پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024


مجله ویستا

واقعیت بعثت از نگاه اهل بیت علیهم السلام


واقعیت بعثت از نگاه اهل بیت علیهم السلام

به طوری كه تاریخ اسلام گواهی می دهد, پیغمبر نیز پیش از بعثت به عادت مردان قریش, بارها این رسم را انجام می داد از شهر و غوغای اجتماع فاصله می گرفت و به نقطه خلوتی می رفت و به تفكر و تامل می پرداخت

بعثت پیغمبر اسلام یا برانگیخته شدن آن حضرت به مقام عالی نبوت و خاتمیت، حساس‏ترین فراز تاریخ درخشان اسلام است. بعثت پیغمبر درست در سن چهل سالگی حضرت انجام گرفت. پیغمبر تا آن زمان تحت مراقبت روح القدس قرار داشت، ولی هنوز پیك وحی بر وی نازل نشده بود. البته قبلا علائمی ازعالم غیب دریافت می‏داشت، ولی مامور نبود كه آن را به آگاهی خلق هم برساند.

در آن زمان میان مردم قریش و ساكنان مكه رسم بود كه سالی یك ماه را به حالت گوشه گیری و انزوا در نقطه خلوتی می‏گذرانیدند.(۱) درست روشن نیست كه انگیزه آنها از این گوشه‏ گیری چه بوده است، اما مسلم است كه این رسم در بین آنها جریان داشت و معمول بود.

نخستین فرد قریش كه این رسم را برگزید و آن را معمول داشت عبدالمطلب جد پیغمبراكرم بود كه چون ماه رمضان فرا می‏رسید، به پای كوه حرا می‏رفت، و مستمندان را كه از آنجا می‏گذشتند یا به آنجا می‏رفتند، طعام می‏داد. (۲)

به طوری كه تاریخ اسلام گواهی می‏دهد، پیغمبر نیز پیش از بعثت ‏به عادت مردان قریش، بارها این رسم را انجام می داد. از شهر و غوغای اجتماع فاصله می‏گرفت و به نقطه خلوتی می‏رفت و به تفكر و تامل می‏پرداخت.

پیغمبر حتی در زمانی كه كودك خردسالی بود، و در قبیله دایه اش تحت مراقبت دایه خود، «حلیمه‏» قرار داشت نیز از بازی كردن با بچه‏ها دوری می‏گزید و به كوه حرا می‏آمد و به فكر فرو می‏رفت. (۳) بنابراین انس وی به «كوه حرا» بی ‏سابقه نبود.

در مدتی كه بعدها در «حرا» به سر می‏برد، غذایش نان و زیتون بود، و چون به اتمام می‏رسید، به خانه بازمی‏گشت، و تجدید قوا می‏نمود. گاهی هم همسرش خدیجه برایش غذا می‏فرستاد. غذایی كه در آن زمان‏ها مصرف می‏شد، مختصر و ساده بود. (۴)

پیغمبر چند سال قبل از بعثت، سالی یك ماه در حرا به سر می‏برد و چون روز آخر باز می‏گشت، نخست‏ خانه خدا را هفت دور طواف می‏كرد، سپس به خانه می‏رفت. (۵)

كوه حرا امروز در حجاز به مناسبت این كه محل بعثت پیغمبر بوده است، «جبل النور» یعنی كوه نور خوانده می‏شود. حرا در شمال شهر مكه واقع است، و امروز تقریباً در آخر شهر در كنار جاده به خوبی دیده می‏شود. كوه‏های حومه مكه اغلب به هم پیوسته است و از سمت ‏شمال تا حدود بندر«جده‏» واقع در ۷۰ كیلومتری مكه و كنار دریای سرخ امتداد دارد.

این سلسله جبال كه از یك سو به صحرای «عرفات‏» و سرزمین «منا» و شهر «طائف‏» و از سوی دیگر به طرف «مدینه‏» كشیده شده است، با دره‏ها و بیابان‏های خشك و سوزان و آفتاب طاقت ‏فرسای خود شاید بهترین نقطه‏ای است كه آدمی را در اندیشه عمیق خودشناسی و خداشناسی و دوری از تعلقات جسمانی و تعینات صوری و مادی فرو می‏برد.

كوه حرا بلندترین كوه‏های اطراف مكه است، و جدا از كوه‏های دیگر به نحو بارزی سر به آسمان كشیده و خودنمایی می‏كند. هر چه بیننده به آن نزدیك‏تر می‏شود، ابهت و جلوه كوه بیشتر می‏گردد. از آن بلندی در زمان خود پیغمبر قسمتی از خانه‏های مكه پیدا بود، و امروز قسمت زیادتری از شهر مكه پیداست. قله كوه نیز در پشت‏بام‏ها و از درون اطاق‏های بعضی از طبقات ساختمان‏های مكه به خوبی پیداست.

«غار حرا» كه در قله كوه قرار دارد، بسیار كوچك و ساده است. در حقیقت غار نیست، بلکه تخته سنگی عظیم است که به روی دو صخره بزرگتری غلت ‏خورده و بدین گونه تشكیل دهنه غار حرا را داده است. دهنه غار به اندازه ای است كه انسان می‏تواند وارد و خارج شود. كف آن هم بیش از یك متر و نیم برای نمازگزاردن جا دارد.

غار حرا جایی نبوده كه هر كس میل رفتن به آنجا كند، و محلی نیست كه انسان بخواهد به آسانی در آن بیاساید. فقط یك چیز برای افراد دوراندیش در آنجا به خوبی به چشم می‏خورد، و آن مشاهده كتاب بزرگ آفرینش و قدرت لایزال خداوند بی زوال است كه در همه جای آن نقطه حساس پرتو افكنده و آسمان و زمین را به نحو محسوسی آرایش داده است! براساس تحقیقات انجام شده، پیغمبر مانند جدش عبدالمطلب در پای كوه حرا فی‏المثل در خیمه به سر می‏برده و رهگذران را پذیرایی می‏كرده و فقط گاه گاهی به قله كوه می‏رفته و به تماشای جمال آفرینش می‏پرداخته است كه از جمله لحظه نزول وحی، در روز ۲۷ ماه رجب بوده است.

اما پیغمبر قبل از بعثت هم حالاتی روحانی داشته و تحت مراقبت روح ‏القدس گاهی تراوشاتی غیبی می‏دیده و اسراری بر آن حضرت مكشوف می‏شده است. هنگامی كه پانزده سال بیش نداشت، گاهی صدایی می‏شنید، ولی كسی را نمی‏دید.

هفت ‏ال متوالی بود كه نور مخصوصی می‏دید و تقریباً شش سال می‏گذشت كه پیغمبر زمزمه‏ای می‏شنید، ولی درست نمی‏دانست موضوع چیست؟

چون آن اخبار را برای همسرش خدیجه بازگو می‏كرد، خدیجه می‏گفت: « تو كه مردی امین و راستگو و بردبار هستی و دادرس مظلومانی و طرفدار حق و عدالت هستی و قلبی رؤوف و خویی پسندیده داری و در مهمان ‏نوازی و تحكیم پیوند خویشاوندی سعی بلیغ مبذول می‏داری، اگر مقامی عالی در انتظارت باشد، جای شگفتی نیست. (۶)

هنگامی كه به سن سی و هفت ‏سالگی رسید میل به گوشه گیری و انزوای از خلق پیدا كرد، چندین بار در عالم خواب، سروش غیبی، سخنانی به گوشش سرود، و او را از اسرار تازه‏ای آگاه ساخت، بعدها نیز در پای كوه حرا و میان راه‏های مكه بارها منادی حق بر او بانگ زد. در هر نوبت صدا را می‏شنید ولی صاحب صدا را نمی دید!

در یكی از روزها كه در دامنه كوه حرا گوسفندان عمویش ابوطالب را می‏چرانید، شنید كسی از نزدیك او را صدا می‏زند و می‏گوید: یا رسول الله! ولی به هر جا نگریست كسی را ندید. چون به خانه آمد و موضوع را به خدیجه اطلاع داد، خدیجه گفت: امیدوارم چنین باشد. (۷)

روز بیست وهفتم ماه رجب محمد بن عبدالله مرد محبوب مكه و چهره درخشان بنی هاشم در غار حرا آرمیده بود و مانند اوقات دیگر از آن بلندی به زمین و زمان و ایام و دوران و جهان و جهانیان می‏اندیشید. می‏اندیشید كه خدای جهان جامعه انسانی را به عنوان شاهكار بزرگ خلقت و نمونه اعلای آفرینش خلق نموده و همه گونه لیاقت و استعداد را برای ترقی و تعالی به او داده است. همه چیز را برایش فراهم نموده تا او در سیر كمال خود نانی به كف آرد و به غفلت نخورد. ولی مگر افراد بشر به خصوص ملت عقب مانده و سرگردان عرب و بالاخص افراد خوش ‏گذران و مال دوست و مال‏ دار قریش در این اندیشه‏ها هستند؟ آنها جز به مال و ثروت خود و عیش و نوش و سود و نزول ثروت خود به چیزی نمی‏اندیشند. شراب و شاهد و ثروت و درآمد، ربا و استثمار مردم نگون ‏بخت و نیازمند، تنها اندیشه‏ای است كه آنها در سر می‏پرورانند...

اینك «او» درست چهل سال پر حادثه را پشت ‏سر نهاده بود. تجربه زندگی و پختگی فكر و اراده‏اش و استحكام قدرت تعقلش به سرحد كمال رسیده، و از هر نظر برای انجام مسئولیت ‏بزرگ پیامبری آماده بود. در تمام قلمرو عربستان و دنیای آن روز جز او چه كسی بود كه از جانب خداوندِ عالم شایستگی رهبری خلق را داشته باشد؟

رهبری كه سرآمد رهبران بزرگ و گذشته جامعه انسانی باشد، و انسان‏های شرافتمند بر شخصیت ذاتی و تربیت ‏خانوادگی و سوابق درخشان و ملكات فاضله و صفات پسندیده او صحه بگذارند؟ او نوه ابراهیم بت ‏شكن، خلیل خدا و اسماعیل ذبیح و فرزند هاشم سید و سرور عرب و نوه عبدالمطلب، بزرگ و دانای قریش است. پدر در پدر، و مادر در مادر، شكوفان و درخشان و فروزان بود.

او از سلامتی كامل جسم و جان برخوردار بود كه نتیجه وراثت صحیح و سالم است. وراثتی كه پدران پاك و مادران پاك سرشت ‏برایش باقی گذارده بودند. به طوری كه دنیای جاهلیت هم با همه پلیدی و تیرگی و تاریكیش، نتوانست آن را آلوده سازد، و چیزی از شرافت و حسب و نسب او بكاهد. (۸)

● نگاهی به احادیث‏ بعثت

باید اعتراف كرد كه ماجرای بعثت پیغمبر با همه اهمیتی كه داشته است، در تواریخ درست نقل نشده است. به موجب آنچه در تفاسیر قرآنی و احادیث اسلامی و تواریخ اولیه آمده است، عایشه همسر پیغمبر یا خواهرزادگان او عبدالله زبیر و عروهٔ بن زبیر یا عمرو بن شرحبیل یا ابومیسره غلام پیغمبر، گفته‏اند: جبرئیل بر پیغمبر نازل شد و به وی گفت: بخوان به نام خدایت؛ «اقرا باسم ربك الذی خلق‏» و پیغمبر فرمود: نمی توانم بخوانم؛ «ما انا بقاری‏» یا من خواننده نیستم؛ «لست ‏بقاری‏». جبرئیل سه بار پیغمبر را گرفت و فشار داد تا بار سوم توانست ‏بخواند!

در صورتی كه؛ اولا جبرئیل از پیغمبر نخواست از روی نوشته بخواند. جز در یك حدیث كه آن هم قابل اهمیت نیست. بیشتر می‏گویند منظور جبرئیل این بوده كه هر چه او می‏گوید پیغمبر هم آن را تكرار كند. در این صورت باید از ناقلین این احادیث پرسید: آیا پیغمبر عرب زبان در سن چهل سالگی قادر نبود پنج آیه كوتاه اول سوره اقرا یعنی؛ «اقرا باسم ربك الذی خلق، خلق الانسان من علق، اقرا و ربك الاكرم، الذی علم بالقلم، علم الانسان ما لم یعلم‏» را همان طور كه جبرئیل آیه آیه می‏خوانده او هم تكرار كند؟ این كار برای یك كودك پنج‏ ساله آسان است تا چه رسد به دانای قریش!

از این گذشته «وحی‏» به معنای صدای آهسته است. وقتی جبرئیل امین آیات قرآنی را بر پیغمبر نازل كرده، آن را آهسته تلفظ می‏نموده و همان دم در سینه پیغمبر نقش می‏بسته است. بنابراین هیچ لزومی نداشته كه هر چه را جبرئیل می‏گفته، پیامبر مانند بچه مكتبی تكرار كند تا آن را از حفظ نماید، و فراموش نكند!

ثانیاً كسانی كه بعثت را بدین گونه نقل كرده‏اند هیچ كدام از نظر شیعیان قابل اعتماد نیستند. عایشه همسر پیغمبر هم كه شیعه و سنی ماجرای بعثت را در كلیه منابع تفسیر و حدیث و تاریخ اسلامی بیشتراز وی نقل كرده‏اند، پنج‏ سال بعد از بعثت متولد شده و از كسی هم نقل نمی‏كند، بلكه حدیث وی به اصطلاح مرسل است- یعنی راوی دیگری ندارد- كه قابل اعتماد نیست، و از پیش خود می‏گوید: آغاز وحی چنین و چنان بوده است.

ثالثاً معلم نیست جمله « بخوان به نام خدایت‏» كه در ترجمه آیه اول درهمه تفسیرهای اسلامی اعم از سنی و شیعی آمده است ‏یعنی چه؟ از حفظ بخواند، یا از رو بخواند؟ و گفته شد كه هر دوی آنها خلاف واقع است.

رابعاً مگر خدا و جبرئیل نمی‏دانسته‏اند پیغمبر درس نخوانده بود كه دو بار از وی می‏خواهند بخواند؟ و چون پیغمبر می‏گوید: نمی‏توانم بخوانم، گرفتن آن حضرت و فشار دادن وی را چگونه می‏توان توجیه كرد؟ آیا اگر كسی را فشار دادند باسواد می‏شود؟ این معنا درباره پیغمبران پیشین بی‏سابقه بوده تا چه رسد به پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله!!

خامساً هیچ یک از مفسران اسلامی نگفته‏اند چرا اولین سوره قرآنی « بسم الله الرحمن الرحیم‏» نداشته است! بلكه همگی گفته‏اند آنچه روز بعثت نازل شد پنج آیه اول سوره علق بوده است از «اقرا باسم ربك الذی خلق‏» تا «ما لم یعلم‏».

سادساً دنباله حدیث عایشه و دیگران كه می‏گوید: « وقتی پیغمبر از كوه حرا برگشت ‏سخت مضطرب بود! و چون به نزد خدیجه آمد گفت: «زملونی زملونی‏» مرا بپوشانید، مرا بپوشانید. و او را پوشانیدند، و پس از آن ماجرا را برای خدیجه نقل كرد و گفت: «از سرنوشت ‏خود هراسانم‏» و «خدیجه او را نزد پسرعمویش ورقهٔ بن نوفل برد كه نصرانی شده بود، و تورات و انجیل را می‏نوشت؛ و آن پیر كهنسال نابینا گفت: ای خدیجه! آنچه او دیده است همان پیك مقدسی است كه بر موسی نازل شده است‏» همگی برخلاف اعتقاد ما درباره پیامبر و ظواهر امر است. (۹)

علامه فقید شیعه سید عبدالحسین شرف الدین عاملی در كتاب پر ارج «النص والاجتهاد» تنها كسی است كه برای نخستین بار متوجه قسمتی از اشكالات این حدیث‏ شده و می نویسد: « می‏بینید كه این حدیث - حدیث عایشه- صریحاً می‏گوید پیغمبر بعد از همه این ماجرا هنوز در امر نبوت خود و فرشته وحی پس از آن كه فرود آمده، و درباره قرآن بعد از نزول آن و از بیم و هراسی كه پیدا كرده نیاز به همسرش داشت كه او را تقویت كند، و محتاج ورقهٔ بن نوفل مرد غمگین نابینای مسیحی بوده است كه قدم او را راسخ كند، و دلش را از اضطراب و پریشانی درآورد! محتوای این حدیث ضلالت و گمراهی است. آیا شایسته پیغمبر است كه از خطاب فرشته سر در نیاورد؟ بنابراین حدیث عایشه از لحاظ متن و سند مردود است.» (۱۰)

در حدیث دیگر می‏گوید: « پیغمبر چنان از برخورد با جبرئیل بیمناك شده بود كه می‏خواست‏ خود را از كوه به زیر بیندازد»، یعنی حالتی ‏شبیه بیماری صرع! در روایت دیگر هم می‏گوید: « تختی مرصع روی كوه حرا گذاشته شد، و تاجی مكلل به جواهر بر سر پیغمبر نهادند، و بعد به وی اعلام شد كه تو خاتم انبیاء هستی‏»! و چیزهای دیگر كه بازگو كردن آن عجیب به نظر می رسد.

راستی چقدر باعث تاسف است كه پانزده قرن پس از بعثت هنوز مسلمانان به درستی ندانند موضوع چه بوده و بعثت ‏خاتم انبیاء چه سان انجام گرفته است؟!! این كوتاهی از آن مورخان و دانشمندان اسلامی از شیعه و سنی است كه در این قرون متمادی غفلت نموده و به تحقیق پیرامون آن نپرداخته‏اند، و فقط به ذكر و تكرار گفتار عایشه و دیگران اكتفا نموده‏اند!

صاحب اثر : علی دوانی

منبع : سایت الغدیر

پی‏نوشت ها:

- سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۱۵۴. سیره ابن هشام كه آن را قدیمی ترین تاریخ حیات پیغمبراكرم صلی الله علیه و آله دانسته‏اند، تلخیص از « سیرَهٔ النبی (ص‏) »، تالیف محمد بن اسحاق بن یسار مطلبی متوفای سال ۱۵۱ ه است كه ابن حجر عسقلانی شافعی در كتاب « تقریب‏» رمی به تشیع او نموده است.( ابن هشام، یعنی عبدالملك بن هشام حمیری، خود در سال ۲۱۸ ه وفات یافته است.)

- سیره حلبیه، ح ۱، ص ۳۸۱.

- همان، ج ۱، ص ۳۸۲.

- همان، ج ۱، ص ۳۸۲.

- تاریخ طبری، ج ۳، ص ۱۱۴۹/ سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۱۵۵.

- سیره حلبیه، ج ۱، صص ۳۸۰ – ۳۹۱.

۷- مناب ابن شهر آشوب، ج ۱، ص ۴۴.

- در زیارت وارث حضرت سید الشهدا امام حسین علیه السلام می‏خوانیم كه: « گواهی می‏دهم تو نوری بودی در صلب‏های شامخ پدرانت و رحم‏های پاك مادرانت، به طوری كه ایام جاهلیت نتوانست آن را با اخلاق و آداب و رسوم پلید خود آلوده سازد، و چهره درخشان آن را دگرگون گرداند.»

- حدیث عایشه درباره آغاز وحی كه مستند همگی دانشمندان سنی و شیعی است در جزء اول « صحیح بخاری‏» و تفسیر سوره علق جزء سوم آن، و باب ایمان « صحیح مسلم نیشابوری‏» و تفسیر سوره علق در «صحیح ترمذی‏» و سنن نسائی آمده است.

۰- كتاب « اجتهاد در مقابل نص‏» ترجمه النص و الاجتهاد مرحوم شرف الدین به قلم نویسنده علی دوانی، ص ۴۱۲.

۱- سیره حلبیه‏، جلد ا، ازص۳۳ تا ص۴۲.

۲- این کتاب به یاری خداوند تفصیل بیشتر و تحقیق كامل در آینده توسط آقای علی دوانی منتشر خواهد شد.

۳- بحارالانوار،علامه مجلسی، ج ۱۸، ص ۲۰۵ و ج ۱۷ ص ۳۰۹ چاپ جدید.

۴- مناقب ابن شهر آشوب، ج ۱، ص ۳۶.

۵- مفاخراسلام، علی دوانی، ج ۱، ص ۳۶۸.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.