دوشنبه, ۶ اسفند, ۱۴۰۳ / 24 February, 2025
مجله ویستا

برای درگذشت دنیس‌هاپر


برای درگذشت دنیس‌هاپر

بیلی ایزی رایدر، خبرنگار«و اینک آخر زمان»،فرانک بوث «مخمل آبی» یا «کلیف فورد» یک عاشقانه واقعی. تفاوتی ندارد؛ چه دوستش می‌داشتیم و از دیدن آن لبخند‌های پت و پهن و نگاه‌های خیره …

بیلی ایزی رایدر، خبرنگار«و اینک آخر زمان»،فرانک بوث «مخمل آبی» یا «کلیف فورد» یک عاشقانه واقعی. تفاوتی ندارد؛ چه دوستش می‌داشتیم و از دیدن آن لبخند‌های پت و پهن و نگاه‌های خیره شیطانی‌اش در فیلم‌های بسیار زیادی که بازی کرده لذت می‌بردیم یا برایمان بازیگری معمولی بوده، به هر حال دنیس هاپر حالا دیگر بخشی از تاریخ سینماست، بخشی از حافظه تاریخی سینما دوستانی که او را در قامت بیلی «ایزی رایدر» درک و هضم کردند تا شمایل نمونه‌ای نسلی سرگشته باشد که زندگی را در حرکت، عشق و بی‌قیدی از تعلقات می‌جستند و جاده را همچون مامنی برای سلوک خود برگزیده بودند یا خبرنگار شیفته‌ای که چنان از خود خارج و با سوژه‌اش یکی شده که مکان و زمان را از کف داده و سرگشتگی را جایگزین تعهد حرفه‌ای‌اش کرده تا می‌رسیم به فرانک، «حشرهِ انسانی» که لینچِ دلسرد از ساختن مسخ کافکا آفریده تا جلوه‌گر موقعیت‌های انسانی توضیح ناپذیری باشد که در میان خود آزاری و دیگر آزاری سرگردانند.

فرانکی که هاپر خلق کرده چنان باور پذیر و هولناک است که تجربه تماشای مجدد مخمل آبی را به خود آزاری لذت بخشی تبدیل می‌کند. سکانس اولین حضور فرانک در خانه دورتی که با چشم چرانی ما (به عنوان بیننده) و جفری هم زمان است به حدی تاثیر‌گذار اجرا شده که حالا دیگر به عنوان یکی از معروف‌ترین سکانس‌های تاریخ سینما از آن یاد می‌شود.سکانسی که ژیژک برای تحلیل و واکاوی علل روانی چنین رفتاری مقاله‌ای جداگانه نوشته است. هاپر با در هم آمیزی چند حس متضاد از شعف بگیرید تا خشونت و جنون آنی در خلق شخصیتی نمونه ای، سطح بازی در نقش یک آدم روانی را در سینما بالا برد. متشخص و وحشی. پاکیزه و کثیف. نحیف و قدرتمند.موذی و احساساتی.

و اما یک عاشقانه واقعی که به گمان نگارنده بهترین نقش‌آفرینی هاپر است در سالیان متمادی حضورش بر پرده سینما: درست مثل نقش آفرینی تمامی بزرگان در جاودان نقش هایشان هاپر کار بخصوصی صورت نمی‌دهد اما در واقع با حضورش در میزانسن‌های همیشه پویای اسکات، زوایای نگاهش، شکل و فرم راه رفتن، ایستادن و شیوه بیان دیالوگ هایش به حضور کوتاه خود عمقی باور نکردنی می‌بخشد. نیازی نیست که فیلم زمانی از ضرباهنگ سریعش را حرام معرفی و زمینه سازی کار بزرگ او کند همان طمانینه‌اش در لحظه ورود به خانه و نگاه جان دار و پر از سوالی که به پسرش می‌کند کافی است که فیلم را از ریتم درونی‌اش نیندازد و ما را آماده یکی دیگر از برترین سکانس‌های تاریخ سینما کند. سکانسی که تارانتینو به نوشتن آن افتخار می‌کند. سیمای خون آلود پدری که برای لو ندادن جای پسرش درد می‌کشد یا به زعم خود دینش را به او ادا می‌کند در مقابل چهره کریستوفر والکن (یکی دیگر از غول‌های بازیگری) قرار می‌گیرد، با انقباض خیره کننده عضلات صورتی که می‌خواهد شرم و نفرت را با خنده رفع و رجوع کند. به تک تک کلمات و مکث‌های هاپر در حین بازگو کردن داستانش توجه کنید.

کلام او در آمیزش با نگاه‌های تحقیر آمیزش بار‌ها قدرتمند تر از اسلحه‌هایی است که آماده‌اند تا سوراخی در سرش ایجاد کنند. چند سال بعد شیوه هاپر در اجرای این صحنه دست مایه اصلی و بعد تر روش ثابت کوین اسپیسی در مواجهه با نقش‌هایی شد که مدت زیادی از اجرای آنها به شکل نشسته اتفاق می‌افتاد. هاپر در بیش از ۲۰۰ فیلم و سریال ایفای نقش کرد. رقم خیره کننده‌ای است و نشان می‌دهد او بیش از هر چیز در زندگی‌اش به بازیگری عشق می‌ورزیده. هشت فیلم هم ساخت که هر چند هیچ کدام به خوبی «ایزی رایدر» نشدند اما همان« ایزی رایدر» هم برای یک عمر کارگردانی کفایت می‌کند. هنوز که هنوز است بعد از بیش از ۴۰ سال پایان «ایزی رایدر »بکر و دوست داشتنی است درست مثل آن دیالوگ جادویی در مخمل آبی:« تو زنده میمونی عزیزم... فقط به خاطر ونگوگ»

حسین جوانی