چهارشنبه, ۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 22 January, 2025
متخصصان روان درمانی یا روحانیون
این مسأله که آیا بیماران روانی به متخصصان روان درمانی نیاز دارند یا روحانیون، از جمله مشکلات فوری بیماران و حتی مهمتر از سؤالاتی است که امروز محققان علمی مطرح میکنند؛ سؤالاتی که نقش مؤثری را در ایجاد انگیزه برای تحولات تازهتر روان پزشکی و رواندرمانی داشتهاند. اکنون علم پزشکی خود را از هرگونه ارتباط با مشکلات شدید روانی کنار کشیده است.
این علم حتی در شرایطی که بیماران نیاز به مداوای فوری داشتهاند، این موضع خود را حفظ کرده است؛ تا حدودی میتوان این فرض را توجیه کرد که مشکلات روانی به حوزههای مطالعاتی دیگری هم تعلق دارد. در مواردی نیز علم پزشکی مجبور شده است قلمرو خود را پنهان نگه دارد؛ بهطوری که مثلاً روانشناسی تجربی را وارد قلمرو خود کرده است، درست مثل زمانی که براساس ایده همانندی زیستشناختی انسانها - از شاخههای علمی دیگری چون شیمی، فیزیک و زیستشناسی قرض میگرفت.
طبیعی بود که برای این شاخههای علوم منطبق بر هم، میبایست سمت و سوی جدیدی شکل میگرفت. ما میتوانیم این تحول را با این جمله توصیف کنیم: به جای اینکه شاخههای علمی مذکور را پایان یافته تلقی کنیم، آنها را ارزشمند میکنیم، زیرا کاربردهای احتمالی آنها را برای انسان نیز کشف مینماییم.
به عنوان مثال، روانپزشکی با خارج شدن از گنجینه روانشناسی تجربی، به خود کمک کرد و به مجموعه دانشی که علم آسیبشناسی روانی نامیده میشدند، تغذیه علمی نمود؛ علم آسیبشناسی روانی، نام کلی مطالعه تجلیات پیچیده روانی است. یک بخش علم آسیبشناسی روانی بر یافتههای روانپزشکی، در مفهوم دقیق آن، بنیاد نهاده شده است و بخش دیگری که مبنای علم آسیبشناسی روانی است، یافتههای عصبشناسی است (حوزهای از مطالعات، که اساساً چیزی را که اصطلاحاً اختلالات ژنتیک روانی خوانده میشود و در گفتوگوهای آکادمیک از آن استفاده میگردد را در بر میگیرد.) به هر حال، عملاً طی چند دهه اخیر، میان متخصصان اعصاب و روانپزشکان، حوزهای مشترک گشوده شده است رد پای این حوزه را میتوان در نخستین تحقیقات مربوط به هیپنوتیزم هم یافت. هر چند عقلگرایی فزاینده، قضاوتهای بشری و به طور کلی، علم به عنوان چکیده عقل سلیم، مطمئناً ما را در استفاده از مسیر صحیح کمک کردهاند ولی اینها نتوانستند از مرزهای معمولی و ملموس و صرفاً متوسط بشری فراتر بروند، و نتوانستند برای سؤالات مرتبط با بیماری روحی و معنوی انسان و معانی عمیق نهفته در آن، پاسخی بیابند. یک اختلال عصبی - روانی بیماریای است که فرد مبتلا به آن معنای زندگی را درک نکرده است.
همه خلاقیتهای مرتبط با قلمرو روان و هرگونه پیشرفت انسان در این زمینه، ریشه در مطالعه وضعیت ذهنی بیمار دارد و در این میان، ضعف روحی که علت این وضعیت است، نادیده گرفته میشود.
دکتری که این حقیقت را درک میکند، قلمرو دیگری را پیش روی خود میبیند؛ او با درنگ و تأمل بیشتری به این مشکل میپردازد. او در این حالت، با این ضرورت مواجه میشود که شفابخشی و معنابخشی روانی را به بیمار خود القا کند؛ چرا که همین معنابخشی است که بیش از هر رویه علمی در بیمار اشتیاق ایجاد میکند. بیمار در جست و جوی چیزی است که به آشفتگی ذهنی و عصبی وی معنا و شکل بخشد.
آیا دکتر از عهده چنین وظیفهای بر میآید؟ برای چنین درمانی، او احتمالاً بیمار خود را به روحانی و یا فیلسوف خواهد سپرد و یا اینکه او را در همان سرگشتگی، که آهنگ خاص زمانه ماست، رها میکند. او به عنوان یک دکتر لازم نیست که بر دورنمای زندگی اشراف داشته باشد و وجدان حرفهای وی هم آن را نمیخواهد. با این وجود، زمانی که وی علت بیماری را پیدا میکند، در این موقع چه خواهد کرد؟ وقتی که میبیند، ریشه این مرض، نبود عشق در بیمار است، علیرغم اینکه رابطه جنسی وجود دارد؛ وقتی که میبیند این مرض ریشه در عدم اعتقاد بیمارش دارد، چرا که وی از کورمال رفتن در تاریکی میهراسد؛ وقتی میبیند که این مرض ریشه در ناامیدی دارد، چرا که بیمار در این جهان و در زندگی خود از خواب غفلت بیدار شده (و واقعیات را لمس نموده) است؛ وقتی میبیند مرض ریشه در عدم درک و فهم دارد، چرا که او از خواندن و دریافت معنای وجود خودش وامانده است؛ با این مشاهدات، دکتر مذکور چه خواهد کرد؟
البته، بسیاری از بیماران تحصیل کرده از مشاوره با روحانیون امتناع میکنند. آنها کمتر تمایل دارند پیش فیلسوف هم بروند، چرا که برای آنها دیگر فلسفه جذابیتی ندارد. به نظر میرسد که از نگاه آنها، مسایل روشنفکری بیحاصلتر از بیابان است. کجایند مردان بزرگ و صاحب فکری که هر چند از سخن گفتن درباره معنای زندگی و جهان امتناع میکنند، ولی واقعاً مالک آن هستند؟
اندیشه بشری نمیتواند هیچ سیستم و حقیقت نهایی را تصور کند که بتواند به بیمار، آنچه را که او برای زندگی کردن نیاز دارد، یعنی ایمان را، امید را، عشق را و بصیرت را، به وی بدهد.
این چهار دستاورد برتر حاصل لطف الهی است، دستاوردهایی که نه آموخته میشوند و نه یاد گرفته میشوند؛ نه داده میشوند و نه گرفته میشوند؛ نه مضایقه میشوند و نه کسب میگردند؛ چرا که آنها از طریق تجربه حاصل میشوند، تجربهای که گاهی از قبل معلوم است و لذا در ماورای تمایلات بشری قرار دارد. این تجارب نمیتوانند ایجاد شوند. آنها اتفاق میافتند - با این وجود، خوشبختانه استقلال آنها از کنش بشری مطلق نیست و نسبی است. ما میتوانیم به آنها نزدیکتر شویم - آنها بیشتر در درون کشش و ذات انسانی ما قرار دارند.
راههایی وجود دارد که ما را به تجربه معنای زندگی نزدیکتر میکند، هر چند باید هوشیار باشیم که این راهها را «متد» ننامیم. کلمهای که اثر بیروح کنندهای دارد. علاوه بر آن، راه تجربه کردن رندی زیرکانهای را میطلبد؛ این راه بیشتر جسارتی است که ما بدان احتیاج داریم تا خود را به تمام هستیمان متعهد سازیم.
بنابراین، دکتری که میکوشد به مطالبات پیشروی خود پاسخ گوید، با سؤالی روبروست که بهنظر میرسد متضمن یک مشکل برطرف نشدنی است. او چه طور میتواند به بیمار کمک کند که به این تجربه رهایی بخش نایل شود، تجربهای که چهار موهبت بزرگ الهی را به او ارزانی میکند و بیماریاش را شفا میبخشد؟
ما البته میتوانیم به بیمار این بهترینها را توصیه کنیم؛ این که او باید عشق حقیقی، و یا ایمان حقیقی، یا امیدواری حقیقی داشته باشد؛ و ما میتوانیم وی را با عبارت ذیل پند دهیم: «خودت را بشناس». اما قبل از آنکه بیمار چنین تجربهای را از سر بگذراند، چطور میتواند به چیزی برسد که تنها این تجربه میتواند به وی بدهد؟ سائول تغییر خود را نه مدیون عشق طبیعی و نه مدیون ایمان حقیقی و نه هر حقیقت دیگری بود. این تنها کینه و نفرت وی نسبت به مسیحیان بود که او را بر سر راه دمشق قرار داد و با آن تجربه بود که برای تمام دوران زندگی خود تصمیم گرفت. او با متابعت از اعتقاد به طریقتی که هر چند کاملاً اشتباه بود، به این تجربه رسید. این راه برای ما نیز جهت مواجهه با مشکلات زندگی باز است، مشکلاتی که ما به ندرت میتوانیم آنها را جدی بگیریم.
این مسأله، متخصص روان درمانی را با سؤالی روبرو میکند که وی را شانه به شانه روحانی قرار میدهد: سؤال درباره خیر و شر. در واقع این کشیش و یا روحانی است که به جای دکتر باید بیشترین ارتباط را با مشکلات معنوی داشته باشد. اما در بسیاری از موارد، بیمار در نخستین وهله با پزشک مشاوره میکند؛ زیرا خودش را یک بیمار روانی میپندارد؛ زیرا علائم اختلافات روانی، حداقل میتواند به وسیله داروها تسکین یابد. اما، از طرف دیگر، اگر روحانی طرف مشورت قرار گیرد، او نمیتواند فرد بیمار را متقاعد نماید که مشکل او روحی است. او علی القاعده فاقد دانش ویژهای است که وی را قادر سازد، عوامل روانی بیماری را تشخیص دهد و قضاوتش ارزش و اعتبار ندارد.
اشخاصی وجود دارند که هر چند از مشکل روانی خود آگاهی دارند، با وجود این، از رفتن پیش روحانی امتناع میکنند. آنها معتقد نیستند که روحانی میتواند به آنها کمک کند. چنین اشخاصی به همین دلیل نسبت به دکتر نیز بیاعتماد هستند؛ و به خاطر این واقعیت، ذیحق هستند که هم دکتر و هم روحانی را برای معالجه خود دست خالی ببینند. ما به ندرت میتوانیم انتظار داشته باشیم که دکتر درباره سؤالات مربوط به روح، چیزی برای گفتن داشته باشد. بیمار باید انتظار چنین کمکی را نه از جانب دکتر، بلکه از طرف روحانی داشته باشد.
من مایل هستم که توجه شما را به حقایق ذیل جلب نمایم؛ در طی ۳۰ سال گذشته مردم از همه کشورهای متمدن روی کره زمین، جهت انجام مشاوره پیش من میآمدند. من بسیاری از بیماران را معالجه کردم، بسیاری از آنها پروتستان و تعداد کمی هم یهودی بودند و از مجموع آنها، کمتر از پنج - شش نفرشان کاتولیک مذهب بودند. از میان همه بیماران نیمه دوم زندگی من - یعنی بالغ بر ۳۵ سال زندگی من - حتی یک نفر نبوده است که مشکلش در آخرین وهله، نگرش مذهبی وی نسبت به زندگی نبوده باشد. این درست است که بگویم، هر کدام از آنها بدین خاطر احساس گناه میکردند که هر آنچه را که ادیان زنده هر عصری به پیروان خود آموخته بود را از دست داده بودند، و هیچ یک از آنها اگر به نگرش مذهبی خود بر نمیگشتند، واقعاً معالجه نمیشدند. البته، فردی که براساس عقیده خاصی عمل مینمود و یا عضو یک کلیسا بود، مشکلی نداشت.
بدین ترتیب، اینجاست که روحانی در مقابل یک افق وسیع ایستاده است، اما به نظر میرسد که کسی بدان توجه ندارد. همچنین، به نظر میرسد، در شرایط کنونی، روحانی پروتستان به قدر کافی مجهز نیست تا از عهده نیازهای فوری روحی عصر ما برآید. در حقیقت، زمان زیادی لازم است تا روحانی و متخصص روان درمانی، جهت مواجهه با این وظیفه روحی و معنوی بزرگ، تواناییشان را با هم جمع کنند.
در اینجا یک مثال واقعی وجود دارد که نشان میدهد، این مشکل چه قدر به ما نزدیک است: قدری بیشتر از دو سال پیش، در کنفرانس رهبران مسیحی در «آئرو» (سوئیس)، مقابل من این سؤال قرار داده شد که آیا امروز افراد دارای پریشانی روحی و معنوی، ترجیح میدهند بهجای روحانی، با دکتر مشاوره نمایند و علل این انتخاب آنها چیست؟ این یک سؤال کاملاً مستقیم و محکم بود. در آن موقع، من چیزی بیش از این نمیدانستم که بیماران خودم، آشکارا به جای روحانی، با دکتر مشاوره میکردند. از نظر من، به نظر میرسید که جای این تردید وجود ندارد که آیا این موضوع به طور کل، یک مسأله هست یا نه.
به هر منوال، من قادر نبودم که یک جواب قطعی بدهم و بنابراین، تصمیم به تحقیق از میان کسانی که سابقه آشنایی با آنها را داشتم و از میان کسانی که آنها را نمیشناختم، گرفتم؛ یک پرسشنامه پخش کردم که توسط پیروان پروتستان کشورهای سوئیس، آلمان و فرانسه و همچنین تعدادی کاتولیک پاسخ داده شد. نتایج، همانطور که در ذیل خلاصه کلی آن نشان میدهد، بسیار جالب است. کسانی که تصمیم گرفته بودند پیش دکتر بروند، ۵۷% پروتستان و تنها ۲۵% کاتولیک بودند؛ در همین حال، ۸% کسانی که به دنبال یک پاسخ الهی و دینی بودند، پروتستان و ۵۸% آنها را کاتولیک تشکیل میدادند. این تصمیمها هیچگونه ابهامی را بر جای نگذاشتند. حدود ۳۵% پروتستانها نمیخواستند مشکل روانی خود را حل کنند، در حالی که تنها ۱۷% کاتولیکها چنین تصمیمی را در نظر داشتند.
دلیلی که برای عدم مشاوره با کشیش کلیسا ارایه شد، کلاً به فقدان دانش و بینش روانشناختی وی ربط داده شد و این مورد، ۲۵% پاسخها را شامل میشد. حدود ۲۸% هم گفته بودند که کشیش در نگرشهای خود تعصب و پیش داوری دارد عجیب است که حتی یک روحانی هم در میان پاسخدهندگان وجود داشت که تصمیم گرفته بود پیش دکتر برود و در همان حال، سؤال شونده دیگری هم پاسخ را با برآشفتگی اینگونه داد: «علم الهیات چیزی ندارد که برای معالجه بشریت عرضه کند.» همه بستگان روحانیون که به پرسشنامه من پاسخ داده بودند، خودشان را رسماً ضدروحانی اعلام کردند.
از آنجا که این بررسی به افراد تحصیلکرده محدود میشد، لذا چندان استحکامی ندارد. من معتقد هستم که طبقات تحصیل نکرده، به گونهای متفاوت پاسخ میدادند. با این حال، مایلم که این نتایج را کم و بیش به عنوان نظرات صریح افراد تحصیلکرده بپذیرم. حقیقتی که بیشتر شناخته شده است، این است که بیتفاوتی آنها نسبت به مسایل کلیسا و دین، به طور مداوم در حال رشد است، و ما نباید این حقیقت روانشناسی اجتماعی را که در رابطه با آن من اخیراً هم تذکراتی دادهام، فراموش کنیم: حدود ۲۰ سال زمان لازم است تا یک چشمانداز و نگرش کلی نسبت به زندگی متعلق به طبقه تحصیلکرده به تودههای تحصیل نکرده منتقل شود. به عنوان مثال، ۲۰ سال پیش و یا حتی ۱۰ سال قبل، چه کسی جرأت میکرد پیشگویی کند که اسپانیا، که بیشترین کاتولیکها را در میان کشورهای اروپایی دارد، دستخوش دگرگونی روحانی و معنوی بیمانندی خواهد شد که ما امروز شاهدش هستیم؟ و هنوز هم این کشور با تحولات ناگهانی و سخت مواجه است.
از نظر من، به نظر میرسد که همگام با تنزل اعتقادات مذهبی در زندگی، اختلالات عصبی هم به طور قابل توجهی شتاب بیشتری میگیرند. هنوز آماری وجود ندارد که ما را قادر سازد، این افزایش را با ارقام واقعی ثابت کنیم؛ اما یکی از چیزهایی که بدان مطمئن هستم، این است که وضعیت ذهنی انسان اروپایی در هر جای این قاره، یک فقدان توازن هشداردهنده را نشان میدهد. نمیتوان کتمان کرد که ما در دوره بیشترین بیقراریها و تنشهای عصبی و پریشانیها و گمراهی چشماندازها زندگی میکنیم.
از میان بیماران من که از کشورهای زیادی بودند، همهشان افراد تحصیلکرده بودند، تعداد قابل توجهی از آنها نزد من آمدند، نه به این خاطر که از اختلالات عصبی رنج میبردند، بلکه به خاطر اینکه نمیتوانستند معنایی از زندگی را بیابند و یا خودشان را با سؤالاتی که نه فلسفه امروزین و نه دین رایج میتوانست بدانها پاسخ گوید، زجر میدادند. برخی از آنها احتمالاً فکر میکردند که من از یک فرمول جادویی باخبر هستم، اما، زود مجبور شدم به آنها بگویم که من نیز پاسخی ندارم که بدهم، و این چیزی است که در ملاحظات تجربی و عملی با آن مواجه هستیم.
نویسنده: کارل گوستاویونگ
محسن داوری
منبع:
بخشی از کتاب Modern man in seareh of a soul
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست