پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
مجله ویستا

وقتی سیاه سفید می شود


وقتی سیاه سفید می شود

نگاهی به نمایش”دلتنگی های یک سیاه فرد اعلا” نوشته علی مرتضوی فومنی و کارگردانی لیلا پرویزی

در نمایش تخت حوضی یا سیاه بازی، پرسوناژ سیاه الزاماً شخصیت محوری نمایش محسوب می‌شود. یکی از ویژگی‌های این پرسوناژ آن است که همانند یک رابط و مدیوم برای درک عمیق‌تر محتوای اثر عمل می‌کند و ذهن نکته‌بین، تحلیل‌گر و دافعه‌مندی دارد که همواره بین خیر و شر و زشتی و زیبایی با جانبداری از هر آن چه انسانی، عادلانه و رواست، به قضاوت می‌نشیند و امور را سامان می‌دهد.

او در نهایت شوخ‌طبعی پی جوی تناقض‌ها و پارادوکس‌هاست و البته به دلیل ظاهر سیاه و لباس خاصش عملاً از سایرین متمایز می‌شود؛ او با رک‌گویی، عیب‌جویی، ملامت‌گری و نهایتاً دادن اطلاعات و افزوده‌های جزئی و دقیق‌تری در رابطه با آدم‌ها، رخدادها و موقعیت‌ها، در حقیقت مضمون نمایش را کامل‌تر و تبیین‌ شده‌تر می‌کند؛ ضمناً گفتارها و رفتارهای او عملاً مسائل و وضعیت‌ها را آسیب‌شناسی هم می‌کند.

این پرسوناژ متناسب با محتوای نمایش ممکن است وظایف متنوع و گوناگونی را بر عهده بگیرد، مثلاً زوجی را که مانعی سر راه دارند به هم برساند و یا آدم خسیس و مال دوستی را از چپاول و طمع به مال دیگران باز دارد، یا حداقل ماهیت او را برای دیگران آشکار کند؛ در هر حال، او پرسوناژ شوخ طبع، سمت و سودهنده، عاقل، زیرک، دانا و مهرورز و مهربان نمایش به شمار می‌رود که حرکات و گفتار او ضمن خنداندن تماشاگر، به روشنگری و پایانی خوش می‌انجامد.

نمایش سیاه بازی از لحاظ ساختار موضوعی حول یک پارادوکس مرکزی شکل می‌گیرد: پرسوناژ سیاه در قالب شوخی و طنز، جدی‌ترین مسائل را به شکل استقرایی و دقیق مورد بررسی و تحلیل ضمنی قرار می‌دهد. ضمناً انگیزه و عوامل لازم را هم برای تغییر و اصلاح امور ایجاد می‌کند. در این نوع نمایش به دلیل کاربری شیوه‌ها و ترفندهای هنرمندانه‌ای مثل بداهه‌گویی و بداهه‌نمایی، می‌توان گاهی از متن نوشتاری حذر کرد و از متن شفاهی که هم‌زمان و حین تمرین و اجرا به طور خلق‌الساعه توسط خود بازیگران شکل می‌گیرد، استفاده کرد. موفقیت در این امر ارتباط تنگاتنگی با میزان داشته‌ها، دانسته‌ها و تجارب بازیگران دارد.

می‌توان سه خصوصیت کلی برای نمایش سیاه بازی قائل شد: کمیک بودن یا خنداندن زیاد تماشاگران، آسیب شناسی، موضوع، رخداد و در کل محتوای نمایش و نهایتاً سامان‌دهی رضایت‌بخش و مطلوب آن چه که با کژ راهگی و کژ گونگی در جریان است.

همان طور که ویژگی و محوریت نمایش تخت حوضی در پرسوناژ سیاه و میزان کارایی، زیرکی و شوخ بودنش خلاصه می‌شود، نقطه آسیب‌پذیر نمایش هم به خود او برمی‌گردد؛ یعنی اگر پرسوناژ سیاه قابلیت‌های لازم را برای گیرایی، دلالت‌گری و کمیک بودن هر چه بیشتر نمایش نداشته باشد، در آن صورت حضورش نفی ساختاری و مضمونی نمایش به شمار می‌رود و در نتیجه، عامل بی‌سامانی و ابتذال اجرا تلقی می‌شود.

در نمایش"دلتنگی‌های یک سیاه فرد اعلا" نوشته علی مرتضوی فومنی و کارگردانی لیلا پرویزی به دلیل تاکید زیاد متن بر خط کلی حوادث معمولی و غیر نمایشی و نیز عدم شخصیت‌پردازی پرسوناژ سیاه، کارگردان نتوانسته برای صحنه‌های ساده این اجرا الگوهای نمایشی در نظر بگیرد.

معمولاً نمایش سیاه بازی به علت تنوع در گفتار و حرکات و نیز سرعت در جابه‌جایی و ایجاد کنش‌مندی‌های لحظه‌ای فرصت و مجال کافی را به هر کارگردانی ـ ولو تازه کار ـ می‌دهد که حتی هر موقعیت کوتاه و زودگذری را هم شکل‌دهی کند و ضمناً با استفاده از ژست‌ها، فیگورها و حرکات جدید و نوین نمایشی بر گیرایی هر چه بیشتر نمایش بیفزاید؛ مثلاً در کنار بهره‌گیری از لهجه‌های خاص یا تکرار یا لکنت زبان و حتی تکیه کلام‌های خاص، امکان شکل‌دهی حالات و حرکات بدن و نیز قائل شدن به برخی ویژگی‌های حرکتی در راه رفتن یا نشستن و ایستادن و... امکان‌پذیر است.

در نمایش"دلتنگی‌های یک سیاه فرد اعلا" پرسوناژ سیاه هیچ کدام از ویژگی‌های به اثبات رسیده‌اش را ندارد و اساساً جز پوست سیاه و لباس قرمزش که عاریتی جلوه می‌کند، هیچ شاخصه‌ دیگری ارائه نمی‌دهد و در نتیجه، برابر اصل نیست.

یکی از معیارهای ارزیابی نمایش سیاه بازی‌ خنداندن تماشاگر است، این خندیدن تا زمانی که پرسوناژ سیاه در صحنه حضور دارد، باید به گونه‌ای مستمر و ادامه‌دار محقق شود.

شیوه بیان، حرکات و حتی دیالوگ‌های پرسوناژ محوری نمایش"دلتنگی‌های یک سیاه فرد اعلا" بسیار سطحی، بی‌مایه و معمولی است. در این نمایش از دیالوگ‌های کنایی، تلویحی، مستقیم و جسورانه، نیش‌دار، تاویلی و تشبیهی و شوخی‌های بامزه و مضمون‌دار پرسوناژ شاخص و تعریف شده نمایش سیاه بازی خبری نیست. داستانی هم ارائه نمی‌شود و موقعیتی هم به نمایش درنمی‌آید، بلکه همه چیز بر پراکنده‌گویی و اشاره به موضوعات دم دستی و کلیشه‌ای استوار است. نویسنده سعی کرده هر نوع فرهنگ مایه‌ای را از هر جا و هر کس بگیرد و وارد نمایش‌ بکند. در نتیجه معجونی چندگانه و بی‌شکل و ساختار ارائه می‌شود و جای تعجب هم نیست که در آن با کلمات و عبارات زیاد انگلیسی، اشاره به مکاتب سیاسی"توتالیتاریزم" و"میلیتاریزم" و یا با یادآوری اسماء خارجی"تایتانیک"، "راسپوتین" و به کار بردن عبارات خارجی ترکیبی مثل"کلیک کرده به من" و"جک السلطنه" روبه‌رو می‌شویم؛ زیرا علی مرتضوی فومنی اساساً پرسوناژ سیاه نمایش‌های ایرانی را نشناخته است. باید یادآور شد که مهمترین ویژگی پرسوناژ سیاه"ایرانی بودن" و"ایرانی نمایی" اوست، مگر در مواردی که قصد آسیب‌شناسی موضوع و موقعیت معین در میان باشد.

دیالوگ‌ها در هم ریخته، سطحی و از لحاظ فرهنگی، اجتماعی و حتی شوخ زبانی، بسیار بی‌مایه و بی‌فایده هستند. در این نمایش موضوع، پرسوناژ یا حادثه‌ای محوریت پیدا نمی‌کند و به جرأت می‌توان گفت که اساساً پرسوناژ سیاه این اجرا اضافی و حذف شدنی است. ضمناً هرگز به زمان و مکان هم اشاره‌ای نمی‌شود، یکی از عوامل مهمی که این اجرا را عارضه‌مند کرده، همانا عدم توجه به پس زمینه‌های فرهنگی و هنری این نمایش و تلاش برای تغییر شکل بی‌رویه آن بوده است. این امر بیش از آن که آگاهانه باشد نا آگاهانه به نظر می‌رسد؛ و علت آن هم روشن است: نمایش حین آن که سعی شده با توجه به ژانرش حتماً کمیک باشد، در کل کمیک از کار در نیامده‌ است. نویسنده به جای مابه‌ازاها و واقعیت‌های خنده‌دار خود زندگی، ذهنیات و گمانه‌های انتزاعی دور از واقعیت خود را بر اثر تحمیل کرده و عملاً از محدوده ژانر نمایش خارج شده است.

متاسفانه چیزی به نام طراحی صحنه یا مقوله‌ای تحت عنوان کارگردانی و استفاده از میزانسن‌ها و شکل‌دهی‌های سنجیده در این نمایش کاربری پیدا نکرده و نور و موسیقی هم افزوده‌های بی‌تاثیری شد‌ه‌اند. بازی بازیگران هم چنگی به دل نمی‌زند.

برخلاف عنوان نمایش(دلتنگی‌های یک سیاه فرد اعلا)، تماشاگر با هیچ نوع دلتنگی که الزاماً در چنین نمایشی باید خنده‌دار هم ارائه شود، روبه‌رو نیست. ضمناً پرسوناژ سیاه این نمایش هم فرد اعلا به حساب نمی‌آید، بلکه یک سفید بسیار معمولی، خسته کننده و بی‌مزه است و کسی را به وجد نمی‌آورد؛ هر مخاطبی در حالت عادی به یک لطیفه برای دقایقی می‌خندد، اما در این نمایش یک ساعت و نیمی حتی یک نفر هم نمی‌خندد.

حسن پارسایی