سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

بانوی بزرگ ادبیات کانادا, مارگارت آتوود


بانوی بزرگ ادبیات کانادا, مارگارت آتوود

خانواده اشرافی اش به عنوان یک پشتوانه محکم به یاری او آمد تا با داشته های کلاسیک و محکمش راه خود را بیابد خودش دراین باره گفته است من دومین فرزند خانواده بودم و آن سه نفر دیگر از خانواده کوچک و چهارنفره, یعنی پدر, مادر و برادرم اراده ای قوی داشتند

مارگارت آتوود بی شک برای مردم کانادا در سطح یک چهره ملی و حتی یک قهرمان ملی مطرح است؛ امکان ندارد سر میز رستورانی نشسته باشد و با خیل جمعیتی که برای گرفتن امضا به سراغش می آیند، مواجه نشود. آیا چهره اش او را به شخصیتی خاص بدل کرده است؟ زنی میانسال، لاغر اندام با موهای فرفری و چشمان آبی ریزی که از هوشیاری فوق العاده ای خبر می دهند، یا لباس های عجیب و غریبی که می پوشد؟ شال های بلندی که اغلب در هوای سرد کانادا آنها را محکم به خود می پیچید و کلاه هایی که انسان را به یاد زنان انگلیسی قرن نوزده می اندازد. باید گفت همه و هیچ مارگارت آتوود ۶۷ ساله با سال ها کار مداوم به چنین حدی از شهرت و موقعیت دست یافته که نه تنها در کانادا و دیگر کشورهای جهان که حتی در ایران نیز در سال های اخیر به چهره شناخته شده ای بدل شده است. این را می توان از آثار متعددی که از او به زبان فارسی و ۲۵ زبان دیگر دنیا ترجمه شده است، دریافت. او که در دانشگاه تورنتو تحصیل کرده و بعد در کمبریج دوره فوق لیسانس را گذرانده است، علاوه بر آزمودن زمینه های مختلف ادبی، سال ها به عنوان روزنامه نگار در صفحات ادبی، کار کرده و در کنار آن به عنوان یک فعال اجتماعی در عرصه های مختلف حضور داشته است؛ از ریاست اتحادیه نویسندگان کانادا گرفته تا ریاست سازمان بین المللی پن. مارگارت آتوود یکی از پاهای ثابت جشنواره های معتبر ادبی در سراسر جهان است و از نظر حضور، در اجتماعات طرفدار صلح و حمایت از حقوق بشر نیز سابقه ای طولانی دارد.

خودش می گوید: این که در کشوری به دنیا آمده که تازه از انگلیس جدا شده و دوران استعماری را پشت سر گذاشته موقعیت مناسبی بود تا به هر آنچه می خواست برسد و در نیمه راه باز نماند. با وجود این اذعان دارد که از همان زمان ها، وقتی بسیار جوان بود و در آغاز راه، می دانست که مثل یک نویسنده زندگی کردن به خودی خود، خطرناک است و طبع حساس نویسنده و تاثیر از وقایع پیرامونی می تواند عوارضی چون مردم گریزی، سرخوردگی و یا حتی خودکشی ناشی از فشارهای منفی را همراه داشته باشد.

اما آتوود این مراحل را با موفقیت پشت سر گذاشت و با نوشتن رمان ها و اشعار متعدد به آنجا رسید که حالا باید به سوال های مختلفی پاسخ گوید؛ سوال هایی درباره شیوه های نوشتن، انتخاب سبک نگارش، انتخاب موضوع و ... آتوود نوشتن را از سال۱۹۵۶ آغاز کرد. آن وقت ها کانادا هنوز نویسندگان سرشناسی نداشت و به قول آتوود نوشته های معمولی و متوسط کانادایی را باید ته کتاب فروشی ها و بین کتاب های فال و آشپزی پیدا می کردی.

اما خانواده اشرافی اش به عنوان یک پشتوانه محکم به یاری او آمد تا با داشته های کلاسیک و محکمش راه خود را بیابد. خودش دراین باره گفته است: من دومین فرزند خانواده بودم و آن سه نفر دیگر از خانواده کوچک و چهارنفره، یعنی پدر، مادر و برادرم اراده ای قوی داشتند. من هم کوچک ترین عضو خانواده بودم و هم کندترین و ضعیف ترین عضو آن. این را آن وقت ها نمی فهمیدم».

مادرش به اسکیت، شنا، اسب سواری و قایقرانی عشق می ورزید و پدرش عضو علمی دانشگاه و حشره شناسی بود که شور و شوق اش را برای یافتن گونه های جدید جانوری صرف می کرد.

مارگارت کوچک نوشتن را به عنوان تجربه های باشکوه از برادرش آموخت و رویاهای خود را از طریق نقاشی ها و شرحی که بر آنها می نوشت، به تصویر کشید. همین خیال پردازی ها بعدها به آثار او نیز راه یافت و با اینکه معمولا سوژه هایی را به رمان تبدیل کرده است که ریشه در واقعیت داشته اند، اما بخش های تاریک و روشن ماجرا را خود آفریده و شاخ و برگ های لازم را به آنها بخشیده است.

«گریس دیگر» یکی از همین رمان های تاریخی ست که بر مبنای زندگی واقعی خدمتکاری روایت می شود که سرانجام آقای خانه را می کشد. آتوود با این که به جست وجو در میان تمام روزنامه ها و آثار مستند به جای مانده از این واقعه پرداخت، سرانجام رمان را چنان آفرید که خود درک کرده بود، زیرا به نظر او درک آدم ها از یک ماجرا متفاوت است و هر کس می تواند از زاویه ای به موضوع نگاه کند که می پسندد.

«سرگذشت ندیمه» در آمریکا و کانادا جنجال های فراوان آفرید و بسیاری آن را نگاهی زنانه به کتاب «۱۹۸۴» جورج اورول نامیدند؛ نگاهی که در خلال هذیان های تب آلود، به روایت از جهانی خیالی می پردازد که در آن زنان، حیات خود را پست و دردآلود، ادامه می دهند.

آتوود برای کتاب «آدمکش کور» در سال ۲۰۰۰ جایزه بوکر را از آن خود کرد؛ رمانی که فضای یک داستان را به وسیله سه روایت متفاوت توصیف می کند. او در آخرین رمان خود «آخرین مرد» به فاجعه زندگی بشری پرداخته است و زندگی نابود شده را از دید تنها بازمانده که جیمی نام دارد، روایت می کند. در این کتاب جیمی و کریک دو قهرمان اصلی کتاب که ابتدا دوست بودند، به دو رقیب تبدیل می شوند.

آتوود این دو رقیب را نمادی از علم و هنر می داند که در جهان امروز، علم هر چه بیشتر هنر را به عقب می راند.

آتوود در رمان هایش همیشه وضعیتی عجیب را تجسم می بخشد. وضعیتی که انسان در آن مجبور به تصمیم گیری دشواری می شود که تا آن لحظه تصورش را نیز نکرده بود. اگر شما در زیرزمین منزلتان با دو جسد مواجه شوید، چه کار می کنید؟

آنچه در ادامه می خوانید نگاهی است به آخرین کتاب آتوود به نام خیمه the tent که توسط جین رزنتال نوشته شده است.

وقتی وارد «خیمه» می شوید...!

دو ماه طول کشید تا کتاب جدید مارگارت آتوود؛ «خیمه» را خواندم و داستان به داستان را مزه مزه کردم، و دو ماه طول کشید تا تصمیم گرفتم درباره آن چه بنویسم.

اشتباه نکنید. کتاب اصلا خسته کننده نبود. نمی توانست چنین باشد زیرا نویسنده آن هرگز خسته کننده نبوده است. کاملا برعکس، تجربه ای بود از یک خواندن پرلذت و پرکشش، مجموعه ای از آنچه می توان فصل انگورچینی «آتوود» نامید؛ نویسنده ای در نقطه اوج قدرت.

با این حال توصیف ساده خیمه بسیار دشوار است و نمی توان به آن راحتی که ناشر آن را وصف کرده:«مجموعه ای جدید از داستان های کوتاه با تخیلات قوی» به توصیف آن پرداخت. نه، چنین توصیفی قادر نیست بیان کند که این مجموعه چه گنجینه ای را در دل خود نهفته دارد.

«خیمه» یک جعبه خیمه شب بازی است؛ یک جور حقه، کوچک، غنی، اما نه برای این که در یک نشست خوانده شود و در کنار کتاب های دیگر قفسه جای بگیرد.

این مجموعه که از مقاله ها و داستان های کوتاه و حتی یادداشت هایی تشکیل شده که برخی از آنها به زور ممکن است حجمی معادل سه چهارم صفحه داشته باشند، به رغم زبان محاوره ای و لحن خواهرانه برخی از آنها، اصلا کتابی نیست که بتوان آن را به آسانی خواند از خواندن برخی از این متون ممکن است گیج شویم و برخی از آنها کششی عمیق و تفکر برانگیز را به همراه دارند، اما همه آنها در داشتن یک ویژگی مشترک هستند: اینکه معنی شان فوری آشکار نمی شود و ما باید با تعمق در آنچه خوانده ایم، به مقصود پنهان نویسنده در این خطوط کوتاه پی ببریم.

عنوان مجموعه، از قطعه ای با همین نام گرفته شده است؛ قطعه ای که آتوود در آن به توصیف بودن در خیمه ای می پردازد که در جهانی دشمن خو برپا شده است. او چنین شروع می کند:«شما در یک خیمه هستید. بیرون صحرایی پهناور و سرد است... » خیمه ای که او روی کاغذ آفریده، چنان بنا شده که او (یا شما؟) احساس می کنید با نوشتن می توان به سطحی دیگر راه یافت و این تصویر قوی از خیمه ای که به صورتی متناقض امن و آسیب پذیر است، در روند متوالی نوشتن که نوعی مراقبه ظریف برای نویسنده بودن است، تقویت می شود.

بدون توجه به برخی نقدها که ممکن است این کتاب را فمینیستی، پست مدرن و ... بنامند، باید گفت آتوود نویسنده ای است که با فراموشی مبارزه می کند. او این قدرت را دارد در حالی که شما به نثر آهنگین برخی از قطعه ها فکر می کنید یا آنها را تفسیر می کنید، یادداشت هایی دلپذیر و خواندنی بیافریند که در عین حال در چند سطح قابل درک هستند.

مارگارت آتوود در این کتاب خود را در سطحی بسیار فراتر از آثار پیشین قرارداده و از انتقادهای بی شماری که به «صنعت آتوود» می شد و از اوایل دهه ۷۰ وقتی که نخستین شعرها و داستان هایش را منتشر کرد- او را محاصره کرده اند، رها شده است.

بیشتر این قطعه ها که پیش از این و طی سال های متمادی در مجله ها و یا مجموعه های دیگر منتشر شده اند، طیف گسترده ای از مقاله ها را در برمی گیرد و به موضوع های متنوعی می پردازد. مثلا در «منابع راگوی خاویار و گوشت استرالیایی» نویسنده از مصرف گرایی حاکم بر جوامع امروزی و رشد اقتصادی می گوید و در «مرغ سوخاری پیش می تازد» ضربه ای سخت و در عین حال تمسخرآمیز نثارخوشگذرانی، کامیابی و نادانی زندگی مصرف گرایانه می کند. او در پنج داستان مینی مال نیز از افزایش هیستری در رفتارهای امروز سخن می گوید.

با این همه خواندن این یادداشت ها و قطعه ها چندان راحت نیست. به عنوان مثال قطعه «یک تقاضا؛ مامان را برگردان» که از نظر سبک نگارشی نثری مسجع دارد و چون شعر می نماید، کارکردی دیگر دارد. من که همیشه یکی از طرفداران شعر آتوود بوده ام و او را در این اشعار بسیار آسیب پذیر و انسانی دیده ام، این قطعه شعرگونه را تفسیری می بینم که او برای یک مادر نوشته است؛ مادری خانه دار در جریان جنگ جهانی گذشته که حتی وقتی برای فرار از واقعیت به الکل پناه می برد، کار نادرستی انجام نمی دهد. در مقام خواننده، تصور کنیم که او از مادر خودش می گوید و یا در سطحی عمیق تر، می توانیم دریابیم نویسنده در تلاش است تا به ما نشان دهد که روزهای رفته به آن خوبی و زیبایی که در قطعه های نوستالژیک مربوط به گذشته می بینیم، نبوده اند.

و یا چهره پردازی بی رحمانه او از سختی دوران کودکی در «چشم گربه» و همدستی احمقانه زنان در موضوع های مربوط به خودشان که در «داستان خدمتکار» ارائه شده، ضربه های سختی است که بر تفکرات جزم اندیشانه نواخته می شود.

گاه نیز آتوود دوربین را به سمت چهره هایی می گیرد که ما از پیش آنها را می شناسیم و با ترسیم پرسپکتیوی جدید چنین شروع می کند «چه می شد اگر ... هلن ترویا در جهان امروز زندگی می کرد و از ازدواج می گریخت؟» و یا «چه می شد اگر ... مرغ کوچولو روزنامه ها را می خواند و می دید بقیه حیوانات برای شلیک به او افرادی را استخدام کرده اند؟»

وقتی شما وارد «خیمه» می شوید، وارد جهانی شده اید که شبیه هیچ چیز دیگر نیست؛ جهانی سخت که نویسنده آن، با استفاده از طراحی بدیع فریاد سرداده است که جهانی متوازن را دوست می دارد.

جووی دی لانگ ـ ترجمه رویا دیانت



همچنین مشاهده کنید