سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

اقبال شیمل


اقبال شیمل

آنه ماری شیمل در زمره اقبال شناسانی بود كه نگاه ژرف و روشنگر نسبت به آرا و آثار اقبال داشت گفتار حاضر كه در همایش «عرفان پلی میان فرهنگها, بزرگداشت پروفسور آنه ماری شیمل» در دانشگاه تهران ارائه شد, شخصیت و آرای اقبال لاهوری را از پنجره نگاه قلم شیمل بررسی و بیان می كند

آنه ماری شیمل در زمره اقبال شناسانی بود كه نگاه ژرف و روشنگر نسبت به آرا و آثار اقبال داشت. گفتار حاضر كه در همایش «عرفان پلی میان فرهنگها، بزرگداشت پروفسور آنه ماری شیمل» در دانشگاه تهران ارائه شد، شخصیت و آرای اقبال لاهوری را از پنجره نگاه قلم شیمل بررسی و بیان می‌كند. روزهای نخست اردیبهشت، دانشگاه اقبال پاكستان میزبان اقبال‌شناسان جهان است. این مناسبت را به فال نیك می‌گیریم و اثر حاضر را تقدیم خوانندگان ارجمند می‌كنیم.

گروه اندیشه

در میان آثار پروفسور آنه ماری شیمل، كه اكنون از ۱۰۰ عنوان كتاب نیز فراتر رفته است به ندرت اثری را می‌توان یافت كه در آن به گونه‌ای از محمد اقبال لاهوری سخن به میان نیامده باشد. می‌دانیم كه زمینه اصلی مطالعات بانو شیمل و اعم تحقیقات و تألیفات وی، در گسترده پهناور عرفان و به ویژه جست‌وجوی بی‌پایان در دریای بیكران عرفان اسلامی است. با آنكه آشنایی اولیه او با عرفان از راه مطالعه آثار مولانا جلال‌الدین محمد بلخی آغاز شد، اما شخصیت محمد اقبال و جذابیت آثار این متفكر و شاعر مسلمان، تأثیری به سزا در فرآیند شكل‌گیری حیات علمی شیمل داشت. او در كتاب خاطرات خود می‌نویسد: «تصور اینكه شاعری مسلمان در شخصیت مورد علاقه من، یعنی گوته و مولانا، در باغ ارم با هم دیدار می‌كنند و بر این نكته توافق نظر دارند كه زیركی زابلیس و عشق از آدم است مرا چنان به شوق آورد و مجذوب خود ساخت كه دانستم آثار و افكار اقبال در آینده نیز یكی از زمینه‌های كار مرا تشكیل خواهد داد.» چنین نیز شد و آشنایی با اقبال زمینه‌ساز آشنایی و شناخت شیمل از شاعران و عارفان شبه قاره هند گردید؛ تا آنجا كه در ادامه این راه اولین كرسی «مطالعات فرهنگ‌های هندی-اسلامی» دانشگاه هاروارد به پروفسور شیمل واگذار شد اما در آغاز داستان این آشنایی را از زبان خود استاد بشنویم. در كتاب «اقبال، شاعر و فیلسوف پیام گذار» می‌خوانیم: «دلبستگی من به آثار و افكار اقبال، به آغاز دوران دانشجویی و نخستین سالهای تحصیل در دانشگاه باز می‌گردد. من هنوز روزی را به یاد می‌آورم كه برای نخستین بار با نام اقبال آشنا شدم. در برلین بود و در سالهای نخست جنگ دوم جهانی كه مقاله شرق‌شناس انگلیسی، رینولد نیكلسون را در مجله «اسلامیكا» خواندم. نیكلسون در آن مقاله، كتاب «پیام مشرق» اقبال را به خوانندگان اروپایی معرفی كرده بود. او كه پیشتر منظومه بحث‌انگیز «اسرار خودی» اقبال را به زبان انگلیسی ترجمه و تفسیر كرده بود در مقاله خود كتابی را معرفی می‌كرد كه تا آن زمان تنها پاسخ منظوم یك مسلمان به «دیوان غربی ـ شرقی» گوته بود. من در آن مقاله، با تحسین و اعجاب بسیار، نسبتی میان «ولفگانگ گوته» و «مولانا جلال الدین» یافتم؛ شخصیتی كه آن زمان نیز به او دلبستگی خاص و محبت بسیار داشتم. مقاله نیكلسون، و بیش از همه، آن قطعه شعر در كتاب «پیام مشرق» كه اقبال در آن، دیدار صمیمانه راهبران معنوی خود، یعنی دیدار گوته غربی و رومی شرقی را به تصویر كشیده است، مرا به وجد و حال آورد ودر رؤیای روزی بودم كه با آثار این شاعر هندی مسلمان، بیشتر آشنا شوم ودرباره او مطالعه و تحقیق كنم.

اشاره بانو شیمل در اینجا به قطعه شعر «پیام مشرق» است كه در آن گوته در دیدار و گفتگو با مولای روم، درام «فاوست» خود را برای او می‌خواند و مولانا را همدل و همزبان خود می‌یابد:

نكته دان المانی را در ارم

صحبتی افتاد با پیر عجم

شاعری كو همچو آن عالی‌جناب

نیست پیغمبر، ولی دارد كتاب

خواند بر دانای اسرار قدیم

قصه پیمان ابلیس و حكیم

گفت رومی: ای سخن را جان نگار

تو ملك صید استی و یزدان شكار

فكر تو در كنج دل خلوت گزید

این جهان كهنه را باز آفرید

سوزوساز جان به پیكر دیده‌ای

در صدف تعمیر گوهر دیده‌ای

هر كسی از رمز عشق آگاه نیست

هر كسی شایان این درگاه نیست

«داند آن كو نیكبخت و محرم است

زیركی ز ابلیس و عشق از آدم است»

در سال ۱۹۴۷ میلادی پروفسور شیمل كلاسهای اولین دوره تدریس خود درباره «مشرق زمین در ادبیات آلمان» را در دانشگاه ماربورگ آلمان با اشاره‌ای به پاسخ شرقی اقبال به دیوان غربی گوته به پایان می‌برد. شش ماه بعد، زمانی كه پاكستان به عنوان كشوری مستقل بر نقشه جغرافیای جهان نقش بست و از او خواسته شد تا برای «فصلنامه پاكستان» نشریه زیبنده كشور نوبنیاد پاكستان، مقاله‌ای بنویسد، خواهش می‌‌كند تا در ازای حق‌التألیف، كتابهایی درباره اقبال به او بدهند. بانو شیمل می‌نویسد: «قدم بعدی در راه شناخت عمیق‌تر با آثار و افكار اقبال، دوستی من با «هانس ماینكه» Hanns Meinke بود. در واقع موجبات آشنایی من با ماینكه را فیلسوف آلمانی، «رودلف پانویتس» Rudolf Pannwitz فراهم آورده بود. (پانویتس پس از مطالعه اولین تحقیق من درباه اقبال، بزرگترین ستایشگر این متفكر و شاعر مسلمان شد.) «ماینكه»، آموزگاری از ادیبان محفل ادبی «اتوتسورلینده» Otto zur linde، در سال ۱۹۳۰ میلادی، ۹ قطعه از سروده‌های اقبال را به نظم كشیده بود – البته از روی متن ترجمه انگلیسی آنها. وی سپس ترجمه‌های منظوم خود از اشعار اقبال را، بنا به رسم و عادت همیشگی‌اش و همانند دیگر ترجمه‌های پرتحرك خود، بر روی كاغذ ظریف و با زیبایی تمام خوشنویسی كرده و برای اقبال فرستاده بود. نسخه اصلی این ترجمه‌ها را امروز نیز در «موزه اقبال» در لاهور می‌توان مشاهده كرد. اقبال هم متقابلاً به پاس این محبت، دو كتاب از آثار خود را به او هدیه می‌كند؛ كتابهای «پیام مشرق» و «جاویدنامه». ماینكه كه فارسی نمی‌دانست، این دو كتب را به من، دوست جوانش كه فارسی می‌داند، هدیه كرد. باری، من نتوانستم خود را از افسون كتاب «جاویدنامه» برهانم؛ و چنین بود كه ترجمه‌ای منظوم از این كتاب را به زبان آلمانی به انجام رساندم و كتاب با پیشگفتاری از «هرمان هسه»، شاعر نویسنده نامدار آلمانی، در سال ۱۹۵۷ میلادی در شهر مونیخ، منتشر شد.» اجازه بدهید كه در اینجا به نكته‌ای اشاره كنم. پیشگفتار هرمان هسه بر ترجمه شیمل از «جاویدنامه» كوتاه، اما جذاب و جان نواز است. البته در نگاه اول این پرسش به ذهن خطور می‌كند كه چه چیز هسه را به اقبال نزدیك می‌كند. نخست آنكه می‌دانیم هسه به ادبیات و عرفان مشرق زمین آشنا بود و به آن دلبستگی و گرایش داشت. بی‌گمان تأثیر عرفان و حكمت شرق را در دو كتاب «سفر شرق» Die Morgenlandfahrt و «سیدارتا» Siddhartha، بیش از دیگر آثارش می‌توان دید. افزون بر این هسه با فیلسوف آلمانی «رودلف پانویتس» كه پیشتر نیز بعد از آشنایی با پانویتس در «آسكونا»ی سوئیس، در سال ۱۹۵۱، با این فیلسوف آلمانی طرح دوستی ریخت و با او كه مجذوب افكار اقبال شده بود، نامه نگاری داشت. پس می‌توان حدس زد كه حلقه ارتباط میان شیمل و هسه هم، پانویتس بوده است.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.