چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
این اخرین مصاحبه من است
وقتی مصاحبه با افسانه بایگان جور شد، با خودم کلنجار میرفتم که گفتوگو را خودم انجام بدهم یا از یک بازیگر دعوت کنم که این کار را انجام دهد. اما هر چه به ذهنم فشار میآوردم؛ به گزینه مناسبی نمیرسیدم؛ چون اگر در این گفتوگوهای دونفره، نفر گفتوگو کننده را اشتباه انتخاب کنی سوژه را کاملاً از دست میدهی و همه چیز به هم میخورد. چند گزینه مطرح شد؛ تا به حامد بهداد رسیدم. با توجه به شناختی که از حامد داشتم و ــ البته دورادورــ میدانستم که او این کار را همان طوری انجام میدهد که میخواهم؛ یعنی با مطالعه و علم به اینکه میخواهد چه کاری انجام دهد، وارد مصاحبه میشود. با حامد تماس گرفته شد و او با اشتیاق قبول کرد که مصاحبه با افسانه بایگان را انجام دهد. پس از اعلام موافقت حامد، با او اصلاً راجع به خط و محور گفتوگو صحبت نکردم و از طرف دیگر هم تا ساعاتی قبل از انجام مصاحبه هم به افسانه بایگان نگفتم که قرار است، گفتوگو توسط حامد بهداد انجام شود تا همه چیز فیالبداهه و در آن اتفاق بیفتد.
همه چیز همانطور که میخواستیم پیش رفت. سر ساعت در دفتر هدایت فیلم جمع شدیم و گفتوگو شروع شد. بیش از شروع گفتوگو من به حامد گفتم که «هواتو» دارم؛ اما با اعتماد به نفس خاصی گفت: «خودم میدونم چیکار کنم.» این همان چیزی بود که من میخواستم. گفتوگو شروع شد حامد با چنان انرژی و حرارت خاصی سوالاتش را میپرسید که همه را متعجب کرد و افسانه بایگان هم به خوبی پابهپای او میآمد. این گفتوگو نزدیک به سه ساعت طول کشید که ماحصل آن روی نواری ضبط شد که مملو از هوا بود و ازصداها به جزء اصواتی گنگ چیزی به گوش نمیرسید. و اگر پشتکار همکارم و تکنولوژی نبود شاید این گفتوگو به خاطر نقص فنی ضبط صوت هیچ وقت صورت عینی پیدا نمیکرد.
▪ در طول عمر کاریتان تا به حال شده در گفتوگویی سوالی که دوست داشتید پرسیده شود، پرسیده نشده باشد؟
ـ بسیاری از اوقات این اتفاق افتاده و گاهی هم فکر کردم چه خوب که این اتفاق نیفتاده تا خیلی از سوالات پرسیده نشود و خیلی از پاسخها هم داده نشود!
▪ علاقه داشتید که گفتوگوهایتان با تخصص بیشتری مطرح شود تا بتواند چشمانداز مطرحتری داشته باشد؟
ـ تخصص در زمینه بازیگری؟
▪ سینما! بازیگری مشخصات مستقل به خودش را دارد. هم مستقل از سینما و هم مستقل از تئاتر.
ـ بله مسلماً شده!
▪ بگذارید جور دیگری گفتوگو را شروع کنم؛ از چه سالی شروع به کار کردید؟
ـ با کارهای آماتوری برای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان.
▪ چند سالتان بود؟
ـ ۱۲ ساله بودم.
▪ چه سالهایی بود؟
ـ ۵۲ یا ۵۳؛ سالهای طلایی کارم.
▪ مدیریت کانون برعهده چه کسی بود؟
ـ لیلی امیرارجمند.
▪ از بازیگری چه تصوری داشتید؟
ـ بسیار به آن مشتاق بودم.
▪ و چه شناختی از آن داشتید؟
ـ در حد دو یا سه دیدار با بازیگرانی که عضو خانوادهمان بودند.
▪ چه کسانی؟
ـ عموی پدرم آقای فضلاله بایگان و دخترهاشان مرسده و ؟ بایگان.
▪ از خودتان چه تصوری داشتید؟
ـ میتوانم بگویم بسیار ماجراجو بودم.
▪ متولد چه ماهی هستید؟
ـ اواخر دی ماه نزدیک به بهمن.
▪ سوپراستار مورد علاقهتان چه کسی بود؟
ـ سوزان هیوارد.
▪ چرا؟
ـ همه میگفتند، فرم بینیاش، شبیه فرم بینی من است. به همین دلیل خیلی دوست داشتم تا او را ببینم. فیلمی از او اکران شد با نام «میخواهم زنده بمانم»، آن را دیدم و متوجه کیفیت عالی فیلم هم شدم.
▪ در بین سوپراستارهای وقت سینمای ایران چه کسی را میپسندیدید؟
ـ راستش را بخواهید خیلی به سینما نمیپرداختم.
▪ مسلماً در ۱۲ یا ۱۳ سالگی پرداختن به سینما سخت است.
ـ بله، حتی در سنین بیشتر هم فکر کردن به آن سخت است، مخصوصاً که من بیشتر ماجراجو بودم تا علاقهمد به بازیگری.
▪ به هر حال از یک تایمی به بعد سینما برایتان جدی شده؟
ـ بله! در حقیقت سینما خودش را به من تحمیل کرد(خنده)
▪ میپذیرم.
ـ من صادقانه گفتم!
▪ صادق بودن بهترین کار در یک گفتوگو است. برگردیم به همان سوالمان، وقتی سینما خودش را به شما تحمیل کرد، سوپراستارهای مورد علاقهتان چه کسانی بودند؟
ـ فائقه آتشین، بهروز وثوقی و مرحوم فنیزاده.
▪ در چه رشتهای تحصیل میکردید؟
ـ در دبیرستان اقتصاد خواندم و متاسفانه به علت انقلاب فرهنگی نتوانستم وارد دانشگاه بشوم و بعد از آن هم دیگر پیگیری نکردم، دچار سردرگمی شده بودم و نمیدانستم چه کاری باید انجام میدادم، به دلیل همان روحیه ماجراجویی فقط به این فکر میکردم که آمدم در این جهان تا کاری انجام بدهم؛ یک کار بزرگ. روزها به بطالت میگذشت تا اینکه سربداران پیش آمد.
▪ از سربداران بگویید؛ فکر میکنم از آن زمان به بعد شما به عنوان افسانه بایگان شناخته شدید!
ـ چون بین من و سینما از سن ۱۲ سالگی خیلی فاصله افتاده بود و اصلاً فکر نمیکردم که این اتفاق پیش بیاید و بسیار اتفاقی بود.و من برای تست رفتم. اسمم را پرسیدند و با کمال شهامت و جسارت گفتم: من ترکان بانو هستم، تست و عکس گرفته شد و ۳ روز بعد هم با مینیبوسی که به طرف کاشان میرفت روانه این شهر شدم و ۱۸۰ درجه تقدیرم عوض شد. فضای سربداران خیلی جواب حس و حالهاکنجکاو من را میداد، چون فضای جدیدی بود!
شهریور سال ۶۰ اولین لوکشین ما در ابیانه بود که کمپ ما در کنار یک قبرستان قرار گرفته بود، چون هیچ جای دیگری در این شهر برای اقامت وجود نداشت. تصور کنید که تمامی این اتفاقات در رشد فکری یک دختر ۱۹ساله چه قدر موثر واقع میشود. مجموعه موضوعاتی که وجود داشت برای من حکم جایی را برای تخلیه انرژی داشت و من به سرعت جذب کار شدم، تا جایی که حتی کارهای پشت صحنه را هم انجام میدادم، مثلاً پمپهای گازوییل را روی دوشم میانداختم و آنها را برای براق شدن سنگ های کوه روی آنها می پاشیدم و یا با اسب از دهی به ده دیگر خبر میبردم و خیلی از کارهایی که شاید به من مربوط نمی شدٰاما به عهده می گرفتم. ۲۰ روز بعد اولین صحنه فیلمبرداری از من بود. رویاییترین صحنه زندگی یک بازیگر شروع کارش با یک شاه نقش است که این اتفاق برای من افتاده بود. لوکیشن در فین کاشان قرار داشت، بر روی آب دکور زده بودند و صدای سنتور در فضا پیچیده بود. و بازیگران همراه من آقای علی نصیریان و آقای چنگیز وثوقی بودند. اولین پلان من چرخ زدن به دور قاضی شارح (علی نصیریان) و دستور دادن به او بود که هنوز برای من اصلا درک بازی کردن و حضور در کنارشان مشکل بود و ایشان هم ماشا الله کمال و تمام وزن استاد بودن خود را به روی صحنه آوردند. پلان را گرفتیم، عالی شد و همه دست زدند و سرچشمه کار من شد.
▪ در سربداران سوارکاری هم میکردید؟
ـ بله، من از بچگی اسبسواری میکردم، چون اسب را دوست دارم .می دونیدخیلی حرف می فهمه خیلی خوب حس می کنه و با تو همراه می شه.
▪ شما گفتید به دنبال یک کار بزرگ میگشتید، آیا بازیگری کار بزرگی است؟
ـ بسیاز زیاد.
▪ چرا؟
ـ انرژی و حضور در کار باعث این اهمیت میشود.همین که آدم در سکوت می نشیند و بازی تورا نگاه می کنند و با آن می گریند یا شاد می شوند یعنی یک اتفاق بزرگ انسانی.
▪ گمان میکنم این اتفاق ژنتیک باشد و بخش دیگری از آن به تمرکز برمیگردد؟
ـ آقای بهداد، تا به حال پیش آمده که یک نقش را آنقدر دوست داشته باشید که با آن زندگی کنید و زمانی که کار تمام شده هم نتوانید از آن جدا بشوید؟
▪ من فشار روح کلان بازیگری را نمیتوانم از خودم جدا کنم.
ـ این که یک خرد جمعی است که قالب میگیرد!
▪ بله، با خرد جمعی متمایزش میکنم و برای آن فرقی قایل هستم، چون در این خرد جمعی، تکنیکی به نام بازیگری فقط یکی از ابزارهاست و میتواند از آن کانال خرد جمعی عبور کند. بین آب و جوی تفاوت وجود دارد...
ـ این خرد را بستر میدانید چون این بستر در وجود شما است.
▪ قبل از این بستر ممکن است کمالات عینی و ذهنی وجود داشته باشد. اما این ما هستیم که به دنبال کانال میگردیم.
ـ خداوند هم همین کار را کرده.کانالی ایجاد کرده به نام هستی تا از نیستی بیرون بیاید.
▪ گمان میکنم! اما به این جواب نرسیدم که چرا بازیگری کار مهمی است؟
ـ بازیگری راهی برای جاری شدن است.، در قرن حاضر با این همه تفریحات و تنوع موضوعاتی که هر روز موضوعی را میتوانند جایگزین بازیگری شوند اما نمیشود، چون طعم جادویی ارواحی که ما آنها را نگه میداریم و آنها را به اندازه رها میکنیم به نظرم خیلی معنابخش است. اینکهاین سالن های خنک و آرامش بخش می توتنند با پرده های نقره ایی شان ۲ ساعت جادو خلق کنند و بعد حضدر شخصیت های مختلف و حس های متنوع و گاه متناقض آتها در یک کالبد اتفاق شگفتی است..
▪ با این نگرش میتوانیم بیرحمانهتر با خودمان برخورد کنیم و در حقیقت به دنبال اصل موضوع برویم.
ـ وقتی به دنبال کمال هستیم چارهای به جز این نداریم.
▪ فکر میکنید در ۱۹سالگی که بازیگری کار مهمی برای شما تلقی میشد به خاطر همین نگرش بود؟
ـ حتماً در ناخودآگاه من این اتفاق افتاده بوده. چون به اعتقاد من روح انسان صاحب تمام جوابهای جهان است و چیزی نیست که نداند.
▪ چطور در حال حاضر میتوانید به این سوالات جواب بدهید اما احتمالاً در آن سالها نمیتوانستید؟
ـ به دلیل اینکه الان کار، فکر و سعی کردم و دوست دارم به دیگرانی هم که میآیند بگویم از چه مراحلی گذر کردهام و جواب قالب شدهای داشته باشم چون باید بخشی از تجربهام را برای این جهان باقی بگذارم.
▪ با اینکه این بحث را بسیار دوست دارم، اما بپردازیم به سوالات دیگر، مطالعات شما در دهههای ۲۰ و ۳۰ و ۴۰ سالگیتان چه بوده و هست؟
ـ در دوره کودکی و نوجوانی پدرم برایم شاهنامه میخواند و در دوره بعد با حافظ آشنا شدم.
▪ از طریق تفال زدن و عاشقی؟
ـ بله، از همان جا. شکل طبیعی که همه ما ایرانیها با آن برخورد میکنیم و تقریباً تا ۲۰سالگی بیش از نیمی از دیوان حافظ را حفظ بودم .می دانید اگر کسی به من بگوید این شعر را برایم بخوان و معنی کن به او میگویم این شعر برای نیت تو آمده و تو با نیت دلت باید معنی آن را دریابی. حافظ سخن بسیار سیال و راحتی دارد، و با هر سواد و دانشی با تمرین و تفال بیشتر میتوان به منظور حافظ پی برد. و این به نوع دوستی کردن و رفاقت کردن با حافظ است و این ۷ قرن فاصله را درمینوردد. گرچه این مدل ارتباطی فقط به ارتباط با حافظ برنمیگردد بلکه تمامی نویسندگان گذشته میتوان اینگونه بود.
▪ بعد از دوره ۱۰، ۱۲ و یا ۱۵ سالگی چه تغییری را در نوع مطالعات خود حاصل کردید؟
ـ رمانها اضافه شدند، بعد ادبیات شوروی چخوف و اصول مقدماتی فلسفه و خلاصه کلان شهری از نویسنده هاو مترجم ها و نگرش ها و سمت و سوهایی بسیمر متفاوت با هم.تا اینک کم کم متوجه شدم به اقیانوسی تبدیل شدم با یک سانتی متر عمقٰ.این بود که تلا خره رفتم دنبال آنچه که برایم از همه جذاب تر بود.
▪ و آن چی بود؟
ـ ادبیات و عرفان
▪ و چه استاده ای در بازیگری شما داشت
ـ با بازیگری بسیاری از آدمها و فرهنگها را میدیدم و در قالب من میرفتند اما در کتابها زندگی آدمهایی را میخواندم که ندیده بودم و آنها را بازی نکرده بودم و این آدمها با من نمیماندند.البته خیلی به وسعت تخیل و طبعا استفاده برای بازیگری کمک هستند.
▪ کی به صورت جدی کار بازیگری را شروع کردید؟ چون همانطور که میدانید ممکن است بازیگر باشید اما ناگهان به بازیگری فکر کنید؟
ـ در سربداران
▪ در حقیقت همان اولین کار حرفهایتان! موفق شدید؟
ـ بله، من بعد از آن کار توقعم هم نسبت به بازیگری بالا رفت و مخصوصاً که تا قبل از آن با سینما و زوایای آن آشنا نبودم و از این بخشهای خصوصی یا دولتی باخبر نبودم. و بعد از سربداران به همین علت تا ۳-۲ سالی نتوانستم هیچ پیشنهادی را قبول کنم.
▪ دچار توهم شده بودید؟
ـ دچار تاثر شده بودم!
▪ چرا؟
ـ که چرا اینقدر سقف سینما کوتاه است؟! چرا اینقدر باید دولا دولا راه برویم؟! چرا اینقدر نمور و تاریک است؟! چرا از ورود یک آدم تازه وارد اینقدر ناراحت میشویم؟! و خیلی چراهای دیگر که نشات گرفته از فقر فرهنگی ماست و در سینمای ایران با آن مواجه هستیم. چرا خودمان را با سینماهای دیگر نمیسنجیم؟! سربداران توانسته بود بسیار به سینمای هالیوود نزدیک شود، اتفاق خاصی در آن افتاد که این اتفاق با توجه به سینمای دهه ۶۰ که هیچ چیز سرجای خودش نبود و همه چیز به معنی واقعی کلمه منقلب شده بود و دو سال همه چیز را هماهنگ پیش بردن، هماهنگ کردن دکور، لباسها که حاکی از تمام خصوصیات قرن هفتم بود اتفاق بزرگی محسوب میشد. به همین دلیل من بعد از سربداران دو سال و اندی افسردگی را با خودم حمل کردم.
▪ لطفاً دقیقتر راجع به افسردگیتان بگویید.
ـ فکر کنید دیدن ۱۵۰ نفر در هر روز (با توجه به اینکه منشی صحنه کار هم بودم و ارتباط بیشتری با همه داشتم) به مدت ۲ سال پس از اتمام آن احساس میکنید بین آدمی که دوستش دارید و شما ناگهان فاصلهای میافتد.
▪ این غمگینی شما تدریجی بود؟
ـ بله، و روز به روز بیشتر میشد چون کارهایی که پیشنهاد میشد هیچکدام درخور نبودند.
▪ شاید چون از زمان سربداران به بعد هم روز به روز بزرگتر میشدید و این در نگرش شما تأثیر گذاشته بود؟
ـ بله، به خصوص که ما در خانهای زندگی میکردیم که به خیابان ولیعصر دید داشت و آن روزهای زمستانی وسردش دست به دست هم میداد تا این افسردگی و غمباد را در من بیشتر کند.
▪ چه کار میکردید؟
ـ بر روی یک مبل مینشستم، یک پتو روی پاهایم میانداختم و ساعتها به بیرون نگاه میکردم، یک روز کمکم پاییز شد، بعد برف آمد، بعد برفها آب شدند اما من همچنان پشت پنجره بودم.
▪ اتاقتان را در زمستان ۶۲ برای ما ترسیم کنید.
ـ یک اتاق بزرگ که برای جدا کردن اتاق خواب و نشمین یک کتابخانه خیلی بزرگ در وسط اتاق گذاشته شده بود. بسیاری اوقات به دلیل نداشتن آفتابگیر سرد بود و مشرف بود به خیابان ولیعصر که صدای آب میآمد و درختان مثل همین الان سر به فلک کشیده بودند و تنها مزیتی که نسبت به حال داشت اینقدر شلوغ نبود.
▪ رابطهتان با پدرتان چه طور بود؟
ـ با وجود تمام تضادها، عاشقانه بود.
▪ مادرتان چه طور؟
ـ مادرم خیلی زود فوت کردند، یعنی هنوز سربداران را ندیده بودند، من نمیخواستم بعد از ۱۲ سالگی بازیگر شوم و مادرم به شدت اصرار داشت که این اتفاق بیفتد، و به سینما خیلی علاقه داشت. در حدی که از بازیگران مورد علاقهاش آلبوم درست کرده بود و گاهی اوقات مینوشت، گاهی هم میخواند، چون صدای خیلی خوبی داشت و چون این استعدادها را در زمان نوجوانی داشت و پدربزرگم او را محروم کرده بود، این خواستهها را از من داشت و آنها را در من میدید، به همین خاطر ناخودآگاه در خیلی جاها احساس میکنم که خواسته مادرم را اجرا کردهام.
▪ مادر شدهاید؟
ـ بله خوشبختانه، مادر شدن یکی از ویژگیهای برتر زنان نسبت به مردان است که من برای آن ارزش قایل هستم!
▪ متأسفانه باید بگویم این نقطه ضعف مردان محسوب میشود! این زایندگی چهقدر در زندگی تأثیر داشت؟
ـ مادر شدن من را از کار دریغ نکرد، دوست داشتن یک مرز دیگری است و عاشق شدن لازمه ایثار کردن است. مولانا به نوع دیگر میگوید: خنک آن قماربازی که بباخت آنچه بودش/بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر.
▪ بازیگری یک ضرب و خطاست! اختلاف مارلون براندو با همه بازیگران دیگر دنیایی متفاوت است، اما من بازی بد از او هم دیدهام و این به تحصیلات آکادمیک برمیگردد! شما چهقدر در زمینه بازیگری تحصیلات آکادمیک دارید؟
ـ من قبلا هم گفتم که بعد از دبیرستان به دلیل اتقلاب فرهنگی ادامه تحصیل ندادم و اما سراسر عمر حرفه ایی من به خواندن و آموختن و فیلم دیدن گذشته و معتقدم اتفاق خاصی هستم برای بازیگری در سینمای ایران که بیشترش مرهون غریزه قوی من است.
▪ نظرتان راجع به پارتنر و یادگیری از او چیست؟
ـ خیلی مهمه.دوستی می گفت اگه من با کسی پینگ پنگ بلد نیست بازی کنم چه طور آبشار بزنم.
▪ اعتماد به نفستان پایین آمده؟
ـ به! بالا هم رفت (خنده)
▪ با کدام کار احساس کردید که زندگی صورت دادید؟
ـ خیلی نشده! یا شاید من توقعم خیلی بالاست. به خاطر جامعهمان ما آدمهای بستهای هستیم و در بازیگری هم نقاب افسانه بایگان یا دیگران را برای خودمان میآوریم، وقتی این کار را میکنیم شفافیت لحظه از بین میرود و دیگر این اتفاق نمیافتدحضور پارتنر خوب هم مهمه. به جز خواهران غریب که آقای شکیبایی این احساس را به من منتقل کردند، تا قبل از جلسه معارفه من ایشان را ندیده بودم، آقای شکیبایی بسیار زود توانست جو سنگین را که باعث زمختی میشود بشکند و از همان لحظه احساس کردم که وقتی پارتنرها اینقدر در ابتدا ارتباطشان خوب میشود حتماً کار خوبی خواهد شد و واقعاً هم سکانسهای عالی داشتیم.
▪ خسرو شکیبایی چطور آدمی است.
ـ بازیگر غریزی فوق العاده خوب.ابعاد بسیار گوناگونی دارد که هنوز باید استعدادهای خودش را بیشتر نشان دهد.
▪ به جرات می گویم مادر تا به حال بازیگری مثل خسرو شکیبایی نزاییده.به بازیگری تا به حال کمک کرده اید
ـ صادقانه می گویم اگر اینطور نباشد نمی توانم تا او کار کنم.
▪ استادهای بازیگریتان در طول گفتوگوهای شفاهیتان چه کسانی بودهاند؟
ـ مرحوم کیوان رهگذار، او آگاه، فرهیخته و عمیق بود و از سینما به عنوان ابزاری برای بیان افکارش استفاده میکرد و من نظیر این آدم فیلمنامه نویس ندیدم.در دهه گذشته از مصطفی شایسته بسیار آموختم.
▪ بعد از آقای رهگذار با چه کسی گفتوگو داشتید؟
ـ چون از اول که وارد سینما شدم نقشهای تک ستاره را بازی میکردم. آنقدر من را دچار ترسهای مختلف کردند که من از ارتباط با آدمها تردید داشتم. به خاطر اینکه خیلی قدرتمندانه توانسته بودند، باعث تغییر نگرش من در دیگران و قراردادهای اجتماعیام شوند. نگرشی که جامعه سینمایی به من تحمیل کرد، من را دچار یکجور سکوت و انزوا کرد که متاسفانه در سالهای ۲۰ تا ۳۰ سالگی خودم را از این ارتباط محروم کردم.
▪ این صحبت شما را در آن سالها به عنوان یک عاشق سینما میفهمیدم و از این احساس ترس خبر داشتم.
ـ بله. من زمانی که میخواستم کتاب اشعارم را به چاپ برسانم، میترسیدم شعرهای عاشقانهای که داشتم را برای انتشار بدهم، میترسیدم که یک زن از احساس زنانهاش سخن بگوید و از واکنشها خبردار نبودم. اگر تشویقها و فرستادن انرژی مثبت همسرم نبود، هیچ وقت این اشعار به چاپ نمیرسید، و این انرژیها تخلیه نمیشد حتی اگر دلمشغولیها همیشه ادامه داشت.
▪ از چه سالی شعر را شروع کردید؟
ـ نوجوانی.
▪ با کدام شاعر؟
ـ فریدون مشیری، چون با او رفت و آمد خانوادگی داشتیم و هم لطافت اشعارش برایم بسیار ارزشمند است.
▪ یکی از اشعارشان را بخوانید.
ـ میان قطره باران و ناودان / باریک راهی / نقش صبور تفاهم
▪ از بین شعر و بازیگری کدام را انتخاب میکنید؟
ـاصلاً نمیتوانم فکر کنم که روزی شعر نباشد!
▪ شعرهای شما از بازی شما بهتر هستند؟
ـ خیر، چون زمان بیشتری را صرف بازیگری میکنم.
▪ پس چرا شعر را انتخاب میکنید؟
ـ به خاطر نگرش، سکوت و آرامشی که در شعر هست.و در عین حال زجر وحشتناکش به قول فروغ فرخزاد شعر الهه خونآشام است.
وحید سعیدی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست