چهارشنبه, ۲ خرداد, ۱۴۰۳ / 22 May, 2024
مجله ویستا

قفقاز منطقه ای همواره بی ثبات


قفقاز منطقه ای همواره بی ثبات

منطقه قفقاز در دوره پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی همواره دستخوش ناآرامی ها و تنازعات مختلف در اشکال گوناگون بوده است چه قفقاز جنوبی و چه قفقاز شمالی هر دو کانون تنش ها و منازعات مختلف بوده اند

● قفقاز شمالی پاشنه آشیل روسیه

(نآرامی در نالچیک)

در ماه جاری (اکتبر ۲۰۰۵) قفقاز شمالی باز دستخوش یک درگیری خشونتبار شد و توجهات بین المللی را به خود واداشت. این بار نالچیک مرکز جمهوری خودمختار کاباردینو-بالکار دستخوش یک اقدام گروگانگیری گردید که با کشته شدن چندین تن پایان یافت. قفقاز شمالی از هر نظر مستعد چنین وقایع ناخوشایندی است. سال پیش در ماه سپتامبر نیز چنین واقعه تلخی در شهر بسلان واقع در اوستیای شمالی و در ۱۰۰ کیلومتری شهر نالچیک روی داد و بواسطه گروگانگیری در مدرسه ای ، صدها نفر به کام مرگ رفتند.(۱) بنظر همانند واقعه قبلی، در گروگانگیری نالچیک نیز شورشیان چچنی نقش داشته اند. وب سایت اصلی طرفدارشورشیان قفقاز بر این امر صحه گذاشته است که دسته ای از گروه چچنی ها بنام یارموک که با ناراضیان جمهوری کاباردینو-بالکار در ارتباطند، وارد نالچیک شده و به این اقدام دست زده اند.(۲)

البته زمینه های بروز چنین اقدامات خشونت بار و درگیری های منطقه ای در قفقاز کاملاً مهیا است. در همین جمهوری کاباردینو-بالکار استانداردهای زندگی در سطوح بسیار پایینی قرار دارد. بیکاری بسیار شدید و فساد و جرم و جنایت بسیار گسترده و دردآور و شدیداً موجب نارضایتی مردم گردیده است. علاوه بر اینها حس نفرت در میان مردمان منطقه(در میان تمام جمهوری های قفقاز شمالی) نسبت به روس ها چنان شدید است که همواره و در هر فرصتی موجب بروز شورش ها بر علیه دولت مرکزی(مسکو) می شود و صدمات عظیمی را به روسیه وارد می کنند .(۳)بخاطر همین وضعیت است که بسیاری قفقاز شمالی را پاشنه آشیل روسیه می دانند و معتقدند که این منطقه مهمترین نقطه ضعف روسیه بوده و حفظ امنیت و ثبات آن برای روسیه بسیار پر هزینه است.در چند سال اخیر بسیاری از عملیاتهای تروریستی و ضد روسی از همین منطقه هدایت و اجرا شده است. بدون شک شورشیان چچنی به رهبری شامیل باسایف در صدر ناراضیان قرار داشته و همواره از هر فرصتی در جهت ضربه زدن به مسکو استفاده می کنند. در یکی دو سال اخیر این اقدامات خشونتبار عمدتاً توسط گروه باسایف بر علیه روسیه انجام گرفته است:

ـ ۲۴ آگوست ۲۰۰۴ بمب گذاران اقدام به عملیات انتحاری نموده و دو هواپیما را در فرودگاه مسکو مورد حمله قرار دادند.

ـ ۳۱ آگوست ۲۰۰۴ یک بمبگذار دست به عملیات انتحاری زده و ۱۰ نفر را در بیرون از ایستگاه مترو کشت.

ـ ۳ سپتامبر ۲۰۰۴ حداقل ۳۲۰ گروگان در اثر عملیات گروگانگیری در بسلان کشته شدند.

ـ و در آخرین مورد یعنی در ۱۳ اکتبر ۲۰۰۵ شبه نظامیان دست به عملیات گروگانگیری زده و موجب مرگ بیش از ۸۰ نفر شدند.(۴)

(مقاله زیر تلاش دارد با یک نگاه تاریخی به بررسی ریشه های وقوع چنین منازعاتی در منطقه پر آشوب قفقاز بپردازد.)

● مقدمه

منطقه قفقاز در دوره پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی همواره دستخوش ناآرامی ها و تنازعات مختلف در اشکال گوناگون بوده است.چه قفقاز جنوبی و چه قفقاز شمالی هر دو کانون تنش ها و منازعات مختلف بوده اند. جنگ ارامنه و آذری ها بر سر ناگورنو قره باغ، درگیری های داخلی در گرجستان که حاصل جدایی طلبی برخی اقوام حاضر در این جمهوری بوده است(جدایی طلبی اوستیای ها وآبخازها ) ، ازجمله نمونه های بارز منازعات منطقه ای در قفقاز جنوبی است. قفقاز شمالی نیز وضعیتی به مراتب وخیم تر و پیچیده تر دارد. درگیری های خشونتبار چچنی ها با روسیه و استقلال خواهی آنها، اختلافات مابین کاباردین ها و بالکارها،قره چای ها و چرکس ها و ... همه نشان از یک منطقه بی ثبات می نماید. در باره علل و عوامل بروز این درگیری ها می توان به موارد مختلفی اشاره نمود ولی بدون شک یکی از مهمترین علل و ریشه‌های‌ اصلی‌ اختلافهای‌ کنونی‌ در قفقاز را باید در سیاستهای‌ شوروی‌ سابق‌ و سلف‌ آن‌ روسیه‌ تزاری‌ در قبال‌ قومیتهای‌ مختلف‌ جستجو نمود. در این نوشتار از یک منظر تاریخی به بررسی ریشه های منازعات در قفقاز می پردازیم.

● موقعیت‌ جغرافیایی‌ و اهمیت‌ ژئواستراتژیک‌ قفقاز

قفقاز منطقه‌ای‌ است‌ کوهستانی‌ در جنوب‌ غربی‌ روسیه‌ و در همسایگی‌ شمال‌ غربی‌ ایران‌. این‌منطقه‌ از غرب‌ به‌ دریای‌ سیاه‌ و آزوف‌، از شرق‌ به‌ دریای‌ خزر، از شمال‌ به‌ اراضی‌ پست‌کوما-مانیچ‌ و از جنوب‌ به‌ ایران‌ و ترکیه‌ محدود می‌شود.(۵) این‌ منطقه‌ به‌ وسیله‌ رشته‌ کوههای‌قفقاز بزرگ‌ یا کوههای‌ آب‌ پخشان‌، به‌ دو منطقه‌ جداگانه‌ قفقاز شمالی‌ و قفقاز جنوبی‌ تقسیم‌می‌شود.(۶) شمال‌ رشته‌ کوه‌ قفقاز بزرگ‌ به‌ «اینسوی‌ قفقاز» یا (Ciscaucasia) و نواحی‌ جنوب‌ آن‌به‌ «ماوراء قفقاز(Transcaucasia) معروف‌ است‌.(۷) کل‌ مساحت‌ منطقه‌ قفقاز برابر ۴۴۰ هزارکیلومتر مربع‌ است‌ و فقط‌ ۱/۱۸۶ هزار کیلومتر آن‌ شامل‌ کشورهای‌ آذربایجان‌، ارمنستان‌ وگرجستان‌ [قفقاز جنوبی‌] می‌باشد.(۸)

اگرچه‌ از گذشته‌های‌ دور قفقاز(بویژه‌ ماوراء قفقاز) جزئی‌ از آسیا تلقی‌ می‌شد ولی‌ در حال‌حاضر، قفقازاز نظر سیاسی‌ کلاً جزو اروپا محسوب‌ می‌گردد.

قفقاز از گذشته‌های‌ دور دارای‌ اهمیت‌ ژئواستراتژیک‌ بوده‌ و قدرتهای‌ بزرگ‌ مختلفی‌ بر سر این‌منطقه‌ به‌ رقابت‌ پرداخته‌اند. ایران‌، عثمانی‌ و روسیه‌ تزاری‌ برای‌ چندین‌ قرن‌ بر سر تسلط‌ بر منطقه‌قفقاز در رقابت‌ شدید با یکدیگر بودند و در این‌ راه‌ برخوردهای‌ جدّی‌ نیز بین‌ آنها به‌ وقوع‌پیوسته‌.

در دوره‌ جنگ‌ سرد قفقاز محل‌ تلاقی‌ دو پیمان‌ نظامی‌ عمده‌ جهان‌ یعنی‌ ناتو و ورشو بود. درواقع‌ قفقاز منطقه‌ای‌ بود میان‌ این‌ دو پیمان‌ نظامی‌.(۹) این‌ وضعیت‌ را در دوره‌ پس‌ از شوروی‌ نیز بگونه‌ دیگری‌ می‌توان‌ مشاهده‌ نمود.روسیه‌ در پی‌ حفظ‌ و تحکیم‌ نفوذ خود در قفقاز جنوبی‌ فعال‌ بوده‌ و ناتو نیز در پی‌ فروپاشی‌شوروی‌ در تلاش‌ برای‌ گسترش‌ به‌ شرق‌ و فشار آوردن هر چه بیشتر به روسیه، در قفقاز نیز فعال‌ گردیده‌ است‌.

قفقاز از منظر نظریه‌های‌ ژئوپلتیک‌ نیز دارای‌ اهمیت‌ زیادی‌ می‌باشد. از جمله‌ مناطقی‌ که‌جزئی‌ از هارتلند اروآسیا( نظریه‌ مکیندر)(۱۰) به‌ شمار می‌رود، قفقاز می‌باشد.

قفقاز چهار راه‌ مهم‌ جغرافیایی‌ می‌باشد که‌ سرزمینهای‌ شمالی‌ روسیه‌ را به‌ جنوب‌ آسیا و اروپا را به‌ آسیای‌ مرکزی‌ در شرق‌ متصل‌ می‌سازد. قفقاز راه‌ ترانزیت‌ بسیار ایده‌آلی‌ برای‌انتقال‌ کالا، پول‌، مسافر و اندیشه‌ هاست‌، یاباید باشد. قفقاز برای‌ شرکتهای‌ تولید و تامین‌ انرژی‌عمده‌، مسیر خروجی‌ نفت‌ و گاز اطراف‌ دریای‌ خزر محسوب‌ می‌گردد.(۱۱) با نظر داشت‌ ذخائرنفت‌ و گاز خزر و مسیرهای‌ انتقال‌ آن‌ از قفقاز، بر اهمیت‌ آن‌ بیش‌ از پیش‌ افزوده‌ می‌شود. عمده‌ این‌مطالبی‌ که‌ گفته‌ شد، بر اهمیت‌ قفقاز جنوبی‌ از منظر ژئواستراتژیکی‌ صحه‌ گذاشت‌، ولی‌ قفقازشمالی‌ نیز دارای‌ اهمیت‌ استراتژیکی‌ زیادی‌ می‌باشد.

سوزان‌ گلدنبرگ‌ در اهمیت‌ قفقاز شمالی‌ می‌گوید:«اگرچه‌ قفقاز شمالی‌ دور افتاده‌ و توسعه‌نیافته‌ می‌باشد، لیکن‌ قفقاز شمالی‌ از اهمیت‌ استراتژیکی‌ برخوردار است‌. قفقاز شمالی‌ یک‌ منطقه‌حائلی‌ است‌ که‌ همچون‌ فیلتری‌ مابین‌ روسیه‌ و ترکیه‌ و ایران‌ می‌باشد، در حقیقت‌ به‌ عنوان‌ خط‌دفاعی‌ آغاز قرن‌ بیست‌ و یکم‌، درست‌ همان‌ نقشی‌ را دارد که‌ در دوره‌ ایوان‌ مخوف‌ در قرن‌شانزدهم‌ داشت‌.»

قفقاز شمالی‌ در آینده‌ سیاسی‌ سه‌ کشور ماوراء قفقاز نقش‌ سرنوشت‌ سازی‌ را ایفا کرده‌ وخواهد کرد و بقا و حیات‌ دولتهای‌ کاملاً مستقل‌ در کشورهای‌ گرجستان‌ و ارمنستان‌ و آذربایجان‌ به‌همکاری‌ فعال‌ سیاسی‌ جمهوری‌های‌ خودمختار قفقاز شمالی‌ و یا حداقل‌ بیطرفی‌ و حائل‌ شدن‌آنها میان‌ روسیه‌ و قفقاز [جنوبی] نیازمند می‌باشد و تسلط‌ بر قفقاز شمالی‌، امروزه‌ همان‌ ارزش‌استراتژیکی‌ را دارد که‌ در سده‌ شانزدهم‌ داشت‌ .(۱۲)

● تقسیمات اختلاف زای سیاسی در قفقاز

بسیاری‌ از اختلافها و کشمکشهای‌ کنونی‌ در قفقاز ریشه‌ در نوع‌ تقسیمات‌ ارضی‌ بین‌ اقوام‌ وملیتهای‌ مختلف‌ توسط‌ زمامداران‌ سابق‌ دارد. بسیاری‌ از این‌ تقسیم‌بندی‌ها بدون‌ توجه‌ به‌گروههای‌ قومی‌ ساکن‌ منطقه‌ و خواستهای‌ آنها انجام‌ گرفته‌ است‌. درسایه‌ چنین‌ تقسیماتی‌، مردمی‌یکسان‌، خود را در واحدهای‌ متفاوت‌ خود مختار ونیز اقوام‌ متفاوت‌ خود را درون‌ یک‌ واحدخودمختار یافتند. این‌ وضعیت خطر بروز درگیریهای‌ قومی‌ را افزایش‌ می‌دهد.(۱۳) این‌ وضعیت‌ درقفقاز شمالی‌ به‌ مراتب‌ بیشتر از قفقاز جنوبی‌ به‌ چشم‌ می‌خورد. قرارداشتن‌ چند واحد خودمختاردر درون‌ دو جمهوری‌ گرجستان‌ و آذربایجان‌ نیز مشکلات‌ زیادی‌ را برای‌ این‌ دو جمهوری‌ تازه‌استقلال‌ یافته‌ بوجود آورده‌ است‌. اختلافات‌ ارضی‌ در قفقاز زمینه‌ ساز بسیاری‌ از درگیریها بوده‌ وبا توجه‌ به‌ عدم‌ حل‌ وفصل‌ قطعی‌ آنها در اینده‌ نیز می‌توانند منشا درگیریهای‌ مختلفی‌ باشند.

واحدهای‌ اداری‌ - سیاسی‌ متنوعی‌ در قفقاز دیده‌ می‌شود که‌ در دوقسمت‌ (تقسیمات‌ ارضی‌در قفقاز شمالی‌ و جنوبی‌) می‌توان‌ مورد بررسی‌ قرار داد.

قفقاز جنوبی‌ را عمدتاً با سه‌ جمهوری‌ مستقل‌ آذربایجان‌، ارمنستان‌ و گرجستان‌ می‌شناسندولی‌ واحدهای‌ اداری‌ - سیاسی‌ دیگری‌ نیز در بطن‌ دو جمهوری‌ گرجستان‌ و آذربایجان‌ وجوددارد، که‌ شامل‌ آبخازستان‌، آجارستان‌، اوستیای‌ جنوبی‌(در گرجستان‌) و قره‌باغ‌ (در آذربایجان‌)می‌شود و نیز نخجوان‌ به‌ عنوان‌ سرزمین‌ برون‌ بوم‌ و جزء کشور آذربایجان‌.

قفقاز شمالی نیز شمامل چند جمهوری خودمختار می باشد.تمام‌ واحدهای‌ سیاسی‌ - اداری‌ واقع‌ در قفقاز شمالی‌ در ترکیب‌ فدراسیون‌ روسیه‌ قرار دارند ودر واقع‌ جزئی‌ از خاک‌ سرزمینی‌ آن‌ محسوب‌ می‌شوند. در قفقاز شمالی‌، از شرق‌ به‌ غرب‌جمهوری‌های‌ خودمختار داغستان‌، چچن‌، اینگوش‌، اوستیای‌ شمالی‌، کاباردا-بالکار، قره‌چای‌-چرکس ‌وآدیغه‌ (آدیگه‌) قراردارند.

● اقوام‌ ساکن‌ در قفقاز

وجود قومیت های متعدد در قفقاز نیز بر پیچیدگی های منطقه می افزاید و منطقه را همواره در معرض بروز دگیری و تنش قرار می دهد زیرا در میان بسیاری از این اقوام و بنا بر سیاستهای تقسیم اراضی روسها اختلافات جدی و عمیقی وجود دارد.در بسیاری‌ از منابع‌ قفقاز را به‌ عنوان‌ «موزه‌ اقوام‌» می‌شناسند.(۱۴)اعراب‌ قفقاز را «جبل‌ الاسنه‌»می‌نامیدند. زیرا در قفقاز قومیتهای‌ متعدد با انواع‌ زبانها، سنن‌ و آداب‌ و رسوم‌ و مذاهب‌مختلف‌ ساکن‌ می‌باشند.بهرام‌ امیر احمدیان‌ از محققین برجسته‌ مسائل‌ قفقاز دلیل‌ اصلی‌ این‌ کثیر القوم‌بودن‌ قفقاز را چنین‌ بیان‌ می‌کند:

«منطقه‌ قفقاز با داشتن‌ ویژگیهای‌ جغرافیایی‌ خاص‌ خود، سبب‌ پیدایش‌ اقوام‌ گونانی‌ شده‌ است‌که‌ از زمانهای‌ دور تاکنون‌ در کنار هم‌ زیسته‌ و در حوادث‌ تاریخی‌ بیشماری‌، تاریخ‌ منطقه‌ را پدیدآورده‌اند.»(۱۵)

سرژ آفاناسیان‌ نیز در اظهار نظری‌ مشابه‌، در مورد وجود قومیتهای‌ متعدد در قفقاز و دوام‌هویت‌ جمعی‌ آنها و عدم‌ اختلاط‌ آنها با یکدیگر می‌نویسد: «این‌ امر به‌ خاطر وضع‌ اقلیمی‌ وسرزمینی‌ قفقاز است‌ که‌ اقوام‌ مزبور را از یکدیگر جدا می‌سازد و اجازه‌ می‌دهد در انزوای‌ نسبی‌زیست‌ کنند.»(۱۶)

قفقاز دارای‌ شرایط‌ جغرافیایی‌ مناسب‌ می‌باشد و به‌ این‌ دلیل‌ تمدنهای‌ مختلف‌ بشری‌ در این‌خطه‌ پرورش‌ یافته‌اند و از گذشته‌های‌ بسیار دور این‌ منطقه‌ محل‌ زندگی‌ اقوام‌ گوناگونی‌ بوده‌ است‌.

در سرتاسر قفقاز می‌توان‌ بیش‌ از ۶۰ گروه‌ قومی‌ را از یکدیگر باز شناخت‌. اقوام‌ بومی‌ قفقاز به‌چهار خانواده‌ زبانی‌ تقسیم‌ می‌شوند که‌ عبارتند از:

۱ـ هند و اروپایی‌، شامل‌ گروه‌ ارمنی‌(ارامنه‌) و ایرانی‌(اوستی‌ و تاتهای‌ داغستان‌ و تالش‌آذربایجان‌.)

۲ـ خانواده‌ آلتایی‌ که‌ گروه‌ ترکها نیز شناخته‌ می‌شود. شامل‌ اقوام‌ آذری‌، قره‌چای‌، بالکار،نوغای‌ و کومیکها.

۳ـ خانواده‌ قفقاز شمالی‌ که‌ با سه‌ گروه‌ فرعی‌ به‌ شرح‌ زیر شناخته‌ می‌شود:

الف‌ ـ آبخاز – آدیغه‌(شامل‌ آبخازها، آبازینها، آدیغه‌ها، چرکس‌ها و کابارداها)،

ب‌ - وایناخ‌ (چچن‌ واینگوش‌)،

ج‌ -گروه‌ داغستانی‌ با ۴ زیرگروه‌ آوارها (۱۴ زبان‌)، لزگی‌ها (۱۰ زبان‌)، دارگین‌ها (۳ زبان‌) و کاکها.

۴ـ کارتولها(قفقاز جنوب‌) از سه‌ زبان‌ وابسته‌ تشکیل‌ شده‌ است‌: گرجی‌ اصیل‌، سوان‌ و مگره‌لی‌. زبان‌ چهارم‌ «لازی‌» است‌ که‌ عمدتاً در ترکیه‌ وجود دارد. (۱۷)

۵- اختلاف ها و منازعات مختلف در قفقفاز

قفقاز پس‌ از فروپاشی‌ شوروی‌ چهره‌ یک‌ منطقه‌ کاملاً بی‌ثبات‌ و ناآرام‌ را داشته‌ است‌. ظهوراختلافهای‌ قومی‌ - جغرافیایی‌ متعدد از اواخر حیات‌ اتحاد جماهیر شوروی‌ و تبدیل‌ شدن‌ برخی‌از آنها به‌ درگیریهای‌ جدی‌ و خشونتبار در اوایل‌ دهه‌ ۱۹۹۰، در بی‌ثباتی‌ و ناامنی‌ منطقه‌ نقش‌اصلی‌ را داشته‌ است‌. در واقع‌ منطقه‌قفقازدر بیش از یک دهه‌اخیریکی‌ازمنازعه‌خیزترین ‌مناطق‌ جهان ‌بوده‌است‌.

منازعه‌ قره‌باغ‌، اوستیا، آبخازیا وچچن‌، نیروهای‌ اختلافی‌ را آزاد کرد، که‌ در طی‌ سالیان‌ مدیدانباشته‌ شده‌ و با اولین‌ فرصتی‌ که‌ بواسطه‌ تضعیف‌ و در نهایت‌ فروپاشی‌ شوروی‌ ایجاد شد، فوران‌نمودند و منطقه‌ را به‌ آتش‌ کشیدند. اوایل‌ دهه‌ ۱۹۹۰ قفقاز عرصه‌ این‌ منازعات‌ گردید و اگرچه‌ به‌مرور زمان‌ آتش‌ این‌ درگیریها خاموش‌ گشت‌ (بجز چچن‌ که‌ تا همین‌ اواخر هم‌ درگیریهای‌ پراکنده و اقدامات تروریستی‌ادامه‌ داشته‌) ولی‌ هنوز موارد اختلاف‌ بین‌ طرفین‌ این‌ درگیریها بطور کامل‌ و قطعی‌ حل‌ و فصل‌نشده‌ است‌ و هر آن‌ احتمال‌ شعله‌ ورشدن‌ مجدد این‌ اختلافها وجود دارد.

بجز موارد مهم‌ فوق‌، در قفقاز اختلافهای‌ قومی‌ - جغرافیایی‌ متعدد دیگری‌ نیز وجود دارد که‌اگرچه‌ به‌ مانند چهار نمونه‌ مذکور، به‌ درگیریهای‌ خشونتبار وسیعی‌ تبدیل‌ نشده‌اند ولی‌ زمینه‌های‌تبدیل‌ شدن‌ آنها به‌ درگیریهای‌ مستقیم‌ و خشونتبار همچنان‌ وجود دارد که‌ بالقوه‌ تهدیدکننده‌امنیت‌ و ثبات‌ منطقه‌ هستند.(۱۸) (در جدول شماره ۷ به برخی از اختلافات و نزاع های بالقوه و بالفعل در قفقاز اشاره شده است).

در حال‌ حاضر تقریباً در تمام‌ جمهوری‌های‌ خودمختار قفقاز شمالی‌ و همچنین‌ در سه‌ کشورمستقل‌ قفقاز جنوبی‌، امکانات‌ بالفعل‌ و بالقوه‌ برای‌ درگیریهای‌ قومی‌ و جود دارد و بنابراین‌ عدم‌ثبات‌ منطقه‌ای‌ هنوز هم‌ ایجاد نگرانی‌ می‌کند. با توجه‌ به‌ این‌ ضرب‌المثل‌ معروف‌ که‌ «صلح‌فرصتی‌ است‌ به‌ منظور آماده‌ شدن‌ برای‌ جنگ‌ در آینده‌» چه‌ بسا در آینده‌ آتش‌ منازعه‌های‌ قومی‌همچون‌ آبخازها – گرجی‌ها و یا ارامنه‌ - آذریها و... شعله‌ ور شود، زیرا همانگونه‌ که‌ گفته‌ شدموارد اختلاف‌ بین‌ طرفهای‌ درگیریها کماکان‌ لاینحل‌ باقی‌ مانده‌ است‌.

▪ اختلاف ها و منازعه های بالفعل یا بالقوه در قفقاز در دوره پس از ۱۹۹۱

عنوان/موضوع اصلی اختلاف

چچن-روسیه/تلاش‌ برای‌ استقلال‌ و جداشدن‌ از فدراسیون‌ روسیه‌

گرجستان-آبخازیا/تجزیه‌ آبخازیا از گرجستان‌ و انتقالش‌ به‌ روسیه‌ یا دستیابی‌ به‌ استقلال‌

گرجستان-اوستیا/تجزیه‌ اوستیای‌ جنوبی‌ ازگرجستان‌ و اتحاد با اوستیای‌ شمالی‌ بصورت‌ اوستیای‌ واحد درترکیب‌ فدراسیون‌ روسیه‌ و یا دستیابی‌ به‌ استقلال‌

گرجستان-آجاریا/ادعاهای‌ جدایی‌طلبی‌ آجارها و مخالفت‌ شدید گرجستان‌

آذربایجان-ارمنستان/وضعیت‌ حقوقی‌ - سیاسی‌ ناگورنو قره‌باغ‌

۱- تلاش‌ برای‌ اتحاد با ارمنستان‌

۲- تلاش‌ برای‌ استقلال‌ از آذربایجان‌

اوستیا-اینگوش/اختلاف‌ بر سر منطقه‌ پریگورودنی‌

لزگی ها در آذربایجان و داغستان/تلاش‌ لزگی‌ها برای‌ تاسیس‌ جمهوری‌ لزگستان‌ در مرزهای‌ مشترک‌ میان‌ داغستان‌ وآذربایجان‌ به‌ عنوان‌ بخشی‌ از روسیه‌ یا تشکیل‌ واحدی‌ مجزا و مستقل‌

تالش ها در آذربایجان/خواسته‌های‌ تالشها برای‌ دستیابی‌ به‌ حقوق‌ و امتیازات‌ بیشتر و از همه‌ مهمتر تاسیس‌جمهوری‌ تالش‌ - لنکران‌

چرکس-قره چای/تجزیه‌ جمهوری‌ قره‌چای‌ - چرکس‌ بین‌ این‌ دو گروه‌ قومی‌ و تشکیل‌ جمهوری‌ مجزا و یااتحاد آنها با اقوام‌ هم‌ خویش‌ خود و تشکیل‌ واحدهایی‌ متجانس‌تر

بالکارها-کاباردین ها/تجزیه‌ جمهوری‌ بین‌ این‌ دو گروه‌ قومی‌ و تشکیل‌ جمهوری‌ مجزا و یا اتحاد آنها با اقوام‌ هم‌خویش‌ خود

به طور واضح باید گفت که تمامی ‌ملت‌های منطقه قفقاز شمالی در آینده می‌توانند منشأ بی‌ثباتی و بحران شوند، چراکه همان‌طور که ذکر گردید بذر اختلاف در این منطقه وجود دارد. مرزهای مصنوعی جمهوری های قفقاز که در زمان اتحاد شوروی بدون توجه به پراکندگی قومی صورت گرفته و بدین گونه برخی از قومیت های نامتجانس را در کنار هم و برخی از قومیت های متجانس را جدا از هم قرار داده است، زمینه بروز اختلافات را در قفقاز در موارد متعدد فراهم آورده است.

مرز کشور‌های جدید در قفقاز همانند بقیه جمهوری‌های مستقل شده، همان مرز‌های داخلی بین جمهوری‌های شوروی می‌باشد که پس از استقلال خطوط مرزی کشور‌های استقلال‌یافته را تشکیل می‌دهند. از طرفی، در برخی از این کشور‌ها، خطوط مرزی با کشور‌های همسایه، همان مرز‌های اتحاد جماهیر شوروی با همسایگان سابق می‌باشد. اگر به دنبال روشن ساختن آینده‌ای محتمل از نظر امنیتی با توجه به گذشته مرز‌ها در این منطقه باشیم می‌توان به دو فرض اشاره کرد:

ـ با نگاهی اجمالی روی نقشه، می‌توان به ساختار اختیاری مرز‌های داخلی در شوروی سابق پی برد. باگذشت زمان، اختلافات قومی ‌همان‌گونه که دلیل جدایی اقوام از هم بود، سبب گسستگی در مرز‌های اراضی آنان نیز شده است. بدین لحاظ در صورتی‌که اختلافات مهار و کنترل نگردند، احتمال تغییرات مجدد در مرز‌های موجود وجود دارد. این تغییرات می‌تواند پیامد‌های منفی جدی برای ثبات منطقه داشته باشد. این نگرانی به‌دلیل وجود تعدادی نواحی «خودمختار»، قفقاز را بیشتر تهدید می‌کند.

ـ افزون بر این، پایه‌ریزی مرز‌ها در بسیاری از جمهوری‌های جدیدالتأسیس که میراث مرز‌های خارجی شوروی سابق می‌باشد، گاهی اوقات اهداف مشخصی را دنبال می‌کنند. چگونگی تحدید جمهوری‌های جدید، از آن جهت قابل بررسی است که کشور‌هایی پدید آمده‌اند که نسبت به نفوذ مردم خارج از مرز‌های منطقه و همدستی و کمک آنها به عناصر تجزیه‌طلبی که در بعضی کشورها وجود دارند و یا دست‌کم استفاده از روش‌هایی که بتواند بر قدرت مرکزی فشار وارد آورد، حساس هستند.(۱۹)

آسیای مرکزی و بویژه قفقاز بستر نا امنی است و در این منطقه پتانسیل درگیری بسیار بالا است.همانگونه که گفته شد به قفقاز نام موزه اقوام داده اند و در بین اقوام مختلف ساکن در قفقاز اختلافات جدی بر سر موضوعات مختلف از جمله سرزمین وجود دارد. برخی از اقوام در بطن جمهوری های مستقل جدید(خصوصاً گرجستان و آذربایجان) ادعای استقلال خواهی، الحاق به کشور هم قوم دیگر و ... دارند و همانگونه که از اواخر دهه ۱۹۸۰ و در طول دهه ۱۹۹۰ مشاهده شد، زمینه برای بروز نزاع و جنگ وجود دارد. وقایع ناگوتر و خونین اخیر در اوستیای شمالی،چچن و کاباردینو-بالکار نشان از روشن بودن آتش تنش ها در زیر خاکستر های صلح و ثبات مصنوعی و ظاهری کنونی است.

● ریشه یابی منازعات کنونی در سیر تاریخ

ورود روس ها به منطقه قفقاز و تسلط بر منطقه بیسش از چند قرن طول کشید.روسها در طی چند سده به تدریج به نیروی غالب در قفاز تبدیل گشته و سایر قدرت های منطقه بویژه ایران و ترکیه عثمانی را کاملاً از منطقه دور نمودند. ورود و تسلط‌ روسها بر قفقاز اگرچه‌ با برخی‌ تمایلات‌ و پذیرش‌ از جانب‌ بعضی‌ از گروههای‌قومی‌ و مردمان‌ قفقاز همراه‌ بود ولی‌ اکثریت‌ مردم‌ قفقاز (بویژه‌ قفقاز شمالی‌) با تسلط‌ روسها به‌شدت‌ مخالف‌ بوده‌ و در برابر آن‌ از خود ایستادگی‌ جدی‌ نشان‌ دادند و مبارزات‌ حماسی‌ چندی‌نیز انجام‌ دادند. ولی‌ تاریخ‌ تسخیر قفقاز توسط‌ روس‌ها کاملاً بصورت‌ دیگری‌ تحریف‌ شده‌ است‌.

در جولای‌ ۱۹۵۰ م‌ «بلشویک‌» ارگان‌ تئوریکی‌ حزب‌، این‌ اشغال‌ را چنین‌ نقل‌ می‌کند:

«در قرن‌ هجدهم‌ و اوایل‌ قرن‌ نوزدهم‌، مسئله‌ سرنوشت‌ آینده‌ آنها بصورت‌ آگاهانه‌ در مقابلشان‌قرارگرفت‌. آنها یا باید توسط‌ فئودالهای‌ عقب‌ مانده‌ ترک‌ یا ایرانی‌ بلعیده‌ و سرسپرده‌ می‌شوند و یاضمیمه‌ روسیه‌ می‌گردیدند...واردشدن‌ در ترکیب‌ روسیه‌ برای‌ مردم‌ قفقاز تنها راه‌ ممکن‌ پیشرفت‌اقتصادی‌ و فرهنگی‌اشان‌ بود...علی‌رغم‌ اقدامات‌ مستبدانه‌ و ستمکارانه‌ استعمارگران‌ تزاری‌،الحاق‌ قفقاز به‌ روسیه‌ یک‌ نقش‌ مثبت‌ و سازنده‌ای‌ را برای‌ مردم‌ قفقاز بازی‌ کرد».(۲۰)

با مروری‌ بر تاریخ‌ قفقاز و تاریخ‌ مبارزات‌ مردم‌ قفقاز (خصوصاً کوه‌نشینان‌) به‌ وضوح‌ می‌توان‌دید که‌ این‌ گفته‌ روسها به‌ هیچ‌ وجه‌ صادق‌ نبوده‌ مگر در مورد تعداد اندکی‌ از مردم‌ قفقاز که‌ یا بر اثرفشارهای‌ عثمانی‌ و یا ایران‌ (مثلاً مورد گرجی‌ها در پی‌ آخرین‌ حمله‌ آقامحمدخان‌ قاجار) مجبورشدند که‌ تسلط‌ روسیه‌ را بپذیرند.

روسها پس‌ از تسلط‌ بر قفقاز و بسیاری‌ از سرزمینهای‌ اشغالی‌ دیگر، دست‌ به‌ اقدامات‌ وسیاستهای‌ مزوّرانه‌ و سرکوبگرانه‌ زدند تا موقعیت‌ خود را تحکیم‌ و برای‌ همیشه‌ تثبیت‌ نمایند.

الف) روسی‌ سازی‌

روسیه‌ با بسط‌ سیاستهای‌ توسعه‌ طلبانه‌ خود از دوره‌ تزارها، تبدیل‌ به‌ یک‌ کشور چند قومی‌گردیده‌ و برای‌ اداره‌ اقوام‌ مختلف‌، سیاستها و راه‌ کارهای‌ مختلفی‌ را در پیش‌ گرفت‌.

ایجاد یک‌ ملیت‌ واحد مرکب‌ از تمام‌ گروههای‌ قومی‌ و حل‌ تمام‌ ادعاها و خواسته‌ها و مطالبات‌قومی‌ در بطن‌ این‌ ملیت‌ واحد، تلاشی‌ بود که‌ از دوران‌ تزارها شدیداً مورد توجه‌ حاکمان‌ روسیه‌بود. سیاست‌ روسی‌ سازی‌ در راستای‌ این‌ تلاش‌ قابل‌ بررسی‌ است‌ که‌ دارای‌ سابقه‌ طولانی‌می‌باشد. در سال‌ ۱۸۳۴ م‌ یک‌ مقام‌ غیرنظامی‌ روسی‌ بنام‌ پلاتون‌ زوبوف‌، در کتابی‌ با عنوان‌«تصویری‌ از منطقه‌ قفقاز و سرزمینهای‌ مجاور متعلق‌ به‌ روسیه‌»، طرحی‌ چند مرحله‌ای‌ برای‌آزادسازی‌ قفقاز ارائه‌ کرد که‌ در کل‌ به‌ روسی‌ سازی‌ مردم‌ بومی‌ توصیه‌ داشت‌ و این‌ روسی‌ سازی‌را از طریق‌ برخی‌ سیاستها مانند تبلیغ‌ و توسعه‌ دین‌ مسیحیت‌ در میان‌ مردم‌ قفقاز، کوچاندن‌اجباری‌ آنان‌ و آموزش‌ زبان‌ روسی‌ بعنوان‌ زبان‌ اول‌ و...توصیه‌ می‌کرد.(۲۱) شاید همین‌ توصیه‌های‌وی‌ سبب‌ساز بسیاری‌ از سیاستهای‌ خشن‌ برخی‌ حاکمان‌ محلی‌ در قفقاز می‌گردد.

نیکلای‌ دوم‌ در سال‌ ۱۸۹۶ فرمانداری‌ کل‌ قفقاز را به‌ شاهزاده‌ گولیتسین‌ سپرد که‌ با تمام‌ قوا به‌روسی‌ گردانی‌ اجباری‌ منطقه‌ اقدام‌ کرد.(۲۲) در واقع‌ در دوران‌ حکومت‌ روسیه‌ تزاری‌ بر قفقاز، درایام‌ فرمانداری‌ کل‌ سه‌ فرد، شدیدترین‌ سیاستهای‌ روسی‌ گردانی‌ مردمان‌ قفقاز صورت‌ گرفته‌است‌؛ دندوکوف‌ کورسایف‌ (۹۰-۱۸۸۲)، شرمتف‌ (۹۶-۱۸۹۰) و گولیتسین‌(۱۹۰۴-۱۸۹۶).(۲۳) در دوره‌ اتحاد شوروی‌ نیز تلاشهای‌ وسیعی‌ برای‌ از میان‌ بردن‌ تمایلات‌ قوم‌گرایانه‌ وفرهنگهای‌ بومی‌ صورت‌ گرفت‌. سیاستهای‌ قومی‌ شوروی‌ از همان‌ ابتدا در جهت‌ ادغام‌ و اختلاط‌قومی‌ و ترکیب‌ آنها در یک‌ فرهنگ‌ و زبان‌ و خلاصه‌ یک‌ ملت‌ بوده‌ است‌. (۲۴)

در دوره‌ لنین‌ براساس‌ شعار وی‌ «حق‌ تعیین‌ سرنوشت‌ ملل‌» و براساس‌ قطعنامه‌ مصوب‌کنفرانس‌ آوریل‌ ۱۹۱۷ حزب‌ کمونیست‌ روسیه‌، که‌ تمام‌ ملیتهای‌ روسیه‌ را برای‌ جداشدن‌ از آن‌ وتشکیل‌ حکومت‌ مستقل‌ محق‌ می‌دانست‌،(۲۵) به‌ برخی‌ حقوق‌ فرهنگی‌ و آموزشی‌ اقلیتها توجه‌شد. در دوره‌ حیات‌ لنین‌ نوعی‌ تضاد عقیده‌ بین‌ او واستالین‌ در مورد قومیتهای‌ غیرروس‌ وجودداشت‌. لنین‌ در پی‌ سرکوب‌ ناسیونالیسم‌ روس‌ برای‌ جلب‌ همکاری‌ و حمایت‌ غیرروسها در بنای‌سوسیالیسم‌ بوده‌ در حالیکه‌ استالین‌ نگران‌ حالت‌ بومی‌ شدن‌ جمهوری‌های‌ غیرروس‌ بود و از هیچ‌کاری‌ برای‌ برتر نشان‌ دادن‌، روسها دریغ‌ نمی‌کرد. لنین‌ با طرح‌ قانون‌ اساسی‌ استالین‌ و مقابله‌خشونت‌آمیز او با تمایزات‌ ملی‌، بشدت‌ مخالف‌ و معتقد بود طرحهای‌ وی‌ تعارضهای‌ ملی‌ وقومی‌ را همچون‌ آتش‌ زیر خاکستر به‌ جای‌ خواهد گذارد.(۲۶) صحت‌ و صدق‌ پیش‌بینی‌ وی‌ سالهابعد به‌ شدت‌ آشکار گردید.

مرگ‌ لنین‌ در سال‌ ۱۹۲۴ راه‌ را برای‌ اعمال‌ سیاستهای‌ خشن‌ و سرکوبگرانه‌ استالین‌ هموارساخت‌.(۲۷) در دوره‌ استالین‌ شدیدترین‌ سیاستهای‌ روسی‌ سازی‌ به‌ مرحله‌ اجرا گذاشته‌ شد.استالین‌ در نطق‌ خود در ۱۹۳۴ در اشاره‌ به‌ ملیتهای‌ غیرروس‌، تذکر داد که‌ «بقایای‌ کاپیتالیسم‌ درذهن‌ افراد در قلمرو مسئله‌ ملی‌ بسیار دیرپاتر از سایر زمینه‌ هاست‌.» روسی‌ کردن‌ جمهوریهای‌غیرروس‌ که‌ شامل‌ روسی‌ کردن‌ زبانهای‌ محلی‌ بود آغاز شد و در اواخر دهه‌ ۱۹۳۰ ترویج‌ زبان‌روسی‌ در مدارس‌ و افزایش‌ تعداد مدارس‌ روس‌ در استانها با جدیت‌ دنبال‌ می‌شد و این‌ اقدامات‌در طی‌ جنگ‌ جهانی‌ دوم‌ به‌ اوج‌ خود رسید. و با وقوع‌ جنگ‌ جهانی‌ دوم‌ و پیروزی‌ روسها این‌فرصت‌ برای‌ استالین‌ فراهم‌ می‌شود که‌ پیروزی‌ را مدیون‌ قوم‌ روس‌ دانسته‌ و سایر اقوام‌ را مذمت‌نماید. (۲۸)

سیاست‌ کلی‌ خروشچف‌ نیز علی‌رغم‌ تمام‌ انتقادات‌ وی‌ به‌ استالین‌، ادغام‌ ملتها و اقوام‌ مختلف‌و ایجاد «انسان‌ نوین‌ شوروی‌» بود. (که‌ سیاست‌ تقریباً مشترک‌ همه‌ رهبران‌ شوروی‌ با روشهای‌مختلف‌ بود.)(۲۹)

سیاست‌ خروشچفی‌ «ادغام‌ ملتها» می‌بایست‌ در دو مرحله‌ «نزدیکتر شدن‌» و «مجمع‌بین‌المللی‌» انجام‌ می‌شد که‌ طی‌ آن‌ ملیتهای‌ غیر روس‌، با قراردادن‌ زبان‌ روسی‌ به‌ عنوان‌ «زبان‌مادری‌ دوم‌» و سرمشق‌ قراردادن‌ آثار گورکی‌، شولوخوف‌ و سایرین‌ در تولیدات‌ ادبی‌، مهاجرتهای‌متقابل‌ همراه‌ با ازدواجهای‌ برون‌ گروهی‌ میان‌ مسلمانان‌ و اروپائیان‌ به‌ خصومتهای‌ دیرین‌ قومی‌ ودینی‌ پایان‌ می‌دادند تا زمینه‌ برای‌ ایجاد یک‌ فرهنگ‌ مشترک‌ شوروی‌ که‌ بیانگر چکیده‌ بهترین‌فرهنگهای‌ ملی‌ گوناگون‌ باشد، فراهم‌ شود.(۳۰) در مورد این‌ توصیه‌ و نظر خروشچف‌ در موردازدواجهای‌ برون‌ گروهی‌ باید گفت‌ که‌ حکومت‌ شوروی‌ سابق‌ همیشه‌ بر این‌ نظر بوده‌ است‌ که‌یکی‌ از بهترین‌ راههای‌ آمیزش‌ و پیوند بین‌ اقوام‌ گوناگون‌، ازدواج‌ مختلط‌ است‌ و اینگونه‌زناشویی‌ها را دلیلی‌ بر اثبات‌ پیشرفت‌ احساس‌ ماورای‌ ملی‌ در جامعه‌ شوروی‌ می‌پنداشت‌ که‌بنابر پژوهشهای‌ جامعه‌ شناسان‌ شوروی‌ باید گفت‌ که‌ این‌ امر آنگونه‌ که‌ خروشچف‌ نظر داشت‌هرگز عملی‌ نشد، زیرا اقوام‌ مسلمان‌ ساکن‌ شوروی‌ کمتر تمایل‌ به‌ ازدواج‌ با غیرمسلمان‌ از خودنشان‌ داده‌ و بیشتر به‌ ازدواجهای‌ درون‌ گروهی‌ گرایش‌ داشته‌ و اگرچه‌ در مقابل‌، در برخی‌ اقوام‌همانند ارامنه‌ اینگونه‌ ازدواجها بیشتر دیده‌ می‌شود.(۳۱) سیاستهای‌ خروشچف‌ در زمینه‌ قومیتهاچیزی‌ جز روسی‌ سازی‌ تمام‌ گروههای‌ قومی‌ و محلی‌ غیر روس‌ نبود و سیاستهای‌ وی‌ تقریباًتوسط‌ رهبران‌ بعدی‌ شوروی‌ تداوم‌ یافت‌.

کنگره‌ ۱۹۷۱ حزب‌، جایی‌ بود که‌ برژنف‌ به‌ شرح‌ و بسط‌ بسیار در مورد ظهور جامعه‌ جدیدانسانی‌ یا اجتماع‌ مردم‌ شوروی‌، با سرزمین‌، حکومت‌، نظام‌ اقتصادی‌، فرهنگ‌ و هدف‌ مشترک‌بنای‌ کمونیسم‌ و دارای‌ یک‌ زبان‌ مشترک‌ پرداخت‌ و در اواخر دهه‌ ۱۹۷۰ نیز رژیم‌ برژنف‌ خواستاراشاعه‌ بیشتر زبان‌ روسی‌ در جمهوری‌های‌ غیرروس‌ از طریق‌ افزایش‌ دامنه‌ تدریس‌ زبان‌ روسی‌ ازکودکستانها تا دانشگاهها شد و دست‌ به‌ اقدامات‌ دیگری‌ زد که‌ همه‌ نشان‌ از روسی‌ سازی‌داشت‌. (۳۲)

آندره‌ پف‌ که‌ در سال‌ ۱۹۸۲ جانشین‌ برژنف‌ شده‌ بود نیز با اعلام‌ نگرانی‌ در مورد سیاست‌کادرها و اینکه‌ در سیاستهای‌ بومی‌ کردن‌ درگذشته‌ زیاده‌ روی‌ شده‌ است‌، از حامیان‌ سیاست‌درهم‌آمیختن‌ اقوام‌ در یک‌ ملیت‌ واحد به‌ شمار می‌آید.(۳۳) در دوره‌ گورباچف‌ نوعی‌ سیاست‌روسی‌ سازی‌ یا اسلاوی‌ کردن‌ در سطح‌ مقامات‌ و پرسنل‌ عالی‌ رتبه‌ سیاسی‌ دنبال‌ می‌شود و بر سرگماشتن‌ افراد غیربومی‌ در جمهوری‌های‌ پیرامون‌ در سطح‌ فراگیر دیده‌ می‌شود.(۳۴) و در جو ایجادشده‌ جدید در این‌ دوره‌، در نتیجه‌ سیاست‌ گلاسنوست‌ گورباچف‌ برخی‌ روزنامه‌های‌ مهم‌شوروی‌ همانند ناش‌ سوورمنیک‌ (Nash Sovremenik) و مسکو (Moskva) و مولدایا گواردیاتبدیل‌ به‌ عاملان‌ تبلیغ‌ و احیای‌ ناسیونالیسم‌ روس‌ می‌گردند. (۳۵)

این‌ سیاستهای‌ ادغام‌ قومیتها وایجاد یک‌ ملیت‌ جدید که‌ همان‌ استحاله‌ آنها در ملیت‌ روس‌ وایجاد یک‌ ملیت‌ واحد بنام‌ روس‌ می‌باشد، اگرچه‌ سیاستی‌ بود که‌ زمامداران‌ شوروی‌ درصددبودند از آن‌ درجهت‌ ایجاد یک‌ دولت‌ - ملت‌ مستحکم‌ و حل‌ مسائل‌ و معضلات‌ قومی‌ سود برند،ولی‌ نه‌ تنها نتوانست‌ این‌ آرزوی‌ دست‌ نیافتنی‌ برای‌ زمامداران‌ شوروی‌ سابق‌ یعنی‌ «ملیت‌ واحد»را عملی‌ سازد بلکه‌ خود پدید آورنده‌ بسیاری‌ ازمشکلات‌ و درگیریهای‌ آینده‌ گردید. در دلایل‌ وناتوانی‌ و عدم‌ تحقق‌ این‌ سیاستهای‌ روسی‌ سازی‌ و مشکل‌ ساز بودن‌ آنهابه‌چند نکته‌اشاره‌می‌کنیم‌:

اول‌ اینکه‌، براساس‌ گفته‌ ولادیسلاوکراسنوف‌ وجیلاس‌، گرایشات‌ مستحیل‌ کننده‌ روسهانسبت‌ به‌ جمهوری‌های‌ داخلی‌، و در مورد اقمار اروپای‌ شرقی‌ خود موجب‌ شکل‌گیری‌ و تکوین‌ناسیونالیسم‌ مقابل‌ را در هر دو دسته‌ از جمهوری‌های‌ داخلی‌ و کشورهای‌ اقماری‌ فراهم‌ آورد. درواقع‌ هرچه‌ تلاش‌ شد تا تمایلات‌ قومی‌ و ناسیونالیسم‌ محلی‌ و بومی‌ را تضعیف‌ نمایند دربلندمدت‌ باعث‌ تقویت‌ وسربرآوردن‌ آنها گردید.

دوم‌ آنکه‌، هرچه‌ تلاش‌ شد تا با اقداماتی‌ مانند تشویق‌ ازدواجها بین‌ اقوام‌ مختلف‌ با یکدیگر وبا روسها نوعی‌ ادغام‌ ایجاد کنند، برعکس‌ این‌ امر می‌بینیم‌ که‌ تعداد ازدواجهای‌ بین‌ اقلیتها وروسها کاهش‌ یافته‌ و حتی‌ تحت‌ فشار احساسات‌ مردم‌، روسها ناچار به‌ مهاجرت‌ از اراضی‌بومیان‌ غیرروسی‌ گردیده‌اند. (۳۶)

سوم‌ آنکه‌، با توجه‌ به‌ این‌ امر که‌ تلاش‌ برای‌ ایجاد یک‌ ملیت‌ جدید که‌ مساوی‌ است‌ با استحاله‌اقوام‌ و اقلیتهای‌ قومی‌ در یک‌ ملیت‌ واحد، بسیاری‌ از حقوق‌ این‌ اقلیتها و گروههای‌ قومی‌ را پایمال‌نموده‌ و آنها را بصورت‌ انسانهایی‌ بی‌هویت‌ و فرمانبردار از یک‌ اکثریت‌ در خواهد آورد، لذاایستادگی‌ و مقابله‌ جدی‌ از سوی‌ این‌ گروههای‌ قومی‌ صورت‌ گرفته‌ و این‌ وضعیت‌ همواره‌ احتمال‌بروز اختلافات‌ و درگیریها را با خود دارد، همان‌ چیزی‌ که‌ در شوروی‌ سابق‌ با تضعیف‌ حکومت‌مرکزی‌ ودرنهایت‌فروپاشی‌آن‌ به‌سرعت‌موجب‌ظاهرشدن‌ اعتراضات‌ واختلافات ‌کثیروجدی‌گردید.

ب) تبعید، تحقیر و سرکوب‌ شدید برخی‌ گروههای‌ قومی‌

از جمله‌ اقداماتی‌ که‌ در دوران‌ روسیه‌ تزاری‌ و شوروی‌ سابق‌ نسبت‌ به‌ برخی‌ قومیتها صورت‌می‌گرفت‌، تبعیدهای‌ گسترده‌، تحقیر و توهین‌ به‌ آنها و تصفیه‌های‌ شدید بود که‌ عمدتاً نیز درراستای‌ استحاله‌ و ادغام‌ آنها در یک‌ ملیت‌ واحد (همان‌ روسی‌ کردن‌) صورت‌ می‌گرفت‌.

روسها در دوره‌ تصرف‌ قفقاز، دست‌ به‌ اقدامات‌ سرکوبگرانه‌ و بیرحمانه‌ شدید می‌زدند وتسلط‌ خود بر قفقاز را از این‌ طریق‌ مستحکم‌ نمودند. اگر از اقدامات‌ سرکوبگرانه‌ و بیرحمانه‌روسها دردوره‌ تزارها در قبال‌ برخی‌ گروههای‌ قومی‌ که‌ راه‌ مبارزه‌ و ایستادگی‌ در مقابل‌توسعه‌طلبی‌ آنها در پیش‌ گرفته‌ بودند بگذریم‌، اقدامات‌ خشونت‌ بار ضد مذهبی‌ کمونیستها، درواقع‌ با رفتار خشن‌ تزارها در سرکوب‌ صوفیان‌ در نیمه‌ سده‌ نوزدهم‌ تفاوتی‌ نداشت‌ و تبعیدهای‌گروهی‌ و فراگیر دوره‌ استالین‌ - در مقیاس‌ وسیعتر – از همان‌ شیوه‌های‌ تعقیب‌ چرکس‌ها وچچن‌ها و وادارکردن‌ آنها بر ترک‌ سرزمین‌ مادریشان‌، در سالهای‌ ۷-۱۸۶۰ الهام‌ می‌گرفت‌.(۳۷)شدیدترین‌ اقدامات‌ تحقیرآمیز و توهین‌آمیز نسبت‌ به‌ گروههای‌ قومی‌ و تبعید برخی‌ از آنها به‌ سایرنواحی‌ شوروی‌ سابق‌، بویژه‌ آسیای‌ مرکزی‌، در دوران‌ استالین‌ صورت‌ گرفت‌ .

از جمله‌ قومیتهایی‌ که‌ با این‌ گونه‌ اقدامات‌ دچار خسارات‌ و زیانهای‌ جدی‌ گردیدند، گرجیهابودند. در ۱۹۳۶-۱۹۳۷ نویسندگان‌، شعرا، هنرمندان‌، دانشمندان‌ و افراد گرجی‌ بی‌شمار دیگری‌اعدام‌ شدند یا در تبعید مردند.

مردم‌ گرجستان‌ نه‌ تنها از هموطن‌ بودن‌ خود بااستالین‌ سودی‌ نبردند، بلکه‌ احتمالاً در دوران‌تصفیه‌های‌ خونین‌ به‌ طور نسبی‌ بیش‌ از جمهوری‌های‌ دیگر آسیب‌ دیدند. (۳۸)

مردم‌ شمال‌ قفقاز هم‌ از این‌ اقدامات‌ بی‌رحمانه‌ مصون‌ نماندند و بیشترین‌ صدمات‌ را دیدند.در عملیات‌ پاکسازی‌ سراسری‌ عناصر ضد شوروی‌ در شب‌ ۳۱ ژوئیه‌ ۱۹۳۷ در سراسر چچن‌ -اینگوش‌ شمار فراوانی‌ از مردم‌ این‌ جمهوری‌ بازداشت‌ شده‌ و به‌ قولی‌ بیش‌ از ۱۴۰۰۰ مرد، یعنی‌۳ درصد جمهوری‌ بازداشت‌ گردیدند و در جریان‌ بازجویی‌هاو محاکمات‌، مورد اذیت‌ و آزاربسیار قرارگرفته‌ و همگی‌ یا محکوم‌ به‌ مرگ‌ شدندویابه‌اردوگاههای‌زندانیان ‌سیاسی‌ روانه‌ شدند.(۳۹)

این‌ دو گروه‌ قومی‌ (چچن‌ و اینگوش‌) همراه‌ با چند گروه‌ قومی‌ دیگر واقعه‌ تلخ‌ دیگری‌ راهم‌تجربه‌ کردند و آن‌ تبعید دسته‌ جمعی‌ بود، حادثه‌ای‌ که‌ هیچ‌ گاه‌ از حافظه‌ تاریخی‌ آنها پاک‌ نگردیدو نفرت‌ آنها را از روسها را بیشتر نمود. در فاصله‌ اکتبر ۱۹۴۳ تاجولای‌ ۱۹۴۴، شش‌ گروه‌ قومی‌کوچک‌ به‌ اتهام‌ خیانت‌ به‌ عنف‌، از سرزمین‌ آبا و اجدادی‌ خود به‌ آسیای‌ مرکزی‌ و سیبری‌ کوچ‌داده‌ شدند که‌ جمعیت‌ آنان‌ به‌ بیش‌ از یک‌ میلیون‌ تن‌ می‌رسید. (براساس‌ آمار ۱۹۳۹: چچنها ۶۹۰و ۴۰۷ ؛ اینگوشها ۰۴۷ و ۹۲ ؛ قره‌چایها ۷۳۷ و ۷۵ ؛ بالکارها ۶۶۶ و ۴۲ ؛ کومیکها ۲۷۱ و ۱۳۴ ؛تاتارهای‌ کریمه‌ بیش‌ از ۲۰۰ هزار و آلمانهای‌ ساکن‌ ولگا ۳۸۰ هزار نفر) اینان‌ به‌ ارتکاب‌ خیانت‌جمعی‌ متهم‌ شدند و جنایات‌ منتسب‌ بر فرد فرد آنها، به‌ تمامی‌ گروه‌ تسرّی‌ داده‌ شد. (۴۰)

تبعیدهای‌ دوره‌ استالین‌ عمدتاً به‌ این‌ دلیل‌ انجام‌ گرفت‌ که‌ اولیای‌ شوروی‌، قفقازی‌ها راغیرقابل‌ اطمینان‌ و ستون‌ پنجم‌ دشمن‌ می‌دانستند. در حقیقت‌ در آن‌ دوره‌ (دهه‌ ۴۰ م‌) این‌ اقدام‌بدلیل‌ وجود رابطه‌ آنها با آلمان‌ نازی‌ صورت‌ گرفت‌ ولی‌ از آنجائیکه‌ هیچ‌ مدرک‌ مستدل‌ ازهمدستی‌ مردمان‌ قفقاز (برخی‌ از گروههای‌ قومی‌) با آلمان‌ نازی‌ وجود ندارد، بسیاری‌ از مورخان‌و محققان‌ با اذیت‌ و آزارهایی‌ که‌ به‌ این‌ دلیل‌ واهی‌ صورت‌ گرفته‌ است‌، شدیداً مخالف‌می‌باشند.

خانم‌ استارتیسوا در مقاله‌ای‌ با عنوان‌ «بیماری‌ قومی‌» در شماره‌ مورخ‌ ۳ اوت‌ ۱۹۸۸ «گازتالیتراتورنیا» باتاکید بر دروغ‌ بودن‌ ادعای‌ استالین‌ و طرفداران‌ وی‌ مبنی‌ بر خیانت‌ کار بودن‌ مردم‌چچن‌ و سایر تبعیدشدگان‌، می‌نویسد: «پیش‌ از توجیه‌ تصمیم‌ استالین‌ که‌ صدها هزار انسان‌ بیگناه‌رابه‌ کام‌ مرگ‌ فرستاد، می‌توانیم‌ نگاهی‌ به‌ نقشه‌های‌ نظامی‌ قفقاز در سالهای‌ ۴-۱۹۴۲ بیاندازیم‌ وبه‌ روشنی‌ ببینیم‌ که‌ منطقه‌ چچن‌ و اینگوش‌ هرگز به‌ اشغال‌ آلمانیها درنیامد و همین‌ دلیل‌ به‌ تنهایی‌برای‌ رد اتهام‌ همکاری‌ دسته‌ جمعی‌ با دشمن‌ کفایت‌ می‌کند.» (۴۱)

تبعید دسته‌ جمعی‌ این‌ گروههای‌ قومی‌ بصورت‌ بسیار خشن‌ و ستمکارانه‌ای‌ صورت‌ گرفت‌ وروایت‌ تبعید، این‌ خشونت‌ و بی‌رحمی‌ را بوضوح‌ نمایان‌ می‌سازد.

عبدالرحمن‌ آوتورخانف‌ ازقول‌ یک‌ دانشجویی‌ که‌ شاهد ماجرای‌ تبعید چچن‌ها و اینگوشهابوده‌، جریان‌ تبعید را به‌ تفصیل‌ مورد بررسی‌ قرار داده‌ و ظلم‌ و ستمی‌ که‌ به‌ آنها شده‌ را به‌ خوبی‌توصیف‌ می‌نماید و به‌ این‌ امر صحّه‌ می‌گذارد که‌ از همان‌ بدو ورود سربازان‌ ارتش‌ سرخ‌ در فوریه‌۱۹۴۴وطی‌سفر ودوران‌تبعیداین ‌مردم‌ستمدیده‌سختیها، ظلمهاوفشارهای‌سختی‌ راتجربه ‌کردند.(۴۲)

این‌ تبعید آثار و تبعات‌ چندی‌ داشته‌ است‌. اول‌ اینکه‌ تجربه‌ای‌ تلخ‌ در حافظه‌ تاریخی‌ تبعیدشدگان‌بویژه‌ چچنیها می‌باشد. تجربه‌ تلخی‌ که‌ همواره‌ نفرت‌ تبعیدشدگان‌ از این‌ اقدام‌ روسها را زنده‌نگهداشته‌ و به‌ سختی‌ این‌ نفرت‌ پاک‌ خواهد شد. این‌ نفرت‌ را می‌توان‌ در گفته‌های‌ خانم‌ بایچو روا مورخی‌ که‌ در موزه‌ چرکسک‌ کار می‌کند و عضو ویژه‌ تحقیق‌ درباره‌ تبعید قره‌چاییها می‌باشد،مشاهده‌ کرد. وی‌ که‌ درزمان‌ تبعید ۶ ساله‌ بود، با بیان‌ خاطرات‌ تلخ‌ آن‌ روزها، تراژدی‌ تلخ‌ تبعیدمردم‌ قفقاز شمالی‌ را به‌ خوبی‌ به‌ تصویر می‌کشد. بسیاری‌ از نفرت‌های‌ کنونی‌ قفقازی‌های‌تبعیدشده‌ مانند چچنیها را باید در همین‌ ظلمی‌ که‌ بر آنها شده‌، جستجو نمود. نفرتی‌ که‌ با اولین‌فرصتی‌ که‌ در اواخر دهه‌ ۸۰ و اوایل‌ دهه‌ ۹۰ ایجاد شد، ظاهر شده‌ و موجب‌ بروز درگیریهایی‌گردید. دوم‌ اینکه‌ تبعید زمینه‌ ساز اختلافات‌ بین‌ قومی‌ متعددی‌ گردید. اختلافات‌ ارضی‌ متعدد که‌از کوچانیدن‌های‌ اجباری‌ سال‌ ۱۹۴۴ نشأت‌ گرفته‌ همچنان‌ حل‌ نشده‌ باقی‌ مانده‌ و در اولویت‌توجه‌ قرار دارند: میان‌ چچن‌ و داغستان‌ بر سر ناحیه‌ نوو – لاکسکی‌، و میان‌ اینگوش‌ و اوستی‌ برسر ولادی‌ قفقاز.(۴۳) واگذاری‌ سرزمین‌ قره‌چایها به‌ گرجی‌ها، چچنیها به‌ لاکها واینگوشهابه ‌اوستی‌ها،همه ‌زمینه‌سازاختلافات‌ آتی‌(پس‌ازبازگشت‌ تبعیدشدگان‌ به ‌وطنشان‌)گردید.

در اواخر دهه‌ ۸۰ نیز شاهد نوعی‌ تهمت‌ها و توهین‌ها به‌ برخی‌ گروههای‌ قومی‌ هستیم‌. مانندتهمتهایی‌ که‌ بر علیه‌ قره‌ چایها در نشریه‌های‌ رسمی‌ و آکادمیکی‌ دیده‌ می‌شود که‌ آنها را متهم‌ به‌مشارکت‌ در قتل‌ عام‌ کودکان‌ در دوران‌ جنگ‌ می‌کردند که‌ تحقیقات‌ بعدی‌ عدم‌ صحت‌ آنها رااثبات‌ کرد. همچنین‌ در سال‌ ۱۹۸۹ یکی‌ از کمیته‌های‌ محلی‌ حزب‌، تدوین‌ کتاب‌ «به‌ نام‌ چکا»را سفارش‌ داده‌ بود که‌ در آن‌ قره‌چایها را با عناوینی‌ مانند آدمخوارها، دزدها و خائن‌ها معرفی‌کرده‌ بود که‌ این‌ کتاب‌ در همه‌ کودکستانها تدریس‌ می‌شد.(۴۴)

این‌ تحقیرها و توهین‌ها نیز بر ظهور نارضایتی‌های‌ قومی‌ و تشدید برخی‌ خواسته‌های‌ آنهابویژه‌ استقلال‌ تاثیر گذاشته‌ و از اواخر دهه‌ ۸۰ موج‌ جنبشهای‌ ضدروسی‌ در عمده‌ مناطق‌پیرامونی‌ روسیه‌ شدت‌ یافته‌ و درگیریهای‌ جدی‌ را نیز سبب‌ ساز گردیده‌ است‌.

ج) سیاستهای‌ تفرقه‌ افکنانه‌

از جمله‌ ریشه‌های‌ اصلی‌ اختلافها و منازعات‌ قومی‌ - جغرافیایی‌ کنونی‌ در قفقاز، مربوط‌ به‌سیاستهای‌ شوروی‌ سابق‌ و سلف‌ آن‌ روسیه‌ تزاری‌ در زمینه‌ ایجاد تفرقه‌ و نفاق‌ بین‌ اقوام‌ منطقه‌می‌باشد. در واقع‌ زمامداران‌ شوروی‌ سابق‌ توجه‌ زیادی‌ به‌ اصل‌ «تفرقه‌ بیانداز و حکومت‌ کن‌»و کاربرد آن‌ در مناطق‌ پیرامونی‌ بویژه‌ قفقاز داشته‌اند. حمایت‌ از یک‌ گروه‌ قومی‌ و تحریک‌ آن‌برعلیه‌ دیگری‌، استفاده‌ از عامل‌ مذهب‌ برای‌ ایجاد اختلاف‌ بین‌ مسیحیان‌ و مسلمانان‌ (بویژه‌ارامنه‌ و آذریهای‌ مسلمان‌) و از همه‌ مهمتر ایجاد اختلاف‌ از طریق‌ تقسیمات‌ ارضی‌ و برنامه‌های‌مرزی‌ اختلاف‌زا در شوروی‌ سابق‌ و قبل‌ از آن‌ نمود فراوانی‌ داشت‌ که‌ موجب‌ بروز اختلافات‌متعددی‌ در قفقاز گردید.

عمده‌ این‌ اختلافات‌ کنونی‌ ریشه‌ در برنامه‌های‌ مرزی‌ در دهه‌ ۲۰ و ۳۰ سده‌پیش‌ دارد که‌ عمدتاًدر اجرای‌ برنامه‌های‌ مرزی‌ بین‌ جمهوریها، به‌ طور کلی‌ عوامل‌ قومی‌ و ملی‌ در نظرگرفته‌ نشد وزمینه‌ ساز بسیاری‌ از درگیریهای‌ اخیر (قومی‌) در قفقاز بویژه‌ بین‌ ارمنستان‌ و آذربایجان‌،منازعات‌ داخلی‌ گرجستان‌ (مانند ابخازیا) و چچن‌ گردید. (۴۵)

در دوره‌ روسیه‌ تزاری‌، اینگونه‌ سیاستها شدیداً مورد توجه‌ قرار می‌گرفت‌. در خلال‌حکمروایی‌ روسها بر قفقاز اختلافهای‌ قومی‌ روبه‌ افزایش‌ نهاد. در واقع‌ مقامات‌ تزاری‌ برای‌ آن‌ که‌مانع‌ از هرگونه‌ وحدت‌ و یکپارچگی‌ اتباع‌ امپراتوری‌ گردند، به‌ کرات‌ مرزهای‌ داخلی‌ امپراتوری‌را دگرگون‌ ساخته‌ وسعی‌ بر آن‌ داشتند که‌ اقوام‌ مختلف‌ و مناطق‌ جغرافیایی‌ گوناگون‌ را در یک‌واحد اداری‌ جای‌ دهند.(۴۶) رژیم‌ تزاری‌ روسیه‌ هیچگاه‌ دست‌ از پاشیدن‌ تخم‌ نفاق‌ در میان‌ اقوام‌قفقاز برنداشت‌: عمومی‌ کردن‌ اموال‌ کلیسای‌ ارامنه‌، تحریک‌ ارامنه‌ و آذریها به‌ درگیری‌ مسلحانه‌در ۱۹۰۵ در باکو و نقاط‌ دیگر از جمله‌ این‌ اقدامات‌ است‌.(۴۷) کارشناسان‌ بدبین‌ معتقدند که‌ازسال‌ ۱۸۱۶، زمانیکه‌ یک‌ افسر روسی‌ به‌ بررسی‌ اوضاع‌ کشورش‌ پرداخت‌، مشی‌ سیاسی‌ این‌کشور تا حال‌ تغییر و تحولات‌ اندکی‌ داشته‌ است‌. وی‌ گفته‌ بود: « جو اختلاف‌ و تفرقه‌ را در میان‌جمهوری‌های‌ پیرامونی‌ (قلمروی‌ حاکمیت‌ روسها) برقرار دار و هرگز فراموش‌ نکن‌ که‌ اتحاد آنهامی‌تواند در حکم‌ مرگ‌ و نابودی‌ ما باشد.» (۴۸) توصیه‌ وی‌ در قفقاز کاربرد فراوانی‌ داشت‌.

در دوره‌ حیات‌ اتحاد شوروی‌ سابق‌، دوره‌ زمامداری‌ استالین‌ از جمله‌ مهمترین‌ دوره‌هایی‌است‌ که‌ اینگونه‌ سیاستهای‌ تفرقه‌ افکنانه‌ به‌ شدت‌ دنبال‌ شد. از جمله‌ اقدامات‌ استالین‌ می‌توان‌ به‌تعیین‌ مرزهای‌ جمهوری‌های‌ شوروی‌ به‌ نحوی‌ که‌ یا اختلافهای‌ ارضی‌ که‌ در گذشته‌ و حتی‌ قبل‌ ازاستیلای‌ روسها بین‌ برخی‌ اقوام‌ وجود داشت‌، باقیمانده‌ و یا ترکیب‌ ناهمگن‌ قومی‌ در یک‌ واحدسیاسی‌ ایجاد گردد، اشاره‌ کرد. مواردی‌ همچون‌ قره‌باغ‌ و اوستیا و برخی‌ تقسیم‌بندی‌های‌ قفقازشمالی‌ در این‌ راستاقابل‌ بررسی‌ است‌. از جمله‌ مهمترین‌ اقدامات‌ استالین‌ در مورد تشدیداختلافات‌ را می‌توان‌ در اختلافهای‌ متعدد مرزی‌ بین‌ جمهوری‌ آذربایجان‌ و ارمنستان‌ مشاهده‌کرد.

همانگونه‌ که‌ سوزان‌ گلدنبرگ‌ به‌ درستی‌ می‌گوید، تقسیمات‌ اداری‌ در قفقاز شمالی‌ نیز براساس‌سیاست‌ «تفرقه‌ بیانداز و حکومت‌ کن‌» بوده‌ و این‌ سیاست‌ به‌ گونه‌ای‌ بوده‌ که‌ مردمان‌ ناهمگون‌ رادر کنار یکدیگر قرار داده‌ و گروههای‌ شدیداً خویشاوند را از هم‌ جدا کرده‌اند. گاهی‌ اوقات‌جغرافیا به‌ عنوان‌ یک‌ دستاویز بکار رفته‌ است‌. مانند جدایی‌ قره‌چایها و بالکارها (که‌ از نظر زبان‌وسنت‌ بسیار به‌ هم‌ نزدیک‌ می‌باشند) از یکدیگر، به‌ دلیل‌ کشیده‌ شدن‌ یک‌ رشته‌ کوه‌ بلند بین‌سرزمین‌ آنها و یاتقسیم‌ سرزمینهای‌ اوستی‌ها مابین‌ روسیه‌ و گرجستان‌ به‌ دلیل‌ مشخص‌جغرافیا. (۴۹)

هر چند نام‌ گذاری‌ هر یک‌ از جمهوری‌ها در شوروی‌ سابق‌ براساس‌ ملیتهای‌ اصلی‌ آنها توسط‌مسکو انجام‌ گرفته‌ بود، ولی‌ مرزهای‌ این‌ مناطق‌ به‌ شکلی‌ طراحی‌ شده‌ بود که‌ از توانایی‌ هر گروه‌محلی‌ برای‌ در دست‌ گرفتن‌ کنترل‌ سیاسی‌ کاسته‌ شود. در حالیکه‌ گروههای‌ رقیب‌ قومی‌ باداعیه‌های‌ تاریخی‌ در یک‌ قلمرو کنار هم‌ پیوند یافته‌ بودند، همواره‌ بخشی‌ از آنها درجمهوری‌های‌ همسایه‌ «مهجور و تک‌» باقی‌ مانده‌ بودند.(۵۰) این‌ وضعیت‌ بویژه‌ در قفقاز نمودفراوانی‌ دارد که‌ بوجود آورنده‌ مسائل‌ و مشکلات‌ فراوانی‌ بوده‌ و می‌باشد.همین برخوردهای اخیر خود نشان از چنین وضعیتی است.

● فرجام سخن

روسیه در دوره پس از شوروی با مسائل و مشکلات عدیده ای دست به گریبان بوده ولی بدون شک خطرات جدایی طلبی در جمهوری های قفقاز شمالی و بروز ناآرامی ها و شورش های خونین در این منطقه و بویژه از سوی چچن ها بعنوان مبارزترین قومیت قفقاز، در صدر تهدیدات ملموس امنیتی روسیه است. روسیه ای که شدیداً برای احیای خود نیاز به ثبات و امنیت دارد ، مجبور به صرف هزینه های هنگفتی در این ارتباط شده است و بالاجبار برخی از نیرو و توان خود را در این منطقه در گیر ساخته است. جدایی طلبان چچنی نه تنها در جمهوری خود بلکه در سایر جمهوری ها همچون داغستان،اوستیای شمالی و کاباردینو-بالکار نیز فعال بوده و از هر فرصتی برای ضربه زدن به روسیه استفاده می نمایند.حتی بنظر مبارزین چچنی به این هم بسنده نکرده و در دل روسیه و در پایتخت آن یعنی مسکو نیز دست به بمبگذاری،ترور و عملیاتهای انتحاری می زندد و بدینگونه به روسها نشان می دهند که حتی در مسکوی باشکوه نیز می توانند به روسیه ضربه وارد سازند. روسیه نیز در چندین سال اخیر(همچون گذشته در دوران روسیه تزاری و شوروی) همواره تلاش کرده است که با اقدامات خشونت بار آنها را سرکوب نموده و بدین گونه امنیت و ثبات را بازگرداند . روسیه در سالیان اخیر با استفاده از جریان جهانی برخواسته بر ضد تروریسم، تلاش نموده است که با تروریست خواندن مبارزین چچنی آنها را شدیداً سرکوب نماید ولی بنظر بسیاری از مجامع بین المللی و کشورهای غربی با چنین تلاش مخالف بوده و خواهان حل مسالمت آمیز اختلافات چچن ها با روس ها هستند و به نوعی تلاش می کنند که با ورود دراین مساله در مدیریت بحران در منطقه نقش بارزی ایفا نمایند. این به هیچ وجه مورد تایید روسیه نبوده و این کشور با طرح اینکه این مسایل در حیطه حاکمیت ملی روسیه قرار دارد، تلاش می کند خود به هر طریقی بحران ها و مناقشات را حل و فصل نموده و مانع از دخالت سایر بازیگران شود.

به هر حال علی رغم تمام تلاش های روسیه ، قفقاز در کل و بویژه قفقاز شمالی همواره مستعد درگیری و بی ثباتی است زیرا ریشه چنین منازعاتی بسیار عمیق و در هم تنیده است و تا وقتیکه خواسته های قومیت های معارض و چالشگرمنطقه در شکل قابل قبولی تامین نشود، آنها می توانند به منافع روسیه ضربه های شدیدی وارد سازند. قدرت های خارجی نیز می توانند در مواقع ضروری برای ضربه زدن به روسیه از چنین مسایلی بهره برداری ساخته و با تحریک قومیت های چالشگر منطقه به روسیه فشارهای جدی ای وارد سازند. آری قفقاز شمالی بدینگونه است که « پاشنه آشیل روسیه »مطرح گردیده و به روسیه هزینه های امنیتی سنگینی تحمیل می کند.

دکتر افشین زرگر استاد روابط بین‌الملل و محقق مسایل قفقاز

۱-“Caucasus conflict fears escalate”, BBC NEWS,(۸/۹/۲۰۰۴)

http://news.bbc.co.uk/go/pr/fr/-/۱/hi/world/europe/۳۶۳۵۷۲۲.stm

۲-“Dozens die as russian city raided”, BBC NEWS,(۱۳/۱۰/۲۰۰۵)

http://news.bbc.co.uk/go/pr/fr-/۱/hi/world/europe/۴۳۳۷۱۰۰.stm

۳-“Regions and territories: Kabardino-Balkaria”,BBC NEWS,(۱۸/۱۰/۲۰۰۵)

http://news.bbc.co.uk/go/pr/fr-/۱/hi/world/europe/country_profiles/۴۳۳۸۲۹۲.stm

۴-“Basayev clims Russian city raid”, BBC NEWS,(۱۷/۱۰/۲۰۰۵)

http://news.bbc.co.uk/go/pr/fr-/۱/hi/world/europe/۴۳۴۸۴۹۴.stm

۵-سید عطا تقوی اصل، ژئوپلتیک جدید ایران ؛ از قزاقستان تا گرجستان، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، ۱۳۷۹، ص ۱۹

۶-بهرام امیر احمدیان، جغرافیای قفقاز، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی،۱۳۷۶،ص ۱۵

۷-راهنمای کشورهای مستقل مشترک المنافع و جمهوری های بالتیک، تهران، گیتاشناسی، ۱۳۷۴،ص۱۳۷

۸-قدیر نصیری مشکینی،«چالش ها و بایسته های تحرک جمهوری اسلامی ایران در آسیای مرکزی و قفقاز»، فصلنامه مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، سال نهم، شماره۲۹،(بهار ۱۳۷۹)ص۹۰

۹-بهرام امیر احمدیان،«روند تحولات در بحران قره باغ»،فصلنامه مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، سال هشتم، شمار ۲۸،(زمستان ۱۳۷۸)صص۳۳-۳۴

۱۰-عزت الله عزتی، ژئوپلتیک ، تهران، انتشارات سمت،۱۳۷۲،صص۱۱-۱۲

۱۱-«قفقاز بستر مناقشه»، ترجمه ف. فرهمند فر، ترجمان سیاسی، سال پنجم، شماره ۳۸،(۹/۶/۱۳۷۹)ص۲۴

۱۲- Suzanne Goldenberg, Pride of Small Nations: Caucasus and Post-Soviet Disorders,London, Zed Books Ltd, ۱۹۹۴,p۱۷۹

۱۳- زوراب داویتا شویلی،«زمینه های قومی-جغرافیایی بحران سیاسی در قفقاز»، ترجمه بهرام امیر احمدیان، اطلاعات سیاسی-اقتصادی، سال چهارم،شماره۱۴۵-۱۴۶،(مهر و آبان ۱۳۷۸)ص۸۸

۱۴-سرژ آفاناسیان،ارمنستان،آذربایجان،گرجستان از استقلال تا استقرار رژیم شوروی ۱۹۲۳-۱۹۱۷، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران، انتشارات معین،۱۳۷۰، ص۵

۱۵-بهرام امیر احمدیان،«قره باغ: از دیرباز تا کنون، بررسی رویدادها»،فصلنامه مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز،سال دوم،شماره ۴،(بهار ۱۳۷۳)ص۲۸۷

۱۶-سرژ آفاناسیان،همانجا

۱۷-زوراب داویتا شویلی، پیشین،ص۸۴

۱۸- در مورد برخی از منازعات منطقه ای برجسته قفقاز رجوع شود به:

“Caspian Sea Region: Regional Conflicts”, Energy Information Administration,(July ۲۰۰۲)

http://www.eia.doe.gov/emeu/cabs/caspconf.html

و نیز رجوع شود به:

“The South Caucasus: A Regional Overview and Conflict Assessment, Conflict and Security Assessment”, Cornel Caspian consulting, (۲۰۰۲)

http://www.cornellcaspian.com/sida/sida-cfl-۲.html

۱۹-محمود واعظی،«عوامل بی ثباتی در قفقاز و رویکردهای امنیتی»، فصلنامه مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز،شماره۴۴،(زمستان ۱۳۸۲) صص۱۱-۱۲

۲۰-Suzanne Goldenberg,Op.cit,p۱۷۹

۲۱-مری بنیکسن براکساپ و دیگران، دو قرن مبارزه مسلمانان قفقاز؛با روی شمال قفقاز،ترجمه سید غلامرضا تهامی، تهران،مرکز اسناد انقلاب اسلامی،۱۳۷۷،ص۲۹

۲۲-کاوه بیات، بحران قره باغ، تهران، انتشارات پروین،۱۳۷۲،ص۱۷

۲۳-آناهید میناسیان و دیگران، قفقاز در تاریخ معاصر، ترجمه کاوه بیات و بهنام جعفری، تهران، انتشارات پروین،۱۳۷۱،ص۶

۲۴-گراهام اسمیت،«سیاست ملیتها از لنین تا گورباچف»، در گراهام اسمیت(ویراستار)، ملیتهای شوروی ، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی،۱۳۷۵، صص۱-۲۲

۲۵-افسانه منفرد و کاوه بیات، چچنها در گذر تاریخ، تهران،بنیاد دایره المعارف اسلامی،۱۳۷۴،صص۶۰-۶۱

۲۶-الهه کولایی، فدراسیون روسیه ، تهران،دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی،۱۳۷۸،ص۸

۲۷-گراهام اسمیت، پیشین،ص۸

۲۸-علیرضا شیخ عطار، ریشه های رفتار سیاسی در آسیای مرکزی و قفقاز، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی،۱۳۷۳،ص۲۰

۲۹-الهه کولایی، پیشین، ص۱۰

۳۰-افسانه منفرد و کاوه بیات، پیشین، ص۶۷

۳۱-منیژه تراب زاده و دیگران، ماهیت تحولات در آسیای مرکزی و قفقاز، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی،۱۳۷۳، صص۳۷۹-۳۸۰

۳۲-گراهام اسمیت، پیشین، صص۱۲-۱۴

۳۳-همانجا

۳۴-هلن کارر دانکوس، فخر ملتها یا پایان امپراتوری شوروی، ترجمه عباس آگاهی، تهران، نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۰،صص۲۵-۲۶

۳۵-سایمون دیکس،«روسها: ملیت غالب»،در گراهام اسمیت(ویراستار)، ملیت های شوروی، ص۳۰

۳۶-منیژه تراب زاده و دیگران، پیشین،ص۳۷۷

۳۷-مری بنیکسن براکساپ و دیگران، پیشین،ص۳۵

۳۸-رابرت پارسنز،«گرجیها»، در گراهام اسمیت(ویراستار)، ملیتهای شوروی،ص۲۱۸

۳۹-مری بنیکسن براکساپ و دیگران، پیشین،ص۲۱۵

۴۰-افسانه منفرد و کاوه بیات،پیشین،ص۶۴

۴۱-مری بنیکسن براکساپ و دیگران، پیشین،ص۲۳۴

۴۲-همان،صص۲۲۵-۲۲۷

۴۳-مری بنیکسن براکساپ و دیگران، پیشین،ص۳۳

۴۴- Suzanne Goldenberg, Op.cit,pp۱۹۴-۱۹۸

۴۵-لئونید اسکیارف،«عوامل جهانی و منطقه ای امنیت و انعکاس آن در آسیای مرکزی و قفقاز»، ترجمه پروین معظمی گودرزی، فصلنامه مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، سال پنجم، شماره۱۵،(پاییز ۱۳۷۵)ص۲۴۵

۴۶-آناهید میناسیان و دیگران، پیشین، ص۴۲

۴۷-سرژ آفاناسیان، پیشین، ص۱۷

۴۸-«قفقاز بستر مناقشه»،ترجمه ف. فرهمندفر، ترجمان سیاسی، سال پنجم، شماره ۳۸،(۹/۶/۱۳۷۹)ص۲۷

۴۹-Suzanne Goldenberg, Op.cit,p ۱۸۰

۵۰-مارتا بریل اولکات،«دریای خزر: وعده دروغین»،ترجمه مجتبی عطار زاده، فصلنامه مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، شماره ۲۸،(زمستان ۱۳۷۸) ص۶۹