شنبه, ۹ تیر, ۱۴۰۳ / 29 June, 2024
مجله ویستا

شوهرم می گوید من یک آدم افسرده هستم


شوهرم می گوید من یک آدم افسرده هستم

مشکلات پزشکی برای سیما یکی پس از دیگری می آیند, اما کامران نمی تواند به صحبت های او گوش دهد آیا این زندگی را می شود نگه داشت

مشکلات پزشکی برای سیما یکی پس از دیگری می‌آیند، اما کامران نمی‌تواند به صحبت‌های او گوش دهد. آیا این زندگی را می‌شود نگه داشت؟

● صحبت‌های زن

"من تعجب می‌کنم که او به هیچ وجه از من مواظبت نمی‌کند."

"من تنها هستم" این جمله را سیما ۴۱ ساله با آه کشیدن گفت. زنی با ژاکت جین و بسیار جذاب. من ماه‌ها است که افسرده ام ، هرگاه که برای صحبت با کامران تلاش می‌کنم او از آن محل بیرون می‌رود.

اخیرا من احساس می‌کنم که او کاملا از من دوری می‌کند. و یا به صورت ساختگی یا واقعا وانمود می‌کند که خسته شده است.. به محض این که من شروع به صحبت می‌کنم کامران چشم‌هایش را از از من بر می‌گرداند و من نمی‌توانم درباره بعضی چیز‌ها صحبت کنم، یا بعضی مسائل را برای او فاش کنم و مجبورم حرف نزنم.

من از این حال او برای نسبت به خودم خشمگین می‌شوم و جیغ می‌زنم. من یک مشکل عادی دار که هر کس می‌تواند داشته باشد،‌و من احساس می‌کنم که او با خون سردی بر خود می‌کند. ما ۱۵ سال است که ازدواج کردیم و این حیرت انگیز است که او به من توجه نمی‌کند.

شما می‌دانید من از چه چیزی می‌ترسم؟ من بیشتر از مادرم می‌ترسم چون او به ندرت حرف می‌زند، و فقط برای درد مفاصلش یا انتقاد و یا تعریف دااستان‌های قدیمی دهان خود را با می‌کند و حرف می زند.

● من همیشه احساس می‌کنم که مقصرم

ما خانواده ای نسبتا خوب داریم، در ظاهر ما موفق، متعهد، بچه‌های زیبا با یک سبک زندگی خاص هستیم. اما در داخل کاملا متفاوت هستیم پدر من استاد دانشگاه بود مادرم خانه داراست . من همیشه فکر می‌کردم که نمی‌توانم یک انسان خوب باشم به همین دلیل من همیشه فکر می‌کنم که گناه کارم. من ۲ خواهر و برادر خیلی بزرگ تر از خودم دارم که گویی من بچه‌های آن‌ها هستم.

من آدم برون گرایی بودم و در حال حاضر هم هستم. من در سیاست اجتماعی و مدیریت مهارت زیادی دارم، به همین به من یک کار دولتی پیشنهاد شد. بعد از ۵ سال من کامران را زمانی که در یک پروژه برای یک کنگره کار می‌کردیم ملاقات کردم.

کامران از مجموعه ی آدم‌هایی که دیده بودم متفاوت بود. او خوب به نظر می‌آمد ساکت و خجالتی بود. ما مدت دو سال را برای قبل از ازدواج برای شناخت همدیگر انتخاب کردیم و بعد از ازدواج از محل خود به تهران نقل مکان کردیم. کامران اهل همین جاست. کامران در یک شرکت به عنوان تحلیل گر سیستم انرژی شروع به کار کرد و من هم شروع به مشاوره ی روابط عمومی و نویسندگی کردم. مشکلات ازدواج ما از ۲ سال قبل شروع شد و به سرعت افزایش یافت. برای من ۲ حادثه ناگوار اتفاق افتاد و پس از آن بند آمدن قاعدگی من بود که زود شروع شده بود. من به دکتر متخصص زنان مراجعه کردم و او با قرار دادن هرمون درمان من را شروع کرد.

هنگامی که من هنوز تحت نظر و آزمایش بودم درد مفاصل‌ها ران پا و دست‌هایم شروع شد. من به یک جراح ارتوپد مراجعه کردم، او نسخه‌هایی را تجویز کرد اما این تجویز او باعث شد تا تنگی نفس به بیماری‌های من اضافه شد. من می‌دانم که تحمل من و این وضعیت برای او سخت است به این دلیل من آدم افسرده ای هستم.

من معتقدم که ما زندگی زناشویی خوبی داریم. ما همدیگر را دوست داریم. با این که من درد زیادی دارم، نمی‌خواهم از او دوری کنم اما او از من دوری می‌کند، من از هر راهی وارد می‌شوم او دوری می‌کند.

● صحبت‌های مرد

▪ همسر ناسازگار

"سیما آدمی با لیاقتی است " این جمله را کامران ۳۵ ساله، قد بلند، دراز و باریک گفت. او به آرامی صحبت می‌کند و کلمات را با دفت انتخاب می‌کند. من از او خیلی حمایت نکردم. بعد از ۲ سال شکایت‌های او را یکی پس از دیگری شنیدم، دیگر صبر خود را از دست دادم. او یک آدم افسرده است و من بیشتر از این نمی‌توانم از او مواظبت کنم.

سیما برای هر دردی با دکتر صحبت می‌کند، من فکر می‌کنم این مسخره است. درد‌های کم ، چیز‌هایی هستند که بخواهیم با دکتر آن را مطرح کنیم. او همیشه باید ۲۵ شیشه دارو تجویز شده در کشوی کنارش داشته باشد.

ما از یک خانواده بزرگ هستیم که ۶ فرزند دارد که شامل ۲ جفت دوقلو است. پدر من دکتر شهر بود، اما نه پدرم و نه مادرم خیلی مریض نشدند. اگر شما بیمار باشید بدنتان ضعیف می‌شود. اگر من عسل خود را که هر روز می‌خورم قطع کنم والدینم هرگز به من تذکر نمی‌داند. ما یاد گرفتیم در بیرون سفت و محکم باشیم. پدر من آدم بسیار خوبی بود و هر اتفاق بدی را به چشم خوب به آن نگاه میکرد.

از سوی دگر من پسر بزرگ بودم و محبوب پدر ، و من این موضوع را می‌دانستم. من عاشق او بودم او کاملا بر عکس پدر سیما بود. البته ما هرگز عینا این کلمه را به زبان نیاوردیم، اما این را می‌دانستیم. پدر او هرگز در بیرون به کسی ناسزا نمی‌گفت اما در خانه به مادر او مرتبا فحش می‌داد و فریاد می‌زد.

زمانی که سیما را دیدم انرژی اش تمام بدنم را فرا گرفت. او خیلی خندان بود. من نمی‌توانستم باور کنم که او مرا به خود علاقه مند کرده است. او خوب، غیر متداول و تا حدی آماتور بود. در سال‌های کم اول زندگی هردوی ما خوشحال بودیم اما زمانی که مشکلات پزشکی او شروع شد، او دوست داشت برای هر درد کوچک به دکتر مراجعه کند.

یک شب زمانی که از سر کار برگشتم او فورا شروع کرد به تعریفی طولانی درباره نفس تنگی اش کرد و این که دکتر به او گفته که بیماری او غیر قابل تشخیص است. حالا به من بگویید که غیر قابل تشخیص بودن بیماری مشکل بزرگی است؟ من می‌دانم که او به مقدار زیادی به دلسوزی و هم دردی نیاز دارد.

این موضوع برای من بسیار دردناک است چون ۱۵ سال پیش هم مادر من در اثر نفس تنگی فوت کرد. پدرم هم یک سال قبل از او مرد. و هیچ کدام ما خبر نداشتیم که وضعیت مادرم وخیم است چون راجع به آن به کسی چیزی نمی‌گفت. اما سیما بیماریش را برای شاگردان من هم تعریف کرده.

من نمی‌توانم گفته‌های خود خواهانه ی او را تحمل کنم. من هم به تنهایی او هستم، اما من درباره ی هیچ چیز صحبت نمی‌کنم. او مشکلات زیادی دارد، من نمی‌خواهم این مشکلات به من هم برسد.

آخر هفته برای ما واقعا سخت است. ما نمی‌توانیم یک تصمیم بگیریم، من می‌خواهم که بیرون برویم اما او همه دقایق آن را می‌خواهد پر کند. ما به سختی با هم صحبت می‌کنیم. اما در شنبه و یکشنبه‌ها مرتبا برای هم استدلال می‌آوریم. من سیما را دوست دارم اما من از این نا سازگاری که او شروع کرده متعجبم.

● نظر مشاور

▪ روش‌های جدید برای ارتباط

سیما نسبت به مشکلات پزشکی سر سخت است، او احساس درد می‌کند، نا امید و بی حامی است. این جمله را مشاور گفت. او تلاش می‌کند که شوهرش را متقاعد کند تا در سختی‌ها با او باشد. به هر حال به زودی موانع و مشکلات سیما و کامران به وسیله ی شیوه‌های ارتباط و تلاش آن‌ها حل خواهد شد. مشکلات سلامتی سیما همیشه سر منشا همه ی اختلافات است.

هر دوی آن‌ها باید یاد بگیرند که با مشکلات دردناک کنار بیایند. و وانمود کند که همه چیز خوب است. سیما و کامران راه‌ها ی متفاوتی برای کنار آمدن دارند. سیما همیشه به طور پیوسته و سطحی صحبت می‌کند، اما شوهرش در هنگام صحبت کردن بار‌ها مکث می‌کند. و برای ارتباط بهتر در کلمات جستجو می‌کند. او به جای حل کردن مشکل سیما بیشتر او را خشمگین می‌کند.

سیما سکوت کامران را نمی‌پذیرد. در حقیقت حمایت یا دوری کردن از یک شخص ممکن است نا خود آگاه باشد. کامران برای حمایت و امید دادن به سیما عقب نشینی کرده و برای بهتر شدن احساسات او تلاش نمی‌کند. کامران به خوبی می‌داند تنها راه حمایت صحبت کردن به صورت شفاهی است. نتیجه ای که ما در یک ازدواج انتظار داریم، گفتگو و حمایت از یک دیگر است.

سیما باید یاد بگیرد که چگونه از شوهرش سؤال بپرسد که او ، هم بشنود و هم پاسخ دهد. اما کامران مرتبا ساکت بود. یک زوج باید یاد بگیرند تا در نحوه ی ارتباط، صحیح می‌کند.

یک تکنیکی وجود دارد که نفر اول درباره یک چیز می‌گوید چه احساسی دارد و نفر دوم پس از گوش کردن اطلاعاتی را جزء به جزء به آن اضافه می‌کند، زمانی که شروع به مکالمه با همسر خود می‌کنید به جای استفاده از عباراتی مثل "من می‌خواهم"، "من دوست دارم که بخواهم"، بهتر است از عبارتی مثل "من علاقه مندم..." استفاده کنیدو به جای "من متنفرم" از عبارت "من احساس می‌کنم که..." استفاده کنید.

برای مثال اگر سیما می‌گفت که "سقف چکه می‌کند، من نگرانم که شاید ما به یک سقف جدید احتیاج داشته باشیم" کامران یاد گرفته بود که بگوید " من اول به آن نگاه می‌کنم بعد می‌بینیم که چه راه حلی دارد." به جای این که با او مخالفت کند یا با خنده بگوید "فقط یک تکه کوچک چکه می‌کند."

تکنیک‌های دیگری وجود دارد که آن‌ها در ارتباط با یک دیگر یاد گرفتند این بود که الگویشان در بیشتر "بله و..." باشد به جای این که از "بله، اما..." استفاده کنند. هروقت شما بر حسب عادت از کلمه ی اما استفاده کنید، در طرف مقابل یک نگرانی ایجاد می‌شود.

کامران همچنین در آخر هفته از یک تکنیک استفاده می‌کند ، وقتی سیما می‌گوید برای آخر هفته یک دعوت شام را قبول کرده ، کامران می‌گوید : نقشه‌های تو برای آخر هفته جالب است اما به شرطی که ما زمان اضافی داشته باشیم. او هیچ وقت این در خواست را به صورت روک رد نکرد. او می‌توانست بگوید که من در این باره فکر می‌کنم. چیزی که سیما را عصبی می‌کند.

حدود یک سال بعد دکتر سیما متوجه شد که او به یک عمل جراحی نیاز دارد. سیما و کامران بعد از یک سال و نیم مشاوره ی خود را تمام کردند. و آن‌ها یاد گرفتند که مشاجره باید به اندازه باشد.