پنجشنبه, ۲۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 16 May, 2024
مجله ویستا

جایگاه فلسفه در ایران با توجه به آرای ارسطو


جایگاه فلسفه در ایران با توجه به آرای ارسطو

ارسطو در کتاب متافیزیک می گوید همه آدمیان بالطبع می خواهند بدانند این همان کتابی است که ابن سینا می گوید چهل بار آن را خوانده ولی نتوانسته آن را به خوبی درک کند

ارسطو در کتاب "متافیزیک" می گوید: همه آدمیان بالطبع می‌خواهند بدانند! این همان کتابی است که ابن سینا می گوید چهل بار آن را خوانده ولی نتوانسته آن را به خوبی درک کند. از آنجا که ارسطو ریشه حس معرفت خواهی را در ذات انسان می داند پس انسان ها بنابر اقتضای ذاتشان در پی دانش و کسب علم هستند. از نظر ارسطو انسان ها قادر به کسب سه نوع از معرفت هستند: نظری، عملی و صناعی. فیلسوف کامل یا به معنای دقیق تر، دوستدار علم آن است که ترکیبی از این سه قسم را دارا باشد.‏

اما ارسطو دسته بندی دیگری نیز از نظر کاربردی دارد. او میان فن یا به عبارتی هنر (که اکنون کاربرد خود را تغییر داده است) و حکمت تفاوت قائل می شود. او فن را همان معرفتی می داند که برای هدف خاصی استفاده می شود و در نهایت نیز به غایت خود می رسد. به عنوان مثال علم پزشکی می تواند نوعی فن باشد. چرا که یادگیری این علم به نتیجه اش که همان درمان بیماران است منجر می شود. البته این امر بسیار پسندیده و مورد تقدیر نیز می باشد. اگر کسی، نجاری، آهنگری و یا حتی فلسفه را یاد بگیرد و در پی آن در جستجوی نتیجه و ثمرش باشد، ارسطو وی را دارای فن می داند. ‏

ارسطو همچنین جایگاه کسانی که فنی را آموخته اند چندین درجه از کسانی که آن را به صورت تجربی فرا گرفته اند برتر می داند. وی معرفتی که از طریق تجربه و بدون پی بردن به دلیل آن حاصل می‌شود را درجه پایینی از معرفت تلقی می کند. پس تا اینجا می توان گفت فن از نظر وی برتر از تجربه است. اما هدف ارسطو از انجام این مقایسه نشان دادن بعد دیگری از معرفت است که حکمت نامیده می شود. ‏

حکمت آن علمی است که هدف از کسب آن، خود علم است. یا آن‌گونه که امروز بیان می شود : علم برای علم! حکمت هدفی انتفاعی، آن‌گونه که بیان شد ندارد و تنها هدف آن درک و فهم اصول اولیه واقعیت است.‏

امروزه حکمت همان فلسفه خوانده می شود. علمی که فراگیری آن از برای ذاتش خواستنی و لذت بخش است. این دلیل می تواند بهترین شاهد برای اهمیت فلسفه در کنار دیگر علوم باشد. فلسفه اصول و علل اولیه اشیا را مورد بحث قرار می دهد. از این روست که ارسطو این علم را بالاترین درجه علوم می داند. دورترین علوم به تجربه، انتزاعی ترین و تفکر برانگیز ترین علوم که فکر انسان را به خود مشغول می دارد فلسفه است. همچنین از نظر شناخت شناسی نیز فلسفه شناختی ترین علوم است از آن جهت که ریشه همه علوم دیگر را مورد بررسی قرار می دهد. فلسفه از این جهات مقدم بر هر علمی است و این اعتبار را وامدار شناخت است. ‏

ارسطو در کتاب متافیزیک که می توان گفت در تمام اعصار فلسفه اثر گذار بوده است این چنین پشتیبان فلسفه می شود و آن را بر دیگر علوم برتری می دهد. کارکرد این علم در شناختش نهفته است و نباید تنها با در نظر گرفتن کاربرد آن از اهمیت آن کاست ولی علاوه بر مطالبی که ذکر شد بیان نقش تاثیر گذار فلسفه در جامعه نیز ضروری به نظر می رسد. از طرفی کسانی که در پی رسیدن به اهداف هستند جمله علم برای علم را تنها شعاری ساده لوحانه تلقی می کنند. در حالی که کاملا واضح است فلسفه و به طور کلی تر علوم انسانی تاثیراتی بر افکار افراد جامعه دارند که حتی ممکن است بر علوم پزشکی و ریاضیات نیز اثر بگذارند و به صورت غیر مستقیم در رسیدن به اهداف مؤثر واقع شوند. فلسفه دین، فلسفه مرگ و تولد، هدف از زندگی، معنای مفاهیم و خیلی دیگر از این قبیل مسائل در زندگی هر انسانی اهمیت ویژه ای داشته است و حتی مسیر زندگی وی را تعیین می کند.

از آنجایی که معمولا دانش آموزان نخبه در کشور به خاطر موقعیت‌های اجتماعی و خانوادگی رشته ریاضی و فیزیک یا علوم تجربی را انتخاب می کنند، در آینده تعداد مهندسان و پزشکان بیشتر خواهد شد. البته در ایران که کشوری رو به رشد است و بعد از انقلاب اسلامی قدم های ترقی را به سرعت پشت سر می گذارد، مهندسان و پزشکان نخبه چرخ های پیشرفت را با جدیت هر چه بیشتر می چرخانند. اما این روند سریع، از قدرت و اهمیت رشته های انسانی خصوصا فلسفه شدیدا کاسته است. رشته ای که به صورت غیر مستقیم تا حد بسیار زیادی در پیشرفت کشور تاثیر می گذارد، امروز آن چنان تکیده شده است که بعضی از مردم با دید منفی به آن می نگرند. اگر دانش آموزی علاقه به مطالعه فلسفه داشته باشد از طرف خانواده تحت فشار قرار می‌گیرد و همه اطرافیان از سر دلسوزی او را از این کار نهی می کنند. اینکه چرا مردم فکر می کنند رشته فلسفه استعداد های فرزندانشان را کور می کند ریشه در عدم درک صحیح دارد. اتفاقا می توان گفت همین ضعف فلسفه است که آن را در ایران شدیدا منفور کرده است. شاید بتوان دلیل آنکه بعد از شهید مطهری در ایران فیلسوف تاثیر‌‌گذاری ظاهر نشده است را در این عوامل دانست.‏

این مشکل که به وضوح در جامعه ما رخنه کرده است نه تنها در مردم عادی بلکه در روشنفکران نیز ریشه دوانده است. بسیاری از تحصیلکرده ها کاملا از فلسفه دوری می جویند، غافل از آنکه خودشان هر روز از آن استفاده می کنند. آنها ناخواسته جامعه شان را به سمت بی بصیرتی هدایت می کنند چرا که تاثیر روشنفکران و بزرگان در جامعه خیلی بیشتر از مردم عادی است. این مشکل تا آنجا پیش رفته است که افرادی مانند دکتر شریعتی که خود به نوعی جامعه شناس و از بدنه علوم انسانی است در جلد بیست و سوم از مجموعه آثار مدون خود فیلسوفان را گوشه نشینان بی حرکت می‌خواند. این سخن از عدم درک صحیح از جایگاه فلسفه و نقش آن در جامعه ناشی می شود. با در نظر گرفتن این شرایط مسئولیت تاثیر‌‌گذاران جامعه در بازیابی و احیای علوم انسانی بخصوص فلسفه به شدت دیده می شود.‏

محمد مهدی صدرفراتی

دانشجوی کارشناسی ارشد فلسفه