پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

نگاهی دیگر به نقاشی معاصر ایران در سه اپیزود


نگاهی دیگر به نقاشی معاصر ایران در سه اپیزود

چگونگی تفسیر و برداشت ما از آثار گذشته همواره با طرز تلقی و نوع جهان نگری ما ارتباط ماهوی دارد «چگونگی تولید» یك اثر در زمان, مكان و موقعیت ویژه تاریخی خود, تنها زمانی با «چگونگی دریافت» آن اثر, توسط مخاطب در كنش و واكنش مطلوب قرار می گیرد كه در یك دوره همزمان یا در یك دوران مشابه از نظر فرهنگی, تاریخی و فلسفی رخ داده باشد

دریافت و پذیرش یك «اثر» پس از قرنها و با ظهور زمینه های كاملاً متفاوت فرهنگی، چگونه میسر است؟ آن هم در شرایطی كه دیگر میثاق های مشترك، رمزها و علائم آشنا میان «تولید كننده اثر» و «دریافت كننده اثر» وجود ندارد. «تولید اثر» در برهه ای رخ داده است كه دارای ساز و كار و منطق و سلیقه ویژه خود بوده و بر بستری بالیده است كه هیچ نشانه ای از آن در دوران كنونی فراهم نیست.

نحوه رو در رویی، فهم و دریافت مخاطب امروزی از پس قرنها، حتماً با مخاطبی كه همزمان با «خلق اثر» می زیسته متفاوت است.مسأله فقط در «مضمون» اثر نیست، به نحوه تعبیر و تفسیر مضامین توسط هنرمند و ابزارهای ویژه دورانش نیز مربوط می شود.آیا بشر از پس سده های متوالی و كسب تجارب متعدد، دستخوش تغییر در استنباط مفاهیم و نیز طریقه نمایش و عرضه آثار هنری نشده است؟

آیا یك نوع از نگرش و یك شیوه از بیان را می توان برای همه نسل ها تجویز كرد؟

آیا طرز برخورد و نحوه استنباط انسان امروزی با فرآورده های هنری و فرهنگی قرون گذشته چه تفاوتی دارد یا باید داشته باشد؟

پرسش های دیگری نیز وجود دارند:

الف - چنانچه مخاطب امروزی در مقابل اثری از دورانهای بسیار دور واكنشی انفعالی و ستایش آمیز داشته باشد؟

ب - چنانچه مخاطب امروزی در مقابل اثری از دورانهای بسیار دور واكنشی بی تفاوت و سرد داشته باشد. یعنی هیچ گونه مبادله ای میان او و اثر رخ ندهد، یعنی محیط ذهنی او با ساختار اثر بیگانه باشد.

پ - چنانچه مخاطب امروزی، در مقابل اثری از دورانهای بسیار دور، واكنشی منتقدانه وفعال داشته باشد و درصدد بازشكافی اثر به منظور بررسی كاركردها و شناخت ضعف و قوت آن برآید.

ت - چنانچه مخاطب بنا بر تشخیص آگاهانه وعلمی، به توازن شگفت آور اثر با زمانه اش واقف شود و از این شگفتی به وجد آید، وجدی كه حاصل درك مخاطب از انطباق خلاق یك دوران تاریخی در كالبد اثری هنری است.بی تردید، مخاطب یا هنرمند معاصر در دیدار با آثاری از دورانهای گذشته، با چنین پرسش ها و كنجكاوی هایی مواجه می شود و می بایستی برای آنها پاسخ هایی بیابد. چرا كه برخی واكنش های انفعالی و ستایش آمیز الزاماً به معنای توفیق شگفت آور اثر (قدیمی) نیست. ای بسا انفعال و تأثیرپذیری بسیاری از افراد نسبت به آثار گذشتگان، به دلیل رو به رو شدن با چیزی از دنیای دور دست باشد.

زمان ردپایی افسونگرانه و جادویی بر آثار كهنسال بر جای می گذارد و «اثر» در موقعیتی مجهول و ناشناخته از پس زمانهای دور، جلوه ای جادویی می یابد.اگر به چنین تعابیری توجه نكنیم، می بایستی میان آن انفعال ناشی از جادوی زمان كه عاری از آگاهی است و انفعالی كه ناشی از درك توازن میان «اثر» و «زمانه خلق اثر» است و سرشار از آگاهی است؛ تفاوت قائل شویم.بی درنگ باید به این نكته توجه داشت كه «دریافت كننده اثر» یا مخاطب، فارغ از اینكه معاصر «تولیدكننده اثر» باشد یا نباشد، آیا مجاز است كه «اثر» را به مثابه یك «دستمایه» مورد استفاده قرار دهد؟ یعنی عناصر تشكیل دهنده «اثر» را به نفع خلق اثری كه امروز درصدد تولید آن است، مصادره كند؟

عموماً، معاصر بودن دلیل موجهی برای تأثیر و تأثر و نشت و نفوذ متقابل میان میثاق ها و شیوه هاست. اما هنگامی كه چند قرن شكاف ایجاد می شود، به گونه ای كه رشته های پیوند گسسته و زمینه های میثاق برچیده شده، چگونه می توان و با چه رویكردی می توان از عناصر بصری یك «اثر» برداشت كرد و در درون ساختار اثری دیگر در زمانه ای دیگر، بهره گرفت؟

آیا اگر كسی چنین كرد یعنی مثلاً كجاوه را به جای اتاق اتومبیل نهاد، می تواند ادعا كند كه یك فرآورده متناسب با ضروریات سنتی و با بهره گیری از پیشرفتهای مدرن ابداع كرده است؟ و خود را پیوند دهنده ریشه ها با دستاوردهای نو قلمداد كند؟

ث - برخی شارحان میانمایه مقولات هنری در روزگار ما چنین می نمایند كه در شصت، هفتاد سال گذشته، دوجریان در نقاشی ایران رخ داده است؛ یكی با رویكرد به گذشته و تلفیق یا التقاط آن با هنر معاصر جهانی و دیگری با رویكردی به «نو» و بی اعتنا به سنت.

میان مایگی این شارحان وقتی بیشتر آشكار می شود كه گروه نخست را به دو شعبه تقسیم می كنند:

۱- كسانی كه با تمسك به «فرم» و ظاهر موتیف ها، به نوعی التقاط میان سنت و مدرن اكتفا كردند.

۲- عده ای نیز با نظر به «گوهر آثار» پیشینیان، چنین التقاطی را هوشمندانه تر ایجاد كردند.

این شارحان میان مایه در نوشتارهای خود به یك تقدم وتأخر «كرونولوژیك» بسنده می كنند و با توضیحی ساده دلانه به تقسیم و تفكیك امور و تفسیرهای ساحلی و كم عمق می پردازند.

اینان، با خط كش های ابداعی خود میان «موتیف» و «گوهر» اثر خط چین ها و مرزبندی های من درآوردی می كشند.«اثر هنری» در همه دورانها و در نزد همه فرهنگ ها، كلیتی همتافته از جسم وجان یا«شكل» و «گوهر» است.برای مثال، یك اثر هنری موفق مربوط به قرن ششم هجری، «شكل» و «گوهر» ش براثر مقتضیات زمانه اش در هم تافته شده است. چنانچه یك هنرمند در قرن بیست و یكم بخواهد متأثر از آن (اثر متعلق به قرن ششم هجری) شود، به نحوی كه یا فقط «شكل» و یا فقط «گوهر» آن اثر را برداشت كند، در این میان چه اتفاقی می افتد؟ با وجود چنین شارحانی در قرن بیستم و بیست و یكم در میان ما، البته كه هیچ اتفاقی نمی افتد. اصلاً آب از آب تكان نمی خورد.در اینجا اگر از لفظ «شارح» استفاده می كنیم از آنروست كه شارح همواره از پس «رویداد» می آید. این رویداد است كه اورا به شرح دادن وا می دارد. و اگر رویداد آنچنانكه در شصت هفتاد سال گذشته، ملغمه ای بی بنیاد و فاقد استراتژی وعاری از فهم درست گذشته، حال و آینده باشد ، شارحان میان مایه همان می كنند كه در این چند دهه كرده اند. با نظری اجمالی به هفتاد سال گذشته، در می یابیم كه همه افعال و اعمال ما (در عرصه هنر) با نوعی «واكنش» همراه بوده است. واكنش برضد احساس حقارت، واكنش بر ضد فاصله های رقت انگیز ما با جهان پیشرفته ، واكنش در كسب نامتوازن پوسته هایی از آنچه ترقی می پنداشته ایم، واكنش برضد میثاق های كهن و سنت های نیاكانمان، واكنش در كاربرد شتابزده و ناشیانه سنت های دیرین، واكنش بر...

هنوز در گیجی ناشی از یك بیداری خفیف، از پس یك خواب دیرپای تاریخی گذران می كنیم.

۳ - در یك سده گذشته و پس از قاجار تا پایان پهلوی اقتصاد متكی بر نفت، عاملی برای كسب معاریف و تكنولوژی روزآمدو تقویت بنیه ها و ساختارهای بنیادین ما نشد. درآمدهای نفتی عاملی شد برای رنگ و لعاب زدن به سطحی كه ظاهری معاصر با جهان داشته باشد. بن مایه وهسته اصلی اندیشه هایی كه راه ما را در هفتاد سال گذشته در زمینه هنرهای تجسمی ترسیم كرده است، آنقدر فقیر است كه به زحمت در یك كتابچه كوچك می توان آن را گنجانید. باور كنیم كه كار نظری و سیستماتیك نكرده ایم.

باور كنیم كه هستی ما، هستی پرالتهاب و در حال گذار ما حتی تنش هایش را به طرز الكن و مبهم در آثار هنری هفتاد سال گذشته نتوانسته سزاوارانه و به شایستگی منعكس كند.

آنجا كه آشنایی با «واقع نمایی» هنر غربی از سرچشمه هایش در اواخر تیموری و همه دوران قاجاریه تا پهلوی اول، در مسیری كند و آرام ذره ذره جذب و هضم می شود؛ ناگهان و با پرشی غیرمنتظره به غرقاب آخرین نشانه های حاصل شده از هنر غرب پرتاب می شویم. به گونه ای كه حدفاصل میان شیخ محمد نقاش تا كمال الملك و شاگردانش را و آنچه را كه به دست آمده بود، یكباره نفی می كنیم.

و آنجا كه پی می بریم به طرز نامناسبی با لهجه و ضرباهنگ هنر غرب به كار مشغول شده ایم، ناگهان از فراز سركمال الملك و شیخ محمد نقاش و معین مصور و احمد مونس و رضا عباسی ؛ پروازی معكوس می كنیم و با چرخشی كور و بازگشتی گنگ ریشه ها را می جوییم. به جرأت می توان گفت كه هر نقاش معاصری كه حافظه ای محدودتر از حافظه كمال الملك داشته باشد و با شناختی كمتر از او (نسبت به سنت ها) دست به نوآوری زده باشد، بی تردید راه به خطا رفته است.كمال الملك در پشت خود سلسله ای از نگارگران اصیل ایرانی را حس می كرد. دل در گرو گذشته و پای در راهی نو داشت. او نه می توانست مطیع دل خود باشد و نه قادر بود كه پا پس بكشد و نه اندیشه التقاط را به محیط موزون و اصیل ذهن خود راه دهد.او هوشیارانه - به لطف اصالت اش - و فارغ از شتابزدگی و انفعال - به یمن مهارت اش - و بی دغدغه در غلتیدن به نوعی التقاط هنری - در سایه اندیشه والا و سواد درخشانش - به مطالعه و الگو برداری و كسب مهارت های تازه پرداخت.شاگردانی (ابوالحسن صدیقی ، علی محمد حیدریان ، ...) تربیت كرد و آثاری از خود به جای گذاشت.این مرحله از تاریخ هنر معاصر ایران را (تا پایان كار كمال الملك) بایستی به مثابه پایانی شكوهمند بر زنجیره ای از تغییرات و تحولات به حساب آورد.پس از كمال الملك به این سو، ریشه های تباهی و انحطاط كه از دیرزمانی قبل از كمال الملك در این ملك رخنه كرده بود، با جلوه ای گستاخ تر و بی شرمانه تر در اركان زندگی ما خودنمایی كرد. نقاشان فعال در این هفتاد سال، درون چنین ساختاری بالیدند و به خلق آثارشان پرداختند.آنها در دنباله منطقی خطی كه تا به كمال الملك رسیده بود، استقرار نداشتند. نفی سنت برای آنها به معنای سنت آفرینی مستمر و نظام دادن به سنت شكنی و سنت آفرینی نبود. آنها در واكنشی ملتمسانه، به تكدی از مقاطعی دلبخواه، از هر كجای این تاریخ كه خواستند، پرداختند و بنا به سلیقه خود، از این رود هر كدام به فراخور كوزه ای انباشتند و محتویات آن كوزه را آنگاه در ظرفی كه با استانداردهای اروپایی و آمریكایی ساخته شده بود، ریختند . آن آب در این ظروف اروپایی خنكایش را از دست داد و این تشنگی بی لمس كوزه ای كه اثر انگشت پدرانمان بر روی آن بود، هرگز سیراب نشد و ما هنوز تشنه ایم!

احمدرضا دالوند