دوشنبه, ۲۰ اسفند, ۱۴۰۳ / 10 March, 2025
آلن بی نقاب

پیغام شما دریافت شد، استاد. و این وودی آلنی است که ما الان به خوبی میشناسیم: بیدین، بیتکلف، نوازنده کلارینت، معتاد به فیلمسازی و کسی که از تمامی مراسم و جوایز سینمایی منزجر است و نه به خودش فرصت میدهد و نه به تماشاچیانش، که با خیال راحت بنشینند و از آثار او لذت ببرند. اما آیا این گستاخی است که او را پسربچهیی ریاکار بدانیم؟ چون اگر حقیقتا نسبت به آثارش بیتفاوت بود، چرا باید اجازه انتشار کتابی قطور و پروپیمان به نام «گفتوگو با وودی آلن» میداد و چرا باید ساعتها و ساعتها به گفتوگوها و مصاحبههای جدیدی با اریک لاکس تن میداد که ۱۶ سال پیش زندگینامهیی از او، به ظاهر با اجازه خودش نوشته بود.
رک و راست باید گفت این کتاب درحکم جلا دادن و تکریم میراث وودی آلن است. آلن طرفدار پروپا قرص اورسن ولز است- او به لاکس میگوید که به نظرش «همشهری کین» برجستهترین فیلم امریکایی است که تا به حال ساخته شده- و «گفتوگو با وودی آلن» در واقع فرصتی است که به وودمن داده شده تا او هم نسخهیی مشابه «این اورسن ولز است» به جا بگذارد، این کتاب خارقالعاده (منتشر شده به سال ۱۹۹۲) که مجموعه گفتوگوهایی است میان مولف پرکبکبه و دبدبه «کین» و مخاطب همیشه همراهش پیتر باگدانوویچ. لاکس برای آنکه بتواند نقش باگدانوویچ را برای وودی آلن داشته باشد، در موقعیت مناسبی است: او آلن را برای نخستینبار در سال ۱۹۷۱ دید و برای نوشتن شرح حال مختصری از زندگی کارگردان تازهکار آن زمان در مجله نیویورک تایمز با او مصاحبهیی کرد که البته بیحاصل ماند. و از آن پس بخش اعظم دوران جوانی خود را در کمپانی آلن گذراند، گاهی در صحنه فیلمبرداری، گاهی هم در نزدیکیهای آپارتمان یا لوکیشن فیلمبرداری مورد نظر او.
«گفتوگو با وودی آلن» آشکارا آلنی را به ما میشناساند که جرات آن را دارد که به راحتی میان آثارش تمایز قایل شود. میفهمیم که از میان فیلمهایش «رز ارغوانی قاهره»، امتیاز نهایی «و شوهران و همسران» را (که البته این آخری جای تعجب دارد) بیش از بقیه دوست دارد. و البته «خاطرات استارداست» و «زلیگ» برایش در رتبههای بسیار پایینتری قرار دارند. در طول کتاب گاهی ارزشگذاریهای وودیآلن خودسریهای فرح بخشی دارد. از میزان توجه ویژهیی که هنوز به «آنی هال» و «منهتن» میشود اظهار تعجب و بهت میکند (او میگوید «مردم جوری به «منهتن» بند کرده بودند (علاقهمند شده بودند) که به نظر من غیرعاقلانه بود.») و برای «معمای قتل در منهتن» فیلمی که در سال ۱۹۹۳ با همکاری دوباره میان او و دایان کیتن ساخته شده و چندان مورد تحسین و توجه واقع نشد؛ ارزش ویژهیی قایل است. دقایقی دیگر، با حالتی همانقدر مجذوب و شیفته، بیشتر به مجانین شباهت پیدا میکند. برایش غیرقابل درک است که چرا مثلا «پایانبندی هالیوودی» تلاشی فراموش شده و ناقص به سال ۲۰۰۲ «در زمره یکی از بهترین و خارقالعادهترین کمدیها قرار نگرفته است.»لاکس در مقدمه کتابش وعده «دیدگاه شفاف و روشنی» از تحول آلن «از کارگردانی تازهکار به یکی از تحسین شدهترین فیلمسازان جهان» میدهد. دیدن وودی آلن سال ۱۹۷۳ که در شرف پخش فیلم شبه فتوریستی جنجالیاش «خوابیده» بود و از نقدهای مثبتی که فیلم از مجلات اسکولاستیک و سونتین گرفته بود سرش به دوار افتاده بود؛ بسیار عجیب و تکاندهنده است (لاکس میگوید که آلن پس از «آنی هال» دیگر هیچ نقدی را نمیخواند.) همچنین کتاب برملا میکند که آلن جوان چقدر در پی جلب نظر و تایید از جانب فیلمبردارش گوردون دیلیس از «آنی هال» تا «رز ارغوانی قاهره» بود.
ویلیس در کارنامه کاری خود دو قسمت اول پدرخوانده فرانسیس فورد کاپولا را داشت و در زمان شروع همکاری شان در حلقههای سینمایی نسبت به آلن، وزنه سنگینتری داشت. وقتی در زمان فیلمبرداری آنی هال به آلن گفت که هیچ محدودیتی وجود ندارد که بازیگران در حال حرف زدن از کادر خارج یا داخل آن شوند، کارگردان جسارت کرد و از این شیوه استقبال کرد و آن را به یکی از مولفههای سبک خود تبدیل کرد. با این حال شاید با هر معیاری که بسنجیم، آلن از یک مبتدی تازه کار به یک حرفهیی پرکار و با تجربه تبدیل شده باشد اما خود آلن به نظر میآید که تغییر چندانی نکرده است. مصاحبههای لاکس به ترتیب زمان طبقهبندی نشدهاند بلکه هر کدام از فصلهای کتاب به بخشی از فرآیند فیلمسازی اختصاص یافته است - برای مثال «ایدهها»، «فیلمنامه»، «کارگردانی»، «تدوین». پس وقتی حتی جامپ کاتهای لاکس از ۱۹۷۳ تا ۱۹۸۷ و تا ۲۰۰۵ در فصل کارگردانی میآید، هیچ تغییر محسوسی در لحن صدا و دیدگاههای او احساس نمیشود. آلن در فلت بوش منهتن پاگرفته است، با اندوختهیی از اعتماد به نفس وافر و علاقهیی بیمارگونه به جز دیکسی لند، تحلیلهای فرویدی و بسکتبال نیکس.
در نهایت کتاب برای تورقی سریع و گذرا، جذاب و سرگرمکننده به نظر میرسد اما در نهایت کمبود درام دارد. «این اورسن ولز است» از ابعاد تراژیک زندگی سوژه خود بهره بسیاری برده است: موفقیت زودهنگام ولز در قالب پسربچهیی نابغه، مقبولیت نیافتن تلخ او در هالیوود، حضور سالکوارش در ادامه موقعیتهای فاتحانه او و رویاهای تحقق نیافتهاش. آلن از سوی دیگر اما فقط شلوارهای مخمل کبریتیاش را به پا میکند و به دنبال کسب و کارش است. او به زمانبندی فیلمسازی دوار خود که همیشه هم بر اساس آن کار کرده وفادار است، سالی یک فیلم میسازد و اگر خوششانس باشد فیلمش تقریبا آبرومند از کار درمیآید. یا آنطور که خود آلن میگوید «دوست دارم فیلم خوبی بسازم که تهیه آن با برنامه شامم مغایرتی پیدا نکند.»حتی بزرگترین نقطه تاریک زندگی آلن در دید عموم مردم- به هم خوردن رابطهاش با میا فارو و ازدواج متعاقب او با دخترخوانده فارو، سون- یی پرو وین- برای او چیزی است که سال ها پیش در واکنش به آن تنها شانه بالا انداخته است.
او خودش در گفتوگو با لاکس به این موضوع اشاره میکند و افرادی را که به تفاوت سنی او و شخصیت مریل همینگوی در «منهتن» خرده گرفته بودند را با کسانی که بهشدت به رابطه او و سون -یی واکنش نشان داده بودند یکی میکند. آلن میگوید «حالا که حرف از سون- یی شد باید بگویم جالب اینجاست که ازدواج من با او با اینکه از نظر بسیاری غیرعاقلانه بود برای خود من تنها رابطه موفق زندگیام بود.»من لاکس را برای آنکه پی این ماجرا را در گفتوگو نمیگیرد مقصر نمیدانم. چرا که «گفتوگو با وودی آلن» قرار است کتابی درباره فیلم و سینما باشد. اما دوست داشتم مولف گاه گداری کمتر خودشیرینی جیمز لیپتونی داشته باشد و بیشتر پرخاشگری مایک والاسی در سوال پرسیدنش باشد. برای مثال واقعیت غیرقابل انکار این است که آلن دیگر آنقدر که پیش از اینها بود، شخصیت فرهنگی به شمار نمیرود. دورانی بود در حدفاصل آنی هال «تا» هانا و خواهرانش (۱۹۸۸)، که پخش فیلمی جدید از وودی آلن یک اتفاق مهم به شمار میرفت. دورانی که آلن همانقدر که چهره نیویورکی مرموزی بود، بحق به روح زمانه خود هم وفادار بود. پس چه شد؟ چرا او دیگر چنین شخصیتی نیست؟ و اصلا شروع این از کجا بود؟
با در نظر گرفتن علاقه شدید او به خود انتقادی خشن، من بعید میدانم که چنین سوالاتی برای او در حکم توهین باشد. اما لاکس اصلا چنین سوالاتی را پیش نمیکشد. تنها جایی که تقریبا به چنین فضایی نزدیک میشود جایی است در انتهای کتاب: آلن در ژانویه ۲۰۰۰ با بحثی که ریچارد شیکل پیش میکشد و معتقد است مخاطبان آلن در مقطعی دیگر او را به حال خود رها کردند، مخالفت میکند. آلن در پاسخ میگوید «نه، نه، نه من آنها را رها کردم: آنها مرا ترک نکردند.» تحلیل عاقلانه متعالی یا بازی با کلمات به سبک نرما دزموند؟ و کدام یک بودند، مخاطبانش یا آلن، که آشتی سال ۲۰۰۵ را که موفقیت تجاری و هنری «امتیاز نهایی» رقم زد، شکل دادند؟ این سوالات اما انگار متعلق به گفتوگوی دیگری است.
اما دورهیی که آلن به شکلی دوپهلو مخاطبانش را تنها گذاشت، در واقع با نوشتن سپری شد. از اواخر دهه ۶۰ تا دهه ۷۰ او داستانهای فکاهی و مقالاتی نوشت برای سه مجموعه فوقالعادهاش «بیحساب»، «بیبال وپر» و «عوارض جانبی». مثل بسیاری از طرفداران جوان تحتتاثیر او، من هم این کتابها را چندین و چندبار خواندهام. نوشتههایی سرشار از مضحکههای ژانری، افکار پوچ، رودهدرازیهای پرزرق و برق که همهشان در خاطر نقش بسته است. افسوس که آلن طنزنویسی را در دهه ۸۰ کنار گذاشت. اما حدودا در اواخر دهه گذشته او تصمیم گرفت که دوباره نوشتن را از سر گیرد، و باز با نیویورکر که نخستین کارهای او را منتشر کرده بود مشغول به کار شد.
او به نوشتن ادامه داده و دوران دوم نویسندگی او در مجموعهیی به نام «هرج و مرج محض» جمعآوری شده است. در حالی که سه مجموعه قبلی او هم در یک گزیدهشناسی به نام «دفاع از دیوانگی» به چاپ رسیده است. باز هم میگویم: برای کسی که چندان دغدغه ماندگاری آثارش را ندارد، آلن حضور پررنگی در قفسههای کتاب دارد. شاید گفتن این جمله، حداقل درباره وودی آلن چندان خوشسلیقگی نباشد اما این مرد اگر دل و دماغ داشته باشد توانایی لذت بخشیدن را دارد.
ادی هاوسنر
ترجمه: لیدا صدر العلمایی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست