جمعه, ۱۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 7 February, 2025
مجله ویستا

راز مـحـبــوبـیــت قـیـصــر


راز مـحـبــوبـیــت قـیـصــر

«قیصر» نماد بود و نمونه نماد یک نسل نسلی که می خواست خودش باشد خود خودش یعنی خیلی چیزها را دیده بود دیده و خوانده بود انقلاب را دیده بود و جنگ را تاریخ را هم خوانده بود نویسنده های متضاد را هم خوانده بود

«قیصر» نماد بود و نمونه. نماد یک نسل. نسلی که می‌خواست خودش باشد. خود خودش. یعنی خیلی چیزها را دیده بود. دیده و خوانده بود. انقلاب را دیده بود و جنگ را. تاریخ را هم خوانده بود. نویسنده‌های متضاد را هم خوانده بود...

هم «آل‌احمد» خوانده بود و هم «ابراهیم گلستان». هم «نیما» خوانده بود و هم «ملک‌الشعرای بهار». هم از شعر «سپهری و فروغ» لذت می‌برد و هم از قصیده «مهرداد اوستا» و «غزل امیری فیروزکوهی»... یعنی نسل قیصر – که قیصر نماد آن بود – برای‌هاضمه فکری و ذوقی و هنری‌اش، مرز تعیین نمی‌کرد. قرار گذاشته بود از کلیت تجربه‌ای به نام اندیشه و فرهنگ باخبر باشد. نسل قیصر که قیصر نماد آن بود، نه این بود و نه آن. هم این بود و هم آن. همان بود که خودش بود، همین. می‌خواهی این را پارادوکس بدانی، بدان. می‌خواهی کنار آمدن با تجربه‌های متفاوت بخوانی، بخوان. قیصر برخلاف معنی نامش، بزرگ بود. به این خاطر بزرگ بود که می‌خواست خودش باشد با همه تجربه‌های پشت سرش. می‌خواست آدم پیشرو باشد و بود و این کم نبود. برای بزرگ شدن، این یک راه بود. قیصر نماد نسلی بود که در دامان جنگ به مهربانی رسیده بود. وقتی در سال‌های جنگ، شهر تو را هر ماه با چند سهمیه موشک نام ببرند، باید بفهمی مهربانی چه پایه و مایه‌ای دارد. در روزگار خشونت است که قدر ترحم را می‌دانی. برای همین در شعرش بی‌آنکه ادا و اطوار دربیاورد، به مهربانی دامن می‌زد. آب و نسیم و صبح و کوچه و کودک و مهربانی و... واژه‌های کلیدی شعر قیصرند. بی‌آنکه بخواهد تظاهر کند، دریافته بود در جنگ و پس از جنگ، انسان به مدارا و رحمت و مهربانی نیازمند است و شعرهایش بر پایه همین محورهای اصلی و کلیدی قرار گرفته بود.

قیصر نمونه بود. سر در گریبان خود داشت و کلمه و اندیشیدن و سرودن و نوشتن دغدغه اصلی‌اش. نمونه بودنش یکی در اعتقادش بود. اهل اعتقاد بود بی‌آنکه به قدرت رو کند. هر که هم اهل اعتقاد بود، برایش عزیز بود؛ هر که می‌خواهد باشد. آنهایی که امروزه روز می‌خواهند نمونه باشند و شهرت و قدرت و مکنت برایشان دغدغه اصلی است، نمونه نیستند. چگونه‌اند؟ همین آدم‌های طبق معمول همایش‌ها و سمینارها و نشست‌ها و برخاست‌ها و... اما قیصر – که نمونه بود و بروبچه‌های جوان‌تر این را خوب دریافته بودند – تن نمی‌داد به وسوسه شهرت و قدرت و مکنت. اهل اینجا و آنجا رفتن هم نبود. اهل مصاحبه و هیاهو و جنجال هم نبود. نمی‌خواست تیتر روزنامه و هفته نامه و ماهنامه و سالنامه باشد و حالا روزها و هفته‌ها و ماه‌ها و سال‌های ما را با شعرهای ساده و بی‌تکلف خود سرشار کرده است. راستی این اقبال کم نظیر جوان‌ها و نوجوان‌های دهه‌های ۷۰ و ۸۰ به قیصر برای چه بود؟ اقبالی که به حتم در دهه‌های دیگر هم ادامه خواهد داشت. یکی از دلایل این اقبال را در شعر قیصر می‌توان دید که صدای صداقت بود و صمیمیت و نیز شعری که انعکاس زندگی بود و به هرچه پیرامون ما رخ می‌داد حساس. نظر داشت. جهت داشت. خاموش و مصلحت‌پیشه نبود اما وجه دیگر این «نمونه بودن قیصر» زندگی و سلوک او بود. کیست که لقلقه زبانش شده و پشت سرهم می‌گوید: «مرگ مولف»! بخواهی و نخواهی، مولف با تالیفش شناخته می‌شود و تالیف با مولفش ارج می‌یابد. اینها با هم‌اند. کنار هم‌اند. یکی‌اند. این دو خود همان «هم»اند و قیصر با شعرهایش «همدیگر» بودند. یکی شده بودند. یکی بودند. آنها که شعر قیصر را می‌خوانند، خود قیصر را می‌بینند و این هم مراقبتی می‌خواهد. دقت و سلوک و مواظبتی می‌خواهد. در زمانه‌ای که «هیچ‌کس خودش نیست» قیصر، خودش بود. همانی که در شعرهایش می‌بینی و می‌خوانی و این کم دلیل و بهانه‌ای نیست برای اینکه شعر، بخشی از جان تو شود. در زمان رواج سکه و جایزه و محفل و تریبون و صله و پست و موقعیت، قیصر همان شاعر ساده‌ای باقی ماند که باید باقی می‌ماند و همین او را دوست‌داشتنی می‌کرد. قیصر شاعری بود که «شاعری» را با هیچ چیز دیگر عوض نمی‌کرد و این بهایی بود که پرداخته بود تا شعرش ارزش پیدا کند. دفترچه‌های یادداشت و حافظه جوان‌ها و بچه‌های اهل کتاب را ورق بزن تا ببینی قیصر چقدر حضور دارد. آن بها، به این جایگاه. آن تنهایی، به این رسوخ در میان جمع.

«قیصر امین‌پور» نماد بود و نمونه. با آنکه اسمش متواضعانه بود اما روحش بزرگ بود و ارزش این روح بزرگ در شعرهایی پرتو انداخته که الان در کنار شعرهایی از نیما و اخوان و فروغ و شاملو و سپهری، بخشی از حافظه شعرخوان‌های روزگار ما – و روزگار پس از ما – را سرشار کرده است. قیصر بزرگ بود...

سهیل محمودی