چهارشنبه, ۲۹ اسفند, ۱۴۰۳ / 19 March, 2025
پدیدار شناسی

از عمده ترین موانع فهم روش پدیدارشناختی و استعلایی هوسرل، زبانی است که او در فهم آن به کار می گیرد.او اغلب این روش را به صورتی معماگونه و کاملا بی ارتباط به زندگی روزمره عرضه می کند، و همان طور که ناتانسون مدعی است، ظاهرا هیچ شباهتی به عملکرد فلسفه تحلیلی هم ندارد. اما نخستین مرحله که بسط رویکردی تاملی است، حرکتی کاملا معمول و عادی به شمار می آید که به تمهیدی روش شناختی تبدیل شده است. بعدا نشان خواهم داد که شماری از مراحل روش هوسرل، قرینه ای نیز در فلسفه تحلیلی دارند. اما فعلا می کوشم تا ویژگی های روش او را، به انگلیسی معیار، توصیف کنم.
هنگامی که سرگرم امور روزمره هستیم، به هر کاری که مشغول باشیم تقریبا تمامی توجه ما را به خود معطوف می کند: حین انجام کار، فرصت چندانی برای اندیشیدن به خود به مثابه "فردی مشغول" نداریم- توجه ما صرفا محدود به چیزی است که مستقیما به مشغله ما مربوط می شود. مثلا اگر در جستجوی مداد قرمزی طویل و نوک تیز باشم که می دانم آن را روی میز گذاشته ام، نه تنها به خود به مثابه "فردی مشغول جستجو" نمی اندیشم که حتی میدان دید من به گونه ای تنظیم می شود که صرفا اشیاء طویل متصف به قرمزی و نوک تیزی به چشم می آیند. کلیه فعالیت های مربوط به وظایف روزمره نیز همین حالت را دارند. اما فرض کنید که در حین جستجوی مداد، آگاه شوم که جستجوی من نتیجه ای نداشته است. برای نخستین بار، ممکن است خود فعالیت جستجو را ابژه تامل قرار دهم. آنچه پیشتر بدان توجهی نداشتم، "اکنون" قابل مشاهده می شود. اکنون در موقعیتی هستم که از خود بپرسم چه می کردم و چگونه به آن کار می پرداختم. اما جهان من نیز که قبلا محدود به آگاهی از اشیاء قرمز و نوک تیز بود، ممکن است اکنون گسترده تر شود. دقیقا همین فاصله گیری از اشتغال طبیعی به جهان، قرینه ی متداول و روزمره ی نخستین مرحله ی روش پدیدارشناختی است.
اما میان این تقرب معمول به تامل بی طرفانه و رویکرد کاملا تحقق یافته پدیدارشناختی، تفاوت های بنیادین وجود دارد.
۱) من خود جستجو را ابژه ی تامل قرار دادم تا جستجوی خود را بهبود بخشم. تاملات پدیدارشناختی چنین اهداف عملی ای ندارند.رویکرد "بی طرفانه" برای این اعمال می شود که شیء آن گونه که خود را آشکار می کند، آشکار شود(۱). در شرایط عادی، مداد را ابژه جستجو قرار دادن، در عین حال باور به "وجود" آن مداد نیز هست.اما هنگامی که در جستجوی ابژه ی پژوهشی پدیدارشناختی هستم، در پی یافتن مداد نیستم و اساسا نیازی نیست که به وجود مدادی خاص باور داشته باشم. به لحاظ پدیدارشناختی، عمل جستجو بدون چنین باوری نیز جالب است، زیرا اکنون با این پرسش مواجه ایم: "مورد جستجو بودن چگونه چیزی است؟" ونه " شیئ که به دنبال آنم کجاست" یا " آیا این مورد خاص، به راستی یک جستجوست؟" دو پرسش اخیر پرسش های واقع بنیاد هستند، اما پرسش اول معطوف به معناست.هوسرل، این ویژگی خاص پژوهش پدیدارشناختی را "در پرانتز گذاشتن" می نامد: در واقع، این یعنی تعلیق موقت باور به "وجود" ابژه ی پژوهش است.
۲) تعلیق باور به وجود، توجه به ویژگی های اساسی جستجو یا هر نوع فعالیت ادراکی و شناختی دیگر نظیر دانستن، باورداشتن یا ادراک را ممکن می سازد. جستجو ابژه محور است زیرا جستجو همواره جستجوی چیزی است. اما آنچه جستجو را از "باور داشتن" متمایز می کند باور به ابژه جستجوست. این حقیقتی ضروری است که هیچ گاه چیزی مورد جستجو قرار نمی گیرد مگر این که جستجوگر پیشاپیش به وجود آن باور داشته باشد. این نظر در وهله ی اول چندان عمیق نمی نماید، اما مبین چیزی است که هوسرل "تقلیل ایده تیک" می نامد و نشان می دهد که چرا او پدیدارشناسی محض را از روان شناسی پدیدارشناختی متمایز می کند. پدیدارشناسی محض، وابسته به پژوهش های تجربی یا آماری نیست. همان طور که برای فهم گزاره ی "هر خط تنها در یک نقطه می تواند خط دیگری را قطع کند" نیازی به بررسی شمار زیادی از خطوط متقاطع نیست، برای فهم ویژگی های بنیادین جستجو کردن نیز نیازی به بررسی تجربی وجود ندارد.
۳) اما تفاوت دیگری نیز میان تاملات پدیدارشناختی و تاملات عادی روزمره وجود دارد. ویژگی بنیادین تمامی کنش های آگاهی "معطوف بودن" به ابژه هاست که هوسرل به پیروی از سنت آن را "التفات" می نامد. اگر چه کنش "جستجوکردن" با دیگر کنش های آگاهی این تفاوت را دارد که نیازمند "وجود" شیء مورد جستجوست، اما هنگامی که باور به وجود را به حال تعلیق درآوریم، تمامی کنش ها با یکدیگر هم ارز می شوند.مثال جستجو کردن را به یاد آورید: آنچه در تاملی پدیدارشناختی بر من آشکار می شود، هنگام جستجو مغفول بوده است. آنچه می دیدم جهانی بود که خود بدان سامان بخشیده بودم. آنچه نمی دیدم(۲) دقیقا همین سامان دهی شخصی بود. نمی دیدم که جهان با قصد و نیت من پوشانده شده و نیات من نیز ریشه در من دارند. هنگامی که کل آگاهی ابژه ی بازجست پدیدارشناختی شود آنگاه هر کنش معنا-ده و هر ابژه ی قصد شده ای در گستره ی ذهن من قرار می گیرد، ازجمله آن "من"ی که منشاء معناست و معنا برای او حاضر است.
راهبرد تقلیل پدیدارشناختی نه تنها ابزاری برای کشف پیش داوری های مستتر در فعالیت های روزمره فراهم می کند ، که باور ها و نظریه های مستتر در تمامی زمینه های نظری و عملی را که عمدتا مورد بی اعتنایی قرار می گیرد نیز آشکار می کند. از منظر پدیدارشناختی، رویکرد بی طرفانه علمی، خود، پیش داوری های خود را آشکار می کند. ممکن است یک روان شناس رفتار مرا به دقت مورد بررسی قرار دهد با این امید که از طریق قواعدی خاص بتواند رفتار آینده ی مرا پیش بینی کند. اما با نگاهی پدیدارشناسانه، ابژه ی بررسی او، یعنی رفتار من، و نتایج پژوهش او که قواعد خاص رفتار من باشند، مصنوعاتی برآمده از فرهنگی بیگانه جلوه خواهند کرد.
اما پژوهش های پدیدارشناختی نیز مفید به نظر می رسند. هوسرل، با آشکار کردن پیش فرض های مغفول مانده ی علوم خاص و سپردن آن ها به دست تقلیل ایده تیک، امیدوار بود که اصول بنیادین و تجربه های پیشازبانی ساده تری را کشف کند که ذهن برای ساختن مفاهیم و عملکردهای پیچیده تر به کار می برد.
هوسرل و پدیدارشناسان دیگر ، با تمرکز بر آنچه که مستقیما در تجربه ی زیسته "داده می شود"، به زمینه پژوهشی بسیار پرباری دست یافتند. زمینه ای که پندارهای آکادمیک را به مخاطره انداخت و تاثرات حیات را به فلسفه بازگرداند. از منظر پدیدارشناختی، می توان کلیه پدیدارهایی را که آمیخته به اهداف، امیدها، آرزوها، تمایلات و تخیلات ماست بررسی کرد. این ، همان خمیرمایه ی رمان ها و رویاهاست...
دشواری ای که پدیدارشناسان خود نیز بدان معترف اند، مساله ی "بیناذهنیت" شواهد و دلایل است. پافشاری هوسرل بر بررسی مستقیم پدیدارها، پدیدارشناسان را به شدت امیدوار و فلاسفه تحلیلی را به شدت نومید کرده است.اینجاست که جزم اندیشانه ترین مواضع ، خود را نشان می دهند.
اما، پرسشی وجود دارد.
چگونه می توان دانست که دو پدیدارشناس، با اعمال روش پدیدارشناسانه به نتایج واحدی خواهند رسید؟ اساسا چگونه می توانم بدانم که همان چیزی را تجربه می کنم که مثلا ناتانسن، "وزن" می نامد؟ هنگامی که نمی توان صحت و سقم دعویات دیگری را تعیین کرد، گفتن این که "هر دو درست می گوییم" اساسا معنایی دارد؟ شاید این مطلوب ناتانسن باشد، و بگوید که این موضوع چندان اهمیتی ندارد. اما این پیامد، با تصوری که هوسرل از پدیدارشناسی به عنوان یک علم داشت چندان سازگار نیست. هر تصوری هم که از علم داشته باشیم، معیار "صحت" یک ادعا هرگز نمی تواند شخصی باشد.
داوود عمارتی مقدم
پانوشت:
۱- هوسرل اصطلاح فنی "پدیدار" را برای هرچیزی به کار می برد که خود را آشکار سازد. این واژه هم دربرگیرنده ی ابژه های ادراکی و شناختی(cognitive) و هم دربرگیرنده ی ابژه های باور و شناخت(knowledge) است. بنابراین ، هنگامی که هوسرل افعال ادراکی از قبیل "دیدن" یا "بررسی کردن" را به کار می برد، هر دو کاربرد ادراکی و شناختی را مدنظر دارد."دیدن" پدیدارها یعنی دیدن چیزی که بی واسطه در برابر ماست و جایی برای تردید در آن نیز وجود ندارد. بنابراین، تجربه های پدیداری با یقینی برتر همراه اند که از تجربه ی عادی قابل استخراج نیست.
۲- "دیدن" به معنایی که ابژه های ادراکی و شناختی(پدیدارها) را در بر می گیرد.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست