شنبه, ۱۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 1 February, 2025
پیكاسو تصویرگر خشونت
پابلو پیكاسو نقاشی بود با طبعی آرام و ظریف كه همواره سعی می كرد برای عشق معادلی بصری بیابد و از این لحاظ در عرصه هنر مدرن پدیده ای منحصر به فرد به شمار می رود. او نماد جهانی صلح، یعنی كبوتر را باب كرد و كودكان را با معصومیتی بی نظیر به تصویر كشید. و پیكاسو تابلوی "گوئرنیكا" را كشید كه ترس و وحشت موجود در آن بیانگر تنفر و بیزاری اش از جنگ بود. با این حال بزرگ ترین مضمون آثار پیكاسو خشونت بود. این كه او دست كم به نظر من بزرگ ترین نقاش مدرن است به این دلیل نیست كه در به كارگیری رنگ ها از ماتیس برتر است یا از مارسل دوشان باهوش تر و زیرك تر است. دلیل آن این است كه آنها تا هزار سال دیگر هم نمی توانستند چیزی مثل "گوئرنیكا" خلق كنند. پیكاسوی نقاش مورخ بزرگ دوره ای است كه فیلیپ بابیت در كتاب خود با عنوان سپر آشیل آن را "نبرد طولانی" نام نهاده است كه از سال ۱۹۱۴ تا سال ۱۹۹۰ به طول انجامید. پیكاسو تضادها و كشمكش های وحشیانه و خانمان برانداز قرن بیستم را به تصویر كشیده است- از آن جمله بمباران گوئرنیكا در خلال جنگ داخلی اسپانیا و جنگ جهانی دوم كه سبعیتش را او در آثاری چون "سر مرگ" جان بخشیده است، مجسمه ای برنزی كه در سال ۱۹۴۳ با دشواری فراوان در پاریس تحت اشغال آلمان نازی خلق كرد. پیكاسو حتی در تابلوی "قتل عام در كره" (۱۹۵۱) تضادهای شگفتی را به تصویر كشیده است كه زمینه ساز جنگ سرد بودند. پیكاسو از خشونت متنفر بود، اما آن را از نزدیك می شناخت. از آن بیزار بود، اما دست كم روی بوم به آن نیاز داشت. و او به این دلیل می توانست چنین دقیق و باورپذیر جنگ را نفی كند كه از خشونت خلاقه هنر آگاه بود و به آن اذعان داشت.خشونت در تاریخ هنر عالی اروپا امری حاشیه ای نیست، بلكه در بطن این سنت بزرگ قرار دارد. اصلا تولد رنسانس توام با خشونت بود. در آغاز قرن پانزدهم، در شهر فلورانس برای انتخاب هنرمندی كه درهای تعمیدگاه شهر را بسازد مسابقه ای برگزار شد. موضوع مسابقه قربانی كردن اسحاق به دست ابراهیم بود. اثر گیبرتی كه برنده مسابقه شد و اكنون در موزه بارگلو نگه داری می شود به خوبی نشان می دهد كه آن چه آن را از دیگر آثار شركت كننده در این مسابقه متمایز می سازد خشونت فراگیرتر و قانع كننده تر آن است- حركت خشونت آمیز دست ابراهیم هنگامی كه چاقو را بر گلوی فرزندش می گذارد. در حیطه سنت نقاشی و مجسمه سازی فیگوراتیو كه در همین زمان آغاز شد و پیكاسو در اواخر قرن نوزدهم بر اساس همان در مدارس هنر اسپانیا تعلیم دید، خشونت اجتناب ناپذیر است.بهترین راه نمایش قدرت كنش توان فرسا و همراه با قاطعیت است، و بهترین راه نمایش زیبایی به اجبار قرار دادن بدن در حالتی سخت و پرتحرك. "بررسی یك پیكره ناقص"، تابلویی كه پیكاسو در سال ۱۸۹۳ یا ۹۴ در مدرسه هنر كورونا از روی مجسمه ای گچی كشید، نمونه كلاسیك این برداشت هاست: این پیكره سر و دست و پا ندارد، و پیكاسو در نقاشی خود شكل عمیق عضلات را به تصویر كشیده كه محصول خشونت ناشی از فقدان اندام هاست. باقی مانده بازوهای پیكره بیننده را به یاد شاخ های مینوتور می اندازد، موجود اسطوره ای نیمی انسان و نیمی گاو كه پیكاسو در دهه ۱۹۳۰ در تابلوهای خود آن را به یك شمایل بدل كرد. در عین حال او در این بررسی جوانانه كاری كرده است كه هر هنر آموزی در قرن نوزدهم می كرد. هنر نو و مدرنی هم كه پیكاسو مدت كوتاهی بعد با آن آشنا شد این خشونت مرگبار سنت دانشگاهی آن زمان را نكوهش نمی كرد. خشونت در نقاشی های امپرسیونیستی و پست امپرسیونیستی به ندرت نفی شده است. با این حال تاكنون هیچ هنری این قدر بی پرده و با حرص از خشونت و فقدان عاطفه لذت نبرده است. هنر فرانسه در قرن نوزدهم با عناصر ماكابر و افراطی گره خورده بود. نقاشی های اولیه پل سزان مناظری گروتسك است از كشتار و سبعیت. تابلوی "قتل" كه اكنون در گالری واكر در لیورپول نگه داری می شود ساحلی غمبار در دل شب را نشان می دهد كه دو دیوانه قوی هیكل بی هیچ دلیل مشخصی با دشنه به جان قربانی خود افتاده اند. شیوه ادگار دگا برای تصویر كردن زنان و نمایش همراه با لذت تمرین های توان فرسای بالرین ها در واقع پیش درآمد برداشت رادیكال پیكاسو از اندام انسان است. اما پیكاسو هرگز نتوانست تابلویی به دهشت باری تابلویی از دگا بكشد كه در موزه دورسی است و شكارچیان قرون وسطایی را نشان می دهد كه با لذتی حیوانی به شكار زنان پرداخته اند. پیكاسوی جوان وقتی در سال ۱۹۰۰ در ایستگاه گاردورسی از قطار پیاده شد پا به درون توفان جنبش آوانگارد بودلر و هویسمان گذاشت كه به خشونت شهوانی معتاد بودند. او در آن زمان تازه پا به نوزده سالگی گذاشته بود. در پایان سال ۱۹۰۳ در استودیویی در ساختمانی به نام باتو لاووار در محله مونمارتر سكنی گزید و در سال ۱۹۰۷ كه تابلوی "دوشیزگان آوینیون" را كشید سردمدار تمام نقاشان مدرن شد و این مقام را تا سال مرگش در ۱۹۷۳ حفظ كرد. پیكاسو طنز موجود در هنر مدرن فرانسه را وارونه كرد. نقاشی های دوره اولیه كارش همه سرشارند از عاطفه و احساساتی در حال غلیان. مردان و زنان، كودكان و نابینایان، و موسیقی دان ها همه قربانی اند و شایسته ترحم و دلسوزی. در واقع اصالت پیكاسو در ظرافتش بود، نه در خشونت و سبعیت. بر خلاف دگا كه زنان را با فاصله تصویر می كرد [با زنان درگیری عاطفی نداشت]، تابلوی زیبای پیكاسو با نام "دختر پیراهن پوش" (۱۹۰۵) كه در موزه تیت مادرن قرار دارد سرشار است از شور و صمیمیت. برخی از عاطفی ترین و تاثیر گذار ترین آثار پیكاسو تا آخر عمرش در مجموعه شخصی اش باقی ماند و تنها پس از مرگش مردم از وجود آنها باخبر شدند. به زبان روزگار ما می توان تابلوی "خواندن نامه" (۱۹۲۱) را همجنس خواهانه و حاكی از صمیمیتی شدید [بین شخصیتهای نقاشی] توصیف كرد. دو مرد جوان و درشت هیكل با كت و شلوار در جاده ای روستایی ایستاده اند تا نامه ای را بخوانند. یكی از آنها بازوی خود را دور شانه دیگری انداخته است. این تابلو شاید اشاره ای باشد به مرگ دوست پیكاسو، آپولینر، كه پس از زخمی شدنش در جنگ جهانی اول اتفاق افتاد. صلح، صلح. پیكاسو بیشتر نقش صلح را می كشید. در تابلوی "رقص در روستا" (۱۹۲۲) مرد و زنی عاشقانه و مطمئن به عشق خود می رقصند. اما مبهم ترین بخش هنر پیكاسو این است كه كوبیسم، هنر انقلابی كه او به اتفاق ژرژ براك در دو دهه اول قرن بیستم ابداع كرد، آن چه را به تصویر می كشد مورد خشونت و آزار قرار می دهد: خشونت زشت كردن و از قواره انداختن، شكستن تصویر و در هم ریختن جهان. در واقع كوبیسم پیكاسو و براك تفاوت بسیاری دارد با آن مدرنیسم هایی كه در همان زمان به تجلیل از ماشین و ویرانی پرداختند و، در مورد فوتوریسم ایتالیا، جنگ و كشتار را بزرگ داشتند. كافی است یكی از نقاشی های كوبیستی پیكاسو مثل "آمبرواز ولار" را با یكی از نقاشی های كوبیستی تیاتری مثل "مرد جوان و غمگین در قطار" اثر مارسل دوشان مقایسه كنید تا دریابید كه پیكاسو چه برداشت متفاوتی از هنر مدرن داشته است. در برابر لژه و دوشان كه از عدم تداوم بصری برای تصویر كردن پایانی دهشت بار برای انسان در این عصر ماشین استفاده می كردند، كوبیسم پیكاسو جدیت و انسانیت هنر را نمایش می دهد.چندگانگی نگاه در كوبیسم، تجزیه تصویر به چند تصویر ناتمام، خشونت نیست، بلكه در واقع بررسی ادراك است. پیكاسو تلاش می كند پیچیدگی تجربه بصری و غیربصری جهان فیزیكی توسط انسان را آشكار كند. پیكاسو و براك تصمیم گرفتند در كنار پرتره های رازآمیز خود در ژانر طبیعت بی جان نقاشی كنند كه در واقع ظریف ترین و تفكربرانگیز ترین گونه نقاشی است. وقتی چشم و مغز ما می كوشند اندك نشانه های موجود در لیوان یا یك ماندولین را درك كنند، وزن و ابهام و رازگونگی ساده ترین واقعیت فیزیكی را می شناسیم. و وقتی در كمپوزیسیون یك میز این قدر حیات و شور هست، چه طور می توان چیزی و مهم تر از همه كسی را نابود و تخریب كرد؟
پیكاسو نخستین بار خشونت سازمان یافته را در تابلوهای طبیعت بی جان كوبیستی خود نفی می كند. او ظاهرا به طور تصادفی روزنامه هایی را كه در كافه های پاریس می خواند با گزارش هایی از جنگ كلاژ می كند كه هنوز هم قابل خواندن هستند. صلح طلبی پیكاسو در این دوره بیشتر به ضدیت اومانیستی جیمز جویس با سیاست شباهت دارد: درست مثل جویس كه در اولیس با قرار دادن زبان محدود سیاست در كنار كمال یك روز از زندگی یك انسان سیاست را به سخره می گیرد، پیكاسو هم با كوبیسم كمال و بیكرانگی كوچك ترین لحظات را نشان می دهد. در برابر این آثار بزرگ است كه روایت تاریخ از جنگ و كشتار دروغی فاحش می نماید. در سال ۱۹۳۱ مردی كه بیست سال پیشتر به لذات بصری و نامحدود اشیایی انگشت شمار روی یك میز دل داده بود مردی را در وان حمام به تصویر كشید كه زنی با موهای ژولیده و جیغ زنان دشنه ای را به قلبش فرو می كند. داوید، نقاش رسمی انقلاب فرانسه، به منظور بزرگداشت مارای ژاكوبن كه توسط شارلوت كورده در وان حمام به قتل رسید تابلوی "مرگ مارا" را كشید كه در مراسم تدفین او به نمایش گذاشته شد، و در این تابلو او را به شكل مردی معقول و منطقی تصویر كرد كه قربانی زنی دیوانه می شود. پیكاسو با تابلوی "زنی با دشنه" معروف ترین نقش از خشونت سیاسی در عرصه هنر فرانسه را به كارتونی وحشتناك درباره قتلی شخصی تبدیل كرد. او در زمانی این تابلو را كشید كه خود درگیر فاجعه ای شخصی در زندگی خود بود. در دهه ۱۹۲۰ زندگی زناشویی او با الگا خوخلووای رقصنده به شكلی آزارنده و تحمل ناپذیر ازهم پاشید.پیكاسو از سال ۱۹۲۵ كه "سه رقصنده" را كشید تا میانه دهه ۱۹۳۰، وحشیانه ترین تصاویر هنر قرن بیستم را خلق كرد. مانكن های بیصدای هانس بلمر سوررئالیست كه امروزه مورخان هنر آنها را دهشتبار و منحرف توصیف می كنند در برابر تنفر و وحشت اصیل موجود در نقاشی های پیكاسو در این دوره رنگ می بازند. آثار او نشان از مردی دارند كه به كشتن فكر می كند و از كشته شدن در هراس دائم است. "زنی با دشنه" جزیی از مجموعه تصاویر زنی هیولاوار با دهان باز در حال فریاد كشیدن است كه كاریكاتوری بی رحمانه از الگا بود. ظاهرا دنیای پیكاسو وقتی پا به میانسالی گذاشت (او "سه رقصنده" را در ۴۳ سالگی كشید) تلخ و سیاه و غمبار شد. در همین زمان بود كه او به كاوش در ماهیت خشونت پرداخت و با هنرش هر شكلی از آن از جمله تجاوز، قتل، مراسم قربانی كردن، گاوبازی، و هیولاهای گوشت خوار را روی بوم آورد.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست