پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
موفقیت با مطالعه, صبوری و رنج کشیدن به دست می آید
دکتر افشار یک مدیر موفق و یک انسان برجسته است. از نوجوانی کار میکرده و وقتی در تهران دانشجوی رشته مهندسی بوده نیز به صورت همزمان کار میکرده و این کار نه صرفا مهندسی که حتی شامل برقکشی ساختمان هم بوده است...
دکتر افشار بعدا پلههای ترقی و موفقیت را طی کرد و حالا صاحب مجموعه صنایع الکترونیک «هوراند» است که یک مجموعه موفق و خلاقانه در زمینه کاری خود به شمار می?آید. وقتی با او صحبت میکنید از این همه استراتژی انسانی برای بهتر بودن و انسانیتر و موفقتر زندگی کردن لذت میبرید. آنچه میخوانید بخشی از یک گفتوگوی مفصل با دکتر است که در آن میگوید چگونه باید با بچههای خود و بچههای سرزمینمان برخورد کنیم تا بدانند کار و تلاش کردن چه اهمیت و جایگاه ویژهای دارد.
در سیستم اداری و علمی مجموعه شما بین پسران شما با کارمندانتان چه فرقی وجود دارد؟
هیچ فرقی. یکی از پسرانم به دلیل بیانظباطی ۳ روز از محل کارش اخراج شد.
ایشان در آن ۳ روز چه کار کرد؟
نپرسیدم. فقط مجبور شد ۳ روز نیاید سرکار. خدا را شکر فرزندان من مسوول بار آمدهاند. من ۲ پسر دارم. پسر بزرگ من وقتی بچه بود آمد پیش من. من پشت میزم نشسته بودم. از من پرسید: «بابا! اگه تو بمیری من اینجا مینشینم؟» این یک سوال بچگانه است. من میتوانستم بگویم این چه حرفی است که میزنی و دعوایش کنم اما این کار را نکردم. گفتم نه باید زحمت بکشی. به آنها کار کردن و زحمت کشیدن و لذت تلاش کردن را آموختم. یکی از پسران من الان همینجا کار میکند و مدیر بازرگانی است و دیگری در انگلیس است و آنجا در ارتباط با کار خودمان کار دیگری دارد. من به آنها آموزش دادم که کار کنند. ممکن است تصمیم بگیرم کل اموالم را وقف حمایت از انجمن بیماران مبتلا به سرطان ارومیه کنم. به فرزندانم گفتم حق آنها این است که تا حدود ۱۸ سالگی از آنها حمایت کنم که کردم. شما هم میتوانید به فرزندانتان نه با حرف بلکه عملا نشان دهید باید کار کنند. بچههایتان را از کودکی بگذارید تابستانها کار کنند حتی اگر لازم شد در یک مغازه کار کنند و میزها را دستمال بکشند تا منیت?شان از بین برود و برای کار، زحمت و تلاش کردن ارزش قائل شوند. البته در هر شرایطی وقتی میخواهید به اتاق فرزندتان بروید باید در بزنید و برای ورود به اتاقش اجازه بگیرید. این کار به بچهها آموزش میدهد حقوق یعنی چه. یادم میآید وقتی کوچک بودیم و در کوچه بازی میکردیم پدرم میگفت نگویید من با کی هستم، بگویید کی با من است. این یک حس اعتمادبهنفس را به آدم میآموزد. بگذارید بچههایتان در کوچه بازی کنند و سرشان بشکند اما یاد بگیرند باید تلاش کنند و گلیم خودشان را از آب بیرون بکشند. اگر موهایم را با تیغ بزنم میبینید چند جای سرم شکسته است. فرزندان من آموختهاند باید کار کنند.
اگر آنها بخواهند تجارت خودشان را راه بیندازند چه کمکی به آنها میکنید؟
اتفاقا یکی از پسرانم تجارت خودش را راه انداخته و در کار نورپردازی است. پسر دیگرم هم میخواست رستوران راه بیندازد اما رفت تحقیق کرد و نپسندید و برگشت در همینجا کار میکند و کارش هم بسیار خوب است. او اغلب نمایشگاهها را برگزار میکند. به پسرم گفتم میخواهی برو برای خودت کار کن. گفت مگر به کمک من نیاز نداری؟ گفتم چون متبحری به کمکت نیاز دارم نه به این خاطر که پسر من هستی.
آیا در سیستم شما بعضیها فکر نمیکنند چون ایشان پسر شماست بیشتر به او بها میدهید؟
نه، چون اصلا من با پسرم طرف حساب نیستم. معاون اداری و مالی دارم که پسرم با ایشان طرف هستند. با سیستمی که من دارم اصلا در این کارها دخالت نمیکنم. من ممکن است ماهی یک بار گزارشها را بخوانم. مدیرعامل یک شرکت بعد از ۳۰ سال مدیری است که بیکار است. ما باید به اهداف بلندمدت فکر کنیم. شاید باور نکنید اما الان برنامه سال ۹۳ ما تمام است. این وظیفه من است. مینویسم و میدهم منشی تایپ میکند و ابلاغ میکنم به معاون اداری و مالی و او هم ابلاغ میکند به کارخانه و کارگاهها.
در واقع شما استراتژیها را تعیین میکنید.
بله، این کار و تخصص من است. نکته آخر این است که به بچه بهعنوان بچه من نگاه نمیکنیم. میگوییم آنها آینده این مملکت را میسازند. الان فرزند شما یکی از سازندگان آینده این کشور و جهان است. من همیشه با این دید به بچههایم نگاه کردهام. اگر این نگاه را به توسعه داشته باشیم آینده بهتری را برای کشورمان متصور خواهیم بود. از جوانان عزیز هم خواهش میکنم خودشان، کار، تلاش و خلاقیتشان را جدی بگیرند. درست است که دیگران ممکن است به آنها کمک کنند تا راه بیفتند اما خودشان باید راهرفتن را بیاموزند. آنها باید حتما ماهی یک یا دو کتاب بخوانند. این کتابها میتواند در همه زمینهها باشد؛ در زمینه علوم انسانی، اجتماعی و حتی فلسفه. مجلات تخصصی را هم بخوانند و مطالعه کنند و بعد این مطالعات را به عرصه کار و زندگیشان وارد کنند. در شرکتها و کارخانجات شاگردی کنند. به شرکتی بروند بگویند ما میخواهیم اینجا مجانی یا با ماهی ۲۰۰ هزار تومان آبدارچی شما شویم. این کار را کنند تا آن منیت بیخود شکسته شود. من در دفترم یک مجسمه دارم که به نوعی الگوی من است. در آن مجسمه یک نفر دارد از مغز خودش را تراش میدهد تا به پا. یعنی مدام خود را اصلاح میکند تا در ۸۰ سالگی به نوک انگشتان میرسد. این تراشیدن با دانشاندوزی و مطالعه، با تجربهاندوزی، صبوری و رنج کشیدن به دست میآید. بدون اینها موفقیتی به دست نمیآید.
هانیه گرامی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست