شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

از شما بیشتر انتظار داریم


از شما بیشتر انتظار داریم

نقدی بر فیلم هـم خانـه

فیلم "هـم خانـه" در شوخی با جایگاه دختران در جامعه سنتی یک دیالوگ بامزه دارد که به طریقه موازی می توان آنرا به ساختار فعلی سینمای ایران هم تعبیر کرد. جائی که "اکبر عبدی" در نقش پدر شهرستانی (سنتی) به دخترش(مهسا) می گوید : "دختـر یـا خوشگلـه یـا دانشجــو ! ... اگر خوشگل باشه که خـب شـوهـر میکنه ، اگر هم نباشه میـره دانشگـاه !"

حکایت فیلمهای امروزی سینمای ایران هم چیزی شبیه این دو راهی است. فیلم یا باید "معنـا گـرا" باشد یا "عوام گـرا" ! اگر "معنـا گـرا" باشد ، خب "وام دولتـی" می گیرد؛ اگر هم نباشد میره سراغ "تهیه کننده گیشه ای"...!!

"مهرداد فریـد" نویسنده و منتقد سابق سینمایی در آغاز راه فیلمسازی اش به یک چنین دو راهی می رسد. در فیلم اولش "آرامش در میان مردگان" با مضمونی معناگرا زیر چتر حمایتی "فارابی" تولد سینمایی می یابد. اما برای بلوغ در این مسیر مجبور به حرکت بر موج فراگیر "فیلمهای کمدی" رایج در سینمای فعلی است.

اکثر نوشته ها و اظهارنظرهای مربوط به فیلم "هـم خانـه" بر یک نکته اشاره کردند؛ این که "هـم خانـه" در عین ارائه فیلمی "کمدی-رمانتیک" باب طبع تماشاگر فعلی سینما، به تماشاگر ساده پسند "باج نمی دهد". این موضوع را می توان حتی قبل از دیدن فیلم و در مقایسه با عکس و پوستر های "هـم خانـه" با سایر فیلمهای روی پرده حدس زد. وقتی می بینیم در فیلمی کمدی-رمانتیک با محوریت دو بازیگر جوان، نه از آرایش و پوشش هفت رنگ "نیوشا ضیغمی" خبری هست و نه از تیپ دلبرکش "حمید گودرزی"!! این امیدواری در ما زنده می شود که فیلم قرار است با تکیه بر "جذابیت داستانش" تماشاگر را به سینما بکشاند و نه چشم و ابروی بازیگرانش! هر چند که این نظریه با دیدن آگهی تبلیغاتی زیر پوستر "هـم خانـه" تا حدی باطل می شود. تماشاگران قرار است با ارسال پیامک و اشاره به خنده دارترین بخش فیلم برنده "سکه طلا"شوند !!

اما هیچ کدام ازاین موارد دلیل بر پذیرش قطعی یا نفی فیلم نیست. مهم این است که فیلم همان داستان ساده و یک خطی اش را سر راست و جذاب تعریف کند. ایده فیلم آنقدر پتانسیل موقعیت های کمیک دارد که با کمی هوشمندی بتوان از آن فیلم مفرح و سالمی ارائه داد. فیلم با ضرباهنگ تند شروع شده و بدون حشو زوائد معمول، یک راست مشکل ایجاد شده برای "مهسا" و راه حل پیشنهادی دوستش را تعریف می کند. اما معضل اصلی از جایی شروع می شود که قرار است پایه اتفاقات بعدی فیلم باشد. انتخاب "شوهر دروغین" برای راضی کردن پیرزن صاحبخانه، باید تا حد ممکن منطقی و باور پذیر اتفاق بیفتد. چگونه بپذیریم که دختر نجیب و بی آلایش شهرستانی (مهسا) برای همراهی نیم روزه یک مرد در نقش شوهر، در یک "رستـوران" به انبوهی از مردان غریبه (در سایز و سنین مختلف!) پیشنهاد "ازدواج کاذب" بدهد؟! باز جای شکرش باقی است که این پیشنهادات سر چهار راه رخ نداد!! چرا فیلمساز این شخصیت مکمل را از میان هم دانشگاهیان یا همکاران ویا فرضاَ اقوام یکی از دوستان مهسا انتخاب نمی کند؟! مهسا که قصد کار غیر اخلاقی ندارد که نگران آبروی خود باشد؟! ریسک انتخاب همراه آشنا کمتر از پیشنهاد عجیب به غریبه ها نیست؟!

کارگر رستوران (جمشید) با چه انگیزه ای به یکباره داوطلب کمک به مهسا می شود؟! نه انگیزه مالی در کار است و نه توجیه خیر خواهانه! "جمشید" (علیرضا اشکان) ظاهرا قصد سوء استفاده ندارد ؛ حال اگر این کمک فردیـن وار ! را بگذاریم به حساب "عشـق در یک نگـاه" ! پس دیگر آن بازی های لوس کلامی و ناز کردن های پسرانه برای چیست ؟!

سکانس رستوران هم با یک ترفند محیر الوقوع تمام می شود! "جمشید" در حالیکه سر میز رستوران مشغول صحبت (شما بخوانید جلف بازی!) با "مهسا" است، به یکباره خوابش می برد و رویا (کابوس؟!) عروسـی می بیند. و بعد در حالیکه دستش زیر چانه اش است با صدای دایی از خواب می پرد..! یعنی واقعاَ کارگردان انتظار داشته اوج غافلگیری مخاطب را در این سکانس شاهد باشد؟!!

هر جا که کارگردان درک درستی از موقعیت های قصه اش داشته موفق به ارائه تصاویری خوش فرم و جذاب برای تماشاگر شده است. اوج این هوشمندی در پرداخت سکانس تنها شدن "مهسا" در خانه و پس از رفتن "فخری خانوم" به فرودگاه است. شادی و تحرک سرخوشانه "مهسا" در خانه خالی، همراه با رقص زیبای دوربین گرداگرد او، بیننده را به وجد می آورد. تدوین ریتمیک و بهره گیری از عناصر تصویری مثل "موج آب استخر" و "بازی با ملحفه های سفید" ارزش سینمایی این سکانس را دوچندان می کند. تکامل بخش این سکانس مفرح، موسیقی به جا و متناسب "محسن نامجو" است که نوایش را با رقص تصاویر هم هم آوا می کند.

"مهرداد فرید" در انتخاب شخصیت های اصلی داستانش دست به ریسک بزرگی زده است. اعتماد به دو بازیگر جوان و تازه کار در سینما، دو نتیجه متفاوت را برای فیلم به همراه دارد. هر چقدر "بیتا سحرخیز" (مهسا) نقش اش را واقعی و ملموس بازی می کند؛ اما در مقابل "علیرضا اشکان" (جمشید) با خام ترین شکل ممکن بازی وارونه ای ارائه می دهد. در موقعیت های رمانتیک و عاطفی چهره "جمشید" (اشکان) کاملا منفعل و یکنواخت هست و بر عکس آن در صحنه های کمیک با اغراق های بیش از اندازه در میمیک صورت، به شدت توی ذوق می زند. نحوه تعجب کردن در موقعیت ها ، پوزخند زدن ها ، حرکات چشم و ابرو پشت سر فخری خانوم و .... شبیه به نابازیگران تازه کاریست که تست بازیگری می دهند !

فصل پایانی "هم خانه" به یکباره و بدون هیچ پیش زمینه ای در "کلانتری" خاتمه می یابد. شاید کارگردان برای آن که فیلمش دچار شائبه های ناهنجار و ممیزی نشود؛ ترجیح داده شخصیت های اصلی داستان را در انتها متنبه کند! البته تمهید هوشمندانه کارگردان در دوپاره کردن عکس ازدواج "جمشید- مهسا" خاطره ای متفاوت در ذهن مخاطب به جا می گذارد. هم اینکه پایان خوش فیلم با کلیشه های رایج (گل سرخ و سفره عقد و بـــله گفتن عروس و موسیقی کلاسیک بادا بادا مبارک بادا ...) رخ نداد جای تقدیر و تشکر دارد !

"مهرداد فرید" سعی اش را کرده تا در "بازار مکاره" فیلمهای "بـرفـوش" کمدی، اثری آبرومند به تماشاگر طالب خنده ارائه دهد. اما انتظار از نویسنده سابق سینمایی خیلی بیشتر از آن چیزی است که در "هـم خانـه" می بینیم. "مهرداد فرید" باید ثابت کند که می خواهد یک کارگردان درجه دو زیر یوغ تهیه کنندگان باشد ویا فیلمسازی با دانش که می تواند فیلم مفرح و خوش ساخت و آبرومند بسازد؟! به قول خودش: " فیلمساز یـا خوشگـل میشه یـا دانشجــو ! "

مهدی پورامین



همچنین مشاهده کنید