دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

شایعه به مثابه یک رسانه


شایعه به مثابه یک رسانه

همیشه و در همه جا خبرهایی به گوشمان می خورد که در صحتشان تردید جدی وجود دارد

راستی، شنیدی…؟!

همیشه و در همه جا خبرهایی به گوشمان می خورد که در صحتشان تردید جدی وجود دارد. اما در وضعیتی گیر می کنیم که نمی دانیم باید باورشان کنیم یا نه.چرا که اصولا روی نقاط حساسی از درونیات و ذهنیت ما دست می گذارند و خبرهایی هستند که یا دوست داریم بشنویم یا از اتفاق افتادنشان می ترسیم.

گاه و بیگاه از اتفاقاتی که قرار است بیفتد، از نرخ کالاهای عمومی، از روابط پشت پرده و مناسبات غیر رسمی ، از جریانهای بین اللمللی سیاسی، از مرگ آدمهای مهم و … می شنویم و تعجب می کنیم و باور می کنیم و بعد مردد می شویم و بعد می گردیم به دنبال درستی اش. خلاصه اینکه همه ما با شایعه در طول حیات اجتماعی مان مواجهیم.

شایعه را باید رسانه ای غیر رسمی و اجتماعی درنظر گزفت که وظیفه اطلاع رسانی پنهان در میان توده های اجتماعی را بر عهده دارد و گاه جهت دهی افکار و کنشهای اجتماع را انجام می دهد و گاه خود نیز تحت تاثیر جریانهای اجتماعی قرار می گیرد.و این رابطه البته رابطهای دو سویه و دیالکتیکی است.

رسانه شایعه در بستر اجتماعی خاصی شکل می گیرد و در هر جامعه ای سوگیری مخصوص به خود را دارد.مثلا در جوامع اتوکراتیکی مثل کره شمالی یا کوبا که تمام پایه ها و موازین جامعه و اساسا ثبات سیاسی جامعه متکی بر حضور و وجود یک فرد است و اصولا عدم حضور فرد برابر است با بر هم ریختن تعادل ساختاری ، همواره شایعه هایی در باره مرگ این رهبران دهان به دهان می چرخد.چرا که در این میان رسانه های رسمی مرعوب دستگاه عریض و طویل بوروکراسی حزب یا گروه حاکم هستند و از خبر رسانی و آگاهی بخشی به افکار عمومی می هراسند.چرا که حیاتشان را در خطر میبینند.

اما شکل‌گیری شایعه در جامعه ما چه دلایلی می تواند داشته باشد؟ بیایید از مثالهای چند سطر قبل درباره شایعه هایی که هر روزه می شنویم استفاده کنیم؛ نرخ کالاها… روابط غیر رسمی…مناسبات فرامرزی…مرگ آدمهای مشهور…

نرخ کالاهای عمومی یا کم بودن کالایی اساسی یا نایاب شدن یک کالا و … همه و همه از بی ثباتی نظام اقتصادی ما ناشی می شود. وقتی که تعریف مشخصی برای نرخ ثابت تورم وجود ندارد و نایاب شدن کالاها هم با توجه به وضعیت دستهای پنهان بازار که به جای تعادل ساز بودن تعادل بر هم زن هستند ، اتفاقی قابل پیش بینی است.پس عدم تعادل ساختاری در نظام اقتصادی راه را بر هر نوع شایعه ای باز می کند.

اما درباره روابط غیر رسمی و پشت پرده؛ ما همواره از رابطه هایی می شنویم که برایمان عجیب و غریب است.حالا چه مشروع چه … راستی چرا برایمان اینقدر مهم است که در پس پرده چه می گذرد؟ اینکه فلان هنرپیشه با فلانی ازدواج کرد یا فلان فوتبالیست را در خانه فساد گرفته اند و کت بسته برده اند یامثلا آقای الف مسئول سازمان فلان باجناق دیگر آقای الف رییس بهمان است و … چه چیز این پشت پرده باعث جذابیت آن و نضج گیری پدیده شایعه می شود واقعا؟

این را باید از این منظر نگریست که همه ما اساسا دو نوع هویت و پرسونا را با خود حمل می کنیم.در حوزه فردی و خصوصی مان یک سری کنشها را انجام می دهیم و ویژگیهای خاصی داریم که در مواجهه با حوزه عمومی و آنجایی که روابط و مناسبات رسمی است ، آن ویژگیها را بروز نمی دهیم و کنشهایمان رنگ و بویی دیگر می یابند.همه ما سعی می کنیم آنجایی که کار به تظاهر اجتماعی می کشد بهترین تصویر ممکن را از خود به نمایش گذاشته و به هاله پوشی هر آنچه ممکن است هویت مان را خدشه دار کند بپردازیم.اما ما همواره نمی توانیم در هاله پوشی موفق عمل کنیم و وضعیت لغزانی را که به آن دچاریم ، گاه به سقوط ما می انجامد و گاه شایعه ها کم کم لایه های مستور را می شکافند.

ورزشکاران ما و هنرمندان ما و ایضا سیاستمداران ما در برابر انظار عمومی و در رسانه های رسمی همواره آدمهای منزهی به چشم می آیند.وقتی که با مردم سخن می گویند هر کدامشان مصلح اجتماعی اند و از هر گونه خطایی مصونند . اما به قول شاعر ………. چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند و اینجاست که شایعه ها در فضای آلوده به نفرت عمومی از آدمهایی که از نظر ما خوشبخت ترند ، دست به کار شده و اگر با بلوتوث نشد با اس ام اس به تخریب این آدمها می پردازیم.

در مورد مناسبات فرامرزی هم اوضاع به همین گونه است.وقتی که در منطقه ای (مثلا خاورمیانه) بی ثباتی سیاسی به وجود می آید و نظامهای سیاسی از نظر افکار بین المللی وضعیت مناسبی ندارند و همواره امپریالیسمی وجود دارد که باید مثل انگل از ریشه های دیگران ارتزاق کند ، فضا برای هر نوع شایعه ای آماده می شود و باز هم در این میان عدم شفافیت رسانه های رسمی و خبر نرسانی آنها و اینکه دانستن حق مردم بود و حالا نیست هم به تشدید مساله می پردازد.

در نهایت هم آنچه همیشه وجود داشته و اخیرا هم درباره یکی از بازیگران قدیمی اتفاق افتاد شایعه مرگ است. یک موردش را که به مرگ سیاستمداران اختصاص داشت اشاره کردیم. اما در جامعه ما همواره یا به صورت شوخی یا به صورت جدی درباره مرگ هنرمندان مورد علاقه افکار عمومی شایه سازی می شود.چندی پیش شایعه مرگ عزت ا…انتظامی به صورت طنزی پیامکی دست به دست می شد و بعد هم که موضوع مرگ بهروز وثوقی دستمایه شایعه ای عمومی قرار گرفت.

آنچه که در این باره مهم است اعتبار اجتماعی کاذبی است که گاه به ستاره ها داده می شود و این که این که این افراد آنقدر در افکار عمومی بزرگ می شوند گاه خبر مرگشان به مثابه مصیبتی اجتماعی که به فراخود عمومی چنگ می زند قلمداد می شود. یا درباره بهروز وثوقی اتفاقی از جنس بی خبری می افتد. اینکه در رسانه های رسمی از او نمی شنویم وادارمان می کند دل به شایعه های پیرامونش ببندیم و چون دوستش داریم خبر مرگش را اس ام اس می کنیم. آخر ناراحت می شویم از مرگش. قلقلک احساسات عمومی هم که آی مزه می دهد! آی مزه می دهد!باورتان نمی شود از مسئولان صدا و سیما بپرسید.

مخلص کلام اینکه عدم شفافیتها و عدم اطلاع رسانی درست توسط رسانه های فراگیر و هاله درست کردنهای کاذب پیرامون آدمهای اسم و رسم دار راه را برای شکلگیری و تقویت و حجیم شدن شایعه به عنوان رسانه ای غیر رسمی باز می کند.چه بخواهیم چه نخواهیم.

راستی شنیده اید که قرار است گاز قطع شود در اوج سرمای زمستان؟

راستی شنیده اید باران کوثری قرار است به زودی ازدواج می کند؟

راستی ….

حامد سرخی