یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

مداوای سرنوشت در بیمارستان کوچک


مداوای سرنوشت در بیمارستان کوچک

نگاهی به نمایش «تقدیر نفرین شده لیدی مکبث»

آرینه بازیگر تئاتر است. وی باید نقش لیدی مکبث را در تراژدی مشهور شکسپیر بازی کند. اما هنگام تمرین دچار توهم و روان پریشی می شود. تا اینجای قصه با لایه ای از ماجرا روبه رو هستیم. بنابراین لایه دیگر قصه در یک کلینیک یا بیمارستان کوچک اعصاب و روان به وقوع خواهد پیوست. هم اکنون آرینه در اتاقک بیمارستان قرار دارد. در قلمرو یک تخت و ملافه سفید، سرم آویزان شده، یک صندلی و اوراق سفید کاغذ که عرض اتاق مداوای او را به محاصره خود درآورده اند. انگار پریشان حالی آرینه با قرص و داروهای آرامبخش بهبود نمی یابد، شاید او به گونه ای غریب با روحیات لیدی مکبث درگیر شده است.

چیزی شبیه یک کابوس تو در تو که همواره فاصله وی را از اصل ناباوری و باورپذیری به اندازه یک تار مو قرار داده است. رشته های توهم درهم می تنند و بازیگر جوان را در تنهایی اتاقک بیمارستان آزار می دهند. جغرافیای حسی و روحی روانی او اتمسفری غریب است؛ اتمسفری که دو دایره متقابل هستی و نیستی را به صورت توأمان در خود دفن می کند؛ قلمرویی محسوس و نامحسوس که به راحتی ابژه و سوبژه را در خود حل کرده، به آن مفهوم می بخشد یا این که به راحتی مفهوم را از آن می زداید.

بنابراین آرینه تصمیم می گیرد که در همان بیمارستان اعصاب و روان به ایفای نقش لیدی مکبث بپردازد اما لیدی مکبثی که در زندگی روحی نقش به ذهنیت آدینه حلول کرده است، دیگر توان کشتن کسی را ندارد. بنابراین لیدی مکبث این بار در قصه «دانکن» را نمی کشد بلکه برای مداوای آرینه آمده است. بنابراین لیدی مکبث در تقدیر نفرین شده خود در بیمارستان می میرد و آرینه بازیگر نقش وی در سلامتی روحی، بیمارستان را ترک می کند.

این قصه نمایشی است که در خانه نمایش اداره تئاتر روی صحنه رفت. این نمایش «تقدیر نفرین شده لیدی مکبث» به نویسندگی و کارگردانی عزت الله مهرآوران به اجرا درآمد.

عزت الله مهرآوران در نگارش این متن از دل یک ماجرای اسطوره ای به نوعی آسیب شناسی اسطوره پرداخته است. آنچه که از ساخت شخصیتی «لیدی مکبث» در تراژدی مشهور «مکبث» اثر شکسپیر برمی آید، نوعی کاراکتر منفی یا سیاه است. در تراژدی مکبث، همه چیز براساس ساختاری از روایت رؤیاگونه و خواب زده به وقوع می پیوندد. در این ماجرا و براساس یک پیشگویی پازل زندگی آینده مکبث چیده می شود. وی بعد از جنگ با نروژ و پیروزی بر آنان به اسکاتلند برمی گردد. در راه به گروهی جادوگر برخورد می کند که به او وعده رسیدن به سلطنت را می دهند. این درحالی است که «دانکن» پادشاه اسکاتلند، مکبث را مورد تقدیر قرار می دهد. اما در ادامه لیدی مکبث با کشیدن نقشه ای جنایی به همراه همسرش، دانکن را می کشند و به این ترتیب روان لیدی مکبث به خون آلوده می شود. اما این امر وی را دچار جنون می کند، طوری که اختلال حواس پیدا می کند و ماجرای کشتن دانکن را به بسیاری از افراد مقر می گوید. بنابراین زمانی هم که مکبث به تاج و تخت دست می یابد، همواره زندگی وی و همسرش (لیدی مکبث) به یک کابوس می ماند.

این درحالی است که در متن شکسپیر، دانکن شخصیتی مثبت دارد و بنابر تواضع و مهربانی اش می توان او را در زمره کاراکترهای مثبت و سفید دانست.

بنابراین نخستین مؤلفه ساختاری متن نوعی نه آسیب شناسی تراژدی «مکبث» بلکه آسیب شناسی شخصیتی «لیدی مکبث» در متن شکسپیر است.

شخصیتی که انگار به لحاظ الگوهای شخصیتی در ذهن یک زن امروزی نه تنها باورپذیر نیست بلکه به کابوسی عجیب و غریب می ماند. از این رو نویسنده با قرار دادن جریان روایت در بخش پنهان ذهنیت شخصیت داستانی خود «آرینه» به نقد و آسیب شناسی فرآیند شکل گیری لیدی مکبث می پردازد و این موضوع در نوع خود جذاب به نظر می رسد.

اما آنچه از این موضوع جذاب تر می نماید، بحث ادراک کلی زن امروزی از شخصیت لیدی مکبث است. بنابراین لیدی مکبث در این نمایشنامه از «پرسوناژ» خود فرآیند «دپرسوناژ» بودن را طی نمی کند. یعنی با شخصیتی معکوس ساخته نمی شود بلکه همان شخصیت است اما سرنوشت او در متن عوض شده است. بنابراین در لحظاتی که آرینه با کابوس قاتل بودن لیدی مکبث در دردهای روحی و روانی می پیچید، او به بیمارستان می آید و این بار به مداوای بازیگر «آرینه» می پردازد. از این رو خود سرنوشتش را طور دیگری رقم می زند. یعنی در بیمارستان اعصاب و روان می میرد تا آرینه با سلامتی کامل از آن محیط برود و به روزگار خود، سازه های روحی و روانی شخصیتی بیندیشد که براساس مدلینگ ذهنی خودش است. شخصیتی که او را دچار اختلال روحی و روانی نمی کند و اگر بخواهیم سرنوشت او را به سمت بهتری هدایت کنیم، از شخصیتی منفی و سیاه، کاراکتری خاکستری خواهیم ساخت که قابلیت های کمک به انسان و فداکاری را در خود نهفته دارد.

«تقدیر نفرین شده لیدی مکبث» از نظر متن نوعی دیالکتیک با تراژدی معروف شکسپیر است. بی شک ظرافت کار مهرآوران در دو چیز معنی پیدا می کند.

اول این که یک ایده منتقدانه نسبت به متن شکسپیر از کیفیت های ژانریک نقد به سوی متنی دراماتیک خیز برمی دارد و به یک درام مستقل تبدیل می شود. اما دوم این که، مهرآوران از زاویه دید یک زن به بازکاوی و اصلاح شخصیت متن شکسپیر می پردازد. بنابراین مهم ترین ویژگی متن حذف صدای ماسکیوله و ذات شخصیتی مرد در قضاوت با ابعاد شخصیتی و روان شناختی زن است. این امر به متن کمک می کند که به زوایای پیدا و پنهان نمایشنامه مکبث برود و زیربنای اندیشه های شکسپیر را به چالش بکشاند. این نمایش تنها یک بازیگر دارد و بسیاری از بار معنایی متن نیز به وی منتقل شده است. از سوی دیگر نمایش به زبان ارمنی اجرا می شود و استفاده بازیگر از چنین دیالوگ هایی راه را برای تأویل های شنیداری سخت کرده است. از این رو خود بازیگر و حرکات دراماتیک او در این نمایش اساس کار قرار می گیرد. در این میان نحوه تعامل بازیگر و کارگردانی در معنا بخشیدن به بعضی از عناصر صحنه نهفته است. اکسسوارهای صحنه نیز همگی از نوعی دینامیک اجرایی و مفهومی برخوردار هستند. شاید تنها «سرم» بیمارستان چنین ویژگی را ندارد. آن هم بیش از هر چیزی تداعی گر مدلول یک بیماری بیرونی و جسمی است و شاید لازم نیست که در یک جریان روحی و روانی حضوری سیال در روایت دراماتیک داشته باشد. اما بقیه اکسسوارهای صحنه به اجزا روایتی نمایشی تبدیل می شود که سه مؤلفه متن، بازیگری و کارگردانی را به سوی یک هدف هماهنگ هدایت می کند. برای نمونه کاغذهای ریخته بر زمین نشانگر متن شکسپیر است. این کاغذها از آغاز تا پایان شکلی ناهمگون و ریخت و پاش شده دارند. شاید در جاهایی بازیگر آن را برمی دارد و به نوعی واکنش خود را در رد آن نشان می دهد. اما آنچه که در رابطه با بحث اکسسوارهای صحنه ای با عنصر بازیگری قابل اشاره است، نوعی انعطاف مضمونی و مفهومی است که از شکل اجرایی معناوارگی خود را به متن ارجاع می دهد و اهداف متن را تفسیر می کند. برای نمونه در جایی بازیگر به سوی تخت می رود. ملافه را برمی دارد و به صورت شنلی از آن استفاده می کند. بعد با تکنیک های شکل بخشی به اشیا و اجرام ملافه را به تشخص مفهومی دیگر وادار می کند. طوری که ما در واقع از ملافه جمع شده تصویر یک عروسک یا نوزاد را مشاهده می کنیم. بی شک چنین مفهوم سازی هایی بیش از هر چیز مدیون زبان فیگور و فیزیک و همچنین اجرا با اشکال است. اما تأویل مفهومی این حرکت چه چیزی را در خود نهفته دارد. آیا این صدای زن معاصری نیست که منتقدانه به الگوهای شخصیتی لیدی مکبث یورش می برد و به جای قتل، تصور داشتن نوزادی را برای او مطرح می کند.

کارگردان در این صحنه ها با جاهایی مشابه که به نوعی زمینه و متن و تأویل را به سوی یک معناسازی بکر و انتقادی می برد، به نور توجه خاصی دارد.

نور درواقع رنگ شخصیت محوری نمایش و جوهره درونی اوست که در بسیاری از صحنه به او حرکت و کنش خاصی می بخشد و در بعضی از صحنه های دیگر از روی مدل کنش های دراماتیک و حتی راه رفتن وی تنظیم می شود. طراحی نورهای آبی، زرد، قرمز و ... همواره از جهان روحی و روانی بازیگر خبر می دهد. شاید اوج این کشمکش بازیگر با مفهوم تاریخی لیدی مکبث نیز با نور پردازی قرمز درهم می آمیزد. جایی که دو ساخت و آناتومی شخصیت معاصر و کلاسیک رودررو با هم برخورد می کنند و در نهایت شخصیت معاصر است که کرانه های دست نایافتنی را می بینند و از سرنوشت تاریک لیدی مکبث گریز می زند. وجود یک پالتوی مشکی و شنل قرمز نیز به همان معناسازهای هارمونیک متن و کارگردانی در هماهنگی با عنصر بازیگری قرار دارد. استفاده بازیگر از این ها درمواقع مختلف تداعی گر سلسله تقابل های او با لیدی مکبث است. یا برای نمونه صندلی در این نمایش عنصری سیال و معنا زا است. طوری که بارها در صحنه می چرخد و در ترسیم موقعیت بازیگر و ثبات بخشیدن به آن نقشی اساسی دارد.تنها بازیگر این نمایش نیز همواره در جریان اجرا سعی دارد که نماینده خوبی برای مفاهیم متن باشد. با این که دیالوگ های او چندان برای مخاطب واضح نیست. از نظر بیان محکم و سلیس عمل می کند و ادای دیالوگ را به لحاظ فونتیک خاص با تسلط بر زبان می آورد. حرکات او در اتمسفر صحنه و توصیف موقعیت های مختلف نیز در حد توان همواره حساب شده و دقیق به نظر می رسد و از عهده نقش خود برآمده است.

امید بی نیاز



همچنین مشاهده کنید