چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

بهار, تابستان, پاییز, زمستان و دوباره بهار


بهار, تابستان, پاییز, زمستان و دوباره بهار

نگاهی به حال و روز سینما, از گذشته تا آینده

اگر قرار بود در ابتدای دهه ۷۰ درباره آینده سینما صحبت شود، همه، افق سینما را از زاویه نگاه کیارستمی می‌دیدند که اگر سینمای ایران، آینده‌یی خوشایند داشته باشد، در مسیر پرورش سینمای کیارستمی پیش خواهد رفت

فرهادی تعریفی از آینده سینمای ایران است. پشتکار و تمرکز او، خلاقیتش و همتش، دغدغه‌مندی‌اش، هدفگذاری و تلاشش برای دستیابی به هدف، همگی مواردی است که موفقیت یک فیلمساز و یک سینما را سبب شده

بیش از سه سال بود که سینماگران دغدغه‌مند ایرانی می‌گفتند: «حال سینمای ایران خوب نیست.» این جمله مشترک در اغلب برنامه‌ها و مراسم و یادداشت‌ها و نوشته‌ها ذکر می‌شد و گویندگان آن چهره‌های مختلفی بودند. به یاد آوردن خاطرات سه سال پیش چه در سینما و چه در سطح جامعه کار دشواری نیست؛ مقطعی که فشار از هر سو افراد را در تنگنا قرار داده بود و این چیزی باقی نمی‌گذاشت جز بیان این جمله که «حال‌مان خوش نیست»، اما امروز فصل دیگری است؛ گفتن از بدحالی کهنه شده، نه اینکه بدحالی از بین رفته، اما امیدها جوانه زده و در این میان کمتر کسی را می‌توان یافت که از حال بد بگوید؛ دیگر توانی برای گفتن از حال بد نمانده و اینجاست که امید به فریاد می‌رسد و نفسی دوباره می‌دمد؛ امید بدون هیچ زیرشاخه و مفهوم دیگری غیر از خود کلمه. جایگزین همه کلمات بدحالی، رسیدن به امید شده و این شروعی دوباره است؛ فارغ از آنچه در جامعه اتفاق می‌افتد، سینما هم با شروعی دوباره مواجه می‌شود. در وضعیتی که امید چندانی به ادامه اکران سال جاری نمی‌رود و درباره تولیدات امسال و سال بعد نیز افق روشنی پیش رو نیست، اما وقتی درهای خانه سینما که با کینه و نفرت به روی اهالی آن بسته شده بود، گشوده می‌شود، دیگر کسی نگران فروش فیلم‌ها نمی‌شود؛ افراد تلاش می‌کنند نگاه خود را به نکته مثبت بزرگی چون به رسمیت شناختن صنف در سینما معطوف کنند تا شاید از این ستون به آن ستون فرجی باشد. وقتی سینماگران حاضر می‌شوند با مدیران سینمایی در یک قاب قرار بگیرند، سر یک میز بنشینند و با هم به فاصله یک روز از بازگشایی خانه سینما، روز ملی سینما را جشن بگیرند، یعنی حسن نیت دو طرف به اوج خود رسیده و اگر از گوشه و کنار شکایت‌هایی شنیده می‌شود، صدایی است متعلق به گروهی که چهار سال را در خوشی گذراندند و اکنون حس و حالی برای جنگ و دعوا و بحران‌زایی دارند.

آنچه امروز را که سخت می‌گذرد و فقط به امید تکیه کرده قابل تحمل می‌کند، تجربه‌های شیرینی است که از گذشته در خاطر مانده؛ تجربیاتی که کافی است چشم را ببندید، دعواها و جنگ‌ها و فحاشی‌ها را فراموش کنید و فقط تک‌سکانس‌هایی از فیلم‌های «ناخدا خورشید»، «دونده»، «جدایی نادر از سیمین»، «درباره الی...»، «عروس»، «لیلا»، «خانه دوست کجاست»، «شهرزیبا»، «بوتیک» و «آن سوی آتش» را به خاطر بیاورید و بعد به آینده سینما بنگرید، به روزهایی که نه فقط فیلم اصغر فرهادی، فیلمساز صاحب اسکار ایرانی، بلکه فیلم تمامی سینماگران خوشفکر راه به عرصه جهانی برده و همانند «گذشته» فرهادی، اولا کیفیت جهانی داشته باشند و دوما جهانی عرضه شوند. در روزهایی که نفس سینما و البته جامعه به امید بالا می‌آید و اندکی از روز ملی سینما گذشته و درهای خانه سینما گشوده شده، نگاهی به آنچه بر سر سینما در چهار سال اخیر گذشت و همچنین نیم نگاهی به آینده پیش روی می‌تواند پایانی بر گفتن از تلخی‌های سینما و آغازی برای شمردن روزهای خوش باشد.

● گذشته تلخ

روزهایی را به خاطر دارید که عملکرد تمامی مدیران سینمایی قبل از جواد شمقدری از سوی او زیر سوال می‌رفت؟ جلسات مطبوعاتی او که سرشار بود از ادعاهای چندین و چندباره نسبت به احیای سینمای ایران، رد کردن همه آنچه بر تاریخ سینما حتی در بعد از انقلاب گذشته بود و راه رفتن در مسیری حتی خلاف ادعاهای خود؟

انتصاب شمقدری به عنوان معاون امور سینمایی سیدمحمد حسینی، وزیر سابق فرهنگ و ارشاد اسلامی اصلا هدفی غیر از این مسائل نداشت. قرار بود چهار سال اختیاردار سینما فردی باشد که سال‌ها گوشه گود نشسته بود و فریاد لنگش کن سر داده بود. او مدعی به میدان آمد، حرف‌های بزرگ زد، افزایش تولیدات سینمایی تا ۳۰۰ فیلم سالانه، فروش فیلم‌‌ها به تلویزیون و ایجاد کار برای اهالی سینما و بالا بردن امنیت شغلی، تقسیم‌بندی مناطق سینمایی در کشور و ایجاد زمینه برای افزایش تولید فیلم در شهرستان‌ها، برداشتن مانع پروانه ساخت برای سینماگری که اثرش در جشنواره فیلم فجر جایزه گرفته و بسیاری وعده‌های دیگر را مطرح کرد. خامی از نوع این وعده‌ها عیان بود و روشن. حتی نیاز به تجربه زیادی نبود که شنونده دریابد کسی که این طور درباره سینما سخن می‌گوید درک درستی از آن ندارد و غیر از اطلاعات کلی چیزی در کف او نیست. اما ویژگی شمقدری این بود که همین ادعاها را با اعتماد به نفسی بالا بیان می‌کرد و چنان باقی را زیر سوال می‌برد که در لحظه‌یی بازی را در دست می‌گرفت، اما این شیوه او که البته در مقطع مدیریتش شکل معمول مدیران دولتی بود، بعد از مدتی کارکرد خود را از دست داد.

شیوه شمقدری بزرگ‌گویی بود تا ذهن‌ها را به خود سرگرم کند، وقتی او از تبدیل معاونت سینمایی به سازمان سینمایی می‌گفت و افزایش بودجه‌ها هرچند که اغلب آن را نشدنی و ناممکن می‌دانستند، اما به هر حال همین موضوع مشغله‌یی جدی ایجاد می‌کرد. مراسم تبدیل معاونت سینمایی به سازمان سینمایی یکی از ماندگارترین صحنه‌ها در سینمای ایران است. سینمای ایران بیش از ۵۰۰۰ فعال دارد، افرادی که به صورت حرفه‌یی در این عرصه کار می‌کنند و با نام برخی از آنان است که اصلا این سینما معنا و مفهوم می‌یابد. مراسم راه‌اندازی سازمان، در یکی از روزهای جشنواره فیلم فجر سال ۱۳۹۰ برگزار شد. در سالن سینمای مطبوعات که به برج میلاد انتقال یافته بود، «پل چوبی» ساخته مهدی کرم‌پور در حال نمایش بود؛ جمعی از اعضای اتحادیه تهیه‌کنندگان۲، احمد نجفی و جهانگیر الماسی و جمال شورجه و چند نفری از طیف سینماگران همسو با دولت به همراه خبرنگاران و عکاسان در سالن نشست‌های مطبوعاتی جشنواره که حتی برای نشست فیلم‌های پراهمیت ظرفیت کافی نداشت، حاضر شدند و شمقدری و حسینی تبدیل معاونت را به سازمان تبریک گفتند و دست دادند و روبوسی کردند. یعنی تبدیل معاونت به سازمان حتی از سوی خود شمقدری و زیردستانش هم به اندازه‌یی دارای اهمیت نبود که اولا از سینماگران سرشناس برای حضور در مراسم دعوت شود و ثانیا سالنی مناسب برای آن در نظر گرفته شود و ثالثا همزمان با نمایش یک فیلم این مراسم برگزار نشود که روشن نباشد این نوع برنامه‌ریزی بی‌اهمیت شمردن فیلم است یا سازمان سینمایی.

از آن روز زمستانی تا امروز همچنان سازمان سینمایی فقط یک نام است. نه بودجه‌یی به این ترتیب وارد سینما شد و نه کار سینماگران به واسطه راه‌اندازی آن تسهیل.

بر این اساس است که به سادگی می‌توان نتیجه گرفت آن خبرسازی‌ها و اسم‌سازی‌ها کاری غیر از ایجاد مشغله در سینمایی نبود که یا دستاوردی نداشت یا اگر داشت هیچ ارتباطی با مدیریت دولتی پیدا نمی‌کرد.

یکی دیگر از این موارد را می‌توان در جریان جلسات شورایعالی سینما مشاهده کرد. آن هم اسم بزرگی بود؛ شکل‌گیری شورایعالی سینما با حضور نمایندگانی از نهادهای مختلف و جمعی از سینماگران و معاون سینمایی و وزیر ارشاد و رییس‌جمهور. این یعنی پراهمیت جلوه دادن سینما در سطح بالاترین مقام اجرایی کشور، اما چه حاصل؟ روزی خبر آمد که احمد نجفی، مسعود ده‌نمکی، شهریار بحرانی، جمال شورجه، داود میرباقری و محسن علی‌اکبری با احمدی‌نژاد و مشایی پای یک میز نشسته‌اند تا برای بهبود اوضاع سینما تصمیم‌گیری کنند. این پرسش مطرح شد که ترکیب شورا را چه کسی تعیین کرده؟ مدیران دولتی که در هیچ دیالوگی از «من و من» کردن کم نمی‌گذاشتند انتخاب‌ها را نه‌تنها مربوط به خود دانستند بلکه آن را کاملا دموکراتیک و براساس گزینش سلیقه‌های مختلف برشمردند. در این انتخاب‌ها خانه سینما به طور کلی نادیده گرفته شد. شورایعالی سینما تشکیل جلسه می‌داد و خبرهای آن منتشر می‌شد و صحبت از اختصاص ارزی مستقل به سینما مطرح شد و نکاتی دیگر که قرار بود به یاری سینما بیاید، اما عملا هیچ گامی در این جهت برداشته نشد، نه کسی متوجه شد آن ارز به سینما اختصاص پیدا کرد یا نه و اگر پیدا کرد، شخصی غیر از احمد نجفی برای ساخت فیلمش یا اسدالله نیک‌نژاد برای تولید فیلم پرحاشیه «لاله» از آن بهره‌مند شد؟ شورایعالی سینما هم فلشی بزرگ بود که جهت نگاه‌ها را از مشکلات جدی سینما منحرف کند و به سمتی دیگر سوق دهد.

تصمیم‌گیری‌های آنی و بدون زمینه‌سازی و در عمل انجام شده قرار دادن افراد، لجاجت‌ها و خط و نشان کشیدن‌های رسمی، فرزند تنی دانستن عده‌یی و ناتنی شمردن عده‌یی دیگر، تلاش برای از ریشه زدن خانه سینما و صنف‌سازی‌ها، روی کار آوردن مدیران پرحاشیه که در صورت کم آوردن مدیر اصلی بتواند دامنه حواشی را گسترش دهد، خودداری از درک هنرمندان و دوری از نشان دادن هرگونه حسن نیت، همه و همه کارهایی بود برای دور کردن نظرها از ضعف‌های جدی. زمانی که اهالی سینما نگران بودجه قطع شده خانه سینما بودند و در ادامه برای باز کردن درهای خانه سینما تلاش کردند و هر بار با تصمیم‌گیری‌های سرخود مدیران به این سو و آن سو رفتند، اتفاقات دیگری در ساختمان معاونت سینمایی در حال وقوع بود. تیمی که سال‌ها بدون شناسنامه در این سینما فعالیت کرده بود و حتی به عنوان فیلمساز ارزشی سندی را به نام خود ثبت نکرده بود، حالا شناسنامه به دست در حال گرفتن حقوق ضایع شده‌اش در ۳۰ سال گذشته بود و بر همین اساس بود که خواهرزاده یکی از مدیران فیلمساز شد و برادر دیگری دفتر تولید و پخش فیلم زد و دوست فیلمساز دیگری بودجه‌های کلان را به خود اختصاص داد و بنیاد سینمایی فارابی و ساختمان‌هایش در وضعیت نامعلومی قرار گرفتند و همه این اتفاق‌ها در زمانی افتاد که مطبوعات از نفوذ غیرسینمایی‌ها در سینما و افت نفوذ و تاثیرگذاری مدیریت و دردسرهای تولید و توزیع و نمایش می‌گفتند.

● گذشته شیرین

روزهای تلخ چهار سال گذشته با تک خاطراتی از گذشته دور قابل تحمل می‌شد، از روزهایی که البته سینما مشکل داشت و حتی مدیرانی که به عمد بر سر راه آن مانع می‌تراشیدند، اما بی‌تدبیری تا این میزان نبود و فیلم‌ها و جریانی وجود داشت که امید ایجاد کند و انگیزه و هیجان و حیات.

در سال‌های بعد از انقلاب اسلامی زمانی که هنوز هویت تازه‌یی برای سینما تعریف نشده بود، مدیرانی چون مهدی مسعودشاهی و محمدعلی نجفی و در ادامه مهدی کلهر دوران برزخ سینما را پیش بردند و در مواردی هم از تندروی‌ها جلوگیری کردند تا اینکه با انتخاب نورالدین انوار و سیدمحمد بهشتی به عنوان مسوولان سینما، مسیر پیش‌رو نیز ترسیم شد. حالا سال به سال زمان باردهی درخت سینما بود و در همین سال‌ها «اجاره‌نشین‌ها»، «دونده»، «باشو غریبه کوچک»، «دندان مار»، «ناخدا خورشید»، «آن سوی آتش» ساخته شد و مدیریت تغییر کرد و نوبت به «عروس» و «بودن یا نبودن»، «طعم گیلاس»، «درخت گلابی»، «لیلا»، «کلاه قرمزی و پسرخاله»، «بچه‌های آسمان» و «آژانس شیشه‌ای» رسید. سینما که وارد دهه ۸۰ شد، دیگر فیلمسازان تربیت شده بعد از انقلاب دوران بلوغ را هم طی کرده بودند و به پختگی رسیده بودند و حالا نسل جدیدی از سینماگران خوشفکر وارد میدان شدند که در راس آنها می‌توان از اصغر فرهادی نام برد. در این سال‌ها بود که «من ترانه ۱۵ سال دارم»، «نفس عمیق»، «چهارشنبه سوری»، «شهر زیبا»، «درباره الی» و «بوتیک» ساخته شدند و پدیده سال ۹۰ «جدایی نادر از سیمین» فیلم برنده اسکار بود.

قطعا بین سال ۱۳۸۸ تا ۱۳۹۲ سینماگران با چالش‌هایی روبه‌رو شدند که مواجهه با آن باورپذیر نبود، اما اتفاق افتاد و این شرایط قابل سپری کردن نبود، مگر آنکه به امید تکیه می‌شد و ریشه این امید مرور خاطرات شیرین گذشته و فیلم‌هایی بودند که هر یک در داخل و خارج از کشور مورد توجه قرار گرفته بودند و وزنه‌یی سنگین در کوله‌بار سینمای ایران محسوب می‌شدند. شرایط تولید هر یک از فیلم‌هایی که چند سطر بالاتر به آنها اشاره شد. متفاوت است، اما از آنجا اهمیت پیدا می‌کنند که حرف‌شان نه‌تنها برای مخاطبان آن سال‌ها که برای تماشاگران این روزها نیز قابل فهم است و توان سینمایی، سینماگر همچنان قابل بحث و پراهمیت. هر کدام از این فیلم‌ها مولود زمان خود هستند، برخی مانند «جدایی نادر از سیمین» که در همین چهار سال گذشته تولید شد، از سوی مدیران سینمایی با مانع‌تراشی و دردسر نیز مواجه شدند و برخی از سوی مدیران وقت مورد حمایت قرار گرفتند؛ اما همگی در یک نقطه مشترک‌اند و آن اینکه، فقط نام بردن از آنها کافی است تا سیلی از خاطرات خوش سینمایی در ذهن‌ها جاری شود.

● روزهای روشن آینده

شاید اگر قرار بود در ابتدای دهه ۷۰ درباره آینده سینمای ایران صحبت شود، همه، افق سینما را از زاویه نگاه عباس کیارستمی می‌دیدند و می‌گفتند و می‌نوشتند که اگر سینمای ایران، آینده‌یی خوشایند داشته باشد، در مسیر پرورش سینمای کیارستمی پیش خواهد رفت. تا سال‌های سال نیز وضعیت به همین ترتیب بود، بسیاری از سینماگران متاثر از کیارستمی یا با حمایت فکری او گام به گام پیش رفتند و از روی دست او نوشتند تا گاه در برخی موارد به خط خود رسیدند و در اغلب موارد به دلیل تکرار نگارش او از دور خارج شدند یا به جریان دیگری پیوستند.

حالا ابتدای دهه ۹۰ است و به قطع و یقین افق سینمای ایران را می‌توان در زاویه نگاه اصغر فرهادی یافت. به اندازه فاصله ۲۰ ساله‌یی که بین ابتدای دهه ۹۰ و ابتدای دهه ۷۰ وجود دارد، تفاوت‌هایی جدی نیز در مسیر فرهادی و کیارستمی مشاهده می‌شود؛ اصلا فرهادی از این جهت، نامی مجزا و مطرح شد که مسیر خود را پیش گرفت و راه پاکوب شده را طی نکرد. او در داخل ایران همان میزان قدر دیده که در خارج از ایران. مخاطبان ایرانی با شنیدن نام او جذب کارش می‌شوند و کنجکاو که ساخته تازه او را تماشا کنند. او می‌تواند با یک کمپانی خارجی فیلم بسازد و اثرش در ایران و خارج همزمان به نمایش عمومی درآید و نقدها درباره فیلم او همان طور که در نشریات ایرانی منتشر می‌شود، در خارج از کشور نیز درج شود. او با بزرگان سینمای جهان هم‌صحبت می‌شود و ابرفیلمسازان هالیوودی به تماشای اثر او می‌نشینند و درباره فیلمش نظر می‌دهند و اینجا در داخل ایران نیز سینماگران پیشکسوت فرهادی را از خود دانسته و درباره فیلم‌هایش با او صحبت می‌کنند. فرهادی تعریفی از آینده سینمای ایران است؛ یا درست‌تر اینکه فرهادی تعریفی از آینده خوش سینمای ایران است.

پدیده اصغر فرهادی، پشتکار و تمرکز او، خلاقیتش و همتش، دغدغه‌مندی‌اش، هدفگذاری و تلاشش برای دستیابی به هدف همگی مواردی است که موفقیت یک فیلمساز و یک سینما را سبب شده، به نظر می‌رسد اگر سینمای ایران نیز همانند او گام بردارد می‌تواند بسیاری از موانع را پشت سر بگذارد؛ به یاد بیاوریم روزی را که فرهادی در گفت‌وگویی با ایسنا درباره سخنانش در جشن سینمای ایران در سال ۱۳۸۹ توضیح داد و بسیاری به او حمله کردند که این توبه‌نامه است؛ آن متن توبه‌نامه نبود، آن نمایانگر تمام هوشمندی فرهادی برای رسیدن به «جدایی نادر از سیمین» بود؛ بی‌شک فرهادی زمانی که علیرضا سجادپور، مدیرکل اداره نظارت و ارزشیابی وقت اعلام کرد پروانه ساخت فیلم باطل شده، حس نادر را داشت، وقتی بازپرس به او اطلاع داد باید شب را در بازداشتگاه بگذراند. نادر در این صحنه با ایمانی قاطع می‌گوید نمی‌تواند شب را در بازداشتگاه بگذراند و چنان نمی‌توانمی می‌گوید که گویا هیچ مانعی جلودار او نخواهد بود. او در آن صحنه نتوانست مانع را از پیش رو بردارد، اما فرهادی این کار را در واقعیت کرد و باور خود را به کارش چنان محکم کرد که حتی دستوری رسمی که می‌توانست بازارگرمی خبری برای او بکند، به هیچ عنوان او را فریب نداد و از مسیرش منحرف نکرد و با همه تلاش خود به مسیر «جدایی نادر از سیمین» بازگشت. به نظر می‌رسد اگر سینمای ایران نیز مانند فرهادی هدفی روشن برای خود داشته باشد، دیگر هر موجی آن را از جزیره‌یی به جزیره‌یی دیگر سرگردان نخواهد کرد.

سمیه علیپور