیت های بیشتر در برخی حقوق و آزادیها معنا می یابد و برای پیروزی در این نبرد باید به استقبال گسترش توان نظامی و میلیتاریزم رفت. بی تردید، برای نظامیان و ژنرالهای این نبرد طاقت فرسا، فهم چگونگی جنگ با شر زمان بر است و آنان فقط مكان و زمان حمله را می دانند. در ابتدا تصور می شد كه نظریه «برخورد تمدنهای» «ساموئل هانتینگتون» و رخداد ۱۱سپتامبر، این خلأ گفتمانی را پر خواهد كرد. اما وقوع جنگ عراق و وقایع زندانهای «گوانتانامو» و «ابوغریب» جامعه آمریكا را به سرعت وادار كرد كه جایگاه سنتی خود برای ایفای نقش «ساحل ثبات» را جست وجو كند و ایده «دوری از شر» را جایگزین تفكر «مبارزه با شر» نماید و این یعنی احیای ایزولاسیون (انزواگرایی).

گرچه این موضوع همچنان در سطح یك ایده است، اما آنچه مشخص است «مبارزه با تروریسم» آن گفتمان غالب نیست و «اسامه بن لادن» و «القاعده» نمی توانند تجسم شر و جانشینان امپراتوری شیطان باشند، چرا كه استدلالات خوبی برای میلیتاریزه شدن جامعه، تنزل دموكراسی و حقوق بشر و اعمال استانداردهای دوگانه نیستند. علاوه بر آن، در پهنه بین الملل نیز شرایط در حال تغییر است. همزمان با تلاش ایالات متحده برای كاستن نقش و كمرنگ كردن جایگاه اتحادیه اروپا در مناسبات بین الملل، ضرباهنگ تند رشد اقتصادی چین به گوش می رسد كه می كوشد همچنان در ردیف كشورهای ثروتمند باقی مانده و با اتكا به اقتصادی پویا و پیشرونده در صدر تولید كنندگان و صادركنندگان تكنولوژی های برتر قرار گیرد. سرانجام، تمام قدرتهای بزرگ به تاریخ خواهند پیوست و این نابودی بدان علت صورت می گیرد كه عمدتاً یكی از بدیهی ترین اصول طبیعت را نادیده می گیرند كه آن پاسخ به یك كنش از سوی یك واكنش همسنگ و هم توان است. این پاسخ از آن سمت شكل می گیرد كه محرك (كنش) از آن برخاسته است. در مورد آمریكا، این حقیقت با محدودیت آزادیها و حقوق مدنی شهروندان در داخل و نقض قواعد بین الملل و حریم حقوق دیگر كشورها در خارج قابل رؤیت است. بنابراین می توان احتمال دادكه تفكر «جزیره ای» كه همواره جز خواسته های آمریكاییان بوده است، این بار هم اجازه خواهد داد كه از اقیانوس آتلانتیك به عنوان یك «دژنفوذناپذیر» استفاده شود برای خرید زمان جهت صورت بندی یك سیاست جدید.