جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

محمدکاظم مزینانی, داستان نویس رمان سیاسی معاصر نداریم


محمدکاظم مزینانی, داستان نویس رمان سیاسی معاصر نداریم

نام محمدکاظم مزینانی با رمان «شاه بی شین» بر سر زبان ها افتاد و با درخشش این رمان تاریخی در جشنواره داستان انقلاب و چاپ های متعدد آن, او به عنوان نویسنده ای جدی به جامعه ادبی معرفی شد با توجه به این که او بیشتر توان و خلاقیت خود را در نگارش رمان هایی با موضوع تاریخ معاصر و شخصیت های تاریخی ـ مذهبی قرار داده است, داستان نویسی متخصص در حوزه تاریخ شناخته می شود

نام محمدکاظم مزینانی با رمان «شاه بی ‌شین» بر سر زبان‌ها افتاد و با درخشش این رمان تاریخی در جشنواره داستان انقلاب و چاپ‌های متعدد آن، او به‌عنوان نویسنده‌ای جدی به جامعه ادبی معرفی شد. با توجه به این که او بیشتر توان و خلاقیت خود را در نگارش رمان‌هایی با موضوع تاریخ معاصر و شخصیت‌های تاریخی ـ مذهبی قرار داده است، داستان‌نویسی متخصص در حوزه تاریخ شناخته می‌شود.

مزینانی البته ادبیات را برتر از تاریخ می داند و معتقد است نویسنده خوب کسی است که از تاریخ به نفع ادبیات بهره ببرد. گفت وگوی کوتاه با او را در پی بخوانید.

آثار شما در جشنواره های مختلف از جمله داستان انقلاب مورد تحسین قرار گرفته و در چند جلد رمان، تاریخ نگاری معاصر مانند کتاب «شاه بی شین» را در قالب ادبیات داستانی تجربه کرده اید، با توجه به دشواری پیوند میان ادبیات به عنوان عرصه خیالپردازی و تاریخ به عنوان عرصه واقعیت، نگاه تان به «رمان تاریخی» چیست؟

فکر می کنم عبارت و ترکیب «رمان تاریخی» غلط انداز است، به این دلیل که رمان هایی مثل «شاه بی شین» و امثال آن را به هیچ وجه نمی توانیم رمان تاریخی بدانیم، زیرا اول به ادبیات وفادارند و پس از آن به تاریخ. در واقع در چنین رمان هایی ادبیات ذیل مفهوم تاریخ تعریف می شود. در این نوع رمان ها زبان نقش محوری دارد و نثر داستانی، لحن، بازی های زبانی و کرشمه های قلم اهمیت دارد. این در حالی است که در رمان تاریخی، زبان اهمیت چندانی ندارد و بیش از آن که از زبان ادبی استفاده شود، زبان ژورنالیستی مورد توجه نویسنده قرار می گیرد. ویژگی برجسته دیگری که رمان در مقایسه با رمان تاریخی دارد، شخصیت پردازی است. در رمان تاریخی معمولا نویسنده وفادار به شخصیت تاریخی می ماند و در بهترین حالت می تواند بر محور آن شخصیت توصیفاتی ارائه دهد. اما در رمان هایی مثل «شاه بی شین» نویسنده به درون شخصیت ها نقب می زند و انگیزه های روانی، رویاها، آرزوها و خواب های او را بازتاب می دهد.دقیقا با توجه به همین دو ویژگی است که وظیفه یک رمان نویس به اثبات می رسد. رمان نویس شخصی است که به تحلیل فرد می پردازد و یک شخصیت تاریخی را تبدیل به عرصه ای برای کشف و شهود می کند.

پس تکلیف وفاداری به تاریخ چه می شود؟

به نظر من محدودیتی در میزان وفاداری به تاریخ وجود ندارد. یک رمان می تواند ۵۰ درصد به تاریخ وفادار باشد یا کمتر. هر چقدر نویسنده خلاقیت بیشتری به خرج دهد، قادر است مستندات تاریخی را رقیق تر کند و شخصیت پردازی را پررنگ تر. در واقع همان طور که گفتم نویسنده ماهر داده های تاریخی را استفاده نمی کند، بلکه آنها را مصادره به مطلوب می کند. مثلا در تاریخ آمده که محمدرضا شاه پهلوی آدمی خوشگذران بود. من می توانم سبک خوشگذرانی شاه را طوری بنویسم که در هیچ کجای تاریخ وجود نداشته باشد.

به نظر می رسد که چندان موافق ژانری به نام «رمان تاریخی» نیستید.

من به طور کلی میانه ای با ژانرها ندارم. زیرا معتقدم نمی توانیم یک ژانر یا گونه ادبی را موبه مو تعریف کنیم و یک سری کتاب را با قطعیت در آن بگنجانیم. ممکن است کتابی داشته باشیم که در چند ژانر بگنجد، آن زمان تکلیف چیست؟ در کشورهای دیگر هم نوشتن رمان تاریخی به معنای وفاداری کامل به تاریخ نیست. برای مثال آمریکای لاتینی ها کسانی مثل «مارکز» و «یوسا» از شخصیت های سیاسی به روز استفاده کرده و با خلاقیتی که دارند آنها را کالبد شکافی می کنند. اما بسیاری از خوانندگان «شاه بی شین» می گویند شخصیت شاه اصلا شبیه شاهی که ما می شناسیم، نیست. من در جواب می گویم خاصیت ادبیات همین است. وظیفه ادبیات نور تاباندن به زوایای تاریک شخصیت هاست، همان زوایایی که ممکن است از دید همگان پنهان مانده باشد. در واقع همین زوایای پنهان است که شخصیت تاریخی یک رمان را برای مردم نو و در نتیجه جذاب می کند. نگاه ما به ادبیات تاریخی سیاست زده بوده است. به همین دلیل شخصیت ها را سیاه و سفید دیده ایم. ما همیشه درگیر مرده بادها و زنده بادها بوده ایم. همین قطب بندی هاست که باعث شده ادبیات ما چندان وارد عرصه های سیاسی نشود و ما رمان سیاسی معاصر نداشته باشیم. در حالی که یکی از عرصه هایی که رمان و داستانی ایرانی می تواند حرفی برای گفتن در جهان داشته باشد، عرصه سیاسی و تاریخی است. ما در ادبیات نباید اسیر این مرده باد ها و زنده بادها باشیم.