شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

اردی بهشت شاعران


اردی بهشت شاعران

از بخت یاری بهار است شاید که روزهای فروردین و اردیبهشت با نام بلند شعر «سربلندتر شده»

از بخت یاری بهار است شاید که روزهای فروردین و اردیبهشت با نام بلند شعر «سربلندتر شده». بیست و پنجم فروردین و روز عطار، عطار که مولوی بزرگ می گوید:

من آن ملای رومی ام که از نطقم شکر ریزد

ولیکن در سخن گفتن غلام شیخ عطارم

عطار مدیحه نگفت و در بند صله هیچ امیر و پادشاهی نبود.

شکر ایزد را که درباری نیم

بسته هر ناسزاواری نیم

در بزرگی مرتبه شاعری عطار همین بس که تاریخ نویسان نوشته اند، آن هنگام که بهاءولد- پدر مولانا- به قصد قونیه ترک وطن کرد، در نیشابور به محضر عطار رسید و مولوی نوجوان از دست شیخ کتابی گرفت و عطار نیشابوری به بهاءولد اشارتی کرد که: «این فرزند را گرامی دار، زود باشد که از نفس گرمش، آتش در سوختگان عالم زند.»

حتی اگر به فرض بنابر قول بعضی پژوهشگران اینها برخاسته ذهن تاریخ نویسان مرید مولانا باشد، باز چیزی از جلالت شیخ عطار کم نمی کند. چرا که خواسته اند پیشگویی پیشانی بلند مولانا از زبان بزرگی چون عطار باشد.

او که در حمله خانمان سوز مغول با وجود پیری در نیشابور ماند و ایستاد و بنا بر روایت شیخ بهایی از مرگ عطار در کشکول خود، وقتی خون از رگ او می ریخت و مرگش نزدیک شده بود با انگشت خود از خون خود بر دیوار این رباعی را نوشت:

در کوی تو رسم سرفرازی این است

مستان تو را کمند بازی این است

با این همه رتبه، هیچ نمی یارم گفت

شاید که تو را بنده نوازی این است

می رسیم به اردیبهشت شعر. اول اردیبهشت ماه جلالی، که بلبلان برمنابر قضبان روییده اند، روز بزرگداشت شیخ اجل سعدی.

هم او که با سر افراشته و طنز ملیح خود گفت:

بر حدیث من و حسن تو نیفزاید کس

حد همین است سخندانی و زیبایی را

به همت مرکز سعدی شناسی شیراز از سال ۸۵ تا ۹۵ را دهه سعدی شناسی اعلام کرده اند و البته به جز چند نفری که اهل ادبیات و در ضمن مطبوعات هستند، کسی از این دهه خبری ندارد و این دهه برای شناساندن بزرگی چون سعدی اثری ندارد. امسال به نام سال «قصاید و مجالس سعدی» نام گذاری شده. همان طور که ۸۹ سال غزلیات، ۸۸ سال بوستان و ۸۷ سال گلستان نام گذاری شده بود و تأثیری از این نامگذاری ها بر احوال شیخ اجل مترتب نبود البته او خود بلندآوازگی نام خود را بیمه کرده آری، سعدیا مردنکونام نمیرد هرگز. خوب گفتی که نام نیکو گر بماند زآدمی به که ماند زو سرای زرنگار؛ اما نیستی ببینی که در زمانه ما، به پای سراچه ها چه نام های بلندی ذبح می شود و کسی به کسی نیست. دور نیفتیم. نمی دانم چرا شیخ اجل را عموم مردم، صرفا مردی نصیحتگر و شیخی واعظ می پندارند شاید به سبب ته نشینی درس های مدرسه در ذهن ها باشد، از همان کودکی «چه خوش گفت فردوسی پاکزاد»ها. درحالی که غزل عاشقانه ای که شیخ اجل گفته - به زعم حقیر- هیچ شاعری نگفته.

آخر چه کسی می تواند غزلی نرم و عاشقانه و جاندار و ملموس با کلمات گاه ساده و گاه تراش خورده بگوید که بعد از ۷۰۰، ۸۰۰ سال انگار کنی، تر و تازه و سرسبز است؛ جز شیخ اجل؟!

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم

چه بگویم که غم از دل برود، چون تو بیایی

شاید ادعای ما خیلی به کام حافظ دوستان خوش نیاید. ما همه مخلص خواجه شیرازیم، اما هرکه می خواهد بگوید، هرچه می خواهد، حساب شیخ اجل جداست، سعدی شناس نیی، جان من خطا اینجاست.

شاعر دیگر اردیبهشتی، شاعری همین نزدیکی هاست. زیاد نیستند شاعرانی که بین مردم به نام کوچک شان معروف ترند تا نام خانوادگی.

قیصر، نیما (نام مستعار البته) انگار مردم با اینها صمیمی ترند. وقتی می گویند «هشت کتاب» سهراب انگار که شاعر همین دوروبرهاست. شاید لای شب بوها، توی همین محل.

سوم اردیبهشت ماه جلالی روز «شیخ بهایی» است. فیلسوف و عارف و معمار و خلاصه علامه بزرگی که شاعر هم بوده در قرن دهم هجری. شاعر همان مخمس معروف

«تا کی به تمنای وصال تو یگانه

اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه»

خواهد به سر آید غم هجران تو یا نه

ای تیر غمت را دل عشاق نشانه

جمعی به تو مشغول و تو غایب زمیانه»

که شیخ جلیل القدر «بهایی» با تضمین غزل «خیالی بخارایی» سروده.

بیست و پنجم اردیبهشت روز مرد بزرگ شعر فارسی، فردوسی طوسی است. درباره این مرد خراسانی که عجم را با تلاش و زحمت سی ساله خود زنده کرده، چیزی نمی گویم و بسنده می کنم به نقل گزارشی که از یکی از شبکه های تلویزیون خودمان پخش شد. گزارشگر از جوانی پرسید: «یک بیت از فردوسی برامون می خونی؟» و جوان پاسخ داد

ای دیو سپید پای دربند

ای گنبد گیتی، ای دماوند (!!!)

و گزارشگر محترم سری به نشانه تأیید و تشکر تکان داد و گزارشگر و مدیر مربوطه و ناظر پخش هیچ کدام یادشان نیامد انگار که این بیت، بیت اول یکی از قصاید ملک الشعرا بهار است! بگذریم.

و اما بیست و هشتم اردیبهشت ماه جلالی، روز مردی حکیم، ریاضی دان، منجم و شاعر قرن پنج و شش است که سرجمع با ۷۲، ۷۳ تا رباعی، خوش شانس ترین شاعر ایرانی از لحاظ شهرت و عالم گیری آوازه است.

آن هم به مدد ترجمه خوبی که جناب «ادوارد فیتزجرالد» از رباعیات او به انگلیسی انجام داد، حجه الحق، خواجه امام عمر خیام، که در ۴۳۰ در روستایی ازشهر فیروزه های پرآوازه، نیشابور متولد شد و در ۵۰۶ یا ۵۱۷ در همان جا وفات یافت. شاعری که به گفته بعضی اهل ادب، خاقانی، قصیده کم نظیر «ایوان مدائن» را با الهام از نگاه خیامی او سروده است:

آن قصر که بر چرخ همی زد پهلو

بر درگه او شهان نهادندی رو

دیدیم که بر کنگره اش فاخته ای

بنشسته همی گفت که «کوکو کوکو»؟



همچنین مشاهده کنید