سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

مخاطب های قرآن


مخاطب های قرآن

یکی از نکاتی که در شناخت تحلیلی می باید از قرآن استنباط کرد, تعیین و تشخیص مخاطبان قرآن است

یکی از نکاتی که در شناخت تحلیلی می‏باید از قرآن استنباط کرد، تعیین و تشخیص مخاطبان قرآن است. در قرآن تعبیراتی نظیر (هدی للمتقین)، (هدی و بشری للمؤمنین) و )لینذرمن حی) زیاد آمده است. اینجا می‏توان سؤال کرد که هدایت برای پرهیز کاران لزومی ندارد زیرا آنها خود پرهیزکارند. از سوی دیگر در قرآن می‏بینیم که خود را چنین معرفی می‏کند.

«إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ وَلَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِینٍ »۱ ؛ این (قرآن‏) جز پندی برای جهانیان نیست و قطعاً پس از چندی خبر آن را خواهید دانست.

این آیه از آیات عجیب قرآن است. (در هنگام نزول آیه پیامبر در مکه بود و در واقع با اهل یک دهکده گفتگو می‏کرد. برای مردم مضحک بود که فردی تنها با این اطمینان بگوید که خبر این آیه را بعد خواهید شنید. بزودی خواهید شنید که این کتاب در اندک مدت با جهانیان چه خواهد کرد(.

پس آیا این کتاب برای همه جهانیان است ‏یا صرفا برای مومنین؟ باز در آیه دیگر پروردگار سبحان خطاب به پیامبر می‏گوید:«وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ»۲ ؛ و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم.

در اینجا به اجمال باید گفت در آیاتی که خطاب قرآن به همه مردم عالم است، در واقع می‏خواهد بگوید قرآن اختصاص به قوم و دسته خاصی ندارد. هر کس به سمت قرآن بیاید نجات پیدا می‏کند، و اما در آیاتی که از کتاب هدایت بودن برای مؤمنین و متقین نام می‏برد، می‏خواهد این نکته را روشن کند که در نهایت چه کسانی رو بسوی قرآن خواهند آورد و چه گروه هایی از آن دوری خواهد گزید. قرآن از قوم خاص و قبیله معینی بعنوان علاقمندان و ارادتمندان خود یاد نمی‏کند. نمی‏گوید قرآن در انحصار این یا آن قوم قرار دارد. قرآن بر خلاف سایر مکاتب انگشت روی منافع یک طبقه خاص نمی‏گذارد. نمی‏گوید مثلا صرفا برای تامین منافع فلان طبقه آمده است. مثلا نمی‏گوید تنها و تنها هدفش حمایت از طبقه کارگران است ‏یا پشتیبانی از طبقه کشاورزان. قرآن در مورد خودش تاکید می‏کند که کتابی است برای برقراری عدالت. درباره پیامبران می‏گوید:

«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ.»۳؛ به راستی [ما] پیامبران خود را با دلایل آشکار روانه کردیم و با آنها کتاب و ترازو را فرود آوردیم تا مردم به انصاف برخیزند.

قرآن قسط و عدالت را برای کل جامعه انسانی می‏خواهد نه فقط برای این طبقه یا آن قوم و قبیله. قرآن برای جلب انسان ها به سمت‏ خود، برخلاف بعضی مکتب ها مثل نازیسم، بر روی تعصبات آنها انگشت نمی‏گذارد. همچنین برخلاف برخی دیگر از مکتب ها مثل مارکسیسم، بر روی منفعت طلبی و نفع پرستی انسان ها تکیه نمی‏کند و آنها را از راه منافعشان بحرکت در نمی‏آورد.

قرآن همانطور که برای وجدان عقلی انسان اصالت قائل است، برای او یک اصالت وجدانی و فطری نیز قائل است و بر اساس همان فطرت حق جویی و عدالت طلبی است که انسان ها را به سیر و حرکت وامی‏دارد. و از اینرو پیامش منحصر به طبقه کارگر یا کشاورز یا محروم و مستضعف نمی‏شود. قرآن به ظالم و مظلوم، هر دو خطاب می‏کند که به راه حق بیایند. موسی، هم به بنی اسرائیل و هم به فرعون پیام خدا را ابلاغ می‏کند و از آنها می‏خواهد که به پروردگار ایمان بیاورند و در راه او حرکت کنند، حضرت محمد رسالت و دعوت خود را هم به سران قریش و هم به ابوذر و عمار عرضه می‏کند. قرآن نمونه‏های متعددی از برانگیختن فرد علیه خودش و بازگشت از مسیر تباهی (توبه) ذکر می‏کند. البته قرآن خود به این نکته توجه دارد که بازگشت آنها که در رفاه و تنعم بسر می‏برند به مراتب دشوارتر از بازگشت محرومان و ستمدیدگان است.

گروه دوم به اقتضای طبع در راه عدالت‏حرکت می‏کنند، اما گروه اول باید از منافع شخصی و گروهی خود صرفنظر و پا روی امیال و خواست های خود بگذارند.

قرآن می‏گوید گروندگان به او آنها هستند که روحشان پاک و تصفیه شده است. و این گروندگان صرفا بر اساس حقیقت‏جویی و عدالت طلبی که فطری هر انسانی است، به قرآن گرایش پیدا کرده‏اند نه به اقتضای منافع و تمایلات مادی و جاذبه‏های دنیوی.

به راستی [ما] پیامبران خود را با دلایل آشکار روانه کردیم و با آنها کتاب و ترازو را فرود آوردیم تا مردم به انصاف برخیزند.

درباره این حس دینی، در شرق و غرب عالم بسیار سخن ها گفته شده است در اینجا به اختصار اقوال یک تن از این دانشمندان جهانی را نقل می‏کنم. این سخن متعلق به انیشتن است. او در یکی از مقالاتش راجع به مذهب اظهار نظر می‏کند و در همانجا متذکر می‏شود که به اعتقاد او بطور کلی سه نوع مذهب در جهان وجود داشته است.

۱) مذهب ترس: یعنی مذهب گروهی که عامل و انگیزه‏شان بسوی مذهب یک سلسله ترس ها از طبیعت و محیط بوده است.

۲) مذهب اخلاق: و مقصودش مذهبی است که بر مبنای مصالح اخلاقی استوار است.

۳) آنگاه از مذهب دیگری یاد می‏کند که نامش را مذهب هستی می‏گذارد و این تعبیر او همان تعبیری است که ما از آن به دل یاد کردیم. به اعتقاد انیشتن، این مذهب در واقع می‏خواهد بگوید زمانی برای انسان حالتی معنوی و روحی حاصل می‏شود که در آن حالت از این خود محدود که بواسطه آمال ها و آرزوهای حقیر و خرد احاطه شده و از دیگران جدا گردیده و همچنین از عالم. هستی طبیعی که برای او حصاری شده است، به ناگاه بیرون می‏آید و از این زندان رها می‏شود و در آن هنگام است که به نظاره کل هستی می‏نشیند و وجود را همچون حقیقتی واحد در می‏یابد و عظمت ها و شکوه ها و جلال های ماورای پدیده‏ها را بچشم می‏بیند و حقارت و ناچیزی خود را متذکر می‏گردد و آنگاه است که می‏خواهد به کل هستی متصل گردد.

در این رابطه ، داستان همام قابل ذکر است که : از امیرالمؤمنین(ع) صفات مؤمن را باز می‏پرسد. حضرت در جواب او به پاسخی کوتاه اما جامع قناعت می‏کند و می‏فرمایند:"یا همام اتق الله و احسن ان الله مع الذین اتقوا و الذین هم محسنون."

ای همام تو خود، خدا ترس و نیکوکار باش که خدا با پرهیزکاران و نیکوکاران است. اما همام با این جواب راضی نمی‏شود و توضیح بیشتری می‏خواهد، از نحوه زیستن و طرز عبادت و گذران روزها و شبها و نحوه معاشرت هایشان و ... سؤال می‏کند.

آنگاه حضرت علی (ع) به توصیف صفات مؤمن می‏پردازد و حدود ۱۳۰ خط از خطوط چهره متقین را ترسیم می‏کنند و از جمله می‏فرمایند: اگر اجل الهی نبود برای یک چشم بر هم زدن روح اینان در بدنشان قرار نمی‏گرفت. این همان حالتی است که انیشتن به آن اشاره می‏کند و می‏گوید انسان مذهبی وجود خود را یک نوع زندان محصور می‏پندارد چنانکه می‏خواهد از قفس تن پرواز کند و تمام هستی را یکباره به عنوان یک واحد دریابد. در کلمات حضرت امیر (ع) این حقیقت پررنگتر و شدیدتر و جامعتر بیان شده است، از دید حضرت، مؤمن گویی تمام هستی را در بدن مادی خود جمع کرده و از همین روست که ناگهان قالب را رها می‏کند و روحش را آزاد می‏سازد. در داستان همام این نکته را هم نوشته اند که وقتی سخن حضرت به پایان رسید، فریادی از همام برآمد و قالب تهی کرد.

در زمینه حس معنوی انسان ها، اقبال نیز سخن جالبی دارد، او می‏گوید: در این گفته هیچ سرّ و معمایی وجود ندارد که نیایش به عنوان وسیله اشراقی نفسانی، عملی حیاتی و متعارف است که بوسیله آن جزیره کوچک شخصیت ما وضع خود را در کل بزرگتری از حیات اکتشاف می‏کند. جمله‏ای نیز در همین زمینه از ویلیام جمیز وجود دارد: انگیزش نیایش نتیجه ضروری این امر است که در عین حال که درونی‏ترین قسمت از خودهای اختیاری و عملی هر کس، خودی از نوع اجتماعی است با وجود این مصائب کمال خویش را تنها در جهان اندیشه می‏تواند پیدا کند. اغلب مردم، خواه بصورت پیوسته و خواه تصادفی در دل خود به آن رجوع می‏کنند.

حقیرترین فرد بر روی زمین با این توجه عالی، خود را واقعی و باارزش احساس می‏کند. احتمال دارد که مردمان از لحاظ درجه تاثیر پذیری با یکدیگر اختلاف داشته باشند، برای بعضی از مردم بیش از بعضی دیگران این توجه، اساسی‏ترین قسمت‏ خودآگاهی را تشکیل می‏دهد. آنانکه بیشتر چنین هستند محتملا دینی‏ترین مردمانند. ولی من اطمینان دارم که حتی آن کسانی که می‏گویند بکلی فاقد آنند خود را فریب می‏دهند و حقیقتا تا حدی دین دارند.

ائمه (ع) قرآن را با چنان شوری می‏خواندند که رهگذرانی که صدای آنها را می‏شنیدند بی‏اختیار می‏ایستادند و منقلب می‏شدند و می‏گریستند.

امام زین‏العابدین (ع) در دعایی که برای ختم قرآن تعلیم داده‏اند این نکته را متذکر شده‏اند: خدایا قرآن را در تاریکی های شب مونس ما قرار بده. به ما آن فهم و عشق را عطا کن تا با این کتاب در دل شب انس و الفت داشته باشیم.

پس مخاطبان قرآن همه انسان ها هستند و محدودیتی نیست برای هیچ کس در هیچ زمانی.

قرآن چون اقیانوس بیکرانی است که هر کس هر اندازه که بخواهد می تواند از آن بهره ببرد حال کسانی که در این بهره وری موفق ترند آنها مؤمنین هستند که با خطاب (ایها المؤمنین) ندا داده میشوند و با اشتیاق تمام می شتابند بسمت قرآن؛ سخن معبودشان و آنچنان در آن غرق میشوند که گویی با قرآن یگانه میشوند نور قرآن در سیمایشان موج میزند ، دیگران (ایهاالناس) نیز بی بهره نیستند هر چقدر به دنبال قرآن باشند به همان میزان از آن خان نعمت که از هیچ نیاز مادی و معنوی بشر فروگذار نکرده توشه بر خواهند چید تا به مصداق مؤمنین و صادقین و راسخان که منزلت شایسته انسانیت است برسند. انشائالله تعالی!

۱. سوره ص آیه ۸۸

۲. سوره انبیاء آیه ۱۰۷

۳. سوره حدید آیه ۲۵

۴. نهج البلاغه خطبه ۱۸۳

منبع :

آشنایی با قرآن شهید مطهری