جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

پرسش های بی پاسخ


پرسش های بی پاسخ

نگاهی به فیلم نفوذی ساخته احمد کاوری و مهدی فیوضی

فیلم هایی که درباره دفاع مقدس ساخته شده اند به طور عمده یا از قهرمانی های صرف و یا از بریدگی صرف بوده است. گاه قهرمان فیلم دفاع مقدس رمبویی بوده است که یک تنه یا چند تنه کار یک لشکر را کرده است یا به بهانه ای کوچک چنان اصل قضیه یعنی دفاع از عقیده و وطن را نفی نموده اند که دل فرا وطنی ها را هم شاد کرده اند.

البته اندک فیلم هایی هم وجود دارندکه به طور واقعی و حقیقی مبحث و جایگاه رزمنده را نشان داده اند که در این زمینه می توان به فیلم های مرحوم ملاقلی پور اشاره نمود. فیلم نفوذی وارد موضوعی از دفاع مقدس گردیده که نگفتنی ها را بازگویی نموده است و این ویژگی هرچند که فیلم را نسبت به فیلم های همردیف ممتاز ساخته به همان نسبت هم حساسترش کرده است که اگر عده ای به صرف جاذبه قصه هایی مانند قصه فیلم نفوذی باشند و این گونه مضمون ها هم مانند همیشه دستمالی گردد، مصیبت عظمایی کلیت فرهنگ دفاع مقدس و تاریخ آن را در بر خواهد گرفت.

قصه در امروز می گذرد. رزمنده ای بریده، خائن به مملکت و انقلاب که در زمان اسارت به منافقین پیوسته و معروف به خائن است، بازگشته است. وزارت اطلاعات دستگیرش نموده وقصد دارد که اصل ماجرا و چگونگی آن را بیابد. پرسش عمده وزارت اطلاعات در ابتدا عملکرد رزمنده و ثانیا علت العلل بازگشت اوست. رزمنده بازگشته مات و مبهوت است و تارهای صوتی اش از کار افتاده است.

پاره ای از همرزمانش که با وی در یک اردوگاه بوده اند قصد جانش دارند و او را خائن می نامند. تنها یکی از رزمندگان به نام جورابچی که او هم در اردوگاه به منافقین پیوسته و سپس تواب شده و وضع مالی خوبی را هم به هم زده است همدل و همدرد رزمنده خائن است به نحوی که در طی مدت غیبتش کمک هایی را هم به همسر و فرزندانش نموده است. رزمنده حرف نمی زند، چیزی هم نمی نویسد، چرا؟ رزمنده نسبتا به مجموعه ای که او را دستگیر کرده اند هم مشکوک است و چرا؟ این پرسش که به زیبایی در فیلمنامه و خود فیلم پرداخت شده است تعلیق جاذبی را ایجاد کرده که تا آخرین لحظه فیلم تماشاچی را به دنبالش می کشد.

خصوصا هنگامی که از همسرش می شنود که در طول مدت غیبت وی، تنها کسی که به آنان کمک کرده همین جورابچی بوده است. قصه فیلم که با بازگشت رزمنده خائن شروع می شود در ادامه به صورت فلاش بک و بازگشت مجدد قصه به زمان حال پردازش می گردد. در فلاش بک دیده می شود که طرحی برای فرار در اردوگاه عراق ریخته می شود که به هنگام لو می رود و دو رزمنده شهید می شوند. طراح فرار همین رزمنده ای است که اکنون بازگشته و مورد ظن وزارت اطلاعات است. به این دلیل که اصلا معتقدند شهید شدن دو رزمنده که قصد فرار داشته اند اگر برنامه ای هماهنگ شده با عراقی ها نبوده نقشه ای ناکار آمده بوده است. آن شبی که دو رزمنده به دست نیروهای عراقی شهید می شوند طراح نقشه را تعدادی از رزمندگان اسیر قصد جانش می کنند و چند روز بعد از این واقعه می بینند که وی به اردوگاه اشرف که مقر منافقین است می پیوندد.

این عمل باعث می شود که یقین کامل نمایند که موجب شهید شدن دو رزمنده را فراهم نموده و سپس به منافقین پیوسته است و خلاصه زمین و زمان علیه وی است و اکنون که بازگشته است درصدد آنند که واقعیت را بفهمند. وزارت اطلاعات پیگیر این قضیه است. طرح قصه زیباست اما از آنجایی که عادت ثانویه نویسندگان و کارگردانان این است که خیلی خوب شروع می کنند ولی متاسفانه نه چندان خوب قصه را تمام می کنند. این قصه هم نه چندان خوب تمام می شود. پیش از آنکه به شکل اجرایی تداوم و پایان فیلم بپردازیم. باید بدانیم که سرآخر متوجه می شویم که عامل تمام مصیبت ها همین جورابچی می باشد!

فیلم در تداوم خود بدین گونه است که وزارت اطلاعات تمام و کمال به رزمنده برگشته مشکوک است چندان که در قرنطینه قرار می گیرد. خانواده رزمندگان علیه اش اعتراض کرده اند، بر دیوار خانه اش علیه اش شعار نوشته اند. ظاهرا یکی از رزمندگان که بدوا با مسئول اطلاعاتی درگیر است به نظر می رسد که قصد کشتن رزمنده خائن را در سر می پروراند، بعدا می بینیم که همه اش نقشه است و خودش هم یکی از ماموران اطلاعاتی است! و خلاصه در برابر همه عوامل منفی که علیه این رزمنده خائن اقدام نموده اند تنها شخصیت مثبت همان جورابچی است و ایضا جورابچی یک مشاور دارد که در فیلم خیلی خنگ و دست و پا چلفتی است ولی در انتهای فیلم زرنگ و کاردان است و او هم از ماموران وزارت اطلاعات از آب در می آید و در یک جا به جایی که قرار است رزمنده مورد شک را از مکانی به مکان دیگری ببرند یک نفر قصد ترورش را دارد که تیرش خطا می رود و رزمنده با اسلحه یکی از ماموران می گریزد. رزمنده مشکوک به سراغ جورابچی می رود با اسلحه تهدیدش می کند و او را به محلی می آورد. مشاور جورابچی با ضربه ای که به سر رزمنده می زند جورابچی را نجات می دهد.

جورابچی قصد کشتن رزمنده را می نماید اما قبل از اینکه این عمل را انجام دهد شروع به اعتراف می کند و در اینجاست که تماشاچی متوجه می شود اولا لو دادن نقشه فرار رزمندگان زیر سر همین جورابچی بوده است و ثانیا و ثالثا هم با منافقین همکار است و هم با نیروهای عراقی و هم اینکه رزمنده مورد سوءظن را در قرارگاه اشرف، شکنجه نموده و تارهای صوتی اش را از بین برده است. در این موقع به ناگهان از در و دیوار محل قرار رزمنده و جورابچی صدای بلندگو پخش می شود که اعترافات جورابچی را پخش می کند و ایضا چندین پروژکتور روشن می شود و خلاصه همه چیز به خوبی و خوشی تمام می شود. رزمنده مورد سوءظن تبرئه و قهرمان می شود و همه آدم ها وابسته به وزارت اطلاعات از آب در می آیند. آن کس که حین جابه جایی رزمنده قصد ترورش را داشته و تیرش خطا رفته است همین جورابچی بوده است. اسلحه ای که رزمنده مشکوک با خود دارد در یک جا به جایی توسط مسئول اطلاعات از فشنگ تخلیه می شود تا آنجایی که جورابچی می خواهد رزمنده را بکشد. اسلحه خالی باشد سر جمع شیوه گره بندی قصه خوب و پر از تعلیق و ابهام است اما گره گشایی پر است از پرسش های بی پاسخ از جمله اینکه؛

۱) علی رغم اینکه در خلاصه فیلم نوشته شده رزمنده را به هنگام آزادی اسرا در مرز دستگیر می نمایند در فیلم چندین بار تکرار می شود که بازگشته است. و حتی یکی دو جا از وی پرسیده می شود که چرا بازگشته است.

۲) در فیلم دیده می شود که جورابچی معامله بورس می نمایدو معامله بورس به هنگام آزادی اسرا هنوز چندان پا نگرفته بود که بخواهد جزء کارهای تجاری باشد.

۳) با توجه به موارد بالا قاعدتا می بایست رزمنده اولابازگشته باشد. ثانیا حداقل ده پانزده سالی از قضایای او در اردوگاه عراق و پیوستن اش به منافقین گذشته باشد. نتیجه اینکه جورابچی که قاعدتا باید با اسرا به ایران آمده باشد و نیز منافق تواب است، عملکردش که در فیلم گشوده می گردد تاکنون بر وزارت اطلاعات پوشیده بوده است.

۴) از چه زمان و چه هنگام وزارت اطلاعات به رزمنده مورد سوءظن، اطمینان حاصل نمود که او را طعمه دستگیری جورابچی نمود؟

۵) از محتوای گفتگوهای جورابچی با تعدادی از رزمندگان (و بعدها اطلاعاتی ها) چنین استنباط می گردد که جورابچی در وزارت اطلاعات نفوذ دارد که البته این نفوذ قاعدتا نباید ناگهان به وجود آمده باشد.

۶) آن کس که بر سر راه جا به جایی رزمنده توسط اطلاعات قصد ترور دارد همین جورابچی است یعنی مسیر آن قدر بی حساب و کتاب است که یک نفر با اسلحه و کمین چندین گلوله به طرف شخص مورد سوءظن شلیک می کند و فرار می کند و کسی هم نمی فهمد که کیست؟

البته امکان دارد به دلیل اینکه قصه فیلم بنا به گفته تهیه کننده محترم (جمال شورجه) که در مراسم نقد و بررسی گفتند الهام گرفته از یک روایت واقعی باشد و صلاح نبوده که همه جزئیات عیان گردد که در این صورت هم باید عنوان گردد که اولا ما با یک فیلم سر و کار داریم و ثانیا پاسخ ندادن به پرسش های گره گشا تا حد بسیار زیادی فیلم را پلیسی ساخته است که در این صورت عملکرد وزارتخانه ای را که لازمه اش هوشیاری و دقت است ضعیف نشان خواهد داد.

نکته ای که حتما بایست در فیلم نفوذی بدان توجه نمود و بسیار فراتر از خود فیلم و نحوه ساخت و پرداخت آن مهم و اثر گذار بر مخاطب است، مطرح نمودن، امثال جورابچی ها در جامعه و ارکان نظام است. فردی پیچیده، مرموز و خائن در دل نظام چگونه مانده است؟ چهره ای مثبت با درونی منفی. قصد پاسخ به چرایی حضور جورابچی ها نیست اما طرح چهره جورابچی ها دست گذاشتن بر مسئله ای است که هم حساس است و هم بسیار تعیین کننده. جورابچی های دیگر آیا هنوز هستند؟ و اگر کل فیلم نفوذی، همین تلنگر را به ذهن مخاطب بزند، باید برایش کف زد و به جسارتش آفرین گفت.... جورابچی: اینجا ایران است، کشور خرید و فروش، وکیل را می خرند، وزیر را می خرند...

اینجا ایران است...

این دیالوگ که از زبان جورابچی شنیده می شود در عین حال راز امثال جورابچی ها را هم عیان می سازد، مهم برداشت امثال جورابچی ها از وضعیت مملکت نیست. مهم این است که اگر حتی بخشی از صحبت های جورابچی خدای نخواسته واقعیت داشته باشد، او را تطهیر کرده ایم! ای کاش با توجه به حساسیت موضوع فیلم حداقل پاسخی را پس از تشریح طولانی جورابچی می شنیدیم که نشنیدیم. پاسخ سکوت بود که ان شاالله منظور سکوت به معنای علامت رضا و تائید نبوده باشد.

در حاشیه از بازی بسیار زیبای خانم نسرین مقانلو که ای کاش توجه بیشتری به توانایی هایش می نمود بایدتشکر کرد و پیشاپیش تقدیر جشنواره را از وی، مبارک گفت و نیز بازی آقای جعفری که بسیار اثرگذار بود تا حد غیرقابل باور.

نقد و بررسی این فیلم به شوخی برگزار گردید که مسئول آن هم مجری جلسه آقای صلحجو بود. تنها پرسش نقدگونه ای که در این جلسه عنوان شد از روزنامه رسالت بود که با همان لحن شوخی مجری جلسه برگزار شد و بی پاسخ هم ماند.

ضمنا بیست و هشتمین جشنواره فیلم فجر و جای دادن اصحاب رسانه در سالن همایش های برج میلاد، خود حاشیه ای است که ان شاالله در پایان جشنواره بدان پرداخته خواهد شد.

مسعود سمیعی