سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

به زمان و مکان دلبستگی ندارم


به زمان و مکان دلبستگی ندارم

گفت وگوی اشپیگل با کازوئو ایشی گورو

كازوئو ایشی گورو، متولد ناكازاكی ژاپن است، با این توضیح ضروری كه، او در پنج سالگی همراه پدر و مادر خود به انگلیس رفت. پدر او كه یك اقیانوس‌شناس بود، و برای انجام یك پروژه تحقیقاتی دوساله در «موسسه ملی اقیانوس‌شناسی» بریتانیا همراه همسر و فرزند خود به این كشور سفر كرد. پدر ایشی گورو به رغم تصمیم قطعی برای بازگشت به ژاپن، در انگلیس ماندگار شد و اكنون آنها سال‌های سال است كه در انگلیس زندگی می‌كنند. ایشی گورو نویسندگی حرفه‌ای را از سال ۱۹۸۲ آغاز كرد. او پیش از اینكه به دانشكده نویسندگی «خلا‌ق» برود كارش نوشتن ترانه و مددكاری اجتماعی بود. موفقیت‌های او در زمینه نویسندگی با انتشار رمان «بازمانده روز» شروع شد كه جایزه معتبر بوكر را برایش به ارمغان آورد و یك فیلم سینمایی موفق هم با نقش آفرینی «آنتونی‌هاپكینز» بر اساس آن ساخته شد.

كازوئو ایشی گورو، رمان‌هایی آرام و ظریف درباره آدم‌هایی می‌نویسد كه در شرایط اغلب غیرعادی و نامعمول تلا‌ش می‌كنند با گذشته خود كنار بیایند. جدیدترین رمان این نویسنده ژاپنی «هرگز رهایم نكن» نام دارد. این رمان كه درباره «كلون»ها و یا همان انسان‌های آزمایشگاهی است از زاویه دید شخصیتی به نام «كتی اچ» نقل می‌شود. رمان مزبور نیز مثل بیشتر كتاب‌های دیگر این نویسنده نظر مثبت منتقدان را به خود جلب كرده است. در این گفت‌وگو، ایشی گوروی ۵۳ ساله از خاطره و میراث دوگانه خود و جدیدترین رمانش «هرگز رهایم نكن» سخن می‌گوید. از این نویسنده، داستان‌های «وقتی ما یتیم بودیم» با ترجمه مژده دقیقی و «بازمانده روز» با ترجمه نجف دریا بندری منتشر شده است.

اشپیگل،مایكل اسكات مور- فرشید عطایی-آقای ایشی گورو، «هرگز رهایم نكن» ششمین رمان شما در طول ۲۳ سال نویسندگی است. ظاهرا شما خیلی كند می‌نویسید. علت آن چیست؟

من هیچ وقت این نیاز را احساس نكردم كه بخواهم با سرعت بیشتری كتاب منتشر كنم. هیچ وقت زیاد بودن تعداد كتاب‌ها برایم مطرح نبوده است. به نظر من نوشتن كتابی كه حتی اندكی متفاوت باشد، مهمتر است.

تاكنون میلیون‌ها نسخه از كتاب‌های شما در انگلستان به فروش رفته و به ۲۸ زبان دنیا ترجمه شده‌اند.

من این جور آمار و ارقام را پیگیری نمی‌كنم، ولی به نظرم این روز‌ها خیلی تفاوت هست بین نویسندگانی كه كتاب‌هایشان پرفروش می‌شود و نویسندگانی كه كتاب‌هایشان خوب نمی‌فروشد. حتی نویسندگان خیلی معروف و آنهایی كه برنده جایزه نوبل شده‌اند هم خیلی كم می‌فروشند. پس نمی‌توان به راحتی فهمید كه یك نویسنده چه جور زندگی دارد. ممكن است میلیونر باشد و ممكن هم است از گرسنگی بمیرد. در ده، پانزده سال گذشته، به خصوص برای نویسندگان انگلیسی زبان، این امكان به وجود آمده كه بازار جهانی هم پیدا كنند. نویسندگان جوان آلمانی می‌گویند كه بهترین راه رسیدن به شهرت در آلمان این است كه یك رمان نویس موفق آمریكایی باشی. به نظر من تحسین‌برانگیز است كه آلمانی‌ها نگاهی هم به بیرون از آلمان انداخته‌اند و نویسندگان آمریكایی یا در واقع بریتانیایی را دیده‌اند، ولی این موضوع تا حدودی من را نگران می‌كند.

▪ نویسنده بین‌المللی بودن یعنی چه؟

ـ خب، یك جنبه مهم این قضیه آن است كه اگر من مدتی در آلمان یا هر كشور دیگری بمانم و برای علا‌قه‌مندان آثارم توضیح بدهم كه چرا فلا‌ن چیز را نوشته‌ام، وقتی به كشورم برمی‌گردم به طور ناخودآگاه حواسم به این قضیه است كه امكان دارد اثرم ترجمه شود. اثری كه در زبان انگلیسی ممكن است خیلی عالی به نظر برسد، ممكن است در زبان‌های دیگر چیز خاصی نداشته باشد چون در آن كلی ارجاعات فرهنگی و اسامی‌تجاری خاص كه برای انگلیسی‌ها آشناست و یا جناس‌های خاص زبان انگلیسی وجود دارد كه خواننده غیرانگلیسی زبان از آنها سر در نمی‌آورد. به همین دلیل من هم مجبور می‌شوم این عناصر را از نوشته‌ام خارج كنم و این می‌تواند كار خیلی خطرناكی باشد.

▪ یعنی شما مناسب عنوان نویسنده جهانی نیستید؟ شما در ژاپن به دنیا آمدید; پدر و مادرتان وقتی شما پنج سالتان بود به انگلستان مهاجرت كردند. هنوز هم در فرهنگ ژاپنی ریشه دارید؟

ـ البته انگلستان وطن من است. پدر و مادر من هنوز سالم و سر حال‌اند و در انگلیس زندگی می‌كنند و اگر با آنها تلفنی صحبت كنم، با زبان ژاپنی بچه گانه بسیار بدی حرف می‌زنم. این تنها زبانی است كه با آنها صحبت می‌كنم. فكر پدر و مادر من در سال‌هایی كه در انگلیس بودند كه برای دولت انگلیس كار می‌كرد; ما هم فكر می‌كردیم كارش موقت است و برمی‌گردیم ولی هنوز كه هنوز است بعد از ۴۷ سال پدرم در انگلیس است، اما من همیشه در این فكر بودم كه به ژاپن برگردم و با جامعه ژاپن جفت و جور شوم.

▪ شما وقتی به عنوان یك آسیایی به انگلیس آمدید آیا در بین حومه‌نشین‌های انگلیسی احساس غربت نمی‌كردید؟

ـ به هیچ وجه. اتفاقا برعكس، من در محل، شخصیت خیلی محبوبی بودم. در كلیسای محل، عضو گروه سرایندگان بودم و همه را می‌شناختم. بریتانیایی‌ها از این نظر آدم‌های جالبی هستند. البته در بعضی موارد می‌توان آنها را محكوم كرد به اینكه خیلی نژادپرست‌اند، ولی از نظر فردی، آدم‌های خوش برخوردی هستند. من زمانی به بریتانیا رفتم و در آن بزرگ شدم كه هنوز به كشوری چند فرهنگی تبدیل نشده بود; به همین دلیل من از خیلی جهات دلم برای انگلیسی كه اكنون نابود شده تنگ می‌شود و به آن احساس نوستالژیكی دارم; انگلیس در دوران كودكی من در واقع ناپدید شده است. از اواسط دهه ۱۹۶۰ به بعد، خیلی از بریتانیایی‌ها با مردم شبه قاره هند رفتار تبعیض‌آمیزی را پیش گرفتند، ولی در زمان بچگی من انگلیسی‌ها با آسیایی‌ها رفتار تعصبی نداشتند.

ماجرای جدیدترین رمان شما در انگلستان رخ می‌دهد ولی داستان این رمان خیلی انگلیسی به نظر نمی‌رسد.

من هیچ وقت دنبال این نبودم كه كتاب‌هایی كه درباره انگلستان باشندرا بنویسم. نویسندگان خیلی خوبی را در بریتانیا می‌شناسم كه دغدغه‌شان این است كه دمای جامعه بریتانیا را اندازه بگیرند، ولی من فقط می‌گویم ماجرای داستانم در انگلیس رخ می‌دهد، اما این داستان در واقع در یك مكان تخیلی اتفاق می‌افتد. من وقتی رمان «بازمانده روز» را نوشتم خیلی‌ها فكر كردند آن رمان خیلی انگلیسی است ولی انگلیس آن داستان یك انگلیس بسیار تخیلی و ساختگی بود.

آن رمان با ایده‌ها و قالبواره (استریوتایپ)‌های زندگی انگلیسی بازی می‌كند كه خیلی از آلمانی‌ها هم دچار این قالبواره‌ها هستند.

به نظر من همه آدم‌ها در هر كجای دنیا ممكن است دچار این نوع قالبواره‌ها باشند، بنابراین باید گفت ماجرای آن رمان در مكانی جهانی رخ می‌دهد. حتی خود مردم انگلیس هم در مورد اینكه انگلیس چگونه است، افسانه‌بافی می‌كنند. انگلیسی كه در رمان جدید من حضور دارد با انگلیسی كه در رمان «بازمانده روز» بود خیلی فرق می‌كند ولی درست مثل همان رمان، انگلیس به شكل خاصی نشان داده شده است.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید