یکشنبه, ۱۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 2 February, 2025
در آمدی بر شعر مفهومی و مولفه های آن
با تأمل در مباحثی که این روزها در حوزة شعر و ادب مطرح است که یکی از داغترین آنها «بحران مخاطب» و کمرونقی بازار شعر و شاعری است، و با توجه به اینکه ازجمله مشکلات شعر معاصر فرمگرایی، محتواگریزی، تئوریزدگی، هنجارگریزیهای بیمبنا و مقلدانه و پشت کردن به سنتهای هزار سالة ادب پارسی است، راقم این سطور با بررسی بیطرفانة شعر دهة هفتاد و همچنین مطالعاتی که در حوزة زبان داشتهام و بررسی آراء و عقاید و نظریات ادبی بنیانگذار شعر نو «نیما یوشیج»، زاویة دید جدیدی را در حوزة زبان شعر تجربه کردهام که میتوان نام آن را «شعر مفهومی» گذاشت.
و اما این گفتار تنها میتواند حُکم یک جلسة «مُعارفه» برای آشنایی با «شعر مفهومی و مؤلفههای آن» را داشته باشد و هنوز برای رسیدن به سرمنزل مقصود راه زیادی در پیش است. همچنان که خواجه حافظ شیرازی فرموده است:
«که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکلها»
بسیار طبیعی است که بعد از اعلام موجودیت این شهروند جدید ادبی، عدهای رو تُرش کنند و به خود نگیرند، عدهای به انکار برخیزند، عدهای مسئله را به شوخی برگزار کنند، عدهای روزة سکوت بگیرند و عدهای نیز در چیستی و چرایی آن به کنجکاوی و مجادله برخیزند. چرا که ایدههای جدید یک شبه به برگ و بار نمینشینند. یک ایدة جدید برای آنکه مقبولیت عام پیدا کند، باید بر پایة منطق و استدلالی محکم بنا شده باشد تا در طول زمان بتواند اصالت و حقانیت خود را به اثبات برساند. شعر مفهومی نیز مشمول این قاعدة کلی است و هویتبخشی و تشخص به آن ـ به گونهای که بتواند مورد پذیرش جامعة فرهیختة ادبی ما قرار بگیرد ـ نیاز به زمان بیشتر و همچنین طرح مباحث بنیادین پیرامون فلسفة هنر و ادبیات و اصول زبانشناسی دارد.
ولی در همین اندازه که بعد از چاپ این مطلب، این سؤال در ذهن جامعة ادبی ما شکل بگیرد که «شعر مفهومی دیگر چه صیغهای است؟!»، برای راقم این سطور کافیست. چرا که اولین قدم برای رسیدن به جواب، طرح سؤال است.
امید آنکه چاپ این مقاله بتواند راه را برای طرح و بسط جدیتر این شعر و تبیین و تشریح ویژگیهای ذاتی آن در آینده هموار کند و برای من نیز این توفیق فراهم شود ـ که از نقد و نظر دوستان نکتهسنج و تیزبین در این مورد بهرهمند شوم ـ چنین باد.
● شعر مفهومی ومؤلفههای آن
گزارة تئوریک شعر مفهومی بر این اصل بدیهی استوار است که «معنا و مفهوم» عنصر ذاتی واژه است و تفکیک معنا از کلمه، حرکت در مسیری مخالف با موجودیت عینی و هستی فطری کلمه و زبان است، از همین رو شاعران مفهومی با تأکید بر روی «مفهوم در شعر» تلاش میکنند که به حقیقت ذاتی و ماهوی کلمه نمود بیشتری ببخشند و پتانسیل نهفته در کلمات را که از معانی و مفاهیم نشئت میگیرند به فعلیت درآورند.
و اما اگر بخواهیم در یک عبارت ساده شعر مفهومی را تعریف کرده باشیم، باید بگوییم: «شعر مفهومی، شعری است معنابنیاد که بر طبق معنا و مفهوم خود شکل و وزن میگیرد، و در قالب متناسب با زمان و مکان خود سروده میشود».
و اما مؤلفههای اصلی شعر مفهومی عبارتاند از:
۱) محوریت معنا و مفهوم در شعر
۲) دوری از تجمل زبانی و فخامت کلامی
۳) نزدیکی به زبان گفتار و طبیعت صمیمی زبان
۴) حرکت از ذهنیت به سمت عینیت
۵) پیوند با مردم، زندگی و اجتماع
۶) مخاطباندیشی
● شعر مفهومی: شکل بیرونی، شکل درونی
و اما قبل از پرداختن به مؤلفههای شعر مفهومی، ضروری است ـ برای رفع هر گونه ابهام ـ بحثی اجمالی در مورد شکل بیرونی و شکل درونی این گونة ادبی داشته باشیم.
در شعر مفهومی، فیزیک ظاهری شعر مطابق با معنایی که مورد نظر شاعر است شکل میگیرد، یعنی در اصل این معنا و مفهوم است که به شکل شعر موجودیت و اصالت میبخشد. البته نباید از این نکتة کلیدی غافل بود که معانی و اندیشهها از مجرای زبان و کلمات وارد شعر میشوند. بنابراین دقت نظر در نوع گزینش کلمات برای القای معانی و مفاهیم ـ به صورت غیر محسوسـ باید برای شاعر مفهومی یک اصل مسلم باشد. یعنی شاعر دقیقاً مطابق با مفهوم مورد نظر خویش کلمات را استخدام کند تا کلمات بتوانند همان مفهومی را به خوانندة شعر القاء کنند که مورد نظر شاعر است، و نه چیزی کمتر یا بیشتر. از این منظر، در شعر مفهومی زیبایی حاصل تلفیق هنرمندانة صورت و معناست که در نهایت به ایجاد ساختاری منسجم و منطبق با اصول زیباشناختی میانجامد.
از همین رو «فرم» در این ژانر ادبی از نوع سیّالیت برخوردار است، چرا که مطابق با معانی و مفهوم شکل میگیرد و به حکم این اقتضاء انعطافپذیر است.
به اقتضای مفهوم محوری و مخاطباندیشی، ساختار (Construction) شعر مفهومی، از وحدتی درونی و ارگانیک برخوردار است. یعنی همة اجزای شعر دست در دست هم میدهند تا مفهوم مورد نظر شاعر را که بیان یک تجربة عاطفی ـ انسانی یا ثبت هنرمندانة یک پدیده یا چالش اجتماعی است، با بهرهگیری از امکانات طبیعی زبان، به مخاطب انتقال دهند. به همین علت، در شعر مفهومی ساختار و شکل درونی و باطنی شعر (سیرت شعر) بیشتر از فرم بیرونی و فیزیکی (صورت شعر) مورد توجه قرار میگیرد و حقیقت شعر بیشتر نمود پیدا میکند.
در شعر مفهومی شاعر با بهرهگیری از امکانات طبیعی زبان، تجربههای گوناگون را در راستای بیان یک حالت عاطفی به خدمت میگیرد. توجه ویژه به شکل درونی شعر نیز از همین جا ناشی میشود که شاعر برای متمرکز کردن ذهن خواننده به روی مفهوم مورد نظر خویش، ناگزیر به ایجاد هماهنگی و تناسب بین اجزای شعر و توسل به اجرایی ارگانیک است، زیرا که پرداختن صرف به صورت و ایجاد اتحاد صوری در شعر (شیوهای که در شعر کهن و کلاسیک رایج است) علاوه بر آنکه شعر را به سمت ذهنیت هدایت میکند، مخاطبگریزی را نیز به همراه خواهد داشت. طبیعی است که اتخاذ چنین شیوهای در نهایت دامن زدن به بحران مخاطب و انزوای بیش از پیش شعر است.
● محوریت معنا و مفهوم در شعر
در شعر مفهومی همة عناصر زبانی و آرایههای کلامی در خدمت بیان بهتر معنا و مفهوم شعر قرار میگیرند. عناصری همچون وزن و موسیقی، خیال و تصویر، فرم و ساختار، زبان و نحوة گزینش واژگان، هارمونی و... همه در خدمت آناند که مفهوم یا پیامی را در بهترین شکل تأثیر به مخاطب انتقال دهند.
نیما در مورد نقش محوری معنا در شعر میگوید: «پس معنی، شرط اصلی است. باید برای به دست آوردن آن به هر سو رفت. در کلمات عوام، در کلمات خواص و در کلماتی که اساس تولید و تحلیل و ترکیب آن در پیش شاعر است و آن معنیهای تازه و مختلف هستند... کلمات مردم با مردم ساخته میشود و برای نشان دادن طبیعت وجود، شاعر باید کلمات خود را داشته باشد و آنچه را نمییابد، انتخاب کند از میان آنچه مأنوس است یا نیست».
(حرفهای همسایه ـ نامه شماره ۴۹)
در شعر مفهومی سعی میشود با محور قرار دادن «مفهوم» با رویکردی جدی به محتوا، دوری از تصویرگرایی و خیالپردازی صرف، و همچنین پیوند شعر با زندگی اجتماعی و تصویربرداری شاعرانه از جامعه و پرداختن به اجزای زندگی انسان معاصر، مشکل اصلی شعر معاصر که فقر اندیشه است، جبران شود. در ضمن بازی با الفاظ، غموض و پیچیدگی و ابهام کاذب در این نوع شعر جایگاهی ندارد و فرم نیز در این شیوه ادبی در خدمت محتوا و مفهوم قرار میگیرد.
در این ژانر ادبی موسیقی، تصویر، تخیل، فرم و به طور کلی همة صنایع ادبی (لفظی و معنوی) از مفهوم تبعیت و تمکین میکنند و استقلال بالذات ندارند و طبیعی است که در طول آن قرار میگیرند.
البته این نظر شاید تا حدودی در ظاهر با نظر پل والری (شاعر سمبولیست فرانسه) که شعر را به رقص تشبیه کرده است مخالف باشد، آنجا که میگوید:
«انسان کلمه را برای رسیدن به معنا میخواهد و زبان نیز به طور کامل، توسط معانی، نابود میشود.»۱
ولی واقعیت امر این است که زبان توسط معانی نابود نمیشود، بلکه موجودیت پیدا میکند، زیرا معنا ذاتی کلمه است. البته اهل معنا خوب میدانند که هرگز منظور «والری» از بیان این مطلب چیزی به نام «معناگریزی» ـ با استنباطی که شاعران پستمدرن امروزی از آن دارند ـ نبوده است و... بگذریم!
● دوری از تجمل زبانی و فخامت کلامی
با استناد به آراء و نظریات ادبی نیما و به شهادت اشعاری که او در قالب آزاد سروده است، به تحقیق میتوان گفت که رفتار نیما با زبان در شعر آزاد نیمایی بر اصول «فصاحت و بلاغت» که جانمایة فخامت کلام شاعران سنتی است، استوار نیست. از همین رو در نگاه نیمای نظریهپرداز، «سعدی» که استاد مُسلّم فصاحت است و در زبانورزی و صناعت شاعری سرآمد شاعران دیروز و امروز، از وزن بالایی برخوردار نیست.
تقی پورنامداریان در تأیید این نظریه میگوید:
«[نیما] زبان ادبی شعر کهن را ـ که بر اصل فصاحت و بلاغت و قواعد و شروط آن از نظرگاه قدما به تدریج شکل گرفته بود و در این شکلگیری به سه دستگاه اصلی زبان، یعنی دستگاههای آوایی و واژگان و دستوری تکیه داشت و صورتها و قالبهای محدود شعر کهن در شکل بخشیدن به آن نیز مؤثر بود ـ با چشمپوشی از شروط و قواعد خاص آن و بیاعتنایی به اصل فصاحت و بلاغت، کنار گذاشت... به همین سبب هم در شعر نیما برجستهسازی در دستگاه آوایی و بلاغی زبان را در حوزة تنوع موسیقی و صنایع لفظی و معنوی برخلاف شعر کهن بسیار کم مشاهده میکنیم. نیما این دو را فدای روانی جریان خلاقیت شعر کرد».
(تقی پورنامداریان ـ خانهام ابری است ـ صص ۱۷ ـ ۱۹)
باید پذیرفت که شعر فاخر و تجملی ـ با تعریفی که قدما از آن ارائه دادهاند ـ با روح زمانة ما سازگار نیست. مردم زمانة ما از شاعری که خود را معاصر میداند شعری را طلب میکنند که آیینة تمامنمای شادیها، غمها و دغدغههای آنان باشد. شعری که زندگی است. مردم روزگار ما از شاعر معاصر شعری را میخواهند که رَدّ پای روشن حضور خویش را در آن ببینند و به خوبی لمس کنند.
امروز دیگر سرودن شعری که از حضور مردم خالی است ـ هر چند به انواع و اقسام آرایههای زبانی نیز آراسته باشد ـ قابل قبول و دفاع نیست، و مردم به سینة چنین اشعاری دست رد میزنند:
«... پیروی به طرز صنعت قدما در نظر من تحقیری است که به روح خودمان وارد بیاوریم. طریقهای است که زبان را لال میکند، به الفاظ، جمال مصنوعی میدهد که این نیز به واسطة عادت است. ولی فکر را مقید نگاه میدارد.»
(نامههای نیما ـ ص ۲۰۴)
آری، پرهیز و فاصله گرفتن از زبان فاخر و آرکاییک و نزدیکی به زبان مردم، نیاز امروز شعر ماست، و این نظری است که «محمدعلی بهمنی» غزلسرای نیمایی روزگار ما نیز بر آن مهر تأیید میزند:
«روزگار ما دیگر روزگار زبان فاخر نیست! ما نمیتوانیم در این عصر پردغدغه بهمانند خاقانی یا زبان شعرایی مثل او بنویسیم! زندگی امروز ما با پیچیدگی و دغدغههای فراوانی روبهروست که راهی نداریم جز آنکه به سادگی پناه بریم. شعر هم بهمانند زندگی از این قاعده مستثنی نیست. مسیر هنر رو به پیچیدگی است، اما هنرمند باید بیان هنری خود را روزبهروز سادهتر کند.»۲
● نزدیکی به زبان گفتار و طبیعت صمیمی زبان
همچنان که پیشتر اشاره شد، رفتار شاعر امروز با زبان و کلمه باید متناسب با نیازها و دغدغههای انسان عصر حاضر باشد. بدون تردید، برای به تماشا نشستن سیمای خویش در آیینة شعر امروز، فراروی آگاهانه از سنتهای ادبی و پا گذاشتن به عرصههای خلاقیت و نوآوری ضرورتی حیاتی است. از این منظر، شاعر معاصر کسی است که در «حال» متوقف نمیماند و «با همین واژههای معمولی» به استقبال آینده میشتابد، و برای درک آینده، باید از صافی لحظهها گذشت و در سادگی و صمیمیت اشیاء گُم شد. آنگاه میتوان صدای زلال طبیعت را با گوش جان شنید و از حنجرة کلمات فریاد زد.
در نظر نیما هیچ حسی برای شاعر بالاتر از این نیست که بهتر بتواند طبیعت را تشریح کند و معنی را به طور ساده جلوه دهد. از همین رو یکی از پیشنهادهای نیما که سیدعلی صالحی با ابداع شعر گفتار به آن تحقق بخشید، نزدیکی روح شعر با طبیعت نثر و لحن بیان طبیعی است:
«... من عقیدهام بر این است که مخصوصاً شعر را از حیث طبیعت بیان آن به طبیعت نثر نزدیک کرده، به آن اثر دلپذیر نثر را بدهم».
(نیما ـ شعر و شاعری ـ صص ۳۴۶ ـ ۳۴۷)
و اما اینکه چرا نیما در مسیر حرکت ادبی خویش از سادهگویی به سمت پیچیدهگویی کشیده شده است، باید به حاکمیت استبداد و اختناق رضاخانی در عصر نیما اشاره کرد که نیما را علیرغم میل باطنی خویش به، در پیش گرفتن چنین شیوة دوگانهای ناگزیر میکرده است. مهدی اخوان ثالث در این باره میگوید:
«نیما پس از آنکه دوران اختناق بعد از ۲۸ مرداد دوباره پیش آمد حرف عجیبی میزد، وقتی او را دیدم با سادگی و صداقت محض میگفت: هان! باز میشه شعر گفت، آن طور که ده تا مُفتّش هم اگر بشینند، نتونند ازش سر دربیاورند».
(صدای حیرت بیدار ـ ص ۲۵۵)
اگر تأثیر این پارامتر سیاسی را در رفتار ادبی نیما نادیده بگیریم، باید بگوییم که توصیة همیشگی نیما سادهگویی و بهرهگیری از پتانسیل زبان گفتار در عرصة سرودن شعر بوده است.
با تمکین از این اصل، در شعر مفهومی، واژگان به دو دستة ادبی و غیر ادبی تقسیم نمیشود و همة کلمات در صورت نیاز و ضرورت حکم ورود به شعر را پیدا میکنند.
این مؤلفه در نزدیکی زبان شعر به زبان مردم کوچه و بازار کمک فراوانی میکند و در پیوند دوبارة مردم با شعر نقشی تأثیرگذار دارد:
برای خودم چای میریزم
و آنقدر طول میکشد حرفهایم با صندلی
که همیشه چای سرد مینوشم
و این قندها هم که همیشه شیریناند
و این صندلی
که هنوز فریاد جنگل از نگاهش میریزد،
یک اتاق با چهار دیوار و دو پنجره
با دو صندلی و یک نفر
و یک قوری پر از چای
چقدر تحمل این صندلی پرحرف سخت شده
وقتی هر روز چای سرد مینوشم
و قندها هنوز شیریناند!
(سعیده زارع سریزدی)۳
● حرکت از ذهنیت به سمت عینیت
تغییر جهت از ذهنیت (Subjective) به سمت عینیت (Objective) یکی از مؤلفههای محوری شعر مفهومی است.
شاعر مفهومی تلاش میکند انسان و جامعه را آنگونه که در خارج از ذهن او وجود دارند (آنگونه که هست) توصیف کند، نه بر اساس دریافتها، تصورات و خیالپردازیهای شاعرانه و ذهنی خویش، توصیف انسان در شعر مفهومی توصیفی مطابق با واقع و بر اساس «خوب دیدن و خوب فهمیدن» است، نه وصف الحالی و انتزاعی.
شاعران مفهومی با درک این حقیقت که زندگی انسان معاصر با زندگی انسان عصر حافظ و سعدی و مولانا تفاوت اساسی دارد، درصدد یافتن زبانی مشترک برای مکالمه با انسان معاصر هستند که از طریق آن بتوانند پاسخگوی نیازها و دغدغههای او باشند، و همین ضرورت است که شاعر معاصر را ناگزیر به عینیگرایی و مشاهدة دقیق جزئیات زندگی انسان عصر ارتباطات میکند. (حرکت از اجمال به سمت تفصیل)
متأسفانه شعر قدیم ما ـ به هر علت ـ از این ویژگی بیبهره بوده است:
«... شعر سنتی ما مثل موسیقی ما وصف الحالی است و به حد اعلای خود سوبژکتیو. بنابراین نمیتواند محرک احساساتی مثل غمانگیز یا شادیافزا باشد، مگر اینکه با حالت ذهنی کسی وفق دهد. زیرا چیزی را مجسم نمیکند، بلکه به یاد میآورد». (نیما ـ درباره شعر و شاعری ـ ص ۲۱۷)
برای به تصویر کشیدن چهرهای واقعی، ملموس و باورکردنی از انسان معاصر، حرکت از ذهنیت به سمت عینیت یک ضرورت و نیاز حیاتی است. شاعران مفهومی با درک این حقیقت روشن، به این ضرورت تاریخی پاسخ مثبت میدهند، زیرا همچنان که پیشتر اشاره شد شعار آنان این است که: «شعر باید وارد زندگی مردم شود و با مردم زندگی کند.»، نیما در این مورد میگوید:
«شعرایی که مال دورههای تفحص درونی هستند، با توجهی که به درونیهای خود داشتند، کلمات را برای رنگگذاری در طبیعت خارج انتخاب نمیکردند... کلمات را طوری میساختند که بینهایت حاکی از رنگهای حال و افکار درونی آنها بود. کلمة «بیمار غم» یکی از آنهاست».
(حرفهای همسایه ـ نامة شماره ۱۲۲)
● پیوند با مردم، زندگی و اجتماع
این ضرورتی انکارناپذیر است که برای پیوند دوبارة مردم با شعر و مقابله با گسست نسلهای ادبی، شاعران روزگار ما باید از کاخهای پرزرق و برقی که با خشتهای کلمات فاخر، لوکس و تجملی ساختهاند، بیرون بیایند. دست شعر را بگیرند و با خود به میان مردم کوچه و بازار ببرند: به ایستگاههای اتوبوس، میدانهای ترهبار، صفهای توزیع ارزاق عمومی، پشت چراغهای قرمز، بیمارستانها، کارخانهها، زندانها، یتیمخانهها، خانههای سالمندان، باشگاههای ورزشی و... و هر جای دیگری که محل رفت و آمد آدمهاست.
باید دست شعر را گرفت و به میان مردم کوچه و بازار برد تا با مردم حشر و نشر داشته باشد و نشست و برخاست کند، در بازار معامله کند، در مدرسه درس بخواند، در دانشگاه اعتراض کند، در جبهه بجنگد، در بیمارستان بستری شود، در تیمارستان دیوانگی کند، در مسجد نماز بخواند، در کارخانه اعتصاب کند، با ماشین مسافرکشی کند، در خیابان بخوابد، از خانه فرار کند، در پارک قدم بزند، به سینما برود، زیر باران عاشق بشود، در کوچهباغها آواز بخواند، در اداره پشت میز بنشیند، در خانة سالمندان انتظار بکشد و... تا رنگ و بوی مردمی بگیرد.
شعر باید حدیث غمها و شادیهای مردم باشد. با خندههای آنان بخندد، با گریههایشان اشک بریزد و خونسرد و بیتفاوت از کنار مردم عبور نکند. اگر امروز این اتفاق خجسته بیفتد، شاید فردا آغوش گرم و پرمهر مردم بار دیگر به روی شعر گشوده شود و مردم زمانة ما نیز همچون زمان سعدی و حافظ و مولانا، شعر را موجودی از جنس خویش بدانند و برای همصحبتی و همنشینی با او، بیقراری کنند و سر و دست بشکنند.
مردم انتظار دارند سیمای پرفروغ خویش را در آیینة شعر شاعران معاصر ببینند ـ نه آنگونه که شاعر نقاشی میکند، بلکه آنگونه که در جهان واقع هست ـ و این به نظر من مطالبهای منطقی و بهحق است.
امروز مردم به شعر شاعرانی رو نشان خواهند داد که صدای رفت و آمد و نشست و برخاست خویش را در کلمه به کلمة آن اشعار بشنوند، و رمز موفقیت اشعاری که بعد از انقلاب مقبول مردم واقع شده است، چیزی جز این نمیتواند باشد، هر چند این اشعار در نظر ادیبان کهناندیش از دایرة تعریف شعر خارج باشند، اشعاری همچون:
شعری برای جنگ (قیصر امینپور)، خیابان هاشمی (محمدرضا عبدالملکیان)، مولا ویلا نداشت (علیرضا قزوه)، یاران چه غریبانه (پرویز بیگی حبیبآبادی)، و دو شعر از بیخطی تا خط مقدم و یک قلم ناسزا به محتکر، قربتاً الی الله (سلمان هراتی).
رضا اسماعیلی
پینوشت:
۱ـ والری، پل. شعر و اندیشة انتزاعی ـ ترجمة پریسا بختیاریپور ـ مجلة شعر ـ سال دوم ـ شمارة دهم ـ ص ۵۴.
۲ـ مصاحبه با محمدعلی بهمنی ـ مجلة شعر ـ سال یازدهم ـ شمارة ۳۲ ـ (تابستان ۸۲) ـ ص ۶۴.
۳ـ کتاب باران ـ نخستین کتاب شعر دانشجویان ایران ـ انتشارات جهاد دانشگاهی مشهد ـ صص ۸۱ ـ ۸۲.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست