یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

طریقت حصول معرفت


طریقت حصول معرفت

نگاهی به دیدگاه های عین القضات همدانی , امام محمد غزالی و اسماعیلیان در باب شناخت شناسی

یکی از مباحثی که تا کنون در علم فلسفه مطرح شده است علم شناخت شناسی است. شناخت شناسی علم چگونگی ها، چیستی ها و مواد آن برای دسترسی به آگاهی و معرفت است. یکی از سئوالاتی که در مراتب شناخت شناسی مطرح می شود، طریقه حصول به معرفت است. به این سئوال از جنبه های متفاوتی می توان نگریست. غرب و فلسفه غرب سال هاست که بر روی این مسئله کلنجار می رود تا جایی‌که فصل آغازین فلسفه غرب با شناخت شناسی آغاز

می شود. در حالی که فصل نخست فلسفه اسلامی متعلق به بحث وجود شناسی است. سئوالی که فلسفه اسلامی در این موضوع مطرح می کند این است که کسب معرفت از طریق عقل و زحمت و کوشش حاصل خواهد شد و یا از طریق معصوم. با توجه به اختلاف در عقاید و آموخته های متفاوت می توان گفت احتمالا این سئوال هرگز در اذهان فیلسوفان غربی پدید نیامده و نخواهد آمد. این سئوال با در نظر گرفتن نگرش حاکم بر آن ، مختص دین اسلام و عقاید منحصر به فرد آن است. لذا ما را بر آن می دارد که برای یافتن راه حل ها و رویکردهای آن به علوم و فلسفه اسلامی رجوع کنیم.‏

اسماعیلیان که یکی از فرق مسلمانان هستند معتقدند که معرفت به‌صورت تمام و کمال از طریق معصوم کسب خواهد شد. طبق دیدگاه آنان منبع و ماخذ علم ریشه در علم الهی دارد که به اراده خداوند تنها در دست پیامبران و امامان معصوم است. آنها معتقدند که حضرت محمد(ص) واسطه فیض الهی است و علم واقعی تنها از او آموختنی است. بعد از فوت پیامبر این وظیفه بر عهده امامان معصوم است و عقل به عنوان منبع معرفت

ریشه ای کور و ناتوان است. البته این نظریه مخالفانی نیز دارد. از جمله امام محمد غزالی عارف و فیلسوف مسلمان قرن پنجم هجری قمری شدیدا با این طرز تفکر مخالف است و منبع اصلی معرفت را در عقل آدمی می داند. وی در مقالات و کتب مختلف خود از جمله کتاب "المنقض من الضلال" و "المستظهری" به اصول اسماعیلیان خرده می گیرد و عقل را پس از فوت معصومین راهبر و منبع مناسب جهت کسب معرفت می داند.

تاکید غزالی بر عقل به عنوان طریق حصول معرفت اندکی با رویکرد های دیگر غزالی متفاوت است و به نظر بیشتر مقابله ای با عقاید اسماعیلیان است. غزالی شدیدا مخالف اسماعیلیان است و در این دو کتاب به کرات و در مواضع مختلف از اصول آنان خرده می گیرد.‏

یکی از اصول معرفت شناسی که در غرب نیز مطرح است آن است که قبل از بررسی هر سئوالی بایست به اصول موضوعه در آن توجه کرد و تا همگی به تعریف ثابتی از تصورات موجود در آن مسئله نرسیده اند نقد آن مسئله و جستجوی پاسخ آن ،کار عبثی است. در اینجاست که هدف از فلسفه و فیلسوف بودن تغییر می کند در واقع در مسائل فلسفی فهم تصورات موجود و رسیدن به اجماع نظر در آنها ، اولین قدم در حل آنها است. در غیر این‌صورت گرفتار ابهامات و در پی آن مشکلاتی شده که ویتگنشتاین آن را گرفتاری‌های زبانی فلسفه می خواند.‏

انتقادی که عین القضات همدانی عارف و فیلسوف قرن ۶ هجری به غزالی می کند دقیقا همان است که به اسماعیلیان نیز وارد است. او عدم فهم مسئله را مشکل این اختلاف می داند. گرچه عین القضات شدیدا تحت تاثیر امام غزالی است و در اکثر مطالب موید و همراه نظرات وی است اما در اینجا به عدم فهم مسئله اشاره می کند. نکته ای که عین القضات بدان می پردازد توجه به مفهوم "معرفت" است. او معتقد است کلید حل این مسئله در فهم تصوری مشترک از معرفت است. ‏

عین القضات همدانی در نامه های خود این مسئله را به صورت دقیق بررسی کرده و راه حل پیشنهادی خود را ارائه می دهد. او می گوید معرفت آن گونه که در این مسئله مورد بحث است به دو بخش تقسیم می شود. معرفت نوع اول را می توان علم علی(ع) و اصحاب نزدیک پیامبر دانست که از طریق غور در دین و سیر وسلوک عرفانی و جذبه های الهی به‌وجود

می آید. اما معرفت نوع دوم همان است که عالمان دینی با اجتهاد و تلاش و به مدد عقل و درایت خود و البته بر مبنای اصول دینی به‌دست می آورند. بین این دو تعریف از مفهوم معرفت تفاوتی است که در پاسخ های محتمل آن تاثیر جدی می گذارد. ‏

در تحلیل دقیق مسئله منبع حصول معرفت، باید توجه کرد که هر دو نوع آن هم به‌صورت مستقیم و هم با کمک استاد میسر است. اما در هر دو تعریف، دسترسی به معرفت بدون کمک استاد و راهنما بسیار سخت و اغلب بعید است. گرچه این امر محال و صد البته از مصادیق خلاف عادات خداوند نیست ولیکن اندک افرادی از این طریق صعب الوصول به منزل نهایی

رسیده اند. ممکن است عده ای به ظاهر فکر کنند که رسیدن به معرفت از نوع دوم ، از آنجایی که راه های مشخصی دارد ساده است و بدون استاد رسیدن به آن دور از دسترس نیست ولی بایست توجه کرد که طریق استدلال و علم نیز آن قدر سهل و ممتنع است که رسیدن به آن نیز بسیار دشوار می نماید. حتی کسی که با گوشه نشینی و متکی بر قدرت تعقل خود به یافته ای نائل می شود،به‌صورت غیر مستقیم از ده ها استاد بهره برده است که شاید خود نیز از آنها اطلاع نداشته باشد. ‏اما در مورد سیر مسیر به کمک استاد باید توجه کرد که شرط استاد برای راهنمایی طلاب در رسیدن به مقصود (چه در معرفت نوع اول و چه در معرفت نوع دوم) معصومیت نیست و از نظر منطقی باید آن مسیر را قبلا با موفقیت پشت سر گذاشته باشد. کسی می تواند رهبر و راهنمای شخص در دستیابی به معرفت باشد که خودش مسیر را طی کرده باشد و از راه ها و

بی راه های آن مطلع باشد. در این شرط هیچ ذکری از معصومیت نشده است. اما به‌صورت استقرایی می‌توان نتیجه گرفت که مسلما پیامبران و معصومین راه رفته و سلوک یافته معرفت هستند و می توانند ما را راهنمایی کنند. آنها از چشمه زلال معرفت نوشیده اند و اتصال آنها به ذات اقدس الهی است.‏

در کتاب "نامه های عین القضات همدانی" به تصحیح عفیف عسیران و علی تقی منزوی، این مطلب به دقت ذکر شده است، اما کج فهمی خوانندگان و مغرضان در نهایت وی را به هلاکت رساند. مطلبی که عین القضات بیان می کند گرچه به سخن غزالی بسیار نزدیک تر است و مبنا را در زمان غیبت معصومین، عقل آدمی می داند اما به نحوی بسیار علمی تر و دقیق تر تقریر شده است. تعریف دقیق مفهوم معرفت ،سپس تقسیم بندی آن به نوع اول و دوم و حل مسئله بر اساس هر یک از این تعاریف شیوه ای مقبول و پسندیده است.پس شاید بتوان گفت که پاسخ غزالی تقریبا صحیح و پاسخ اسماعیلیان تقریبا غلط است و در این بین آنچه کامل تر و منطقی تر است پاسخ عین القضات است. حصول معرفت در زمان حیات معصوم از طریق وی است که استاد مطلق و بدون تردید است. در زمان غیبت معصومین نیز رسیدن به معرفت، هم از طریق استاد سلوک کرده و هم از راه عقل ممکن است. که باز هم از طریق عقل بسیار دشوارتر است.

شاید بتوان گفت تنها مزیتی که انسان ها در زمان ائمه و پیامبران داشتند آن بود که معلم و راهنما به‌صورت عیان در اختیار آنان بود. اینکه اکنون در یافتن استاد و مرشد این قدر سختگیری می شود و می گویند مسائل بغرنج و حیاتی بایست توسط استاد خوب تدریس شود از آن جهت است که یافتن مصداق استادی که مسیر را رفته باشد و البته به نحو صحیح رفته باشد اندکی سخت است ولی در زمان ائمه استفاده از آنان که مستقیما به منبع الهی متصل بودند بدون شک مفید بود و وثوق به علم استاد مبتنی بر عصمت آنان بود. ‏

محمد مهدی صدرفراتی

دانشجوی کارشناسی ارشد فلسفه‏