سه شنبه, ۱۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 4 February, 2025
باباطاهر عریان اصلی, مانی اسطوره ای, به روایت همدانی ـ لرستانی آن است
بابا طاهر عریان که محققین به واسطه در هاله ای از ابهام قرار داشتن شخصیت وی او را شخصیتی مرموز خوانده اند، فرد اساطیری است به سنت شعوبی اسلامی نمودن بزرگان تاریخ ایران کهن ، به عهد اسلامی کشانده شده است. بابا در لغت اوستایی به معنی درخشان یا پدر و طاهر به لغت عربی به معنی پاک (صدیق) بیش از آنکه نشانگر شاهزاده مردمگرا اشو زرتشت (زرین تن پاک) باشد، نشانگر مانی بنیانگذار صوفی گری ایرانی است که پیروانش به صدیقین (طاهرین) خوانده میشده اند.
سه مطلب برای اثبات این امر کفایت می کند. یکی اینکه در نزد اهل حق (یارسان) او در رابطه با سومین سئوشیانت (باباخوشین، سئوشیانت استوت ارته، یعنی سود رسان استوار دارنده عدالت) یا هوشیدربامی (دانای درخشان سمت بامدادان= منظور مزدک بامدادان)، در مقام دومین سئوشیانت (اوخشیت نمنگهه زرتشتیان= یعنی پرورنده نماز یا هوشیدر ماه= دانای درخشان بزرگ یا دانای درخشان سرزمین ماد) است. میدانیم که بنای نماز و روزه از تعالیم همین مانی (سئوشیانت دوم، به یادگار مانده است. دومین دلیل این گفته معروف و اصیل در باره است که میگوید: «امسیتُ کردیاً و اصبحتُ عربیاً»(= شب را چونان کُردی بسر آورده ، بامدادان به سان عربی گردیدهام ). این گفته به وضوح منظور نسب ایرانی مادی و آرامیِ مانی است.
نام سئوشیانت اول یعنی هوشیدر (دانای درخشان) یا اوخشیت ارته (پرورنده عدالت) که در رابطه با بابا طاهر ذکر نگردیده است همان گائوماته زرتشت (سرود دان زرین اندام در غرب ایران) است که در غرب فلات ایران (افغانستان) و هندوستان تحت نام گوتمه بودا (سرود دان درخشان و منور) معروف شده و به سرزمین مقدس (=نپال، در اصل منظور بلخ) منتسب شده است. سوم اینکه در بارهً عنوان این شاعر صوفی یعنی عریان گفته شده است: "صفت عریان او بیانگر دوری جستن وی از علایق دنیوی است " که می دانیم این ویژگی بزرگ تعلیمات مانی پیامبر و شاعر و نقاش و صوفی است. در واقع دو بیتی های منسوب به بابا طاهر را پیروان همدانی و لرستانی وی (صدیقین، به تحریف زرتشتیان زندیقین) سروده و به وی منتسب نموده اند حالا این معما برای تحقیق پیش می آید چه کسی در این راه بیشترین و اساسی ترین کار را انجام داده است و چه نام و نشانی داشته است؟ که مسلم به نظر میرسد فردی از همدان بوده است به نام شیخ فتحه یا شیخ برکه که خود را تحت نام پیشوای دینی خود بابا طاهر عریان معرفی کرده و اشعارش را به تخلص از وی سروده است.
از توصیفاتی که از شیخ برکه به عنوان صوفی شیطانپرست و عامی حافظ قرآن یاد شده است، او را نمی توان شاعر و نویسنده معرفی کرد. لذا دلایل به نفع شیخ فتحه شاعر متخلص به بابا طاهر سنگینی میکند. گفته عین القضات در نامههای عینالقضات در باب شیخ فتحه از این قرار است : «من هرگز ندانستم که پیری و مریدی چه بود! تا برکت... مرا به تربت فتحه بفرستاد. دیگران میروند، اما مرا او فرستاد» (۲/۴۵۹، ۳/۳۹۵). از این گفته چنین معلوم میشود که در خبر حمدالله مستوفی شیخ برکت حافظ قرآن تحت نام خواجه حافظ ابوالعلای همدانی و شیخ فتحهً صوفی مسلک و مطرود (زندیق) تحت نام بابا طاهر دیوانه یاد شده است که مستوفی در نزهت القلوب از وجود مقبر ایشان و عین القضات همدانی در همدان خبر داده است.
عین القضات ، بدون ذکر لقب باباطاهرمی نویسد: «از برکه قدّس سره شنیدم که طاهر گفت که مردمان می آیند و ریش خود به افسوس ما فرا می دارند. پس افسوس می برند و به ریش خود می دارند.» (ج ۱، ص ۴۵)؛ یا «فتحه می گوید ـ رحمة اللّه علیه ـ هفتاد سال است تا می کوشم مگر ارادت در حق طاهر درست کنم ، نمی توانم ...» (ج ۱، ص ۲۵۸)؛ یا «ای عزیز! این نبشته هم بر سر تربت طاهر نبشتم ، روز شنبه ...» (ج ۱، ص ۳۵۱)؛ و «... بر تربت فتحه و هم بر تربت طاهر، خاطر براین قرار گرفت که چیزی دیگر نویسم ...» (ج ۱، ص ۴۳۳). این گفته عین القضات صوفی به وضوح نقطه اتمامی است بر پیروی و پرستش بابا طاهر اساطیری (مانی) توسط فتحه که عنوان معبودش را به عنوان نام تلخصی بر خویش انتخاب نموده است.
برای آشنایی با نظریات ناتمام گذشتگان در بارهً شخصیت مبهم مانی مطالب مربوط به وی را از دایرة المعارف بزرگ اسلامی (دبا) ذکر می نمائیم:
بابا طاهر، جلد: ۱۰شماره مقاله:۴۲۵۲، فرهنگ دبا (دایرة المعارف بزرگ اسلامی)
باباطاهِر، مشهور و ملقب به«عریان»، عارف و شاعر ایرانی سده ۵ق/۱۱م که سرودههایی - اغلب - چهار لختی، در قالب دوبیتی که بعضی از آنها به لهجهای خاص از گویشهای غرب ایران است، و نیز کلمات قصاری عارفانه از وی برجای مانده است. درباره سال تولد و وفات، نحوه معاش و طریق کسب دانش و معرفت و مسلک عارفانه او، از منابع قدیم، اطلاعات دقیق و روشنی به دست نمیآید، تا آنجا که ادوارد هرون آلن باباطاهر را «شخصیت مرموز» خوانده، مینویسد: درباره وی هیچ نمیدانیم (ص ۱۲ ,۳ )، و محققی دیگر (نک: ایرانیکا، بر آن است که همه آنچه درباره باباطاهر میدانیم، این است که شاعری صوفیمنش و از حوالی همدان بوده است. آنچه بیشتر بر ابهام شخصیت باباطاهر میافزاید، نخست منش درویشانه و خصلت انزواطلبانه و در نتیجه گمنام زیستن اوست و دیگر، حکایات افسانهوار و کرامات و کرامت گونههایی است که اغلب از سوی ارادتمندانش، به وی نسبت دادهاند.
▪ سال تولد باباطاهر: در هیچ مأخذی کهن سخنی در این باب نرفته است. برخی از نویسندگان گمانهایی زدهاند: میرزا مهدیخان کوکب، برپایه یک دو بیتی معماگونه و تفسیرپذیر منسوب به باباطاهر: مو آن بحرم که در ظرف آمَدَستم {} مو آن نقطه که در حرف آمدستم به هر اَلفی اَلِف قَدّی برآیه {} اَلِف قَدّم که در اَلف آمدستم
سال ولادت او را محاسبه کرده، و عدد ۳۲۶ [ق] را به عنوان سال تولد باباطاهر به دست آورده است (نک: I/۸۳۹ , ۲ ؛ EIایرانیکا، همانجا). علامه قزوینی ادعای کوکب را از جمله «توجیهات بسیار عجیب و غریب» دانسته(۵/۲۸۱)، و رشید یاسمی نیز از آن به«تکلف و حساب تراشی» (ص ۶۸ -۷۰) تعبیر کرده است؛ لیکن وی با استناد به همان دوبیتی و با اشاره به اهمیت عدد ۰۰۰ ،۱نزد اغلب ملل، و به ویژه، با تذکار اعتقاد پیروان زردشت به ظهور نابغهای «معصوم» در آغاز هر هزاره، برآن رفتهاست که مقصود باباطاهر از واژه«الف»، سال۱۰۰۰م بوده، و در نتیجه وی مقارن سالهای ۳۹۰ و ۳۹۱ق (برابر با ۱۰۰۰م) زاده شده است؛ گمانهزنی رشید یاسمی نیز از انتقاد تعریض آمیز مینوی (ص ۵۵) مصون نمانده است؛ و سرانجام، مقصود ( شرح...، ۳۲-۳۴) حدسیات کوکب و رشید یاسمی را ناپذیرفتنی دانسته، و به نقل از سلطان علیشاه گنابادی در دیباچه کتابِ توضیح (نک: دنباله مقاله)، مصراع چهارم دوبیتی مذکور را مبین تاریخ زندگانی باباطاهر در میانه هزاره اول ق - یعنی سده ۵ق - میداند (نیز نک: همو، باباطاهر...، ۶). اگرچه هیچیک از این توجیهات پذیرفتنی نمینماید، اما برخی از محققان، با عنایت به زمان تقریبی وفات باباطاهر (پس از ۴۴۷-۴۵۰ق، نک: دنباله مقاله)، اواخر سده ۴ق را به عنوان تاریخ تقریبی تولد وی پذیرفتهاند (نک: صفا، ۲/۳۸۳؛ مقصود، همان، ۵).
▪ وفات باباطاهر: هدایت بدون ذکر مأخذی، وفات وی را در ۴۱۰ق ضبط کرده است (ریاض...، ۱۶۷، مجمع...، ۱(۲)/۸۴۵). نخستین مأخذی که در آن به نام «طاهر» - بدون ذکر القاب «بابا» و «عریان» - اشاراتی رفته، نامههای عین القضات همدانی (مق ۵۲۵ق) است: اینکه عین القضات به زیارت قبر «طاهر» میرفته (۱/۲۷)، یا «فتحه» - از عارفان معاصر و مورد احترام عینالقضات - ۷۰ سال میکوشیده تا ارادت خود را نسبت به «طاهر» استوار سازد و نمیتوانسته (۱/۲۵۸)، و یا اینکه عینالقضات گاهی نامهای را در محل تربت «طاهر» مینوشته است (۱/۳۵۱، ۴۳۳)، میرساند که اولاً، باباطاهر در همدان زیسته، و در همانجا درگذشته، و مدفون شده است و ثانیاً، در نظر اهل معرفت منزلتی داشته، و عارفی هم شأن مشایخی چون «بَرَکه» و «فتحه» - دو تن از بزرگان اهل طریقت همدان - به شمار میرفته است. اما کهنترین مأخذ تاریخی که در آن از ملاقات و گفتوگوی طغرل سلجوقی (د ۴۵۵ق) و باباطاهر سندی به دست میدهد، گزارش راوندی (ص ۹۸-۹۹)، در کتاب راحة الصدور (تألیف: ۵۹۹ق) است.
از این ملاقات که طغرل به سبب آن کوکبه لشکر را متوقف کرده بود (همو، ۹۹) و به ویژه با تأمل در لحن باباطاهر و حضور ذهن او در استشهاد به آیتی از کلام الله مجید، به مقتضای حال و مقام، چنین مستفاد میشود که اولاً بابا در اواخر نیمه اول سده ۵ق چندان رتبت و اعتبار داشته که سلطان مقتدر سلجوقی بوسه بر دستان وی زده، و توصیهاش را اجابت کرده، و گریسته است و سخن عتاب آلود او را برتافته، و سر ابریق شکستهای را که بابا در انگشتش کرده، چونان تعویذی همواره با خود میداشته است (همانجا)؛ ثانیاً، وفات باباطاهر باید پس از عبور طغرل از همدان، یعنی سالهای ۴۴۷-۴۵۰ق (نک: براون، اتفاق افتاده باشد؛ از اینرو، قول رضاقلی هدایت (همانجا) در ضبط سال وفات بابا (۴۱۰ق) نادرست است؛ اما معاصر بودن وی با دیلمیان، چنانکه هدایت نیز بدان تصریح کرده (همانجا)، ناصواب نمینماید. بیشتر محققان متأخر با استناد به روایت راوندی، وفات بابا را پس از ۴۴۷ یا ۴۵۰ق ضبط کردهاند (نک: ۲ ، EIهمانجا؛ صفا، ۲/۳۸۳؛ مقصود، همانجا). در نتیجه، ادعای حضور باباطاهر بر سر جنازه عینالقضات و سخن گفتن با کشته وی (اوحدی، ۶۳۴) و نیز حکایت رفتن خواجه نصیرالدین طوسی (د ۶۷۲ق) به غاری که بابا در آن میبوده است و پاسخ گفتن بابا به شبهه خواجه در یک مسأله نجومی (نک: زنوزی، ۲/۱۰۰)، جملگی به لحاظ تاریخی پذیرفتنی نیست، اما معاصر بودن باباطاهر با ابن سینا (د ۴۲۸ق) پذیرفتنی است (اوحدی، همانجا). براون نیز دیدار و گفت و گوی بابا و ابن سینا را محتمل دانسته است .(II/۲۶۱)
نام پدر باباطاهر دانسته نیست، اما صاحب الذریعه از وی به «فریدون» یاد کرده است (آقابزرگ، ۹(۲)/۶۴۲).
▪ القاب باباطاهر: لفظ «بابا» در تمام منابع قدیم و متأخر، اعم از کتب تاریخ و تذکرهنامهها به عنوان پیشنام وی آورده شده است. این لقب بیگمان از باب تفخیم و تعظیم است. بابا معادل پیر، شیخ و مرشد است، چنانکه عارفان دیگری نیز ملقب به بابا بودهاند (نظیر بابا افضل، باباکوهی) و در واقع این لقب به پیرانِ کامل و مرشدان مکمل اطلاق میشده است. در کشف المحجوب نیز آمده است که به درویشان و مشایخ بزرگ فرغانه »باب» (کوتاه شده بابا) میگفتهاند (هجویری، ۳۰۱). به علاوه شاعر در ۳ غزل که به وزن دوبیتی است، طاهر و در یک غزل باباطاهر تخلص کرده است (نک: مقصود، شرح، ۱۷۴-۱۷۶) و در همدان نیز او را بابا مینامیدند (آزاد، ۱۷۳).
اما لقب »عریان» در هیچیک از منابع کهن، دستکم تا اواسط سده ۹ق، به همراه نام وی دیده نمیشود. در جُنگ خطی مورخ ۸۴۸ق موزه قونیه، نیز از وی با عنوان»قدوه العارفین باباطاهر همدانی علیهالرحمه» نام برده شده است (نک: مینوی، ۵۵ -۵۶). به احتمال بسیار، صفت »عریان» بیانگر دوری جستن بابا از علایق دنیوی است. با این حال، این لقب مایه پدید آمدن پندارهایی همچون سر و پا برهنه بودن بابا (اوحدی، ۶۳۳) و برهنه گشتن وی در معابر عمومی (آلن، شده است؛ اگرچه روحیه درویشانه و منش قلندرانه و در نتیجه رفتار گاه متفاوت و غیر متعارف باباطاهر، در پیدایی چنان داوریهایی بیتأثیر نبوده است (نک: زرینکوب، ۴۴). در برخی مآخذ از بابا با صفاتی چون شیفته گونه، دیوانه و دیوانه فرزانه یاد شده است (نک: راوندی، ۹۹؛ حمدالله، ۷۱؛ آذر، ۲۶۳؛ هدایت، ریاض، ۱۶۷؛ اوحدی، همانجا) و این میرساند که وی از جمله عقلای مجانین بوده است. انتساب بابا به همدان نیز در اغلب منابع دیده میشود؛ علاوه بر تصریح منابع، در حافظه جمعی ایرانیان نیز باباطاهر «همدانی» است. اما لُر یا لُری یا لرستانی و یا از قوم لر به شمار آمدن وی، به گواهی پارهای منابع (نک: I/۸۴۰ , ۲ ؛ EIمینوی، ۵۴؛ صبا، ۴۹۵)، امری است که بیگمان، معلول لهجه لری بعضی از اشعار اوست (نک: صفا، ۲/۳۸۴؛ براون، ؛ I/۸۳ ادیب، ۱؛ گُبینو، ۳۱۸-۳۱۹).
کرامات منتسب به باباطاهر: اغلب این نسبتها صبغه افسانهای دارد و همین عامل، بر شخصیت وی پرده ابهام میکشد، مثل داستان ناگهان به معرفت رسیدن بابا، به گزارش آلن (ص و بیان آن: «امسیتُ کردیاً و اصبحتُ عربیاً»، از زبان خود او (برای آگاهی از برخی کرامات وی، نک: اوحدی، ۶۳۴؛ زنوزی، ۲/۹۹-۱۰۰؛ هدایت، همانجا؛ I/۸۴۱ , ۲ ؛ EIمقصود، همان، ۴۶ بب).
باباطاهر و اهل حق: پیروان آیین »یارسان» (اهل حق)، باباطاهر را از بزرگان و اعاظم آیین خود میدانند و او را از جمله یاران هم عقیده و همراز شاه خوشین لرستانی (۴۰۶-۴۶۷ق)، از بزرگان اهل حق، معرفی میکنند (صفیزاده، ۶۶، ۷۵). مأخذ صفیزاده کتاب دینی نامه سرانجام است که در آن مطالبی درباره شاه خوشین و ارتباط وی با باباطاهر آمده است: به باور اهل حق، و بر پایه مطالب نامه سرانجام (نک: ۲ ، EIهمانجا)،الوهیت دارای ۷ مظهر است و هر یک از آنها نیز ۴ مَلَک درالتزام خویش دارد؛ باباطاهر یکی از ملائک ملتزم باباخوشین (سوم مظهر حق) محسوب میشود (نیز نک: مینورسکی، ۵۸۷). طایفه دیگری از اهل حق، یعنی نُصیریها نیز باباطاهر و اشعاری را که وی به گویش لری سروده، دارای قدر و منزلت بسیار میدانند (گبینو، همانجا).
▪ آرامگاه باباطاهر: این بنا بر فراز تپهای در شمال غربی همدان، مقابل قله الوند و از سوی دیگر، مقابل بقعه امامزاده حارث (هادی) بن علی(ع) ساخته شده است (نک: مقصود، همان، ۸۲ -۸۳). پس از عینالقضات، حمدالله مستوفی نخستین کسی است که ضمن بر شمردن «مزارات متبرکه» همدان، از مقبره بابا نشانی میدهد (همانجا). آرامگاه قدیم وی در سده ۶ق، به صورت برج آجری ۸ ضلعی ساخته شد (مقصود، همان، ۶۱). این برج در اوایل سده ۱۴ش در معرض ویرانی قرار داشت؛ از این رو، نخست در ۱۳۱۷ش تجدید بنای آن در دستور کار قرار گرفت، اما ناتمام ماند. بار دیگر، در سالهای ۱۳۲۹- ۱۳۳۱ش مرمت و بازسازی شد. سرانجام، به اهتمام انجمن آثار ملی، آرامگاه کنونی وی در سالهای ۱۳۴۶-۱۳۴۹ش بنیاد نهاده شد (نک: همو، باباطاهر، ۱۸، شرح، ۶۲، ۶۴، ۶۸، ۶۹؛ صفایی، ۱۲-۱۷). در جوار آرامگاه باباطاهر مقبره شماری از مشاهیر همدان نیز قرار دارد.
▪ شعر باباطاهر: عمده آوازه باباطاهر مرهون دوبیتیهای عوام فهم و خواص پسند اوست. اطلاق دوبیتی (و ترانه) به این نوع شعر، در سدههای اخیر بیشتر رایج شده است و قدما معمولاً به آن فهلوی و فهلویات میگفتند (نک: شمس قیس، ۱۱۲-۱۱۳، ۱۶۲). برپایه اسنادی که در دست است، ایرانیان دستکم در نواحی مرکزی و غرب کشور، از دیرباز به این نوع شعر ساده مردمی گرایش داشتهاند: صاحب المعجم از شعف و ولع «کافّه اهل عراق [عجم]» به سرودن و خواندن و استماع اشعار فهلوی خبر میدهد (همو، ۱۶۲؛ نیز نک: راوندی، ۳۴۴).
در برخی از مآخذ فارسی به تفاوت دوبیتی با رباعی (به لحاظ وزن و مضمون) عنایتی نشده است و به صرف چهار لختی بودن، دوبیتیهای بابا را رباعی نامیدهاند، و یا در مواردی از آن به هر دو لفظ (دوبیتی، رباعی) تعبیر کردهاند (هدایت، ریاض، ۱۶۷؛ مقصود، همان، ۸۶، ۹۱، ۹۸). از میان خاورشناسان، آلن به این نکته توجه کرده است و با اشاره به وزن خاص دوبیتی، یعنی هزج مسدّس محذوف، مینویسد: ایرانیان خود همواره از سرودههای چهار لختی باباطاهر به »رباعیات» تعبیر کردهاند (ص ۷ )؛ اما دیگر خاورشناسان، بدون اشاره به لفظ «دوبیتی»، سرودههایوی را «چهارپاره» نامیدهاند (برایمثال، نک: I/۸۳۹ , ۲ ؛ EIریپکا، ۲۱۶) .
▪ لهجه اشعار باباطاهر: به روشنی دانسته نیست که چرا شماری از دوبیتیهای شاعران دیگر، اعم از گمنام یا شناخته شده، به نسخههای خطی و چاپی اشعار باباطاهر راه یافته است (شمیسا، ۲۷۰، ۲۷۴؛ I/۸۴۰ , ۲ و از سوی دیگر، به لحاظ گرایش فارسی زبانان به دوبیتی و اشعار فهلوی (ترانه) و تداول آن در میان مردم، در گویش سرودههای بابا تصرفاتی صورت گرفته، و رفته رفته به زبان رسمی ادبی (فارسی دری) نزدیک شده است (صفا، ۲/۳۸۴). حتی برخی، عروض فهلویِ شماری از سرودههای باباطاهر را بر عروض رسمی دوبیتی، یعنی بحر هزج مسدس محذوف (یا مقصور): مفاعیلن، مفاعیلن، فعولن (یا مفاعیل) منطبق ساختهاند (نک: شمیسا، ۲۸۹-۲۹۰). کهنترین مأخذ که در آن یکی از دوبیتیهای منسوب به باباطاهر (بدون اشاره به نام سراینده) آمده، المعجم است (شمس قیس، ۱۱۳). همین دوبیتی، پس از تصرفاتی که در وزن و زبان آن صورت گرفته، در نسخه دیوان باباطاهر (ص ۵۶، شم ۲۱۰) وحید دستگردی ضبط شده، و نمونه مناسبی است برای باز نمودن تصرفات در شعر بابا.
برخی از صاحبان کتابهای تذکره و محققان معاصر، زبان وی را «راژی» (اوحدی، ۶۳۴)، «راجی» (آذر، ۲۶۳) و «رازی» (هدایت، همانجا؛ اِته، ۳۱) دانستهاند. پیداست که این هر ۳ لفظ به گویش قدیم اهل ری بازمیگردد. برخی نیز زباناشعار او را لری میدانند (ادیب، ۱؛ صفا، همانجا؛ گبینو، ۳۱۹). رپیکا گویش اشعار بابا را «محلی»، و سرودههایش را از مقوله ادبیات عامیانه دانسته، و بر آن است که شاعران دورههای بعد (مثلاً عبید زاکانی و...) گویشهای محلی را در آثار هجو و هزل به کار میبردند (ص ۷۴) . اما آبراهامیان (نک: ایرانیکا، میان لهجه سرودههای باباطاهر و کلیمیان همدان، قائل به قرابتی شده است و ناتل خانلری (ص ۳۸-۳۹) ضمن بر شمردن مواردی از اختلافات در ضمایر و وجوه تصریفی افعال در لهجههای یهودیان همدان و سرودههای بابا، نظر آبراهامیان را مردود دانسته است. براون ضمن اشاره به نظر چند تن از خاورشناسان )، I/۲۶-۲۷) این سخن کلمان هوار را نقل میکند که برخی از لهجههای غرب ایران با زبان اوستایی پیوستگی دارد که هوار از آنها به »مادی جدید» یا «پهلوی مسلمان» [پهلوی دوره اسلامی] تعبیر کرده است و در ادامه بحث لهجه سرودههای بابا را نیز از جمله این گویشها دانسته است (نیز نک: هوار، ۵۰۲-۵۰۳) .
درباره چگونگیتلفظ و آواشناسیسرودههایباباطاهر کوششهایی صورت گرفته است: هوار پارهای از مشخصات زبانشناختی و آوایی واژههای محلی اشعار وی را بررسی کرده (نک: ص ۵۱۰ -۵۰۷ )، و ادیب طوسی (ص ۲-۱۶) و مهرداد بهار (ص ۷-۲۱) شماری از اشعار بابا را تجزیه و تحلیل و آوانویسی کرده، و معنی واژهها و ابیات محلی آنها را به دست دادهاند.
نسخهها: کهنترین نسخه خطی شناخته شده از سرودههای بابا نسخهای است در قونیه، از مجموعه شم ۲۵۴۶، مشتمل بر ۲۵ بیت (دو قطعه و ۸ دوبیتی) که در ۸۴۸ق تحریر و حرکتگذاری شده است (نک: مینوی، ۵۵ - ۵۸)؛ ۸ دوبیتی او نیز در عرفات العاشقین (نک: اوحدی، ۶۳۴) ضبط شده، و در برخی تذکرههای تألیف شده در سدههای ۱۲ و ۱۳ق هم شماری از دوبیتیهای وی نقل شده است (از جمله،نک:آذر،۲۶۳-۲۶۴؛هدایت،همان،۱۶۷-۱۶۹، مجمع، ۱(۲)/۸۴۵- ۸۴۶). دستنویسهای بسیاری از سرودههای بابا، به ضمیمه مجموعهها یا مستقلاً، در کتابخانههای مختلف موجود است (نک: منزوی، خطی، ۴/۲۸۲۷- ۲۸۲۸، خطی مشترک، ۷/۱۵، ۹/۲۰۰۳-۲۰۰۴).
از نخستین نسخههای چاپی اشعار بابا، نسخه هوار است که در ۱۸۸۵م به چاپ رسیده، و آن مشتمل بر ۵۹ دوبیتی و ترجمه فرانسوی آنهاست با اشاره به موارد اختلاف نسخه بدلها در ذیل هر دوبیتی (نک: هوار، ff. .(۵۱۳ همو در ۱۹۰۸م، ۲۸ دوبیتی دیگر و یک غزل بابا را نیز انتشار داد (مقصود، شرح، ۹۷- ۹۸). سپس آلن، برپایه ۵۹ دوبیتی چاپ هوار و نسخهای کهنتر که در مجموعه شخصی خود وی بوده (نک: ص در ۱۹۰۲م ترجمه منثوری از دوبیتیهای بابا را به همراه برگردان منظوم خانم کرتیس برنتن به انگلیسی، در لندن منتشر ساخت. پس از آن چند تن از خاورشناسان و مترجمان، سرودههای باباطاهر را به زبانهای آلمانی (لشچینسکی)، ارمنی (آبراهامیان، بارون آرام گارونه)، اردو (حضور احمد سلیم) و... ترجمه کردند (نک: اذکایی، ۷۳-۷۴؛ مقصود، همان، ۹۷- ۹۸، ۹۱۵-۹۱۶).
▪ مضامین اشعار: دوبیتیهای بابا، به سبب اشتمال بر مضامین ساده و روان و دوری از صنایع غامض و تکلفهای فاضلانه، در حافظه بیشتر ایرانیان نفوذ کرده است و آنها را گاهی با ساز (نی، تار) یا بدون موسیقی زمزمه می کنند و شماری از ابیات او صبغه تمثیلی یافته است. عناصر طبیعت - کوه و صحرا و گل و گیاه - عواطف لطیف و احساسات رقیق، درویشی، قلندری و ملامتی، غم غربت و درد دلتنگی، اندوه بیسامانی و حسرت وصال، شکوه از ناپایداری و بیوفایی، دلدادگی و وفای به عهد، اعتراف به گناه و پوزش از خالق رحمان، مویههای حاصل از هجران، شور و جذبههای عشق افلاطونی و... از جمله مضامین بارز شعر باباطاهر است (برای نمونه، نک: همان، ۱۰۳-۱۰۶، ۱۰۸-۱۱۲، ۱۱۸- ۱۲۲، جم). تمییز عشق لاهوتی از عشق ناسوتی در سرودههای وی دشوار است و در یک کلام، باباطاهر شاعری است صاحب درد و پاسدارِ «آبروی فقر و قناعت»، و همین خصلت، چهره او را در میان برخی شاعران دیگر، به ویژه شاعرانی که پایگاه شعر را تا حد وسیله دریافت صله فرود آورده بودند، ممتاز ساخته است.
▪ کلمات قصار : بجز دوبیتیها، رسالهای عرفانی، مشتمل بر «اشارات» یا کلمات قصار، به زبان عربی نیز به بابا منسوب است که با اختلاف در ۲۳ باب و ۳۶۸ «کلمه» (باباطاهر، ۸۲ -۱۱۲) و ۵۰ باب و ۴۲۱ «کلمه» (نک: مقصود، همان، ۲۶۰-۷۴۰) تدوین شده است. این رساله از دیرباز موردتوجه صوفیه بوده، و هدایت ( مجمع، ۱(۲)/۸۴۵) با عنوان رسالات از آن یاد کرده است. بر این کلمات شروحی نوشتهاند و نخستین آنها را به عینالقضات نسبت میدهند؛ اما بنا بر شواهد موجود، از او نیست (نک: مقصود، همان، ۹۲۴؛ دانشپژوه، ۹۴۵).
شرحی دیگر با عنوان الفتوحات الربانیه فی مزج الاشارات الهمدانیه توسط محمد بن ابراهیم خطیب وزیری و به خواهش شیخ ابوالبقاء احمدی، در فاصله شعبان ۸۸۹ تا ۸۹۰ ق تألیف شده است (نک: مقصود، همان، ۷۴۱- ۹۰۸). شرح مذکور به شیوه مزجی (آمیخته با متن) است و کلمات بابا، با متن شارح و اقوال عارفان و صوفیان در آمیخته است، چندانکه خواننده ناآشنا با کلمات باباطاهر، قادر به تشخیص عبارت وی نخواهد بود.
بجز اینها، دو شرح از کلمات قصار وی به وسیله ملامحمد گنابادی، مشتهر به سلطان علیشاه (۱۲۵۱-۱۳۲۷ق) تألیف شده است: نخست، شرحی به زبان فارسی با عنوان توضیح (۱۳۲۶ق) که در ۱۳۳۳ق چاپ شده، و دیگری به زبان عربی و با عنوان ایضاح (چ ۱۳۴۷ق).
اما شمار نسخههای خطی شرح کلمات قصار منسوب به عینالقضات که در کتابخانههای مختلف موجود است، بسیار نیست (نک: همان، ۲۴۹-۲۵۲).
با مطالعه کلمات قصار بابا و شروح آن چنین مستفاد میشود که وی نه فردی عامی، بلکه دانشمندی است که در باب مسائلی چون علم و معرفت، عقل و نفس، دنیا و عقبی، اشاره و وجد و سماع، مشاهده و مراقبه، زهد و توکل و رضا، سکر و محبت، فقر و فنا و...، یعنی به جزئیترین اصول فقه و شریعت تا پیچیدهترین دقایق فلسفه و عرفان و تصوف، احاطه کامل داشته، و عارف کامل و مرشد مکمل زمان خود بوده است، و به نظر میرسد حق با بِرتِلس بوده که گفته است: دانشمندانی، از جمله باباطاهر، پس از طی مراحل علم، به جرگه تصوف در میآمدند (ص ۳۴۰-۳۴۲).
علی مفرد
مآخذ: آذربیگدلی، لطفعلی، آتشکده، به کوشش جعفر شهیدی، تهران، ۱۳۳۷ش؛
آزاد همدانی، علی محمد، «مشاهیر همدان»، دیوان، به کوشش محمدآزاد، تهران، ۱۳۵۶ش؛
آقابزرگ، الذریعه؛ اته، هرمان، تاریخ ادبیات فارسی، ترجمه رضازاده شفق، تهران، ۱۳۵۶ش؛
ادیب طوسی، محمدامین، «فهلویات لری»، نشریه دانشکده ادبیات تبریز، ۱۳۳۷ش؛
اذکایی، پرویز، «دیوان باباطاهر»، هنر و مردم، تهران، ۱۳۵۴ش، شم ۱۵۲؛
اوحدی بلیانی، محمد، عرفاتالعاشقین، نسخه خطی کتابخانه ملی ملک، شم ۵۳۲۴؛
باباطاهر، دیوان، به کوشش وحید دستگردی، تهران، ۱۳۴۷ش؛
برتلس، ی. ا.، تاریخ ادبیات فارسی، از دوران فردوسی تا پایان عهد سلجوقی، ترجمه سیروس ایزدی، تهران، ۱۳۷۵ش؛
بهار، مهرداد، «شعری چند به گویش همدانی»، پژوهشنامه فرهنگستان زبان ایران، تهران، ۱۳۵۷ش؛
حمدالله مستوفی، نزهةالقلوب، به کوشش گ. لسترنج، لیدن، ۱۹۱۳م؛
دانشپژوه، محمدتقی، «سرانجام اهل حق و باباطاهر همدانی»، راهنمای کتاب، تهران، ۱۳۵۴ش، س ۱۸، شم ۴-۶؛
راوندی، محمد، راحةالصدور، به کوشش محمد اقبال، تهران، ۱۳۳۳ش؛
رشید یاسمی، غلامرضا، «باباطاهر عریان»، ارمغان، تهران، ۱۳۰۸ش، س ۱۰، شم ۱؛
زرینکوب، عبدالحسین ، دنباله جستوجو در تصوف ایران، تهران، ۱۳۶۲ش؛
زنوزی، محمدحسن، ریاض الجنه، به کوشش علی رفیعی، تهران، ۱۳۷۸ش؛
شمس قیس رازی، المعجم، به کوشش سیروس شمیسا، تهران، ۱۳۷۳ش؛
شمیسا، سیروس، سیر رباعی در شعر فارسی، تهران، ۱۳۶۳ش؛
صبا، محمدمظفر حسین، تذکره روز روشن، به کوشش محمدحسین رکنزاده آدمیت، تهران، ۱۳۴۳ش؛
صفا، ذبیحالله، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، ۱۳۳۶ش؛
صفایی، ابراهیم، «آرامگاه باباطاهر»، ارمغان، تهران، ۱۳۳۸ش، س ۲۸، شم ۱؛
صفیزاده، صدیق، دانشنامه نامآوران یارسان، تهران، ۱۳۷۶ش؛
عینالقضات همدانی، نامهها، به کوشش علینقی منزوی و عفیف عسیران، تهران، ۱۳۶۲ش؛
قزوینی، محمد، یادداشتها، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۴۶ش؛
گبینو، ژ. آ.، سفرنامه، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران، ۱۳۶۷ش؛
مقصود، جواد، بابا طاهر عریان همدانی، تهران، ۱۳۵۵ش؛
همو، شرح احوال و آثار و دوبیتیهای باباطاهر عریان، تهران، ۱۳۵۴ش؛
منزوی، خطی؛ همو، خطی مشترک؛ مینورسکی، و.، «شرح حال باباطاهر، عارف و شاعر ایرانی»، ترجمه نصرتالله کاسمی، ارمغان، تهران، ۱۳۰۷ش، س ۹، شم ۱۰؛
مینوی، مجتبی، «از خزاین ترکیه»، مجله دانشکده ادبیات، تهران، ۱۳۳۵ش، شم ۴(۲)؛
ناتل خانلری، پرویز،«دوبیتیهای باباطاهر»، پیام نو، تهران، ۱۳۳۲ش، س ۱، شم ۹؛
هجویری، علی، کشف المحجوب، به کوشش ژوکوفسکی، تهران، ۱۳۷۱ش؛
هدایت، رضاقلی، ریاض العارفین، تهران، ۱۳۱۶ش؛ همو، مجمعالفصحا، به کوشش مظاهر مصفا، تهران، ۱۳۳۹ش؛ نیز:
, E. H., introd. and tr. B ? b ? T ? hir Hamad ? n / Ury ? n, Tehran, ۱۹۶۳; Browne, E. G., A Literary History of Persia, Cambridge, ۱۹۵۱; EI ۲ ; Huart, C., X Les Quatrains de B @ b @ T @ hir q Ury @ n n , JA, ۱۸۸۵, vol. VI; Iranica; Rypka, J., Iranische Literaturgeschichte, Leipzig, ۱۹۵۹.
هرمز رحیمیان
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست