یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

سیاستمداری که می خواهد بماند


سیاستمداری که می خواهد بماند

احمد توکلی از دهه ۴۰ تا امروز

«مقلد امام خمینی هستم. تا الان هم یک بار بازداشت شده ام و پدر و مادرم خبر ندارند. بعدها هم در همین مسیر قدم خواهم گذاشت. احتمالاً بازداشت هایم تکرار می شود. ممکن است مرا اخراج کنند و به سربازی بفرستند. ممکن است کارم به اعدام بکشد... زندگی ساده یی خواهم داشت. حاضر نیستم حقوقم را صرف زندگی راحت بکنم. مردم فقیرند و من از آنها فاصله نمی گیرم... از رفاه هم خبری نیست، ما یک زندگی فقیرانه خواهیم داشت...» (بخشی از متن خواستگاری احمد توکلی از دخترخاله اش) این احمد توکلی دهه ۴۰ است. وقتی تنها ۱۹ سال داشت. نه رویای رئیس جمهور شدن در سر می پروراند و نه اقتصاددانی، می گفت مردم فقیرند و او هم زندگی راحت نخواهد داشت. آن روزها دنبال تئوری های اقتصادی برای رفع بحران معیشت مردم نبود و فکر می کرد باید مبارزه کرد و درخت تمام رنج های مردم را از ریشه خشکاند و این طور مردم یک شبه روی خوشی را خواهند دید. مثل خیلی از جوان ها در رویای یک دولت آرمانی البته مثل همان ها راهکار نداشت و فکر می کرد فعلاً باید به دنبال تاسیس اش بود و برای راه حل پیدا کردن وقت زیاد است. اما وقت نبود و بخت بود.

آن هم با خانواده مادری، خاله ها خوشحال که پسران شان یکی پس از دیگری عاقبت به خیر شدند. بخت سراغ بسیاری از پسرخاله هایش رفت. از خاندان لاریجانی ها تا شاهرودی ها و بعد هم توکلی ها، شاید هم تصورش را می کردند و برنامه داشتند برای یک دهه بعد، که هر کدام در آن دولت رویایی کاره یی شوند و اما آقا احمد اخراج و اعدام که هیچ، دانشجوی ساده مهندسی سال ۵۰ ، ۱۰ سال بعد می رود که عدالتش را آغاز کند. رویاها دارد برای خوشبخت کردن مردم فقیر؛ رئیس شهربانی، کمیته انقلاب اسلامی و دادیار و دادستان انقلاب بهشهر، برای آغاز کار. اگر بهمن ۴۹ برای پول یک بلیت اتوبوس سر و صدا راه می اندازد و نمی گذارد مسافرها حرف زور بشنوند، می خواهد بعدها رئیس پلیس شود و حساب خیلی از زورگوهای همشهری را بگذارد کف دست شان. کمی تند می رود.

شاید شور جوانی است و همان رویای دولت آرمانی. معروف می شود شهرش به اجرای دقیق حکم قصاص، مثل قطع دست دزد و جاری شدن حد... اما هنوز هست دفتر ۴۰ برگ قدیمی که دخترخاله دیروز و امروز نگهش داشته برای یادگاری. یادش می آید شکم های گرسنه و اینکه قرار نبود او سیر باشد. به هر حال باید جلو برود و چه کند با این عهد؟ وزیر کار شدن راه حل خوبی است. اگر ملت بیکار، کار کنند و لقمه نانی به دست آورند دیگر راحت زندگی کردن آقا احمد هم شکست عهد جوانی نیست. ۳۰ سالگی و وزارت. چهار سال وزارت. البته خیلی جاها سر می زند. اعتماد بزرگ تر ها را جلب کرده و از شورای سیاستگذاری صدا و سیما گرفته تا کارهای مطبوعاتی. اما کمی رک گو است و گفتن حرف هایی که نباید بزند و زبان تند کار را برایش سخت می کند. استعفا. وزیر دولت موسوی مخالف است با نخست وزیر. می رود سراغ برخی از دوستان قدیمی که آن روزها معروف شدند به گروه ۹۹. همان هایی که رای ندادند به میر حسین، هرچند بدون رای آنها هم نخست وزیر شد.

نقطه اشتراک شان دوست نداشتن میرحسین است و راه حل مخالفت برای بیرون ماندگان از قدرت راه انداختن روزنامه. رسالت؛ روزنامه یی برای زدن ساز مخالف و خوب می زند این ساز را با داشتن مشاورانی مانند توکلی. آنجا رسالتش نقد سیاست های اقتصادی نخست وزیر جنگ است. شاید آب در هاون کوبیدن بوده که عطای نقد را به لقایش می بخشد. ایران و جنگ و روزهای سخت پس از جنگ را می سپارد به دست همان تکنوکرات های سازندگی.

شکم گرسنه ملت را هم می گذارد و می رود تا شاید روزی که برگشت معجزه کند در اقتصادی که برایش انقلاب کرد، هرچند این روزها برخی به دکتر بودنش شک کردند اما سعی می کند خوب یاد بگیرد اقتصاد را. بر که می گردد سودای رئیس جمهور شدن در سر دارد. رقابت با هاشمی را دوست دارد. اما با «دو» مشکل دارد. هر «دو» باری که رویای مرد اول سیاست شدن ایران را داشت مهری با این عدد روی کارنامه سیاسی اش نشست. و فهمید که باخت. هر دو بار دوم شد. البته یک بار هم به جنگ محمود رفت و قبل از روز مسابقه به نفع سردار جنگ کنار کشید تا شاید قالیباف برباید آن گوی را که باز هم نشد، به هر حال دو بار در رقابت با قدرهای سیاست قدش نرسید از هاشمی ۷۲ و خاتمی ۸۰ بگذرد اما هر بار شد چهره خبرساز.

خرق عادت کرد و حرف هایی زد که می گفتند رسم نیست بزند. از مافیا گفت و بی سوادی اقتصادی رقبا و تا دغدغه نان شب ملت و.... از دعواهای زرگری بین خیلی ها گفت و اینکه میان بزرگان دعوا سر لحاف ملاست. شعارهایش حول مبارزه با آقازاده ها می گشت اما ابا دارد از گفتن مصداق گویا. تاکید داشت که باید روزنه این مفاسد در دولت بسته شود؛ رقیب هاشمی که شد، بسیاری دیدند او را. ناشناخته یی که زمانی سخنگوی دولت میرحسین بود و زمانی وزیر کارش حالا علم کرده مبارزه با مافیا را. همان شعارهایی که احمدی نژاد در رقابت با هاشمی داد، توکلی لطیف تر و محترمانه تر گفت. اما باخت بازی ۷۲ را. البته بعد از انتخاب دوباره رفسنجانی، احمد توکلی با نامه دکتر معین (وزیر علوم وقت) مشمول «بورسیه انگلیس» می شود... خیلی حرف و حدیث درست می شود سر مدرک دکترا و بورسیه انگلیس. مردمی که رفته بودند مسجد امام حسن علیه السلام در قم روایت می کنند که این طور جواب بدگویانش را می دهد «من و دکتر معین که با هم نیز در مبارزات حبس کشیده ایم، دو دوست هستیم که این بورسیه می توانست به عنوان کمترین قدردانی از زحمات دوران انقلاب من از طرف نظام باشد، چرا که ما به واسطه مبارزات نتوانستیم چون دیگران مدارج علمی را طی کنیم،»

البته منتقدانش کوتاه نمی آیند. دوستان راستی که روزی دوستش بودند، می شوند دشمن و لیست می کنند در روزنامه هایشان به اصطلاح تخلف های آقا احمد را؛

۱) اخذ بورسیه دکترا بدون داشتن لیسانس و فوق لیسانس

۲) دریافت مدرک دکترا در ۱۱ ماه

۳) ادعای توصیه از مقامات برای اعزام به خارج از کشور

۴) دریافت ارز متاهلی به رغم عدم همراهی خانواده

۵) بی توجهی به تعهدی که با دستخط خود مبنی بر عدم ادعای مدرک دکترا داشته است ۶- عضویت در هیات علمی دانشگاه برخلاف ضوابط وزارت علوم و... با همه این حرف و حدیث ها راهی فرنگ می شود. می گویند می گفته می رود که درسش را یاد بگیرد و بیاید که وقتی انتقاد اقتصادی کرد، حرفش برو داشته باشد. دیگر لازم نیست برای «خانم» شرط کند که اگر فلسطین رفتم تو هم بیا برای مبارزه. که هدف تغییر کرده و بریتانیا مقصد است برای تحصیل. تا دکتر نمی شود بر نمی گردد.

حالا دیگر دولت خاتمی سر کار آمده. باز هم شروع می کند به انتقاد و حالا دیگر می شناسدش سید محمد خاتمی و یادش می آید این همان رقیبی است که رای مستضعفان را از سبد هاشمی جدا کرد. یک بار وسط سخنرانی حجت الاسلام مسعود شفیعی کیا داد می زند که چرا از اصلاحات انتقاد می کنی. شفیعی کیا می گوید که احمد گفته «تو نمی دانی دوم خرداد چه نعمتی بوده است،» نعمتش این است که خاتمی به او اجازه انتشار یک روزنامه می دهد مستقل تا رویای تلخ رسالت را فراموش کند. این بار «فردا». روزنامه یی که کمتر از یک سال عمر کرد و بهانه آمد مشکل مالی دارد و تعطیل شد. دعوایشان می شود اصلاح طلب ها. خیلی ها مخالفند که خاتمی به این توکلی امتیاز بدهد که هیچ، کمکش هم کند برای راه انداختن یک چاپخانه. البته خودش انکار می کند و می گوید برای چاپخانه کمکی نگرفته.

به هر حال روزنامه نماند و همان ۷۷ بسته شد. پرونده اش تا تاریخ فرصتی نیابد برای سنجش رسانه توکلی و روزهای سخت ۷۷ و ۷۸ و قتل های زنجیره یی و بحران های اصلاحات و... و حتی نشود عصای دستی برای رقابت دوم. این بار رقیب سید اصلاحات است. می داند که محبوب است این سید و چنته اش خالی تر از ۷۲ است و این بار شعارهای ضد رانتی و مافیا و... زیاد به کارش نمی آید. اما باز هم جرات و جسارت و باز هم همان حرف های خوب و شیرین اقتصاد. درست مثل روزهای جوانی و رویای فقیر نبودن همه. باز هم می بازد و باز هم دوم. عطای رقابت بر سر صندلی دولت را می بخشد و سودای وکیل المله. صبر می کند تا تمام شود مجلس اصلاح طلب ها و با شعارهای اصولگرایانه ضد اصلاحات می رود به مجلس فتح شده هفتم. اینجا دیگر جا باز است برای اجرای هر تئوری. دول خاتمی را گرفتار می کند در طرح های فوری اش در باب اقتصاد و البته حرفش خریدار دارد. برخلاف این روزها که نامه هایش برای رئیس دولت اصولگرا خاک می خورد و بی جواب. رقیب قدیمی اصلاح طلبش هر بار پاسخ می دهد انتقادهای دوست منتقد اصولگرا را.

خیلی ها انتظار دارند حالا که دولت راست سر کار آمده احمد فتیله مچ گیری های اقتصادی اش را پایین بکشد. اما انگار عادت دارد به خلاف جهت آب شنا کردن را. پای ثابت نه گفتن است. چه می خواهد متمم های پشت سر هم دولت احمدی نژاد باشد برای خالی کردن خزانه، چه طرحی به اسم تحول که او معتقد است متحول می کند مردم را به روزهای فقر پیش از انقلاب. دردسرهایش اخیراً تنها اقتصادی نیست. روزنامه های اصلاح طلب که بسته می شود دایه مهربان تر از مادر می شود برای روزنامه هایی که رفقایش متهم کردند به زنجیره یی. می گوید چون اهل رسانه است و الف را دارد می فهمد درد سانسور و نبود آزادی بیان را. البته خودش یک جورهایی مستثنی است از سانسور. که هر آنچه خواست کرد در مورد کردان و سایتش شد تبری برای ریشه وزیر کشور. کلاً علاقه خاصی به دکتر نبودن های مردان احمدی نژاد دارد. از کردان تا رحیمی.

می گویند باهوش است و می داند برای ماندن باید در هر دو زمین بازی کند. همان قدر که موی دماغ احمدی نژاد می شود. برای اصلاح طلب ها هم خوب حاشیه می تراشد. موسویان را که قرار بود خائن جلوه دهند هر کاری که توانست کرد برای تند کردن آش. اما می گوید شهامت اعتراف به اشتباه دارد و توبه نامه نوشت برای موسویان و گفت فریب خورده و بس. اما باز هم جاهایی که همه انتظار دارند دوباره همان اشتباه قدیمی را تکرار نکند. به کروبی نامه می نویسد و تحقیق نکرده نصف اتفاق ها را کذب می خواند و دروغ. از یک طرف خاطیان برخورد با مردم را محاکمه می کند و از یک طرف حامیان میرحسین را. شاید تقلیدی نباشد از سیاست بازی های رقیب اول انتخابات ریاست جمهوری اش. اما خیلی دوست دارد همان طور هوشمندانه وسط خط برود و گاه اصلاح طلب ها را دلشاد کند و گاه اصولگراها را. به همین دلیل این روزها هر حرفی که می زند عجیب نیست که گویا در خاطره ملت مجاز است به ایراد گرفتن از هر دو طرف.

هما شیرزاد