سه شنبه, ۱۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 4 February, 2025
مالون می میرد
مالون در زمانی که در انتظار مرگ است تنها کاری که انجام میدهد نوشتن در یک دفترچه است؛ و این دفترچه در واقع همان کتابی است که خواننده میخواند. مالون شروع به داستان گفتن برای خود میکند و با طرح خلاصهای از داستانهایی که میخواهد برای خود بگوید ادامه میدهد، که عبارتاست از داستانی درباره یک زن و یک مرد، یک حیوان(احتمالا یک پرنده) و یک شیء (احتمالا یک سنگ) و به این ترتیب او خواننده را وارد بازی خودش میکنداشاره: ساموئل بکت در ۱۹۰۶ در "فاکس راک" دوبلین به دنیا آمد. در ۱۹۲۸ در پاریس با جیمز جویس آشنا شد و به حلقهی او پیوست. پیش از جنگ جهانی دوم دو مقاله درباره آثار جویس و پروست، یک مجموعهداستان، رمانی به نام مورفی و دو مجموعه شعر منتشر ساخت. اما شکوفایی ادبی او مربوط به بعد از جنگ جهانی دوم و سالهای ۱۹۴۶ ۱۹۵۳ میباشد. در این دوره رمانهای وات، مولوی، مالون میمیرد و نامناپذیر را بهرشته تحریر درآورد و با اجرای نمایشنامهی در انتظار گودو در سال ۱۹۵۳ به شهرت جهانی رسید.
سالهای بعد از این، سالهای سکوت ادبی اوست که در آنها بیشتر به نوشتن نمایشنامههای رادیویی و تلویزیونی پرداخت. در فاصله سالهای ۱۹۵۶ تا ۱۹۵۹، بکت منحصرا به نمایشنامهنویسی پرداخت و نمایشنامههای دست آخر، آنچه فرو میریزد، آخرین نوار کراپ و اخگرها را نوشت. در سال ۱۹۶۰ رمان اینطور است را منتشر کرد و در سال ۱۹۶۹ به دریافت جایزه نوبل ادبیات نائل آمد، اما از سفر به استکهلم خودداری کرد. ساموئل بکت در سال ۱۹۸۹ در گذشت.
مالون، راوی اول شخص داستان مالون میمیرد در یک اتاق روی تختی دراز کشیده است و منتظر مرگ است. مرگ به عنوان محور اصلی داستان با نام خود داستان شروع شده و در اولین جملهی کتاب با قدرت خود را نشان میدهد :
"بالاخره، علیرغم همهچیز، بهزودی بی سر و صدا میمیرم."
این مرگ نمای کلی داستان است که تا انتها خواننده را همراهی میکند. مالون در تمام طول داستان روی تخت خود دراز کشیده است و از جای خود حرکت نمیکند. همانجا میخورد و دفع میکند. غذایش را دستی کنار در میگذارد و او با عصای بسیار بلندی آنرا به طرف خودش میکشد و میخورد. با سطل دفع نیز همینکار را میکند و به قول خودش : "آنچه اهمیت دارد خوردن و دفع کردن است. بشقاب و لگن؛ قطبها اینها هستند، بشقاب و لگن."
در زمانی که در انتظار مرگ است تنها کاری که انجام میدهد نوشتن در یک دفترچه است؛ و این دفترچه در واقع همان کتابی است که خواننده میخواند. مالون شروع به داستان گفتن برای خود میکند و با طرح خلاصهای از داستانهایی که میخواهد برای خود بگوید ادامه میدهد، که عبارتاست از داستانی درباره یک زن و یک مرد، یک حیوان(احتمالا یک پرنده) و یک شیء (احتمالا یک سنگ) و به این ترتیب او خواننده را وارد بازی خودش میکند :
"حالا این یک بازی است، میخواهم بازی کنم. تا بهحال هیچوقت نمیدانستم چطور بازی کنم. آرزویش را داشتم اما میدانستم که ناممکن است. "
و کمی جلوتر بر این معنی که کل این داستان؛ بازی نویسنده با خواننده است تاکید میکند :
"از این پس دیگر هیچکاری بهجز بازی کردن نمیکنم. نه، نباید با اغراق شروع کنم. اما بیشتر وقتم را از این پس بازی میکنم. بیشترش را، اگر بتوانم."
و به این ترتیب وارد بازی داستان مالون میمیرد میشویم و مالون داستانهایش را با داستان زن و مرد شروع میکند و برای اینکار داستانها را با زاویهدید سوم شخص بیان میکند. اگر چه به تدریج با پیشرفت داستان، فضای شخصی او چنان با فضای داستانهایش تداخل پیدا میکند که با تغییر مدام زاویهدید در چند جمله روبهرو میشویم. مثلا هنگامی که مشغول تعریف داستان ساپوست، وارد داستان میشود و به خواننده گوشزد میکند که دارد یک داستان میخواند :
"(سوم شخص، داستان ساپو) همین کافی بود تا اخراجش را موجه کند. اما ساپو اخراج نشد، نه آن موقع و نه بعدها. (اول شخص،مالون) باید سعی کنم وقتی فرصت دارم در خلوت دربارهاش فکر کنم و بفهمم که چرا ساپو وقتی کاملا مستحق اخراج است او را بیرون نکردند."
به هر روی مالون داستان ساپو را برای خودش نقل میکند. نوجوانی که حول و حوش خانه زارع خشنی (ساپو خودش در شهر زندگی میکند) به نام لامبرت میچرخد و بودن در طبیعت را دوست دارد و نگرشش نسبت به جهان به کل با نگرش انسانهای اطرافش متفاوت و گاه دگرگون است. زمانی که این داستان حوصله مالون را سر میبرد او به داستان دیگری میپردازد و در یک لحظه مکمن جایگزین ساپو میشود و از این به بعد داستان مکمن را تعریف میکند :
"چون ساپو نه، دیگر نمیتوانم او را ساپو بنامم، پس بنابراین چون، بگذارید ببینم، چون مکمن، این اسم هم بهتر از آنیکی نیست، اما وقت را نمیشود تلف کرد، چون..."
مکمن به نوعی ادامه ساپو است و چون زیر باران مانده است و نمیتواند تکان بخورد به نوعی به مالون نزدیکتر میشود، بهخصوص که کمی بعد در جایی شبیه تیمارستان به نام ( خانه سنت جان، مرد خدا )بستری میشود. در آنجا از پرستاریهای پیرزنی به نام مول، برخوردار میشود و به نوعی عشق را در آغوش سرد پیرزن تجربه میکند. با مرگ مول، لموئل جایگزین او شده و کتاب در جایی به پایان میرسد که لیدی پدال نیکوکار، لموئل و بیماران تحت مراقبت او، از جمله مکمن را به سفری تفریحی میبرد. لموئل در جزیرهای که به آن رفتهاند، لیدی پدال و ملوانان همراهش را به قتل میرساند و همراه بیمارانش به دریا میزنند و همچنان که قایق پیش میرود، مالون به سمت مرگ رفته و کلامش آشفته شده و بهتدریج کمرنگ و در نهایت قطع میشود و به عبارت دیگر مالون میمیرد :
"یا با مدادش یا با عصایش یا روشنایی روشنایی یعنی هرگز آنجا او هرگز, هرگز چیزی آنجا
دیگر"
آنچه داستان مالون میمیرد را جذاب و خواندنی میکند نه طرح داستانی آن (که اساسا فاقد آن است)، بلکه نگرش متفاوت و دگرگون نویسنده به جهان پیرامون خویش و طرح دیدگاههای بعضا فلسفی است. طرح مسائلی از قبیل مفهوم بازی در زندگی، پدیدهی مرگ و تاثیر شگرف آن بر زندگی و توهم انسان از مرگ یا زندگی و آمیختگی ایندو، نگرش متفاوت به زیبایی و زیباییشناسی، یکنواختی زندگی در جهان مدرن و ... همچنین پرداختن به مفاهیمی چون آزادی، اختیار، عقل و انتخاب، دارایی و مالکیت، حافظه و گذشته، تردید و ...
به عنوان مثال هرگز نباید آن طوطی را فراموش کرد که صاحبش (یک مشاور یهودی) سالها میکوشد تا به او بیاموزد که بگوید: "در عقل چیزی نیست که از قبل در حس نباشد" و در نهایت طوطی فقط چند کلمه اول را تکرار میکند و میگوید :
"در عـــقل چیزی نیست."
شهرام مرادی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست