چهارشنبه, ۱۹ دی, ۱۴۰۳ / 8 January, 2025
رویای تقدس مصدق
جنگ نفت را مصدق علیه انگلیسی ها آغاز کرد، اما در انتها این آمریکا بود که بدنامی توطئه سقوط حکومت ملی را به جان خرید. در آن هنگام که اردوگاه چپ در قالب حزب توده و در مخالفت با حکومت ملی، تظاهرات ضد آمریکایی تدارک میدید تا به رسوایی عوامفریبی مصدق و یاران ملیاش بپردازد، این سفیر بریتانیای کبیر بود که لبخند زنان در گوشهای به نظارت مینشست که چگونه آمریکای ساده لوح در دام روباه پیر قرار میگیرد و حزب توده نه تنها همگام با ارتجاع دربار می شود که حتی تن به خواست روحانیت محافظه کار می دهد، نه تنها پایگاه طبقاتی زمین داران را خوشنود می کند، بلکه به میان بورژوازی شهری می رود و به هم آرایشی با آنان می پردازد. همه اینها هم به نام مقابله با دیکتاتوری مصدق .
همان که روزی هم زمین دار بود و هم نماینده بورژوازی بزرگ نامیده میشد. هم در مقام نخست وزیری حکم از ارتجاع دربار میگرفت و هم با همان روحانیت محافظهکار عکس به یادگاری می انداخت و طنز تاریخ اینکه آن «استالینیسم» جزمیگرایی که مصدق را به همه اینها متهم کردهبود، آن نماینده خود خوانده پرولتاریای بینالمللی که آرمان دموکراسی را قربانی بورژوازی میدید و رسالت خود را در برافراشتن پرچم دموکراسی تعریف میکرد به تنها حامی مصدق تبدیل گشته بود.
با فراموشی عوامفریبی که به جبهه ملی نسبت میداد و آن را جبهه مفتضح ملی می نامید، با فراموشی تمام تملقهایی که به مناسبت پذیرش سه وزیر تودهای در کابینه قوام السلطنه از او کردهبود و با نادیده انگاشتن سکوت در مقابل دیکتاتوری رزم آرا و حتی همکاری با او تنها زمانی به جبهه مصدق درآمد که در او رویای دیکتاتوری میدید؛ شاید که با تاکتیک «راه رشد غیر سرمایهداری» آرزوی دولت سوسیالیستی را برآوردهکند.
مصدق اما، همه اینها بود و هیچ یک به تنهایی نبود. او از سویی زمیندار بود و به طبقه فئودالهای بزرگ وا بستگی داشت،اما برخلاف سنت رایج خانوادگی به مخالفت با انگلیس درآمد که سالها مهمترین حامی این پایگاه طبقاتی نامیدهمی شد.
مصدق از سویی دیگر نماینده بورژوازی بزرگ هم بود. همان بورژوازی که قصد داشت چرخهای صنعت را با حمایت بازار و ابرقدرت تازه به دوران رسیده آمریکا به گردش در آورد. مصدق اما درعین این نمایندگی، دشمنی آمریکاییها را هم به جان خرید، هرچند تاآخرین لحظات به حمایت آنها امیدوار بود و هشدارشان میداد که سقوط دولت او به معنی پیروزی اردوگاه چپ در معادلات بینالمللی است و ایران را به پایگاه ارتش سرخ تبدیل خواهد کرد.
همان هشداری که سومین حامی او یعنی روحانیت محافظهکار از آن وحشت داشت، روحانیتی که برخلاف پیشبینی مصدق برای فرار از این هراس نه تنها دست به دامان مصدق نشد بلکه به ائتلاف با دربار درآمد که میزان خلوص رابطه آن با نخست وزیر ملی همواره در نوسانهای یک پاندول قابل رویت بود. شاه جوان تا آخرین لحظات باور نداشت که مصدق قصد سرنگونی او را ندارد، حتی زمانی که قرآن ممهور به مهر مصدق و امضای او به دستش رسید که در آن سوگند خورده بود به سلطنت او وفادار می ماند، شاه خیال پرداز از رویای تغییر سلطنت و بازگشت به قاجار هراس نامحدود داشت.
به همین دلیل هم درخواست آیت ا.. کاشانی، نماینده روحانیت محافظه کار را در نهم اسفند پذیرا شد و مصدقی را که پاسپورت به دست تدارک سفر او را به اروپا میدید ناکام گذاشت.
هم آوایی مصدق با روحانیت سنتی محافظه گر هیچ گاه بی فراز و نشیب نبود. او که زمانی با انقلابیترین این روحانیون یعنی سیدحسن مدرس در هر انتخابی غیر از اعتماد به آخرین دولت مستوفی الممالک در زمان پادشاهی رضاشاه به رای مشترک رسیده بود، این بار آیت الله کاشانی را جایگزین مدرس میدید که قرار بود مشروعیت بخش نخست وزیری او باشد.
«سیدکاشی»، روحانی خوش نام مبارز همان که تجربه هم آوردی با انگلیسهای را در عراق هم داشت با تشکیل دولت ملی به مصدق پیوست، با او برای انتخاب وزیران و ماموران دولتی از در اختلاف وارد شد، دوباره در سی تیر ۱۳۳۱ اعلامیه کفن پوشیدن داد و به حمایت از مصدق پرداخت و در نهایت در ۲۸ مرداد سقوط مصدق و بازگشت شاه را تبریک گفت. او با این کار انتقام از بی مهریهای مصدق مغرور میگرفت که بعد از قیام سی تیر، آیتالله را کمتر بازی میداد او را از ریاست مجلس خلع میکرد و به هشدارهایش در مورد تمدید لایحه اختیارات قانونگذاری نخست وزیر و حتی رفراندوم انحلال مجلس توجهی نمینمود. این دو اقدامی که با هر نیت و قصدی حتی از سوی مصدق لیبرال منش و آزاد اندیش، نخست وزیری که هر گونه توهین به شخص خود از سوی روزنامهها را تحمل میکرد، مرد محبوبی که دولت او اولین دولت مورد اعتماد مردم بود و در انتها نخست وزیری که هر جا لازم میدید برای منافع ایران به غش و ضغف میافتاد قابل قبول به نظر نمیرسد. مصدق چنان در آرمان نفت غوطه ور بود که اطراف خود را نمیدید و چنان به انتخابهای خود اطمینان داشت که از خیانت نزدیکترین این اطرافیان به خود یعنی برادرزادهاش دکتر متین دفتری سر درنمیآورد.
او اولین کابینه دولتش را از ترکیب کسانی به مجلس معرفی کرد که تا قبل از آن به مخالفت با همانها رای میداد، در حالی از انتشار اسناد «خانه سنه دان» جلوگیری میکرد که به فشار به شاه در پشت پرده و به لطف همین اسناد امیدواری داشت و در نهایت دکتر صدیقی را در مقام وزیر کشور برای تصویب لایحهای به مجلس فرستاد که مورد استناد دولت کودتا قرار گرفت. لایحه «امنیت اجتماعی» همان لایحهای است که مصدق به تصویب آن اصرار داشت و کاشانی با پیشبینی خارق العاده او را هشدار میداد که زمانی همین قانون به دستاویز کوبیده شدن بر سر «ملیون» تبدیل خواهد شد. زاهدی از میان صدها قانون مورد تصویب مجلس در زمان مصدق از همین قانون استفاده کرد و به پیشبینی کاشانی تحقق بخشید.
مصدق اما، هیچ گاه تقدسزدایی نشد. موافقین ملی اش از او به مثابه یک الهه مقدس یاد کردند و مخالفانش هم به هماوایی با اردوگاه راست آمریکایی، چپ روسی، ارتجاع سنتی و محافظهکاری انگلیسی مشغول بودند.
انقلاب ۵۷ هم که اتفاق افتاد، درحالی در اولین ۱۴ اسفند پس از پیروزی انقلاب، محمودطالقانی در همایش یک میلیون نفره به تجلیل از رهبر جبهه ملی ایران پرداخت که هیچ کس توان آن را نمیدید که او را از دیدگاه حکومتی اش مورد انتقاد قرار دهد. مخالفت با او هم اگر میشد، نه از دیدگاه انتقاد حکومتی که از منظر اختلافهای عقیدتی بود.
ملیتگرایی او محل اشکال شد و در تقابل با اسلامیت پس از انقلاب قرار گرفت. همین تقابل هم بود که باز هم او را تا عرش برد به طوری که انتقاد از محمد مصدق همانند یک امر نامقدس تلقی گشت. نه تنها از سوی منسوبین جبهه ملی، که از سوی مذهبیون نهضت آزادی ونه توسط جریان چپ مذهبی که از سوی فرزند خواندگان آن در جبهه اصلاحات.
همه گویی ابا داشتند که شیوه حکومت این پیرمرد مقدسی را که تمام عمر برای ملی کردن نفت ایران تلاش کرد مورد انتقاد قرار دهند. طرفه اینکه این بار هم پس از سال ها از عمر انقلاب، سیمای ملی در سالگرد وفاتش از عنوان "عزیز سفر کرده" استفاده می کند، توگویی فراموش کرده است که به یاد آورد چگونه در تمام این سالها مصدق گرایی را منکوب می کرد و با جهت گیری سعی داشت تمام آنچه که به ملی شدن صنعت نفت وابسته است متعلق به آیت ا.. کاشانی و حقله روحانیت سنتی نماید. شاید البته این بار مصرف داخلی و ادای مصدق موجب تمام این تغییر جهت ها شده باشد؛ همان که در سیاست هسته ای محمود احمدی نژاد ایران را در گرداب بازی کودکانه ای قرار داده است که سرنوشت آن اگر از پایانی همانند حکومت کودتا بهتر نباشد کشور را درگیر خسارت های جبران ناپذیری خواهد کرد و برخلاف آن روز که ارتجاع دربار عروسکی از استقلال را به نمایش می گذاشت امروز مجبور می شود داغ تحریم خارجی و در بدترین شکل محتمل آن حمله نظامی را موجب شود.
تفاوت اما در اینجاست که اگرچه مصدق رفت اما نامش به نیکی ماند و مرامش به عنوان ماجراجویی تلقی نگشت؛ در صورتی که آینده پرونده هسته ای هیچ تضمینی نمی دهد که موجبان آن را با خوش نامی بدرقه کند و امضای مرد ملی به ارمغان آورد.
ایران انرژی
آرش غفوری
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست